آیا زبان‌ها میتوانند یکی طبیعی و دیگری ساختگی باشند؟ بر پاسخ به این سؤال باید گفت: زبان ‌های طبیعی، زبان ‌هائی هستند که انسان ‌ها در طول تاریخ از طریق تعاملات اجتماعی و نیازهای ارتباطی، به تدریج توسعه داده‌ اند.

 این زبان‌ ها بر پایه فرآیندهای تکامل زیستی و فرهنگی شکل گرفته‌ اند و فرآیند های شناختی به صورت طبیعی و بدون دخالت برنامه‌ریزی عمدی در جوامع انسانی پدید آمده‌اند.

مطالعات جنیتیکی نشان می ‌دهد که انسان ‌ها به دلیل داشتن ساختارهای مغزی خاص، مانند قشر بروکا و ورنیگه، توانایی تولید زبان‌ های پیچیده را دارند. برای نمونه، یافته ‌های مربوط به جین«اف او اِکس پی» که نقش مهمی در توسعه مهارت ‌های زبانی دارد، نشان می ‌دهد که توانایی زبانی نتیجه فرآیندهای تکاملی زیستی است. بنابراین، این توانایی ‌ها بخشی از طبیعت انسان و نتیجه تکامل زیستی او هستند.

از سوی دیگر، نظریه‌ های زبانشناسان مانند نیکولاس تینبرن بر این باورند که زبان ‌های طبیعی نتیجه تعامل ‌های فرهنگی و اجتماعی انسان‌ ها هستند. این زبان‌ ها از طریق فرآیندهای انتقال فرهنگی، اشتراک و توسعه یافته‌ اند و هر زبان، بازتابی است از فرهنگ، تاریخ و هویت یک جامعه. به این ترتیب، زبان‌های طبیعی نه تنها بر پایه ساختارهای زیستی بلکه بر پایه تعاملات فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته‌اند و در طول زمان پیوسته در حال تحول و تکامل هستند.

این تغییر و تحول در زبان‌ ها، که اصطلاحاً «تطابق زبانی» نامیده می ‌شود، نشان می ‌دهد که زبان‌ ها در پاسخ به نیازهای ارتباطی و تغییرات فرهنگی، همواره در حال تغییرند. پژوهش‌ های تاریخی و زبانی، مانند مطالعه بر روی زبان ‌های قدیمی و زبان‌ های امروزی، این روند تکاملی را اثبات می ‌کنند. بر این اساس، میتوان گفت که زبان‌ های طبیعی در طول تاریخ با سازگاری و تطابق دائمی، بخشی از هویت فرهنگی انسان‌ ها باقی مانده است.

مطالعات حوزه زبا‌نشناسی تکاملی هم بر اهمیت ساختارهای مغزی و عوامل زیستی در پدید آمدن و توسعه زبان‌ های طبیعی تأکید دارند. نظریه ‌هائی مانند «انتخاب طبیعی» در زبان، نشان می ‌دهند که ویژگی‌ های زبانی به مرور زمان بر اساس کارایی و سازگاری با محیط، تکامل یافته ‌اند. این نکته نشان می ‌دهد که زبان‌ ها نه تنها نتیجه فرآیندهای زیستی بلکه نتیجه فرآیندهای طبیعی و کارآمد در بقاء و توسعه جوامع انسانی هستند.

در این میان، زبان محاوره یا زبان روزمره، نمونه ‌ای از زبان طبیعی است که افراد در تعاملات روزمره، گفت ‌و گوهای شخصی و فعالیت‌ های اجتماعی از آن استفاده می‌ کنند. این زبان، به صورت طبیعی و بدون طراحی عمدی، توسعه یافته است و بخش جدایی‌ناپذیر هویت زبانی مردم است.

