مــرا ای کودن چرا دست کم گرفتی

بجای من رقیب را محکـم  گــرفتی

مگــر دامن به پشت شد خـم گرفتی

شدی خسته و مانده، باز لم گرفتی

شاعربی سنگ وبی ترازو

 

ضرب المثلی داریم که می گویند از دایی چه کون پناهی، من بگویم و یا نگویم آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود، اقوام افغانستان مرا به صفت سنگ محک شورای نظار و جهاد افغانستان می شناسند، از احمدشاه مسعود ما (رستم ) ساختیم، ورنه (...) بود در لیز نورستان که از پاکستان با مزدوران آی اس آی آمده بودند.

روان پهلوان احمد جان پنجشیری قهرمان اصلی مردم افغانستان شاد که خوداش و یاران اش اولین آغازگران جهاد در برابر دولت دست نشاندۀ روس و خود روس بودند که در اثر توطئۀ دولت دست نشانده و آی اس آی پاکستان موفق به شهادت مرد بزرگ تاریخ معاصر افغانستان پهلوان احمدجان پنجشیر، قهرمان اصلی مردم افغانستان توسط احمدشاه مسعود به شهادت رسید. روح اش شاد و نامش در تاریخ گرامی باد. برای ثبوت حرفهای بالا، قیوم زمرد را باید شناخت که کی بود.

قیوم (زمرد) یکی از جاسوسان آی اس آی بود که پدراش از زمان شاه و داوود به خاطر قاچاق زمرد، یاقوت و سنگ لاجورد و مواد مخدر سالها از راه های غیرقانونی اموال غیر قانونی را پسر و پدر داخل پاکستان می کردند. این شبکه بزرگترین شبکه بود، از رحیم پنجشیری خدمت گار در بار تا موسی خان قندهاری و نظام بای ، ممتاز ترانسپورت که در قاچاق و سفید ساختن پولهای سلطنت دست داشتند.

به گفتۀ جنرال بابر و دگروال یوسف، پدرقیوم زمرد و خود قیوم زمرد جاسوس آی اس آی بودند و به خاطر همکاری با ما می توانستند که زمرد، مواد مخدره(تریاک )، لعل، یاقوت،لاجورد بدخشان و آثارعتیقه را از پاکستان به خارج بفرستند و از فروش مواد دست داشته خود سی فیصد به خاطر تربیۀ اشخاصی که مخالف دولت ظاهر و داوود بودند از طرف پدر و پسر داده می شد.

غیر از سی فیصد که به دولت پاکستان میدادند، به این اشخاص زیر هم کمک میکردند و زیادتر کمک به مسعود، کفایت الله ، انجنیراسحق، مولوی آستانه و چند پنجشیری دیگر که با این گروپ در پاکستان از طرف آی اس آی نام بی غرتی میداند تا روزی مملکت و مردم افغانستان را به خون بنشانند.

 اینکه ازطرف بعضی اشخاص و افراد شایع شده که خانوادۀ پهلوان احمد جان در قتل پهلوان احمد جان همکاری کردند، در این جای شک نیست که خانوادۀ پهلوان احمد جان به دستور آی اس آی توسط قیوم زمرد خریده شده بودند. هرگاه مؤرخین از وجدان کار بگیرند در قسمت شخصیت قیوم زمرد تحقیق کنند، آن وقت نه تنها گره قتل پهلوان احمدجان بازمی شود، بلکه روابط احمدشاه مسعود توسط این شخص برملا می گردد و این کنجکاوی در قدرت محترم نصیرمهرین که خوشبینی به تاجکان دارد و در توان حسن خان کاکر که یک مؤرخ شناخته شده افغانستان است بخاطریکه توجه بیشتراش به پشتونها افغانستان است این هردو بیطرف نیستند، زیادتر نوشته های تاریخی این دو نفر فاقد اسناد تاریخی بوده، افکارشان زیر تاثیرتعصب نژادی ، قومی و منطقوی قرار دارد.

کسی این نوع گورگره های تاریخی را انگشت قلمش بازکرده می تواند که تمام اقوام افغانستان را مثل یک انسان با وجدان به یک نظر شریفانه ببیند، به یک چشم صداقت و وطن پرستی، شفاف از ناشفاف جدا کند و نزد او گاو سر گاومیش شهزاده نباشد و تا زمانی که هویت وشخصت قیوم زمرد، جاسوس شناخته شده برملا نشود، تحقیق وکنج کاوی درقسمت احمدشاه مسعود و خصوصاً واقیعت های کشته شدن پهلون احمدجان پنجشیری قهرمان اصلی ملی افغانسان نتیجه نمی دهد، حتی شهرت احمدشاه مسعود مرهون رذالت های قیوم زمرد است.

