رسول پویان    

بخش نخست:   

ریشه های خراسان کهن

پس از تأسیس دولت ابدالی توسط احمدشاه درانی، واژۀ افغانستان بمرور زمان جانشین اسم تاریخی و پرریشۀ خراسان شد و میهن ما را بطور رسمی افغانستان گفتند. فرهنگ و مدنیت خراسانی در قلمرو فراخ خراسان کبیر (که قلب تپندۀ آن هماره در افغانستان کنونی تپیدن داشته) در درازنای تاریخ هماره با تمدن های بزرگ خاور و باختر در داد و گرفت بوده است. از چهار بخش خراسان قدیم، دو بلاد بس مهم آن (یعنی بلخ و هرات) تا هنـوز جزء خاک افغـانستان است. در این نبشتۀ فشـرده با نگاهـی مختصر بـه تاریخ و تمـدن خـراسان کهن تلاش می شـود تا نقش بنیادین آن در درازنای تاریخ روشن گردد.    
تا جایی که از متون کهن تاریخی برمی آید، نام خراسان در دورۀ ساسانیان پدیدآمد. از آن پس واژۀ خراسان چونان خورشید بر سپهر لاجوردین مدنیت دیرینسال این قلمرو پهناور می درخشد. در تاریخ گردیزی در بارۀ خراسان آمده است: «اردشیر بن بابک خراسان را چهار بخش کرد و هریکی را مرزبانی گماشت: یکی مرز شاهجان، دیگر بلخ و طخارستان، سوم هرات و پشنگ و بادغیس و چهارم ماوراءالنهر»(
[1]) همچنان در تاریخ معتبر سیستان که مولف آن نامعلوم است، می خوانیم: «هرچه حد شمالست باختر گویند و هرچه حد جنوب است نیمروز، و میانه اندر بدو قسمت شود هرچه شرقست خراسان گویند و هرچه مغربست ایران شهر»([2])      
نخستین تاریخنگار عرب در کتاب فتوح البلدان در قرن سوم هجری که از خراسان نام می گیرد، امام احمد بن یحی بن جابر بغدادی مشهور به بلاذری می باشد. رودکی شاعر بزرگ دورۀ سامانیان نیز از دیار خود به نیکی یاد می کند و خود را شاعر خراسان می نامد:

شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت       
                                      شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود

همچان عنصری بلخی شاعر در بار غزنویان، سلطان محمود را خدایگان خراسان نامیده است:

خدایگان خراسان به دشت پیشاور        
                                      به حمله ای بپراکند جمع آن لشکر

ریشه های ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پردرازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد. چنانچه گفتیم تاهنوز قلب خراسان در افغانستان کنونی می تپد. پیشینیان هریوا را قلب طپندۀ خراسان و زیبا گوهری در صدف سینۀ سرزمین پهناور خراسان نامیده اند؛ چنانکه این مفهوم در ادب و فرهنگ عهد تیموریان بطور شایانی تجلّی یافته است. به شعر نغز خواجه تاج سلمان بنگرید:

هـرات چشم و چـراغ جمیع بلـدان اســت         
                            جهان تنی است به نسبت هرات چون جانست    
         شده است سینۀ روی زمین خـراسـان لیک        
                            هــــرات از ره مـعـنی دل خـــراســانســت(
[3])

در این شعر هم مطلب بالا به نحو خوبی پرورش یابیده است:

گـرکسی پرسـد زتـو کـز شـهرهـا خـوشتر کـدام 
                            گـر جـواب راست خـواهی داد، اورا گـو هـری 
این جهان چون بحر دان در وی خراسان چون صدف    
                            در میان آن صدف شهر هـری چون گـوهـری(
[4])

نقل کنند که در زمان احمدشاه ابدالی نیز نام و هویت خراسان جاذبۀ و شهرت افزون داشته است؛ قلمرو او را خراسان می نامیدند. در این مورد از زبان صابرشاه، پیر و مرشد احمدخان حکایت کنند: «او [احمدشاه درانی] پادشاه ولایت خراسان است و تو [حکمران لاهور] صوبه دار پادشاه هندوستان»([5])       
بعد از احمدشاه درانی هم نام خراسان بر جبین میهن ما درخشندگی داشته و امرنات در شعرش هنگام جنگ بین سربازان هندی شاه شجاع و عساکر امیردوست محمد خان در قندهار از خراسان یاد کرده و قشون دوست محمد خان را خراسانی گفته است:

در آن رزمگه شور و بیداد بود     ستم را در آن فتنه بیداد بود   
به شمشیر هنـدی خـراسـانیان     بکـشتنـدهنــدی بیـابـانیـان(
[6])

در این نبشتۀ فشرده تلاش شده است تا جایگاه بنیادین فرهنگ و مدنیت خراسان کهن نماد روشن یافته و درون مایه های فرهنگی و تمدنی افغانستان امروزین درک و بازیابی شود.


