رسول پویان

سران حکومت کابل به رهبری حلقۀ محدود ارگ نه تنها برای صلح پایدار برنامه و پلان جامع ندارند، بلکه در راه ایجاد وحدت ملی بر مبنای اتحاد اقوام، تأمین حقوق اتباع کشور، درک و شناخت فرهنگ و مدنیت این سرزمین تاریخی و شیرازه‏ بندی نظام سیاسی و اقتصادی سالم، باظرفیت و فعال نیز به کلی ناکام بوده اند. زمانی در بین طرف‏های ذی‏دخل در پروسۀ صلح (دولت افغانستان، قوای خارجی به رهبری امریکا و همسایگان خاصه سران دولت پاکستان) تعادل لازم به وجود می‏آید که نظام سیاسی قوی و بری از فساد با پشتبانی مردمی در کشور شکل گیرد. سران حکومت فعلی کابل در عمل ثابت کرده اند که توان و ظرفيت این امر خطیر را ندارند.   
نخست از همه باید دانست که صلح در افغانستان چه تعریف و مفهومی دارد. در افغانستان چند دهه است که جنگ ویرانگر و خانمانسوز شعله ‏ور است. صلح برای پایان جنگ، خشونت، ناامنی، ترور، آدم‏کشی، تخریب میهن و آزار و شکنجۀ مردم مظلوم و عذاب دیدۀ افغانستان مطرح می‏شود. کسانی به صلح حاضر می‏شوند که برای مردم و میهن بیندیشند و منافع مادی و معنوی شان در تأمین صلح نهفته باشد. تجارب دهۀ اخیر روشن کرده است که منافع سران پاکستان، طالبان و قوای خارجی با تأمین صلح و ثبات در افغانستان برآورده نمی‏شود و در بین منافع مردم ما و آنان تضاد وجود دارد؛ ورنه شکست قطعی مخالفان و تأمین صلح در افغانستان در طول یک دهه با مصارف سرسام‏آور سران ناتو، حضور قوای انبوه خارجی و روابط تنگاتنگ بریتانیا و ایالات‏متحدۀ امریکا با سران ارتش و حکومت پاکستان کار بسیار آسانی بود.  

      
از طالبان  تاکنون تعریف مشخصی ارایه نشده است. این ابهام، مردم جهان، منطقه و افغانستان را سردرگم کرده است. در پس این تاریکی و ماست‏مالی‏ها اهداف معینی نهفته می‏باشد. تشکیل تحریک طالبان با منافع منطقوی سران پاکستان، جهان غرب و کشورهای عرب(خاصه عربستان سعودی) پیوند داشته است. حالا از طالبان پاکستانی، امریکایی، عربستانی، ایرانی و افغانستانی حرف زده می‏شود. طرف‏های ذی‏دخل از طالبان برای منافع خود استفاده می‏کنند. طالب در حقیقت به یک پدیدۀ نامرئی چند بعدی تبدیل شده است که در زیر این ماسک چهره ‏های رنگارنگی پنهان می‏باشند.          
به طور مثال سران پاکستان از طالبان برای نفوذ و سلطه در افغانستان استفاده می‏کنند. سران ناتو به رهبری امریکا از آنها برای حضور در منطقه و ترساندن مردم افغانستان و جهان بهره برده اند. سران عربستان سعودی به دنبال اهداف اید‏ئولوژیک، پخش وهابیت و رقابت با ایران می‏باشند. حکام ایران از آن به عنوان فشار بر قوای خارجی و گسترش ناامنی و شورشگری در افغانستان کار می‏گیرند. سران حکومت کابل، به خصوص تيم کرزی از طالبان برای سرکوب اقوام غیرپشتون و خیال خام حفظ قدرت زیر نام قوم و قبیله استفاده می‏کنند. به این حساب تمام طرف‏های یاده شده در حفظ و توسعۀ جنگ، ناامنی و بحران در افغانستان دست داشته اند.     