من از زبان قیوم زمرد شنیدم که گفت کفایت الله انسان زرنگ است، مسعود در پاکستان در برابر حکمتیار قرارداد ، کفایت الله و مولوی آستانه از جاسوسان خطرناک آی اس آی بودند، این نوع اشخاص همیشه در اطراف احمدشاه مسعود قرار داشتند، مثلیکه ما دیدیم و به یک سند تاریخی تبدیل شده، احمدشاه مسعود را رسول سیاف در جنگ افشار استعمال کرد.

نه تنها قیوم زمرد در کشته شدن پهلوان احمد جان پنجشیری نقش داشت، بلکه عیسی خان کاکای مسعود، عزیزالرحمن جدیر پنجشیری، میرداد پنجشیری رئیس تخم های اصلاع شدۀ وزارت زراعت که هرسه جاسوس دو طرفه بودند وهم دست های ناپاک جان پنجشیری خسر ولی مسعود، صوفی شنا پنجشیری و دستگیرخان پنجشیری غیر مستقیم این سرسپردگان حزب دموکراتیک خلق در بین گروپی که پاکستان آمده بودند و با پهلوان احمدجان یکجا بودند تفرقه خلق کنند، از جملۀ این جاسوسان صوفی شنا با گروپ خود به خاطر جاسوسی به سفارت روس افتخار میکردند.

ماهیت اشخاص فوق بعد از سقوط دولت حزب دموکراتیک معلوم شد که اینها اعضای بلند پایۀ حزب دموکراتیک خلق بودند، ولی در قفا زنجیری های احمدشاه مسعود بودند و امروز به نام احمدشاه مسعود افتخارمیکنند، نه تنها اشخاص فوق، بلکه اکثر کسانیکه از پنجشیر اعضای حزب دموکراتیک خلق بودند، امروز ۹۰ درجه تغییر مسیر داده اند و بیشرمانه به نام احمدشاه مسعود افتخار میکنند و همین اشخاص بی وجدان در زمان قدرت حزب دموکراتیک خلق بودند که سبب بد نام شدن عملیات حزب دموکراتیک خلق شده بودند. 

به اساس این شعر

خدا کند جنگ بین مسعود و احمدجان شود

که هر طرف بمیرد، خیرخلق و پرچم است

 وهم نقش افرادیکه تعداد شان به شانزده نفر بشمول احمدشاه مسعود میرسید در نوشته های قبلی از آنها نام برده ام با پهلون احمدجان قرآن کرده بودند و ضمانت نموده بودند که یک موی پهلوان احمدجان خیانت نمی شود، من در این وقت زخمی بودم که پهلوان را با خود بردند و به قتل رساندند. پسر پهلوان احمدجان به نام احمدخان در تورنتوی کانادا زندگی می کند، او میتواند بیشتر در این قسمت معلومات ارائه کند.

بعد از گرفتاری پهلون که من زخمی بودم و چند روز بعد مرا به جای امن بنام فرد فوت شده در تابوت  انتقال دادند، جاسوسان دولت به اندازۀ در بین هر دو جناح نفوذ داشتند نامه که ازطرف ببرک نوشته شده بود توسط منیر رئیس جبهۀ پدروطن زمان ببرک، برادرغنی و قدیر، پسران غزنی از قریۀ خنج پنجشیر و از اقارب نزدیک زنده یاد پهلوان احمدجان بودند و هرسه برادر رفیق نزدیک داکتر نجیب و صدیق برادرنجیب بودند. امید است که صدیق برادر داکترنجیب الله درقسمت این سه برادرمعلومات کافی به ملت دردمند افغانستان بدهد. نامه توسط منیر به من به رهنمایی یکنفر پنجشیری که بعد ها معلوم شد از جملۀ معاش خوران خاد بود، آورده شده بود. ببرک در نامه از خود همدردی نشانداده بود، نه تنها که من جواب نامۀ ببرک را ندادم، بلکه در خانه  ایکه بودم از دوستان خواهش کردم که مرا از آنجا انتقال دهند چون جای بود و باش من افشا شده بود و چند روز بعد مرا به پاکستان انتقال دادند، به کمک گروه رهایی که در آن دوستان من بودند مرا به لاهور انتقال دادند و در خانۀ که استاد حشمت اوریا زندگی میکرد و او به هند رفته بود، تحت تداوی قرار دادند، بعد مجبور شدند مرا در یکی از شفاخانه های لاهور بستری نمایند که نمیدانم زمرد فروشان از کجا خبرشده بودند، آی اس آی خبر شد و مرا در شفاخانۀ آی اس آی انتقال دادند. صحتم که کمی خوب شد مرا به زندان انتقال دادند. سرمن در تابستان سوزان موچ گرات می کردند همان بود که شوهر خالۀ من استاد خلیلی از ضیاالحق امر رهایی من را گرفت و  به هند رفتم و ازهند به کانادا رفتم. سی سال است که در کانادا هستم.