در مقابل، زبان‌ های مصنوعی قرار دارند که با هدف خاصی ساخته شده ‌اند. این نوع زبان‌ ها، مانند زبان ‌های برنامه ‌نویسی، زبان‌ های خیالی در ادبیات و زبان‌ هائی که برای ارتباطات خاص طراحی شده‌اند، عمدتاً تصنعی و ساخته دست انسان هستند. این زبان‌ها بیشتر بر اساس اهداف مشخص و نیازهای مصنوعی طراحی می‌شوند و شباهت‌هائی ممکن است با زبان‌ های طبیعی داشته باشند، اما منشأ و هدف متفاوتی دارند.

بنابراین، تفاوت اصلی میان زبان‌ های طبیعی و مصنوعی در منشأ و هدف آن‌ ها است. زبان‌ های طبیعی نتیجه فرآیندهای طبیعی و تکاملی انسان ‌ها هستند که در طول زمان بر پایه نیازهای فرهنگی، اجتماعی و زیستی شکل گرفته ‌اند. در حالی که زبان‌ های مصنوعی ساخته شده و هدفمندند و غالباً برای برآورده کردن نیازهای خاص طراحی می‌ شوند. با این حال، هر دو نوع زبان در قالب ‌ها و کاربردهای متفاوت در جوامع انسانی حضور دارند.

در نتیجه باید گفت زبان مکتوب نیز بخشی از این مجموعه است. اگرچه در ظاهر ممکن است ساختگی ‌تر به نظر برسد، اما در واقع، زبان مکتوب شکل توسعه ‌یافته و رسمی زبان است که برای انتقال مطالب به صورت مستند و ثبت‌ شده طراحی شده است. زبان مکتوب، همانند زبان گفتاری، در طول زمان تکامل یافته و قواعد و ساختارهای خاص خود را دارد. در برخی موارد، زبان مکتوب ممکن است از زبان گفتاری فاصله بگیرد و به نظر مصنوعی بیاید، اما این تفاوت‌ ها بخشی از فرآیند طبیعی توسعه زبان در قالب نوشتاری است و نشاندهنده تصنعی بودن آن نیست.

بنابراین، ادعای این ‌که زبان محاوره ‌ای سراسر طبیعی است و زبان مکتوب ساختگی است، نادرست است. هر دو نوع زبان در اصل، از یک پایه و منشأ طبیعی و انسانی سرچشمه می ‌گیرند. تفاوت آنها بیشتر در قالب، کاربرد و سطح رسمی بودن است، نه در طبیعی یا مصنوعی بودن. از نظر علمی و زبانی، این دو نوع زبان ریشه در فرآیندهای طبیعی و انسانی دارند و منشأ آنها از یک منبع مشترک است. 

زبان مکتوب در واقع، توسعه و انکشاف یافته‌ ای از زبان گفتاری است که به منظور برقراری ارتباط دقیقتر، ثبت و نگهداری اطلاعات، و تسهیل انتقال دانش و فرهنگ طراحی شده است. 

در جوامع اولیه، نیاز به ثبت وقایع تاریخی، قوانین، معارف و دستاوردهای فرهنگی باعث شد تا انسان‌ ها راهی برای ضبط اطلاعات بیابند. این امر منجر به توسعه زبان مکتوب شد؛ زبانی که برخلاف زبان محاوره، امکان انتقال فرهنگ، دانش و ارزش ‌ها را از نسلی به نسل دیگر به صورت پایدار و بدون تغییرات زودگذر فراهم می ‌ساخت. در عین حال، در جوامع بزرگ و پیچیده ‌تر، نیازهای رسمی، آموزشی، قانونی و تجاری، نیازمند ابزارهای نوشتاری شد که زبان مکتوب این نیازها را برآورده می‌ کرد. 

در دوره‌ های تاریخی، با پیشرفت‌ های علمی و اهمیت یافتن نوشتن و مستندسازی یافته‌ ها، زبان مکتوب توسعه یافته و قاعده‌ مندتر شد تا بتواند دقت و وضوح بیشتری در انتقال مفاهیم داشته باشد. 