طالبان گروه کوچک و جدا شده از مردم افغانستان می‏باشند که از همان روزهای نخست برای اهداف خاصی نگهداشته شدند. این گروه کاملاً منزوی و بریده شده از مردم افغانستان، منطقه و جهان نیات ضد منافع، باورها و فرهنگ و مدنیت جامعۀ ما دارند. این‏ها مخالف جامعۀ مدنی، آزادی‏های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، حقوق حقۀ زنان، تعلیم و تربیه، سرگرمی، تفریح، شور و نشاط مردم  بوده و مانع عمده‏يی در راه حرکت، ترقی و پيشرفت میهن می‏باشند. برای درک انزوا و در اقلیت مطلق بودن این گروه در افغانستان کافی است که به تعداد (10) ملیون شاگرد دختر و پسر معارف نظر اندازیم. این ده ملیون شاگرد مکتب اگر هریک به فامیل سه نفری ارتباط داشته باشند، درحدود 30  ملیون نفوس کشور خواهان رشد، پیشرفت و توسعۀ معارف بوده و از مکتب سوزی و فرهنگ  ستیزی طالبان تنفر دارند. پس واضح و روشن است که دست‏های پشت پرده از این گروه کاملاً کوچک و منزوی حمایت می‏کنند و می‏خواهند آنان را (جهت تأمين اهداف حال و آيندۀ خود) به زور و جبر در دولت و نظام سیاسی افغانستان شامل سازند و بر مردم تحميل کنند.          
آغاز پروسۀ صلح در مجلس بزرگ نمایشی در کابل توسط سران حلقۀ حامدکرزی و به اشتراک نیروهای شمال، جار و جنجال زیادی برپا کرد. استاد برهان‏الدین ربانی را به شکل فرمایشی در رأس این شورا قرار دادند. شورا بدون تعریف معینی از طالبان و بدون مواضع روشن و مشخص به کار شروع کرد. نتیجۀ منطقی کار آن بعد از ترور استاد ربانی به خوبی افشاء گردید. پاکستانی‏ها با تردستی‏های زیرکانه، کرزی و ارگ نشینان را مصروف این روند به اصطلاح صلح ساختند. سران حکومت کابل برای جلب رضائیت سران پاکستان و طالبان بارها با هم‏پیمان استراتیژیک خارجی خود جار و جنجال راه انداختند.از اجماع ملی و اتحاد اقوام و ملیت‏ها در راستای وحدت ملی و تشکیل سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردمی، باظرفیت و قوی در افغانستان جلوگیری نمودند. تاریخ روزی در مورد عملکرد آقای کرزی و حلقۀ محدود پیرامونش به قضاوت خواهد نشست.    
خنده‏آور است که پس از یک دهه جنگ، خشونت، ناامنی و کشت و کشتار حالا می‏خواهند که برای طالبان آدرسی در قطر معین کنند. تلاش‏های اخیر واضح می‏سازد که طالبان از روز اول خط، برنامه و اهداف معینی نداشتند. در پس این نقاب نیروهای دیگری جا گرفته بودند. این گروه‏ها و دسته‏های پراکنده، نامنظم و بی‏هدف برای مقاصد خاص طرف‏های یاد شده استعمال شده اند. دسته‏های درهم و برهم و سرگردان طالبان برای وطن و مردم ارزشی نمی‏هند. آنان به تاریخ، فرهنگ، مدنيت، استقلال، ترقی و پیشرفت افغانستان سروکاری ندارند. چون می‏دانند که با تأمین امنیت، ثبات، پیشرفت و توسعۀ جامعۀ مدنی در افغانستان دیگر جایی برای افکار طالبی باقی نمی‏ماند. طالبان جن اند و گسترش جامعۀ مدنی بسم‏الله.                  
این رباتک‏های گوشتی فقط برای جنگ، تخریب، خشونت، ناامنی، مردم‏آزاری و قتل عام مردم بی‏دفاع و ستمديده ساخته شده اند. به طور مثال در حملۀ روز چهارشنبه 14 حمل 1392 خورشيدی طالبان به محکمۀ ولایت فراه، 67 نفر افراد ملکی مظلوم و بیگناه مانند بره قتل عام شدند و 110 نفر زخمی می‏باشند. مطابق به شريعت و فقه اسلامی و قوانین مدنی جهان و افغانستان، قاتلان، رهبران و تحریک کنندگان آن‏ها باید محاکمۀ عادلانه شوند. هرنوع سازشکاری و کمک به آدمکشان و قاتلان بی‏رحم، حرفه يی و ظالم، خیانت به وطن و ظلم و ستم به مردم عذاب دیده و بلاکشیدۀ کشور است.