 اینکه می گویند مسعود غدار نبود، مسعود اولین  غداری را در برابر پهلوان احمدجان  نمود، باوجود قرآن کردن وعهد بستن، پهلوان احمدجان را آشکارا او کشت  و چندین مرتبه با دیگرجنگ سالاران عهد و پیمان کرد و با هزاران بهانه آنها را مورد حمله قرارداد، مگر این روش احمدشاه مسعود یک روش غداری نبود؟!

چرا عنوان این نوشته را در تارعنکبوت واقعیت ها بستیم ؟

بخاطراینکه وقتی هفته شهدا میگوئیم، آیا خون یک شهید سرخ انقلابی است و خون دیگر شهدا به گفتۀ عطا محمد نور سبز و نارنجی است؟

بخاطر داریم زمانی که هفتۀ شهدا از طرف دولت کرزی سر زبان ها افتاد، همه می دانستند که این امتیاز نیست، بلکه یک دلخوشی به بازماندگان خانواده های شهدای سی و چند سالۀ افغانستان است.

همان طوریکه بازماندگان راه فریب احمدشاه مسعود بعد از شکست دولت حزب دموکراتیک خلق در چور و چپاول ید طولا داشتند، در سرقت نام هفتۀ شهدا هم گوی سبقت را از دیگر حریفان به یغما بردند و افتخارهمه شهدای سی وچند سال را زیرسایۀ نام مسعود قرار دادند و عبدالله با مهارت خاص امسال زیرنام هرج ومرج انتخاباتی از بلندگوی قدرت سالاری ازهمسنگران تفنگ بدست خود خواهش کرد که نابسامانی های انتخابات ۹۳را با هفتۀ شهدا که هفتۀ افتخارات کشته شدن احمدشاه مسعود است با مارتول لمپنی فرق شکن نکنید. این خواهش عبدالله عبدالله دو معنی داشت درحقیقت شواری نظار و مردم بی خبراز خود افغانستان دربرابر رقیب اش تحریک کرد که ما وارث شهدا هستیم، دوم افتخار این هفته را به خاطر تجارت سیاسی خود وهمفکران خود درنام احمدشاه مسعود گره زد.

دراین جای شک نیست وهیچ وجدانی که ضعف دارد و یا قوی است از سرقت مادی و معنوی سرزمینی که پنجهزار سال قدمت تاریخی دارد در طول تاریخ  روبرو با چور و چپاول خون آشام زمان بوده است.

ما در طول زمان در چنگال این تجربه قرار داشتیم، تاریخ دوصد سال دولت های قبیلوی،  خصوصآ بعد از تجاوز روس تا پای امریکا و ناتو درافغانستان جنجال های خونین، خونین تر شده می رود و هنوز هم گلوی مظلومان افغانستان فشرده و فشرده تر فشار داده می شود تا نفس های آزادی و آزادی خواهی که از دوصد سال در سینه های مردم افغانستان زندانی بوده، دست و پا باز کند.

درطول تاریخ اگرما یکی از اقوام افغانستان را متهم در این خانمان سوزی و بی عدالت اجتماعی کنیم به اشتباه رفته ایم و از واقعیت ها چشم پوشی کرده ایم. افراد پاینی اقوام افغانستان همیشه تحت ستم بزرگان خود قرار داشته و سازش بین بزرگان قومی، قبر اقوام مظلوم  افغانستان را عمیق وعمیق تر کنده است،  چنانچه این ادعا را می توانیم در انتخابات سال ۱۳۹۳که هنوز کورگره خورده است و از طرف ناقضین حقوق بشرو عاملین جنگ های سی و چند ساله به گروگان گرفته شده سبب این نا بسامانی ها قدرت سالاری و دزد سالاری و بی ناموس سالاری بوده است.

یکی از حلوا خورک های سر قبر احمدشاه مسعود،(ولی مسعود)، را بکتاش ژورنالیست تلویزیون طلوع درعقب میزمصاحبه به زنجیر سوال پیچ کشاند و با مهارتی که ژورنالیست کم سن پخته سوال داشت مجبور به افشأ واقعیت های که به شکل نیم کاسه در زیر کاسۀ بزرگترهنوزهم قرار دارد کلاهی کاسه بزرگ از طرف دولت ، خانوادۀ مسعود و هم پیروان گوسفندی احمدشاه مسعود در قسمت کشته شدن احمدشاه مسعود برداشته نشد، به کنگاش گرفته شد. این هم یک توطئه بود تا هفتۀ شهدا را در مرگ احمدشاه مسعود خلاصه بسازند.