در ذات، زبان مکتوب زبان طبیعی و انسانی است، اما ساختارمندتر و قاعده‌ مندتر از زبان محاوره‌ ای است تا دقت، ثبات و انتقال مؤثر را تضمین کند. این زبان، انعکاسی کاملتر از ساختارهای زبانی و فرهنگی است که در قالبی نوین و معیاری شده، برای کاربردهای خاص طراحی شده است. 

برخی ممکن است ادعا کنند که زبان طبیعی، یعنی زبان مردم در گفت ‌و گوهای روزمره، باید جایگزین زبان مکتوب و رسمی شود، و دلایلی مانند «سادگی و قابل فهم بودن»، «بازتاب فرهنگ و هویت مردم»، «کاهش هزینه و زمان آموزش» و «تسهیل ارتباطات در سطح عمومی» برای آن ارائه دهند. 

با این حال، باید توجه داشت که زبان مکتوب و زبان رسمی نقش مهمی در سازماندهی، معیارسازی و انتقال دانش و اطلاعات دارند. جایگزینی کامل زبان طبیعی به جای زبان رسمی ممکن است مشکلاتی مانند ابهام، سوءتفاهم و کاهش دقت در انتقال مفاهیم پیچیده ایجاد کند. 

در نتیجه، رویکرد مناسب این است که از زبان طبیعی در موارد غیررسمی و روزمره استفاده شود، و حفظ زبان مکتوب (رسمی) برای امور علمی، اداری و قانونی اهمیت داشته باشد. ممکن است در برخی موارد، مخلوط کردن این دو نوع زبان برای تسهیل انتقال مفاهیم ضروری پنداشته شود، اما اگر زبان طبیعی بیش از حد بر زبان مکتوب غلبه کند، ممکن است منجر به تضعیف ارزش و کارایی آن شود و رشد و توسعه زبان مکتوب را مختل سازد. همچنین، این وضعیت میتواند سطح سواد و مهارت‌ های زبانی و علمی مردم را کاهش دهد.

یکی از اهداف پنهانی این رویکرد میتواند ایجاد بی ‌ثباتی زبانی و فرهنگی باشد که در عمل با تشویق و استفاده گسترده از کلمات مبتذل و وام ‌واژه ‌ها، به حقیقت می ‌پیوندد. این روند، زبان را بی ‌ثبات و ناپایدار می ‌سازد و در نتیجه، هویت فرهنگی و ملی را تضعیف می‌ کند. 

از سوی دیگر، ترویج زبان ‌های بیگانه و افزودن وام ‌واژه‌ های بی ‌رویه، به تضعیف زبان بومی و ترویج فرهنگ و «زبان‌ های استعماری» کمک می‌ کند. در بلند مدت، این روند منجر به کاهش اعتبار زبان مکتوب می‌ شود و در نتیجه، هویت زبانی و فرهنگی جامعه را به خطر میاندازد. 

این فعالیت‌ ها، که ظاهراً با هدف دلسرد کردن مردم نسبت به زبان مکتوب و به عنوان ترویج زبان محاوره صورت می ‌گیرد، در واقع تلاش‌ هائی برای ایجاد فضای بی ‌ثبات در نظام زبانی و فرهنگی است. چنین سیاست‌ هائی میتواند نظام زبانی و هویت فرهنگی یک جامعه را تضعیف کند، جایگاه زبان و هویت ملی را کاهش دهد و در نتیجه، پایداری فرهنگی را تهدید کند. این روند، در بلند مدت، منجر به کاهش اعتماد به زبان رسمی، علم و دانش می ‌شود و توانایی انتقال ارزش ‌ها و هویت فرهنگی را کمرنگ می ‌سازد.