تجسسی در مدنيت خراسان: 
به سلسلۀ بحث فوق شايسته است که نگاه نقادانه و تحليلی به تاريخ و مدنيت پردرازنای خراسان بيفکنيم و علل فروپاشی، انحطاط و اضمحلال آن را بطور بسيار فشرده ريشه يابی و بررسی کنيم.
تمدن چند هزار سالۀ عهد باستان که بعد از مهاجرت اقوام آريايی بدين خطه هويت و تبارز بيشتر يافت، دارای ادوار درازمدت پرورش، بالندگی و تکامل بوده است؛ ذخاير ژرفناک آن بارها زير و زبر شده و باز برپايۀ آن تمدنهای مرتبط ديگر بنا يافته است. هرگاه جريان شکل يابی و بنيان استقراری اين مدينيت تاريخی و پرريشه را پس از حرکات تهاجمی ترکان و اعراب مورد ارزيابی بگيريم، آشکار می شود، که پس از آن فعل و انفعالات تمدن متذکره در پوستۀ محدود چيره شده، شکل و سامان خيلی ها عميق و بنياد استحکامی پايدار پيداکـرده نتوانست، که علل و عوامـل بس متنوع دارد.      
پس از انتشار دين مبين اسلام در سرزمين پهناور خراسان جنبش شمشير و جولان قلم آغازيدن گرفت و در بين تمدن بسيار غنی خراسان و فرهنگ عرب در  عرصه های متنوع زور آزمايی بميان آمد؛ نتيجۀ آن قبول ارزشهای معنوی اسلام و قرآن، رد زورگويی، ستم، استبداد و تبعيض سلطۀ سياسی عرب، اختلاط فرهنگی بر محور ارزشهای معنوی و تأسيس دولتهای مستقل خراسانی بود.  
خراسانيان بومی از عهد طاهريان فوشنج هرات تا پايان دومان سامانيان ماوراءالنهر در راه بازسازی و احيای مدنيت خراسان تلاش فراوان کردند و براستی توانستند شالودۀ فرهنگ و مدنيت خراسان بعد از اسلام را پی ريزی کنند. خراسانيان بومی که در زير فشارهای نظامی و سياسی عرب در سده های نخستين ظهور اسلام خرد و خمير شده بودند، نتوانستند در برابر ترکان خراسانی قدرت سياسی و نظامی را حفظ کنند.  
همين بود که امپراتوری وسيع غزنويان بر اساس فرهنگ و مدنيت مختلط خراسانی شکل گرفت و دورۀ درازمدت دولتهای قدرتمند ترکان خراسانی شروع شد و بدنبال آن دولت قوی سلجوقی پيش از يورش تمدن سوز چنگيزخان و امپراتوری تيموريهای هرات بعد از آن قابل يادآوری است.   
درون مايۀ فرهنگی و تمدنی اين دوره ها از يکنوع تمدن مختلط دارای محتوای کهن تاريخی و شکل اسلامی حکايت کرده و در بين شکل و مضمون نوعی همگونی بوجود آمده بود؛ مدنيت مذکور ابعاد بس گسترده داشت و ريشه هايش از تمدنهای بزرگ باستان آب می خورد؛ اما از حيث محيط سياسی، شکل حکومتی و بافت خوب ممزوج نشدۀ اجتماعی فرصت کافی و مناسب برای رشد و تکامل پايدار نيافت.      
سيستم حکومتی و نظام سياسی دولت غزنوی و تيموری (بعنوان شاخص حاکميت نظامی ترکان خراسانی)، اگرچه بر مبنای همان تمدن و فرهنگ خراسانی اتکا داشت، به سبب محدديتهای فکری و تناقضات اجتماعی (که از عصبيتهای قومی، ضعف خرد آزاد و تحجر عقيدتی) سرچشمه می گرفت، نتوانست به نحو لازم بار تمدن خراسان بزرگ را حمل کند؛ آنرا در فضای گشاده، بستر آزاد و چوکات قابل گشايش رشد و تکامل دهد.        
در پهلوی عوامل فوق بافت اجتماعی و قومی خراسان و در مجموع تأثير حرکات قومی و قبايلی عرب و ترک پس از انتشار اسلام قابل بررسی است. بافت جمعيت انسانی خراسان بعد از حملات عرب و ترک تنوع بيشتر پيداکرد. اين زمان درازی لازم داشت تا عصبيتها و خشونتهای قومی و قبايلی در فرهنگ خراسانی نرم و تمدنپذير شود. در حکومات مقتدر يادشده قدرت اصلی سياسی و نظامی بدست اقوام و قبايل مسلط قرار داشت؛ چه بسا که در بين اولاد و اقوام نزديک سلطان تقسيم می شد. برای کسب قدرت و مقام سلطنت زد و خوردهای دوامداری بوقوع می پيوست. قبايل و اقوام مختلف، برادران و نزديکان همواره بر سر تاج و تخت در نبرد و ستيز بودند.     