ژورنالیست تیز زبان و زرنگ از ولی مسعود پُرسید که مرام احمدشاه مسعود چه بود؟

الف:همسنگران مسعود و شما بحیث خانوادۀ احمدشاه مسعود آن اهداف را هنوزهم زیر نظردارید و تعقیب میکنید و اگر این ادعا را دارید چرا شما ازهم جدا شدید، یکی به اشرف غنی پیوستید و دیگری به عبدالله عبدالله، شما راه واقعی مسعود را پیروی میکنید یا برادر شما ضیا مسعود؟

ب: کسانیکه درزندگی مسعود با مسعود بودند و در یک تبانی با امریکا و ناتو درمجلس بن سرقدرت آمدند، آیا دوسیۀ قتل مسعود از طرف شما، دولت وهمسنگران چورگرو چپاولگر مسعود پی گیری شده؟

ولی مسعود جوابی نداشت تنها گفت که ازطرف دولت وهمفکران احمدشاه مسعود اقدام درقسمت موشگافی قتل مسعود صورت نگرفته،  نه تنها که تحقیق کمسیون بررسی قتل مسعود از طرف دولت تعین نشده، بلکه قتل های زنجیری یعنی کشته شدن داود داود و مولانای سیدخیل و دیگران ادامۀ قتل احمدشاه مسعودبوده، ولی مسعود با تمام این سوال ها جواب نگفت یا توانمندی وشهامت جواب گفتن نداشت و خود را به کوچۀ حسن چپ زد و برگردن این قلم تمام سوالات را انداخت تا من به پاس چند روزی که با احمدشاه مسعود در یک کاسه نان خورده ام، آنروزی که آمد دست نوازش سراش کشیدم ، امروزهم خود را مجبور و مکلف می دانم سوالاتی را که درقسمت قتل احمدشاه مسعود در ذهن مردم افغانستان خطور میکند و مسعودخلیلی پسرخالۀ من که در وقت ترور احمدشاه مسعود همرکاب احمدشاه مسعود بود به خاطرحفظ مقام دولتی خود پختۀ بی خبری درگوش گذاشته نخواست و نمیخواهد که حقایق را شفاف بیان کند، به فکراین است و تکیه به این ضرب المثل مشهورکرده ،یعنی گاو مُرد و پیمانۀ آن شکست.

چند روزیکه با من و پهلوان احمدجان احمدشاه مسعود همکاسه بود در آن وقت دربین از اینها حرف اول را کفایت الله، برادر انجنیراسحق می زد. کفایت الله و اسخق کسانی بودند که درجنگ پنجشیردر زمان دولت سردار داوود، احمدشاه مسعود را نجات داده بودند و با پاکستان با خود برده بودند و مسعود را در برابر حکمتیار قراردادند. کفایت الله در یک بم تاری بغل جاده توسط احمدشاه مسعود کشته شد.

عبدالله صریح  از طرفداران احمدشاه مسعود خواست که بی نظمی رخ ندهد، این که در دل خود چه داشت ولی از آن جائیکه عبدالله عبدالله دچار نا امیدی گردیده بود ازهرنوع موفقیت دربرابرحریف خود اشرف غنی که اشرف غنی هم متهم به جاسوسی برای پاکستان است، تا نه باشد چیزکی، مردم نگویند چیزها. استفادۀ مشروع سیاسی و غیر مشروع سیاسی میکند، آن سیاستی که مسعود در برابر حریفان سیاسی خود داشت شاید هدف عبدالله عبدالله از این توصیه صریح این بوده باشد تا باعث نگرانی اشرف غنی شود، از شیطنت کرزی دوری کنید. این خواهش به خاطر بی نظمی از طرفداران احمدشاه مسعود یک تهدیدغیرمستقیم برعلیه اشرف غنی شده می تواند.

به گفتۀ ولی مسعود، برادر کوچک احمدشاه مسعود، معلوم نیست که دوسیه به کجا است، ولی این ثابت است که از روز قتل احمدشاه مسعود تا امروز دوسیه ورق نخورده. دولت کابل  از خود اراده نشان نداده، معلوم است یا دولت نخواسته و یا دردولت کسانی از ترس اینکه پای خودشان دراین دوسیه کشیده نشود، از بازکردن دوسیۀ قتل احمدشاه مسعود خوداری می کنند، چون قتل های زنجیری هم ارتباط به همین دوسیه دارند.

کسانیکه مانع بازکردن دوسیه می شوند در دولت افغانستان به گفتۀ ولی مسعود ولو که از شورای نظار است ، حکم ستون پنجم را دارند. آیا سکوت یاران در قسمت دوسیۀ قتل مسعود و قتل های زنجیری سوال برانگیزنیست؟

 آنقدر این دو دوسیه در سکوت فرو رفته که  حتی حرفی و حدیثی از آن شنیده نمی شود.