در طول تاریخ نمونه‌ های متعددی وجود دارد که گروه‌ ها یا افراد از استراتژی وارد کردن وام ‌واژه‌ ها، اصطلاحات مبتذل، یا تغییر در زبان، به منظور تضعیف زبان رسمی، تحکیم زبان خاص، و بهره‌ برداری سیاسی و اقتصادی استفاده کرده‌ اند. این اقدامات در دوره‌ های مختلف تاریخی، در امپراطوری ‌ها و سلطنت‌ ها، به‌ ویژه در روم باستان و یونان، رخ داده است. آنها زبان ‌های رسمی خود را ترویج می ‌دادند و زبان ‌های محلی و بومی را تضعیف می ‌کردند؛ برای نمونه، در امپراطوری روم، زبان لاتین به عنوان زبان رسمی تحمیل شد و زبان‌ های محلی در کنار آن کم‌ کم کمرنگ شدند.

تهاجمات فرهنگی و زبانی اعراب نیز نمونه دیگری است که در طول قرون، اثرات قابل توجهی بر زبان ‌ها، فرهنگ ‌ها و هویت‌ های منطقه ‌ای گذاشت. ترویج اسلام و آموزش قرآن به زبان عربی، نقش کلیدی در نفوذ زبان عربی داشت. بسیاری از زبان ‌های منطقه ‌ای، به‌ ویژه در شمال افریقا، بخش‌ هائی از آسیای مرکزی و خراسان آن روز، تحت تأثیر زبان عربی قرار گرفتند و واژگان عربی وارد ساختارهای زبانی و فرهنگی آ‌نها شدند. در نتیجه، زبان‌ های محلی کم ‌کم تضعیف یا منقرض شدند و جای خود را به زبان عربی سپردند، که این روند، نقش عربی را به‌عنوان ابزار نفوذ و تداوم سلطه فرهنگی در دوره‌ های بعد تثبیت کرد.

در عصر کنونی، کشورهای افریقایی، آسیایی و امریکای لاتین تحت تأثیر استعمارهای اروپایی، به ‌ویژه انگلیس و فرانسه، قرار گرفتند. در قرن بیستم، با گسترش استعمار انگلیس و نفوذ جهانی زبان انگلیسی، واژگان انگلیسی وارد زبان‌ های محلی شد. در بعضی موارد، ترویج بی ‌ضابطه اصطلاحات انگلیسی در آموزش، رسانه‌ ها و محافل عمومی، منجر به تضعیف زبان ‌های بومی و کاهش اعتماد به زبان‌ های ملی شد. برای نمونه، در کشورهائی مانند کینیا، نایجریا و هندوستان، وابستگی زبانی به انگلیسی و استفاده بیش‌ازحد از واژگان انگلیسی، سبب کمرنگ شدن زبان ‌های محلی و تضعیف هویت فرهنگی و ملی شد. نمونه‌ های مشابه در کشورهای کارابین مانند جمیکا، گانا و آسترالیا نیز دیده می‌ شود، جایی که زبان انگلیسی به عنوان زبان غالب و نماد هویت استعماری باقی مانده است.

در کشورهای افریقایی غربی و مرکزی، سیاست ‌های استعماری فرانسه منجر به پذیرش زبان فرانسوی به عنوان زبان رسمی شد؛ مانند مالی، سنیگال و ساحل عاج. در دوران استعمار، زبان فرانسوی در مدارس و دستگاه ‌های دولتی رایج گردید و هنوز هم اثرات آن در برخی مناطق باقی است. در دیگر مناطق، مانند کالونی ‌های فرانسه در اقیانوسیه (پالینزی و کلدونیای جدید)، زبان فرانسوی غالب است.

در آسیای شرقی، زبان چینی در گذشته نقش مهمی در ادبیات، سیاست و فرهنگ ایفا کرده است. حتی امروزه، واژگان چینی در زبان‌ های کوریایی، جاپانی و ویتنامی مشاهده می ‌شود، و این نشان می ‌دهد که تأثیر فرهنگی و زبانی چین در طول تاریخ باقی مانده است.