ترحم بر پلنگ تیز دندان          ستمکاری بود بر گوسفندان

 آدرس قطر در واقع جنگ زرگری و چانه‏زنی در بین دو دوست و همکار استراتیژیک یعنی ایالات‏متحدۀ امریکا و پاکستان را متبارز می‏سازد. پاکستانی‏ها از طالبان به عنوان وسیلۀ فشار بر سران ناتو به رهبری امریکا استفاده می‏کنند. هدف سران پاکستان تداوم کمک‏های غرب و کشورهای عربی، روپوش نهادن به روی سرمایه‏گذاری چین در گوادر بندر، نفوذ دایمی در افغانستان و محدودسازی نفوذ هندوستان در افغانستان و منطقه می‏باشد. ایالات‏متحدۀ امریکا درپی آن است تا آدرس برخی از طالبان را از پاکستان به قطر انتقال دهد؛ به این ترتیب نفوذ همه جانبۀ سران پاکستان را بر طالبان تا حدودی کاهش دهد؛ اما گفته می‏شود که نمایندگان طالبان با پاسپورت‏های پاکستانی به قطر رفته اند و به طور مستقیم تحت نظر و کنترول آی اس آی می‏باشند.         
همه جوانب ذی‏ربط با پیروی از پلانهای استراتیژیک پارینۀ شان مبنی بر حفظ و نگهداری طالبان، می‏خواهند به نحوی از انحا برای طالبان رسمیت بدهند و آنها را برای اهداف خاص خود در پروسۀ سیاسی افغانستان و در نظام سیاسی آیندۀ این کشور شامل سازند. در این میان ضعیف ترین نقش را سران حکومت کابل به رهبری کرزی و حلقۀ ارگ بازی می‏کنند؛ زیرا در این حلقۀ ضعیف و متزلزل کاخ‏نشین عشق به زراندوزی و جمع‏آوری ثروت و دارایی از راه‏های غیرمشروع و حفظ چوکی‏ها و قدرت خیلی قوی تر از علاقه و دلسوزی به وطن، مردم، نسل‏های آینده و صلح واقعی می‏باشد.          
اگر نگاهی به چوکی‏نشینان فعلی، سرمایه‏داران و منتظران قدرت در وطن بیفکنیم دیده می‏شود که نه تنها طالبان بسان آوارگان بی‏وطن در پاکستان زندگی می‏کنند و با پاسپورت‏های پاکستانی به کشورهای خارجی از جمله قطر سفر می‏کنند؛ بلکه بيشترينۀ تاجران و سرمایه‏داران عمدۀ پشتون افغانستان نیز تابعيت و پاسپورت پاکستانی دارند. آنها با هویت و پاسپورت پاکستانی در دوبی، قطر و دیگر کشورهای خارجی تجارت می‏کنند. بسیاری از آنان دوخانگی اند. اگر ضرورت باشد از تذکره و پاسپورت افغانستانی نیز کار می‏گیرند. بیشتر سران تکنوکرات و تحصیل‏کردگان ملیت پشتون که بر گرد کرزی حلقه زده و چوکی‏های مهم را اشغال کرده اند، نیز تابعیت دوگانه می‏داشته باشند. این‏ها از راه رشوه و اختلاس صاحب ملیونها دالر شده اند. بیشتر پول‏های آن‏ها در بانک‏های خارج نگهداری می‏شود.  
در دهه‏های اخیر پول‏های باد آوردۀ مواد مخدر و کمک‏های خارجی(دالر، پوند، یورو، ریال و غیره) خیلی شیرین تر از وطن دوستی و استقلال طلبی شده است؛ تجارب نشان داده است که نه طالب و نه دیگر سران ملیت پشتون علاقۀ قلبی به افغانستان دارند. این بی‏علاقگی به سبب گسترش بحران و انارشیزم جاری و پخش روحیۀ یأس و ناامیدی به حال و آیندۀ کشور، در بین تمام ملیت‏ها و ساکنان کشور شیوع پیداکرده است. 