سوال چاق و گنده در این جا است که برادران مسعود تا حال ندانستند که درعقب خاموش بودن دوسیه، دولت کابل که ستون فقرات دولت کابل مجاهدین خصوصاً شورای نظاراست یا دولت های خارجی ، القاعده و طالب است و توطئه از بیرون شده و داخلی ها در این قتل با خارجی ها همکارکرده اند ؟

چرا حکومت حاضربه بازکردن دوسیۀ قتل مسعود و قتل های زنجیری نشده و جامعۀ بین المللی چرا سکوت کرده است ؟

افشأ مرتکبین قتل مسعود و قتل های زنجیری اقدام نکرده و یا چیزی کرده نمی تواند، به خاطراینکه اشخاص و افراد داخلی در این توطئه صد در صد با  تروریست ها همکاربود؟

یاران مسعود واقعاً خوش بینی به مسعود دارند یا یک ادعای مضحکی بیش نیست ؟

چرا چند دستگی  در بین یاران مسعود دیده می شود،درحالیکه هرکدام شان خود را به او نسبت می دهند.

چرا تا حال طرفدارن ظاهری ، غیر ظاهری ، حقیقی وغیرحقیقی مسعود از افکارسیاسی واجتماعی مسعود آگاهی یک تعریف درست ندارند و اگر بگوئیم که افکارمسعود در کدام دستۀ انتخاباتی قابل تطبیق است و میراث خور افکارمسعود در حقیقت کیست با رفتن ضیا مسعود به گروگک اشرف غنی و رفتن ولی مسعود به گروکک عبدالله عبدالله خود نشان می دهد که وقتی هر دو برادر که نزدیک ترین افراد به مسعود بودند، ندانند که حیثیت و افکارمسعود چه بوده و در وجود این دو کاندید واقعاً افکارسیاسی و اجتماعی مسعود دیده می شود که این دو حلوا خورک سرقبربه خاطرمقام وچوکی مثل خود مسعود که هر دروازه را دقلباب میکرد، اینها هم از سیاست ماکیاولی کارگرفته اند واین را دو حلوا خورک سرقبرنمی دانند که قضاوت مردم افغانستان درقسمت عمل کرد دو برادر چیست ؟

این حرکات گنگ برادران مسعود و پیروان مسعود آیا این را نشان نمی دهد که یا راه  مسعود مغلق بوده و یا خود سری ها رخ داده و اینکه شیرازۀ افکار مسعود  را عدالت خواهی تشکیل میدهد یا نمیدهد؟

آنکه او پیراش چنین گمراه بوُد

کی مریداش را به جنت راه بوُد

آیا ادعای برادران مسعود و تاجران نام مسعود در یک شعار میان خالی قرار ندارد؟

اینکه مسعود به گفتۀ ولی مسعود که گفته در تیلفون چند ماه قبل از مردن خود به من مسعود گفت که گرفتن کابل آسان است، نگهداشتن کابل کار مشکل است، شما کوشش کنید تا نخبگان مملکت را شناسائی کنید که با ما بعد از گرفتن کابل همکاری کنند، آیا دار و دستۀ حزب دموکراتیک خلق که از کوره بدرشده بودند با مسعود در داخل شدن کابل با مجاهدین همکاری کرده بودند؟

آیا آنان نخبگان مملکت نبودند و یا مسعود نتوانسته بود که از متحدین خود که اعضای  حزب دموکراتیک خلق با او بودند، استفادۀ درست کند و یا آنها با مسعود صادق نبودند یا مسعود به آنها صادق نبود؟

 مسعود بعد از جنایت جنگهای کابل که بیشتراز ۶۴۰۰۰ انسان از اقوام مختلف افغانستان در کابل کشته شد ،اعتراف کرد  به خاطر مخالف با ما توسط انجنیرسید امیر، مشهور به انجنیرسلام رئیس مالی و مزدورحلقه به گوش حکمتیار که فعلاً در پشاور زندگی می کند، پسرکاکا سید جمال الدین از قریۀ توغبردی پروان می باشد و کاکای سید امیر، ملا حضرت قلعۀ جاوید بود جمعیتی ها را به جرم جمعیتی بودن و همکاری با شورای نظار در یک روز تیرباران کرد. سخن رانی مسعود در یوتیوب انترنت موجود است لطفاً به انترنت مراجع کنید. غیرمسعود هیچ مؤرخ به شمول سید قدوس نویسندۀ جنگ های کابل، عضو دفاع وعدل حزب دموکراتیک خلق، آقای مهرین و آقای حسن کاکر و دیگران به خاطریکه چلوصاف جنایت حکمتیار و مسعود برملا نشود، از این جنایتها یک کلمه نوشته نکردند.

بگفتۀ ولی مسعود که من چهارصد نفر را از خارج مملکت به نام نخبگان افغانستان در انگلیس زمانیکه سفیر افغانستان در انگلیس بودم و در انگلیس جمع و بسیج کردم، اگرمسعود موفق به گرفتن کابل شود از این نخبگان کار بگیریم. من این حرفهای ولی مسعود را تائید می کنم سه نفراز کانادا دعوت شده بودند، یک نیمه سامایی فارغ التحصیل دارالمعلمین کابل بنام سید نسیم  و یکنفرشعلۀ پرچمی زده، شوهر خالۀ فرید مزدک بنام استاد عبدالحدپنجشیری مشهور به نسواری استاد سابق ریاضی پولتخنیک کابل و یکنفر دیگربنام منیرپنجشیری، باجۀ داکترخدایداد لغمانی، ولی جلال آبادی عضو کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق، شوهر خواهر گلالی عضو کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق در لندن دعوت شده بودند.