در امریکای لاتین، زبان‌های اسپانویلی و پرتگالی نتیجه استعمار اسپانیه و پرتگال هستند و در فیلیپین، هرچند اکنون کمرنگ شده ‌اند، اثرات فرهنگی و زبانی این استعمارها همچنان باقی است. در قفقاز و آسیای مرکزی، استفاده بی ‌رویه از واژگان وارداتی و اصطلاحات بی ‌رویه در رسانه‌ ها، آموزش و محاوره‌ های روزمره، منجر به کاهش غنای زبان‌ های بومی و تضعیف پیوندهای فرهنگی و هویتی شد. برای نمونه، در زبان‌ های ارمنی، آذری، قزاقی و ترکمنی، ترویج اصطلاحات انگلیسی، روسی یا دیگر زبان ‌های خارجی، باعث شده است نسل‌ های جدید کمتر با میراث زبانی و فرهنگی خود آشنا شوند و زبان ‌های بومی در معرض خطر زوال قرار بگیرند.

اثرات کلی این مداخلات فرهنگی و زبانیشامل تضعیف هویت فرهنگی و ملی، کاهش اعتماد به زبان‌ های ملی و میراث فرهنگی، بیگانگی نسل‌ های تازه با میراث زبانی و فرهنگی، کاهش کیفیت زبان محاوره و معیارهای ارتباطی، و آسیب ‌پذیری تدریجی زبان ‌های بومی در بلندمدت است. این نمونه ‌ها نشان می ‌دهند که وارد کردن واژگان و اصطلاحات بیگانه، به ‌ویژه در حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، بخشی از استراتیژی است که میتواند برای تضعیف زبان‌ های ملی، تحکیم زبان خاص، یا بهره ‌برداری سیاسی و اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد.

بنابراین، ادعاها، اقدامات و افزودن کلمات مبتذل و وام‌ واژه‌ های غیرضروری تحت عنوان ترویج زبان ملی و بومی ‌سازی بی ‌رویه نمی ‌تواند هدفی جز تضعیف ساختارهای فرهنگی و زبانی داشته باشد. تجارب تاریخی همانطور که گفته شد نشان می ‌دهند که تلاش ‌های استعماری در حوزه زبان و فرهنگ نیز غالباً بر همین اساس شکل گرفته است. در دوران استعمار، سیاست ‌گذاری‌ های فرهنگی و زبانی عمدتاً با هدف تضعیف هویت ملی و جایگزین کردن عناصر فرهنگی و زبانی استعماری طراحی شده بودند. هدف نهایی، ایجاد نوعی هویت مصنوعی یا وابسته و در نتیجه تضعیف هویت ملی و فرهنگی ملت‌ های مستعمره بود.

در نهایت، تلاش برای ایجاد هویت مستقل، از طریق نامگذاری خاص برای یک زبان رسمی یا تغییر اصطلاحات، نمی ‌تواند نشانه ‌ای از ترویج زبان واقعی باشد، بلکه بیشتر ممکن است بخشی از پروژه‌ های سیاسی و فرهنگی باشد که هدفشان تضعیف زبان و هویت ملی است. این اقدامات، در صورت غفلت و ناآگاهی، ممکن است نتیجه ‌ای برعکس داشته و به جای تقویت پیوندهای هویتی، آنها را تضعیف کند و ساختارهای فرهنگی و زبانی را بیشتر متزلزل سازد.

 

ایجاد یک زبان میانجی جدید؟

سهلترین پاسخ به این سؤال این است که اگر این زبان میانجی مختلط، از واژگان گوناگون و مصطلحات محلی با هدف برقراری ارتباط میان گروه‌ های مختلف، ترویج فرهنگ مشترک و جذب عناصر فرهنگی متفاوت ساخته شود، میتواند به غنای فرهنگی کمک کند، به شرط آنکه در طراحی و توسعه آن اصول زبانشناسی، هویت‌ سازی و احترام به تنوع فرهنگی رعایت شود. به این معنا که، در صورت مدیریت صحیح و انتخاب واژگان مناسب، این زبان میتواند نماد همزیستی فرهنگی باشد و تنوع زبانی را تقویت کند.