دراین برهه زمان تاریخی و حساس که در کشور کمتر دلی برای آزادی و نجات وطن می‏تپد و سران حکومت به چور و چپاول کمک‏های خارجی، دارایی‏های عامه، اختلاس، رشوه‏گیری، قوم‏پرستی، تبعیض و ندانم‏کاری معتاد شده اند، سران پاکستان برای تسلط بر افغانستان پلان منظم استراتیژیک با تاکیک‏های خیلی انعطاف پذیر دارند. آنان بیش از یک دهه  است که ابتکار عمل در قضیۀ افغانستان را فراچنگ ‏داشته و سران ناتو به رهبری ایالات‏متحدۀ امریکا را به دنبال خود می‏کشند. سران دولت افغانستان به ریاست حامدکرزی هیچگاه موضع روشن و معین با مخالفان از جمله طالبان نداشته اند.         
پروسۀ صلح بدون تعریف مشخص از مخالفان، بدون اتخاذ مواضع شفاف و استوار با آنان و بدون پالسی استراتیژیک مبنی بر منافع تمام ساکنان کشور، هیچ نتیجۀ موفقانه‏یی ندارد. آقای کرزی طی سالیان اخیر بارها موضع حکومت را در مورد طالبان، پاکستان و پروسۀ صلح به شکل احساساتی و ناسنجیده تغییر داده است. سران پاکستان از موضع احساساتی آقای کرزی و ضعف آشکار سران حکومت افغانستان خوب بهره‏برداری کرده و با دسیسه سازی، وعده‏های دروغین و خلق حوادث مصروف کننده سران دولت کابل را سرگرم ساخته اند.         
تجارب تاریخی به اثبات رسانیده است که سران پاکستان هیچوقت به قول شان وفادار نبوده و هماره وقت را تلف کرده اند. آنان با سران ناتو، ایالات‏متحدۀ امریکا و بریتانیا پیمان استراتیژیک دارند؛ بارها به هم‏پیمانان استراتیژیک خود قول‏های میان خالی داده و از موقف استراتیژیک خود با دوستان غربی و ضعف مفرط دولت کابل استفادۀ ابزاری کرده اند. پاکستانی‏ها هروقت که وعده‏یی داده و قول و قراری بسته اند؛ باز برای شانه خالی کردن از آن متوسل به ترفندهای جدید و دسیسه‏های خود ساخته شده و همه را بازی دادند. هدف پاکستانی‏ها از این وقت تلفی‏ها و موش و گربه بازی‏ها جلوگیری از اتحاد ملی و شیرازه‏گیری سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پاک، دلسوز، فعال، مردمی و قوی در افغانستان است. طرح شامل‏سازی طالبان و دیگر مخالفان در نظام سیاسی آیندۀ افغانستان در این راستا صورت می‏گیرد.          
برای سران ناتو و امریکا تأمین منافع شان مهم است. پاکستانی‏ها هماره تلاش کرده اند که خود و دست پروردگان خود را حامیان منافع غرب در افغانستان معرفی کنند. سران ناتو و امریکا همیشه در مقابل اعمال پاکستانی‏ها مسامحه و نرمش کرده و موضع شفاف و قاطع نگرفته اند. تاهنوز سران حکومت کابل نتوانستند بر مبنای یک استراتیژی مشخص و کارا روابط کشور را با همسایگان و کشورهای منطقه و جهان هم‏آهنگ سازند و ظرفیت اعتمادسازی در سطح منطقه و جهان برای افغانستان به دست آورند. سران ناتو به رهبری امریکا به پاکستان احتیاج دارند و این خواهی نخواهی می‏تواند اعتماد به وجود آورد.      
سران پاکستان اخیراً شرایطی را شاگردک(مطرح) کردند و باز از آن انکار نمودند. این شرایط عبارت بود از: قطع روابط دولت افغانستان با هندوستان، دادن سهم کافی به طالبان در نظام سیاسی آیندۀ افغانستان و آموزش افسران نظامی کشور در پاکستان. هرگاه به تجربۀ آموزش افسران نظامی افغانستان در شوروی سابق نظر اندازیم به روشنی کودتای هفتم ثور 1357 خورشیدی در مقابل چشمان آدم مجسم می‏شود. سران پاکستان در خیال آنند که طرح شامل‏سازی طالبان را در دولت و آموزش افسران افغانستان را با کودتاهای نظامی در آینده همراه سازند و قدرت را در کشور ما به زور تصاحب کنند. پافشاری طالبان به خروج قوای خارجی نه به خاطر احساس وطن دوستی و تضمين استقلال ميهن است، بلکه جهت هموار نمودن راه برای سلطۀ بی‏قید و شرط پاکستان و اشغال افغانستان به زور سلاح و طرق دیگر نظامی می‏باشد که ما مثال تباه کنندۀ آن را در زمان استبداد طالبان مشاهده کردیم. در آن وقت پاکستانی‏ها پشتیبانی جهان غرب به سرکردگی امریکا را نیز با خود داشتند.   