سوال در اینجا است که این نخبگان از جملۀ کاسه لیسان شورای نظار بودند یا واقعاً از نخبگان مردم افغانستان بودند وسوال هم در این جا است که اگر انگلیس درساختن طالبان دست داشت که داشت، چنانچه بی نظیربوتو در یک مصاحبۀ خود صریحاً افشا کرد که در ساختن طالبان نقشه و پشنهاد از طرف انگلیس بود، تریننگ از طرف چهارصد نفر کماندو های امریکایی که در جنگلهای پاکستان پیاده شده بودند و در این زد و بندها نفع پولی و سیاسی ما داشتیم به خاطرمنافع خود، خاک ،مردم و وطن خود در اختیار پلانهای غرب و امریکا قرار دادیم .

سوال این جا است وقتیکه ۹۹ درصد خاک افغانستان در دست طالبان بود و حامی طالب امریکا، غرب  و پاکستان بود چرا انگلیس طالب ها را به رسمیت نشناخت و برادر مسعود سالها بحیث سفیر افغانستان در لندن ماند و پول مصرف چهارصد نفر جاسوس به نام نخبگان. چرا انگلیس پرداخت اگر اینها جاسوس نبودند و دستور آوردن این  اشخاص را به مسعود به نام نخبگان از طرف انگیس داده شده بود و اگر خودشان و حامیان شان جاسوس نبودند، چطور انگلیس به این اشخاص  وحق مجلس به مردمان گمنام انگلیس داد، مگر این نخبگان دعوت شده ازفیلترجاسوسی انگلیس گذشتانده شده بودند؟

چرا که خصلت دستگاه جاسوسی انگلیس از زمان ملکه وکتوریا هرکی که داخل انگلیس میشود از فلتر جاسوسی او را تیرمی کنند. این نوع تعقیب جز قانون انگلیس است و یا احمدشاه مسعود یک بال مزدوری انگلیس بود و طالب بال مزدور دیگر انگلیس و مردم افغانستان در گروگان دوجاسوس بودند؟

احمدشاه مسعود خصلت لجوج داشت که با خود خواهی آمیخته بود که این خصلت در وجود مسعود سبب پیدا کردن دوستان و دشمنان به مسعود شد و هم سبب استواری و ادامۀ مقاومت احمدشاه مسعود، لجوج بودن اش بوده. وقتیکه لجوج میگویم باید ثابت کنیم که لجوج بود یا نبود.

اینکه طرفداران و کاسه لیسان مسعود می گویندکه اونیت شوم نداشت و لجوج وغدار نبود، در تسلیم شدن کابل نیت شوم  مسعود آشکارا گردید.  در خواستن رهبران نام نهاد پشاورنشین به کابل ،هدف مسعود از آمدن حکمتیار بود که از سالها مخالفت با حکمتیار داشت و در فکر نابوی یکدیگر برآمده بودند. شهرت مسعود هم مرهون مخالفت های حکمتیار با مسعود بوده است.

بعد از چند روزیکه کفایت الله و یاران اش به پنجشیر توسط ما آورده شدند، مسعود توسط زنده یاد پهلوان احمدجان، سرگروپ شتل مقرر شد. او از رفتن به شتل خود داری کرد، درهمین روز یک قطعه به سر پرستی دگرمن سید ذکریا، پسرخواجه میرسعید از قریۀ قعلۀ میراندولانه پروان تحت قوماندۀ سید ذکریا که از صاحبمنصبان فرقۀ قرغه بود، جنگ شروع شد و سید ذکریا در این جنگ کشته شد و از طرف دولت مکتب ابتدائیه قریه دولانه ازطرف دولت حزب دموکراتیک خلق گذاشته شد که خشم مجاهدین را دوچند ساخت و مکتب دولانه در داده شد و سرمعلم اسلم که از قریۀ بایان به خاطرگذاشتن نام سید ذکریا بالای مکتب ابتدائیۀ قریه دولانه درسرک سیدخیل که سوار موترسیکل بود کشته شد. کاکای سید ذکریا، خواجه میرحسین با پدر و برادر سید ذکریا با تمام  اقارب سید ذکریا به حزب اسلامی پیوستند تا از گروپ پهلوان احمدجان انتقام بگیرند.  

از رهبران پشاورنشین بعد از گرفتن کابل دعوت به میان آمد، مجددی که مرد بی سنجش، احمق و احساساتی بود تا روشن شدن اوضاع سردرگم وگره خوردۀ وطن او را به حیث رئیس جمهور برای مدت دوماه تعین کردند، روزیکه حضرت  مجددی بطرف کابل می آمد دریورحضرت گره تنبان بازکرد (پیشاب)کند، چون از ترس اسهال شده بود کمی دیرکرد، حضرت صدا کرد او پدر لعنت دوماه به من وقت داده شده یکروز تو در گو کردن گذشتاندی.

