در حالی که برخی محافل و رسانه های داخلی و خارجی از سکوت و بیتفاوتی نسبت به اظهارات تهدیدآمیز دانولد ترمپ درباره پایگاه بگرام عبور می کنند، باید بدانیم که این مواضع تنها نشان دهنده ضعف، ترس و حتی نوعی کرنش و سازش است.
ترمپ، که در تمام دوران ریاست جمهوری اش نشان داد فاقد اراده و استقامت لازم است، اکنون با بهره گیری از تهدیدهای تبلیغاتی، از موضع قدرت سخن می گوید. او علناً قصد دارد مواضع طالبان را، که در نتیجه معامله ای رسوا و بر پایه منافع اربابان امریکایی تثبیت شده است، به شیوه ای تهدیدآمیز و تحت عنوان «در صورت عدم پاسخ مثبت به خواسته های ما، اتفاقات ناخوشایندی رخ خواهد داد»، به چالش بکشد.
این واقعیت بدیهی است که طالبان همواره از عواقب و پیامدهای چنین سناریوهائی آگاه بوده اند. توافقنامه نمایشی در قطر، که در پایان آن قدرت به طالبان سپرده شد، همواره این بازی سیاسی را در بر داشت و تنها ظاهری از مذاکره و توافق بود.اکنون، پس از گذشت حدود چهارسال از تشکیل حکومت طالبان و نزدیک شدن به سال پنجم، زمان اجرای طرح های استراتیژیک و بلندمدت این گروه فرا رسیده است. بی شک، هدف اصلی طالبان تثبیت و استمرار رژیم است؛ استراتیژی که هدف آن تضمین منافع بلندمدت گروه است. این استمرار در گرو به رسمیت شناختن رسمی و مشروعیت بخشیدن به این رژیم است، صرف نظر از تخلفات آشکار، عملیات تروریستی و نقض صریح اصول اولیه حقوق بشر توسط آن.
در چنین وضعیتی، هیچ فرد آگاه و بصیر نمی تواند سکوت کند، زیرا حقایق به وضوح روشن است: از یکسو رویاهای جهادی و آرمان های طالبان در مسیر تثبیت قدرت، به شکست نهایی منجر شده است. در عین حال، بازی های جدیدی تحت عنوان «اشغال مجدد بگرام» در جریان است؛ رویدادها، زمان تغییر مهرهها و بازیگران اصلی را اعلام می کنند، اما در هرحال ماهیت بازی و اهداف آن همچنان ثابت باقی می ماند و سرنوشت ملت ما به طور مکرر در معرض دگرگونی است. در این بحران، تنها گزینه ای که باقی می ماند، وجود یک آلترناتیف قدرتمند و کارساز است، اما متأسفانه هنوز نام و جایگاه آن در افکار عمومی مشخص نیست. کسانی که وظیفه دارند صدای اعتراض را بلند کنند، هشدار دهند و از منافع ملی دفاع نمایند، یا در قالب تحلیل های بی اثر تماشاگر این معرکه خطرناک هستند، یا توان درک حساسیت های وضعیت را ندارند. در هر حالت، ملت افغانستان در این بازی های پیچیده، قربانیان اصلی هستند و آینده ای مبهم بر سر راه دارد.
بنابراین، باید به جای سکوت و خاموشی، فریاد اعتراض بلند کنیم و نشان دهیم که ملت افغانستان هوشیار و بیدار است. در غیر این صورت، همچنان در خواب غفلت خواهیم ماند و شاهد تکرار تاریخ خواهیم بود، در حالی که بازی های بزرگ منطقه ای و جهانی سرنوشت ما را رقم می زنند.
در واقع، اظهارات و اصرار ترمپ درباره بازگرداندن امریکا به پایگاه بگرام، بر توجیهات کودکانه و بیاساس برخی افراد در داخل و خارج خط بطلان می کشد. از نظر ترمپ، بگرام تنها یک پایگاه نظامی نیست، بلکه چیزی شبیه به خرید گرینلند یا ضمیمه کردن کانادا به امریکا هم نیست. بلکه واقعیتی در حال شکل گیری است که بر اساس آن، عوامل و بازیگران اصلی در حال مذاکره و توافق عملی با طالبان هستند.