اما اگر این زبان به صورت تصادفی و بدون ساختار مشخص ساخته شود، و واژگان مختلف، از جمله واژگان مبتذل و وام ‌واژه‌ ها، کنار هم قرار گیرند، ممکن است منجر به سردرگمی، کاهش قابلیت فهم و تضعیف زبان ‌های موجود شود. یعنی در صورت ترویج بی ‌رویه چنین زبان ‌هائی، زبان‌ های بومی و ملی به تدریج تضعیف می ‌شوند و هویت زبانی و فرهنگی جامعه آسیب می ‌بیند.

در این حالت، افراد یا گروه‌ هائی که بدون ارائه دلایل مشخص در تلاش برای ساختن زبان جدید یا تثبیت یک هویت زبانی جداگانه هستند، و شامل زبان محاوره ‌ای، وام ‌واژه‌ ها و اصطلاحات تا حدودی مبتذل و حتی تحقیرآمیز می‌ شوند، ممکن است به شدت به زبان محلی یا زبان محاوره ‌ای خود وابسته باشند و احساس تعلق کنند.

تعصب هویت ‌طلبی زبانی میتواند در صدر این تمایل قرار گیرد، زیرا در غیاب دلایل علمی و برنامه ‌ریزی‌ های ساختاری، این عمل بیشتر جنبه شخصی و احساساتی دارد. در حالی که ممکن است به عنوان نوعی اعتراض فرهنگی یا زبانی عمل کند، اما در واقع متاثر از تمایلات فردی است و منجر به سردرگمی، تضعیف زبان‌ های موجود و انحراف از اهداف غنای فرهنگی می ‌شود.

در هر صورت، باید اذعان کرد چنین پروژه ‌هائی در نبود مشارکت کارشناسان و بدون برنامه‌ ریزی فرهنگی و زبانی، پیامدهای منفی به همراه دارد.

 

اثرات بلندمدت واردات واژگان عربی در زبان‌های منطقه

زبان عربی، که تقریباً حدود ۳۰ تا ۴۰ واژه از زبان‌ های دری و فارسی را ساخته است، در طول تاریخ نقش قابل توجهی در شکل ‌گیری و توسعه زبان ‌های منطقه ایفا کرده است. اگرچه این برآورد ممکن است بر اساس متن، حوزه مورد نظر و منابع مختلف متفاوت باشد، اما عمدتاً واردات واژگان عربی در دوران پس از اسلام و با گسترش فرهنگ و علم اسلامی در منطقه صورت گرفت.

مهم است بدانیم که این واردات در آغاز بیشتر در قالب واژگان دینی، علمی، ادبی و فرهنگی بود که در نتیجه هجوم‌ های نخستین عرب‌ های مسلمان به شرق رخ داد. اما در طول زمان، این مداخلات گسترده‌ تر شدند و تأثیر قابل توجهی بر زبان‌ های بومی گذاشتند. به عنوان نمونه، بسیاری از اصطلاحات علمی، فلسفی، فنی و ادبی در زبان‌ های دری و فارسی از عربی وارد شده ‌اند و این روند در دوره ‌های مختلف تاریخی ادامه یافته است.

فرهنگ مهاجم عرب در دوره‌ های مختلف تمایل داشت تا زبان و فرهنگ سرزمین ‌های تحت اشغال خود را تغییر یا تحت تأثیر قرار دهد. این سیاست ‌ها و تمایلات در قالب ‌های مختلف، از جمله زبان دین، علم و فرهنگ ظاهر شدند و بر عرف و رسوم محلی، قوانین و حتی شیوه‌ های زندگی تأثیر گذاشتند. از آنجا که زبان قرآن و احادیث عربی بود، حفظ و انتقال دین اسلام وابستگی عمیقی با زبان عربی پیدا کرد و آموزش زبان عربی برای آن ضروری شد.