بعد از آمدن مجاهدین در کابل از۸ ثورتا پانزدۀ جوزا که کمتراز چهل روز می شود به گفتۀ بی بی سی  ۴۵۰ کماندوی امریکایی درعلاقۀ غیر پائین شدند و از طرف کماندوها به طالبان تعلیم داده شد. طالب سازی از همین نقطه درجنگل های شمال پاکستان تعلیم وتربیه گردیدند و از راه اسپین بولدک قندهار داخل خاک افغانستان شدند.

سوال دراینجا است که امریکا، غرب، پاکستان و ممالک عربی بالای مجاهدین در زمان جنگ سرد و خصوصاً بعد از تجاوز روس سرمایه گذاری نموده بود چون امریکا دید که مجاهدین درگیرباهم شدند، مثل امروز سر گرفتن قدرت دست و گریبان شدند، سرمایه گذاری اش به هدرمیرود، دست به یک اقدام که قابل باورنبود، زد وطالب  را داخل افغانستان کرد و سر مرد احمقی که ملای کنج مسجد مثل من بود قبولاند که به حیث یک رهبر و روحانی بگوید که طالبان فرشته های نجات است و دراین جای شک نبود که پاکستان سگ امریکا وغرب است وگاهی به نفع چین هم می جفد، چنانچه خانم بوتو در مصاحبۀ خود گفت که نقشۀ طالب سازی از انگلیس بود، تطبیق نقشه به عهدۀ امریکا سپرده شد، پول عربستان سعودی داد، چون نفع ما بود ما همکاری به طالب سازی کردیم.

قتل مسعود بدون همکاری داخل اطرافیان مسعود نا ممکن بود، هیچ نوع تردید وجود ندارد که دوعرب بیشتر از دو ماه  در نزد اطرافیان مسعود قرار داشتند.

با گشوده شدن دوسیۀ قتل مسعود نه تنها دسیسه سازی داخلی و خارجی برملا می شود، بلکه جاسوسانی که در اطراف مسعود دیروز قرار داشتند و در ۱۳ سال در قدرت هستند، برملا می شود.

فهیم و سیاف هرگز حاضر نبودند که دوسیۀ قتل مسعود باز شود،  چنانچه فهیم وصیت کرد که به خاطریکه مسعود در پنجشیر دفن است، تابوت مرا به پنجشیر نبرید و مرا در پنجشیر دفن نکنید، بر فراز کوه بادام باغ دفن کنید.

چرا مسعود از پاکستان در ظاهر روی گشتاند، به خاطریکه در موجودیت حکمتیار، احمدشاه مسعود از یک قوم تاجک بود، مورد قبول نبود و نمی خواست که حکومت پاکستان پشتون های آنطرف و این طرف خط دیورند را آزرده خاطر کنند که همین نظر تا امروز دولت پاکستان را در نظر دیگر اقوام  افغانستان چهرۀ منحوس و زشت سیاسی داده و پاکستان ناگزیرهم بود.

مسعود به خاطرغرورخود از رفتن به پاکستان در دوران جهاد بعد از اینکه از لیز نورستان  توسط ما به پنجشیر آورده شده بود، دیگر به پاکستان نرفت،  درحالیکه با بنیادگرایان پاکستانی روابط حسنه داشت و نگهداری سیاف هم به اثر توصیۀ بنیادگرایان پاکستانی در پنجشیر بود و بودن و ارتباطات مسعود با ربانی به اثر توصیۀ بنیادگرایان اسلامی در پاکستان بود.

ناتوانی و ضعف مدیریتی مسعود سبب قتل ۶۴ هزار افغان بی گناه در کابل شد که این قتل ها و ویرانی ها در خودخواهی احمدشاه مسعود گره خورده بود.

مقاومت هائیکه از طرف مسعود در برابر طالبان بود آیا توانمندی مسعود بوده یا جبر زمان او را به مخالفت پایدار مجبورساخته و هم جبر تاریخ مخالفین تاریخی احمدشاه مسعود  را از مجبوری در کنار مسعود قرار داده بود.

تعصب زبانی طالب سبب استاد شدن دیگران در پهلوی مسعود شد، درحالیکه درجنگ های کابل هیچ رویی به یکدیگر نمانده بودند، به خواجه بهاوالدین پایتخت چند کیلومتری احمدشاه مسعود رفتند. گاو را سر گاومیش شهزاده خواندند تا در برابر یک دشمن مشترک یعنی طالب بجنگند، چون طالب خصلت فاشیستی داشت همه قماش اوباش طالب از پشتون های دو طرف خط دیورند بودند دیگر اقوام افغانستان علاقه نداشتند که تحت فرمان طالبان قرار گیرند.