برخی مدافعان رژیم، با بیشرمی، از دعوت لویهجرگه و تصمیم گیری نمایندگان مردم درباره واگذاری پایگاه بگرام به نظامیان امریکایی سخن می گویند و این فضا را برای پذیرش بی چون و چرای آن در افکار عمومی فراهم میسازند؛ در حالی که در استدلال هایشان، هیچ اشاره ای به ضرورت استراتیژیک واگذاری این پایگاه به امریکا و اهمیت آن در منطقه و جهان نمی شود. اما در هر حال، طالبان دیگر قهرمانان نجاتبخش و مبارزان ضد امریکایی که ادعا می کردند، نیستند؛ بلکه بازیگرانی در مسیر معامله های سیاسی و جیوپولیتیکی هستند که منافع منطقه و امنیت ملی کشور را تهدید می نمایند.
واقعیت این است که اهمیت جیوپولیتیک پایگاه هوایی بگرام به عنوان یک منطقه کلیدی در رقابت های منطقه ای و جهانی بر کسی پوشیده نیست. این پایگاه نه تنها برای کنترول نفوذ چین و روسیه در منطقه اهمیت دارد، بلکه نقش مهمی در مهار این قدرت ها در چارچوب رقابت های جیوپولیتیک ایفا می کند. نزدیکی بگرام به سین کیانگ، منطقه ای که اویغورها در آن ناراضی هستند، امکان استقرار سیستم های جاسوسی پیشرفته مانند RC-135 Rivet Jointو نظارت بر تحرکات و ارتباطات چین را فراهم میآورد. این تکنولوژی ها بخشی از استراتیژی گسترده تر برای محاصره و بی ثبات سازی چین محسوب می شوند. علاوه بر این، دسترسی به بگرام، عمق استراتیژیک روسیه در آسیای مرکزی را زیر سؤال می برد و نگرانی های مسکو درباره ثبات حاشیه جنوبی خود را افزایش می دهد؛ زیرا این پایگاه میتواند برای عملیات و مداخله در منطقه نقش آفرین باشد و گروه های تروریستی که پس از جنگ سوریه در افغانستان و آسیای میانه مستقر شده اند، از آن بهره مند شوند.
پس از اظهارات تهدیدآمیز دانولد ترامپ، کشورهای منطقه، روسیه، چین، ایران و طالبان واکنش های قاطعانه ای نشان دادند. آنها بر لزوم مبارزه جدی با گروه های تروریستی، قاچاق مواد مخدر و تثبیت یک حکومت فراگیر تأکید کردند. روسیه هشدار داد که چنین اقداماتی برای واشنگتن فاجعه بار خواهد بود، و ایران این تحرکات را نماد قدرت نمایی امریکا برای کنترول منطقه و نظارت بر منافع خود و چین تلقی کرد. طالبان نیز با تأکید بر تعهد به عدم استفاده از زور، خواهان برقراری روابط مثبت با جهان شدند. اما باید توجه داشت که این مواضع نشان میدهد گروه طالبان آماده هرگونه معاملهگری است، به شرط اینکه منافع و مشروعیت آنها تضمین شود. این رویکرد، بار دیگر بر پیچیدگی ها و واقعیت های تلخ آینده سیاسی افغانستان تأکید می کند.
در نتیجه، اگر ملت افغانستان از هوشیاری، اتحاد و همبستگی خود غفلت کند، بازی های قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی ممکن است سرنوشت کشور را به سمت بی ثباتی و بحران های عمیق سوق دهد. تنها با روحیه همبستگی، انسجام اجتماعی و حمایت از گزینه های قوی و مستقل داخلی میتوان مانع تکرار بحران های گذشته شد و آینده ای پایدار و امن برای کشور رقم زد. این امر مستلزم آن است که ملت و نخبگان افغانستان هوشیارانه در مقابل مداخلات خارجی ایستادگی کرده و راه حل های مبتنی بر منافع ملی را در اولویت قرار دهند. در غیر این صورت، تاریخ بار دیگر شاهد تکرار فجایع، تضعیف هرچه بیشتر سرنوشت مردم و ادامه روند نابسامانی در سرزمین ما خواهد بود. باید به خاطر داشت که ثبات پایدار تنها زمانی محقق میشود که مردم با اراده ای قوی و انقلابی در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کنند و قدرت خود را به نمایش بگذارند؛ زیرا تنها با اتکا بر نیروی عظیم و لایزال ملت است که میتوان آینده ای روشن و مقاوم ساخت و در برابر هر تهدیدی ایستاد.
احمد آریا