قوۀ درونی و نيروی محرکۀ آنان را عصبيت، خشونت، زورگويی و تسلط بر اقوام ديگر تشکيل می داد. پس از انتشار اسلام در سرزمين پهناور خراسان می توان زور آزمايی های آريائيهای ده نشين، زارع و دارای تمدن، صنعت و شهر نشينی کلاسيک را با قبايل متعصب و خشن عرب، ترک و مغل بخوبی مشاهده کرد.  
در بستر پر نشيب و فراز تاريخ هميشه فرهنگ و تمدن غنی خراسان در حلقات تنگ و محدود حرکات قومی و قبايلی گيرکرده است و برای مدت طولانی از رشد و حرکت آن جلوگيری شده است. امپراتوری بزرگ تيموريان هرات بعنوان آخرين نظام سياسی مشترک خراسانی به سبب همين تهاجمات قومی و قبايلی از جانب شمال و غرب (ازبکان ماوراءالنهر و ترکان صفوی ايران) فرپاشيد و سپس هم در حلقۀ بسيار تنگ، عقب مانده و خشونت بار قبايل پشتون افتاد. به اين صورت بمانند اروپا، فرصت پيوند به دنيای جديد را پیدانکرد.
توضيحات بالا در واقع ويژگيهای نظم کلاسيک جامعۀ انسانی را متجلی می سازد که در محيط های جغرافيه ای و جوامع مختلف در طول تاريخ جلوه های بس متنوع و گوناگون داشته و در اشکال و قوالب رنگارنگ ظهور يافته است. در بين فرهنگ و تمدن شرق و غرب تفاوتهايی موجود بوده که بر نظامهای سياسی، اقتصادی و اجتماعی مربوطه تأثير نهاده است.        
جهان غرب که قرن ها در قالب تنگ و تيرۀ قرون وسطی گرفتار بود، طی سده های اخير حرکت و جهش بسيار وسيع و بنيادی کرد و با اين حرکت وسيع فکری، علمی، فلسفی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توانست لگامدار عصر جديد گردد. مردم اروپا بايست موقعيت و جايگاه فعلی شان را مرهون انقلاب صنعتی، رشد علوم عقلی و تجربی، پيشرفت تکنولوژی و جدايی مذهب از سياست بدانند.  
اين جنبش گسترده چهرۀ جهان کلاسيک را دگرگون ساخت و نظم جديدی در عرصه های سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که ريشه در اعماق تمدن باستانی يونان داشت، به بشريت عرضه کرد؛ تحولات شگرفی در عرصه های اقتصادی و صنعتی پديد آورد؛ بافت اجتماعی نسبتاّ بهم گره خورده ای در اثر ترکيب و اختلاط اقوام، قبايل و ملل مختلف بر مبنای منافع مشترک اقتصادی، سياسی و فرهنگی در زير سقف گشايش يافتۀ حقوق دموکراتيک، بوجود آورد.   
متفکران، پزوهشگران و قلمبدستان غرب در عرصه های فرهنگی، اعتقادی، فلسفی، هنری، سياسی، اقتصادی، جامعه شناسی و غيره به مطالعات و تحقيقات درازدامن پرداختند. گوهرهای خاکزده و ارزشهای ازياد رفتۀ تاريخی خود را شناسايی و در پرتو علم و خرد جديد صيقل افزون دادند. رمز پيروزی غربي ها، جاپاني ها، چينی ها، روسها و ملل ديگر در همين ديد نقادانه به گذشته، تحليل و بررسی های علمی و سره و ناسره کردنها و بازيافت و درک ارزشهای خوب و مفيد و کنار نهادن عناصر مزاحم و نا مفيد، بوده است.   
آنان در واقع دانش، فهم و ظرفيت آن را پيدا کردند که نقاط ضعف و کمبودهای مادی و عملی خود را درک، قبول و تشخيص کرده و به اصلاح و تعويض آن بپردازند و  مهمتر از آن در اثر رشد و انکشاف اقتصادی، علمی و تکنولوژی امکانات لازم را برای اجرای آن بدست آورند. آنان هرچند در عرصه های مختلف موفقيتهای چشمگيری داشتند، اما تا هنوز برخـی از مشکلات عمـدۀ خود را حـل کرده نتوانستند.       
اگر چه ما تا هنوز در لابلای گرد و خاک ارزشهای تاريخی و فرهنگی دورۀ انحطات و اضمحلال مدنيت کلاسيک خود گرفتاريم و مقلدانه آن ارزشهای سره و ناسره را تکرار می کنيم؛ ليکن اگر چشم بصيرت باز نماييم، برای اعمار جامعۀ فردا می توانيم از تجارب مثبت و منفی تاریخی خود و ملل متمدن دیگر استفاده کنيم.