همچنین، پس از ورود اسلام به فارس و خراسان، بسیاری از متون علمی، فلسفی، طبی، ریاضی و نجوم به زبان عربی نوشته یا ترجمه شدند. زبان عربی به عنوان زبان علم و فرهنگ آن دوران، به زبان مشترک دانشمندان در جهان اسلام تبدیل شد و بسیاری از آثار بزرگ علمی به این زبان تألیف یا ترجمه شدند

در قرون وسطی، کشورهای اسلامی مانند بغداد، دمشق، قاهره و اندلس مراکز علمی و فرهنگی بودند. دانشمندان ایرانی (واژه ایران تا سال ۱۹۳۵ میراث فرهنگی یک کتله عظیم مردمان سرزمین های پهناورتر از ایران امروزی به شمار می رفت)  برای بهره ‌گیری از این منابع و مشارکت در مباحث علمی، ناگزیر از استفاده از زبان عربی بودند. اگرچه زبان ‌های ایرانی قبل از تماس با عربی، دارای نظام واژگانی غنی بودند، اما در حوزه علوم و فنون، برای بیان مفاهیم جدید و پیشرفته نیازمند واژگان تخصصی بودند که در آن زمان بیشتر در قالب واژگان عربی وارد شدند. این واردات در حوزه علوم، فنون و مفاهیم تخصصی نقش مهمی در جایگاه و توسعه زبان مکتوب ایفا کرد، زیرا تبیین، آموزش و انتقال مفاهیم علمی و تکنالوجی نوین نیازمند واژگان تخصصی و دقیق بود که در زبان‌ های ایرانی قبل از تماس با عربی به اندازه کافی توسعه نیافته بود.

در واقع، ورود واژگان عربی، این امکان را فراهم کرد تا مفاهیم پیشرفته ‌تر و تخصصی ‌تر بیان شوند. زبان مکتوب، به عنوان ابزار انتقال دانش، سبب شد دانشمندان منطقه بتوانند به راحتی با متون علمی و تحقیقات دیگر کشورها ارتباط برقرار کنند و این امر به یکپارچگی علمی و فرهنگی کمک کرد. در نتیجه، دانشنامه‌ ها و متون مرجع شکل گرفتند که نقش مهمی در توسعه و حفظ زبان مکتوب ایفا کردند و پایه‌ های علمی و فرهنگی منطقه را تشکیل دادند.

در مجموع، میتوان گفت که واردات واژگان عربی در حوزه علوم و فنون، نه تنها بر توسعه زبان‌ های تخصصی و علمی تأثیر گذاشت، بلکه اهمیت زبان مکتوب را در انتقال، ثبت و توسعه دانش و فرهنگ در منطقه افزایش داد. بنابراین، این روند یکی از دلایل اصلی جایگاه و اهمیت زبان مکتوب در تاریخ فرهنگی و علمی منطقه است.

از این رو، مشاهده می‌ شود که استفاده از زبان عربی توسط دانشمندان شرقی، بیشتر به نیازهای علمی و فرهنگی آن زمان مرتبط بود و نه به کمبود واژگان در زبان‌ های ایرانی قبل از تداخل عربی. این استفاده، تنها در حوزه‌ های تخصصی و علمی صورت گرفت، اما در کنار آن، زبان‌ های ایرانی همچنان جایگاه خود را به عنوان زبان‌ های فرهنگی و ادبی غنی حفظ کردند.

نخستین علائم مقاومت در برابر ترویج و گسترش زبان عربی در شرق، عمدتاً در میان علمای دینی، ادیبان و بزرگان فرهنگی سرزمین‌ های شرقی ظاهر شد. این مقاومت، از قرون وسطی و به ویژه در دوره‌ هائی که نفوذ فرهنگی و زبانی عربی شدت یافته بود، شکل گرفت.

 

مبانی و آغاز مقاومت

نخستین جوانه‌ های مقاومت در برابر نفوذ و گسترش زبان عربی در شرق، به‌ ویژه در مناطق افغانستان قدیم و پارس، عمدتاً در قرون اولیه اسلام و پس از ترویج اسلام و زبان عربی شکل گرفتند. این مقاومت‌ ها بیشتر در قالب حفظ زبان، هویت فرهنگی و دینی در مقابل نفوذ فرهنگ و زبان عربی بروز یافتند.