نه تنها سران سیاسی و نظامی پاکستان  به قول و قرار خود وفادار نیستند، بلکه مولانا طاهر اشرفی رئیس شورای سرتاسری علمای پاکستان نیز از آنها پیروی می‏کند. یک بار اعلان می‏نماید که جهاد مسلحانه(عملیات انتحاری) در افغانستان روا می‏باشد؛ اما در کشور خودش پاکستان این عملیات را ناروا می‏داند. این همان یک بام و دو هوای مثل مشهور قدیمی است. وقتی این موضع ضد حقوق بشری و کاملاً تبعیض‏آلود و ظالمانه از جانب علمای افغانستان و جهان مورد انتقاد قرار گرفت؛ این روحانی نشنالیست از گفتۀ خود انکار کرد. به این ترتیب معلوم می‏شود که سیاست استراتیژیک پاکستان در افغانستان همانا تداوم جنگ، خشونت، ناامنی و بحران آفرینی‏های مصنوعی می‏باشد؛ یعنی یا سلطۀ بی‏چون و چرای پاکستان و یا جنگ و بحران دایمی در کشور بلا کشیدۀ ما.        
تجارب تلخ تاریخی  که به بهای خون مردم بی‏گناه ما، حیف و میل ملیاردها دالر کمک‏های خارجی، چور و چپاول دارایی و ثروتهای عامه و چیرگی وضعيت بحرانی و متزلزل جاری به دست آمده، ثابت کرده است که با تعصبات قومی، انحصارطلبی، نادیده گرفتن حق و حقوق اکثریت مردم کشور، رفتارهای خام و احساساتی، وجود فساد اداری، خویش خواری، ضعف و بی‏کفایتی، مشکلات کلان افغانستان هرگز حل نمی‏شود. از این بیشتر وقت گرانبهای مردم کشور را تلف کردن نه تنها گناه نابخشودنی است، بلکه وطن، مردم، دست‏آوردها و میراث گرانبهای این سرزمین تاریخی را به باد فنا می‏دهد.  
حالا برای حل مشکلات داخلی و خارجی ضرورت به تمرکز انرژی‏ها و سهیم‏سازی تمام اقوام، ملیت‏ها، نیروهای متنوع سیاسی، روشنفکران، شخصیت‏های پاک و صادق، ميهن دوست، متخصص، کاردان، متفکر، باتجربه، عالم و دانشمند در زیر سقف بزرگ سیاسی، فکری و سازندگی، جهت نجات میهن از بحران کشندۀ جاری و هرج و مرج هستی سوز و ویرانگر می‏باشد. همه با هم باید در راه برگزاری انتخابات آزاد، شفاف و عاری از تقلب تلاش کنیم و با یک حرکت وسیع و جنبش بزرگ مردمی با انحصارطلبی، فساد اداری، اختلاس، تقلب، مافیزم، بی‏عدالتی، حق تلفی و زورگویی به مبارزۀ عملی برخیزیم.    
زيرا به دون شکل و شیرازه‏بندی سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرظرفیت، باکفایت و قوی، مقابله با مشکلات داخلی و خارجی غیرممکن است. این مهم در سطح ملی با انتخاب رئیس جمهور متفکر، پاک، دلسوز، کاردان، شجاع و باکفایت و تشکیل کابینه یی از اشخاص پاک، صادق، متخصص، وطن دوست و فداکار به دست آمده می‏تواند. صلح واقعی و عملی فقط و فقط از این طریق بحاصل آید. هرکس و هر نیرویی که در مقابل این ضرورت تاریخی میهن و در برابر این نیاز مبرم و حیاتی مردم به ایستد و در پی برآورده سازی اهداف شخصی، قومی و گروهی خود برآید نه تنها بردار مجازات تاریخ حلق‏آویز می‏شود، بلکه با طغیان سیل خروشان و بنیانکن مردمی نیست و نابود می‏گردد.

پايان
بهار 1392خورشیدی