نقش تمدن خراسان در مدنيت اسلامی       
خراسانيان همان سان که در عرصۀ قيام و مبارزه، آزادی و استقلال طلبی خوش درخشيدند، در ميدان علم و عرفان و در شيرازه بندی و ساخت فرهنگ و مدنيت اسلامی نيز سهم اساسی داشتند. در اين عرصه گاه بلخيان و هرويان پيش گام بودند و در ساحات متنوع علمی، سياسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نقش بسزايی ايفا کردند. در اين باب ابن خرداذ به حدود 232 هجری از روی اسناد معتبر رسمی معلومات مهمی فراهم آورده است: «سازمان اداری و مالياتی خلافت (عربی) همان بوده که قبل از اسلام در خراسان رواج داشت»(
[7])     
گويند که فن و رسم مدرسه سازی، بيمارستان و غيره از خراسان به سرزمينهای عربی رفته است. در بخش زراعت، فلاحت و باغداری خراسانيان از جمله هراتيان تجارب فراوانی داشتند. همچنان علوم عقلی، نقلی و فلسفه به همت و تلاش اين مردمان خردمند و دانشور در بلاد عرب و عجم رونق گرفت.    
مرحوم عبدالحی حبيبی مورخ وطن در اين مورد می نويسد: «علوم نقلی و عقلی اسلامی به اهتمام اين مردم رونق گرفت، بلاد معروف خراسان از نشاپور و مرو گرفته تا هرات و زرنج و بلخ و بست و بغشور و غيره پرورشگاه علوم اسلامی و افکار و فرهنگ گرديد»(
[8])     
هراتيان از همان دوران نخستين انتشار اسلام در بلاد خراسان، در اين زمينه نقش فعالی بعهده داشتند. در قرن اول و دوم هجری اشخاص نامداری از خطۀ کهن سال هری در عرصه های علم و دانش قد برافراشتند که در اينجا به ذکر چند مثال اکتفا می کنم:        
محمود وراق هروی يکی از شعرای مشهور هرات بود که بدو زبان عربی و دری شعر می سرود. ابوعبيد قاسم بن سلام هروی از بزرگترين علمای حديث، ادب، فقه و قرائت بود که بتاريخ 223 هجری وفات يافت. ابوعمر ثمر، بن حمدويه هروی قديمترين دانشمند خراسانی است که پس از خليل، معجم بزرگ لغت عرب را نوشته است. ابوالحسن علی فرزند ماجور هروی از علمای ستاره شناس بود که در اين زمينه دارای تاليفات می باشد. از قول گوستاولوبون نقل شده که وی از سال 270 تا 322 هجری مشغول مطالعه و تحقيقات بوده و تقويمهايی استخراج کرده است. او برخلاف بطليموس کشف نمود که فاصلۀ قمر از آفتاب به تناقض می رود.         
برای روشن شدن نقش و تاثير فرهنگ و تمدن باستانی خراسان بر فرهنگ و مدنيت اسلامی کافی است که بيان واقعيت را از زبان عقابی شاعر معروف عرب در دورۀ عباسی بشنويم: «معانی جز کتب عجم بدست نمی آيد، لغت از ما و معانی از آنها»(
[9])

ادامه دارد....



[1] - تاريخ گرديزی، ص 66

[2] - تاريخ سيستان، ص 23

[3] - روضات الجنات، بخش يکم، ص 20

[4] - جغرافيای حافظ ابرو، ص 11

[5] - افغانستان در پنج قرن اخير، جلد نخست، قسمت اول، ص 20

[6] - ظفرنامه، ص 20

[7] - تاريخ مختصر افغانستان، ص 107

[8] - تاريخ مختصر افغانستان، ص 88

[9] - تاريخ بغداد طيفور، ص 157