مسعود مهارت از این را هم داشت که با حرفهای نرم و چرب نه تنها دست به فریب می زد، بلکه او همیشه نشان میداد که صادقانه در پهلوی متحدین خود است، بدون در نظرداشت  تعصب قومی ،دینی ،مذهبی، فرهنگی ، کلچری، منطقوی، و زبانی. در اواخر عمر خود متحدین خود را دورخود جمع کرده بود. نزدیکی فهیم با احمدشاه  مسعود به خاطر توهین های مکرر احمدشاه هم سبب نزدیک و هم سبب آزردگی فهیم شده بود.

در اطراف مسعود حاجی قدیر از مشرقی ،عارف نورزی، خلیلی و دوستم ، سیاف در برابر طالب جنگیدند.

همان طوریکه شاه شجاع ،سران حزب دموکراتیک خلق توسط روس وکرزی توسط امریکا آورده شده، مسعود هم مانند دیگران توسط آی اس آی به لیز نورستان آوره شدند و ما هم مرتکب اشتباهات سیاسی شدیم. البته شرایط ایجاب می کرد و ما مقصرهم در آوردن تربیه یافته های پاکستان بودیم.  اینکه گفته من از یک بلست خاک افغانستان نمیگذرم و در افغانستان می مانم  و  اگر به اندازۀ پکول خود جاه داشته باشم. او تمام راه های خود را بخاطرغداری بسته بود، تنها متحدین روس بود که به او کمک می کرد باوجودیکه از فرانسه ،امریکا و غرب کمک میگرفت، ولی جرأت پناهندگی را درغرب نداشت و میدانست که سرنوشت او درغرب مانند سرنوشت دستگیرخان پنجشیری می شود.

انسان ها عمل می کنند، خطا هم می کند، در سفر فرانسۀ او که من از کانادا دعوت شده بودم، ثریا بها هم به اساس خواستۀ مسعود توسط یک پنجشیری به نام علی محمد سنگ فروش پسر آقا محمد پنجشیری، برادر اخترکل که چندین دوسیۀ جنایی در زمان شاه و داوود در ولایت کابل داشت ،علی محمد از خانوادۀ پهلوان احمدجان بود، ثریا را با خود در فرانسه بدون اجازۀ شوهراش آورده بود، داستانیست طولانی و مسعود شناخت عمیقی که از من داشت به وجود من درآن شرایط ضرورت میدانست، ولی من به او اعتماد نداشتم.

یاور و رفیق من در طول حیات فراز و نشیب زندگی من، شهامت من با ،من بود حرفهای دل من که سالها در دل من مانده بود زمانی که من دعوت شدم حرفهای زیادی در دل داشتم که به مسعود نگفته بودم، نخواستم که غوره های دل خود را به گور با خود ببرم، بهترین وقت بود که من مسعود را به نامردی هایش متوجه می ساختم. سه ساعت تنها باهم بودیم همه دردهای دل خود را بدون روی درواسی بیان کردم او از اشتباهات گذشتۀ خود نادم بود، تنها میگفت هرکی مانند آب استاده نباشد موج داشته باشد، اشتباه می کند.

هوتلی که من زندگی میکردم از جای بود و باش مسعود فاصله داشت، باوجودیکه مسعود میخواست من نزدیک او باشم همان طوریکه دلم نخواست نامۀ ببرک را جواب بگویم، دلم نخواست که در نزدیک مسعود در فرانسه بمانم،  بعد از ملاقات دوباره به  کانادا برگشتم .

مسعود در آخرعمر خود گفت آزادی افغانستان نزدیک شده، سبب کشتن مسعود این حرفها هم شد. در دیدن من و مسعود که سه ساعت طول کشید آخرین بار دیدار ما بود مقصد از این دیدارمسعود میخواست که مرا متقاعد از انصراف مخالفت با خود در خارج سازد و ثابت کند که در کشتن احمدجان نقش نداشت و  قوم خود پهلوان در کشتن پهلوان  نقش داشت.

برداشت شورای نظار از افکار مسعود جنگ تفرقه اندازی بود که امروز دنبال می شود، نه او در آخر عمر از کارهای گذشتۀ خود ندامت می کرد و نه کشته شدن پهلون احمدجان  را اشتباه میدانست.

از خداوند میخواهم از خطاهای قصدی و غیرقصدی احمدشاه مسعود و خانم اناهیتا که  یک زمانی بامن دوستی و نزدیکی داشتند بگذرد به بزرگی خود روح مسعودو اناهیتا را شاد بگرداند وحفظ کند وهم تسلیت به دوستان و اقارب شان و همفکران شان عرض میکنم.

**************************************************

*نوت: لم دادن حالتی ‌میان‌ نشستن‌ و دراز کشیدن, پشت‌ دادن‌ به بالش, حیله‌ و فن ‌و تر دستی