در قرن دوم و سوم هجری (نیمه دوم قرن هفتم و هشتم میلادی)، هرچند نفوذ زبان عربی و فرهنگ اسلامی به شدت در حال گسترش بود، اما در مناطق خراسان، علما، شعرا و متفکران شروع به فعالیت‌ هائی برای حفظ زبان و فرهنگ محلی کردند. این فعالیت‌ ها بیشتر در قالب شعر، ادبیات و جریان‌ های فکری نمود یافت.

از نخستین پیشگامان و نمادهای این مقاومت میتوان به رودکی (قرن سوم هجری)، فارابی (قرن سوم و چهارم هجری)، فردوسی (قرن چهارم و پنجم هجری)، ابن سینای بلخی (قرن چهارم و پنجم هجری)، ابوریحان بیرونی (قرن پنجم هجری)، خیام نیشاپوری (قرن پنجم و ششم هجری)، ناصر خسرو قبادیانی (قرن پنجم و ششم هجری)، سعدی شیرازی، مولوی بلخی (قرن هفتم و هشتم هجری) و حافظ شیرازی (قرن هشتم و نهم هجری) اشاره کرد.

این گروه‌ ها و شخصیت ‌ها، هر یک در حوزه‌ های مختلف فرهنگی، ادبی، علمی و دینی، نقش‌ های کلیدی در نگهداشتن هویت ملی، زبان دری/ فارسی و مقاومت در برابر نفوذ کامل زبان عربی ایفا کردند. ضرورت و منشأ این تلاش‌ ها، حفظ هویت ملی و فرهنگی، نگهداشت زبان به‌ عنوان نماد اصلی هویت فرهنگی، پایداری و استقلال فرهنگی، پاسخ به نیازهای علمی و مقاومت در برابر جهانی ‌شدن فرهنگ‌ های خارجی بود. در واقع، آنان پایه‌ های حفظ و توسعه فرهنگی منطقه را در دوره‌ های مختلف تاریخ بنا نهادند.

در طول تاریخ اسلام، واکنش‌ های فرهنگ عربی نسبت به دانشمندان و متفکرانی که در برابر نفوذ کامل زبان و فرهنگ عربی مقاومت می ‌کردند، وجود داشت و در مقاطع مختلف شدت‌ های متفاوتی را تجربه کرد. برخی از این واکنش ‌ها شامل توبیخ، سرکوب، سانسور و گاهی سوزاندن کتاب‌ ها بوده است. اما باید توجه داشت که این رفتارها بسته به زمان، مکان و قدرت حاکمان مختلف، متفاوت بوده است؛ برای مثال، در دوره‌ های حکومت‌ های عباسی و اموی، این نوع واکنش‌ ها رایجتر بودند.

نخستین نهضت‌ ها و نمادهای مقاومت در برابر سانسورها و سرکوب ها، متشکل از گروه‌ هائی از عارفان و علما بودند که بر حفظ زبان و ادبیات ملی تأکید داشتند و عربی را تنها در حوزه ‌های دینی و علمی محدود می‌ خواستند، نه جایگزین کامل زبان‌ های محلی. این نهضت در طول زمان نقش مهمی در حفظ زبان دری/ فارسی و فرهنگ ملی ایفا کرد و به شکل ‌گیری ادبیات و هویت ملی کمک شایانی نمود.

 

دوره های جدید

در دوره‌ های پس از رودکی، فردوسی و دیگر شاعران و ادبای بزرگ، افراد و گروه‌ های متعددی مانند پروین اعتصامی (۱۲۸۵–۱۳۲۰) نقش مهمی در حفظ و گسترش زبان دری/فارسی و مقابله با تداخلات زبان و فرهنگ عربی ایفا کرده ‌اند. این تلاش ‌ها در قالب‌ های مختلفی انجام شده است؛ از جمله تشکیل مدارس و مکاتب که بر آموزش زبان دری و فارسی تأکید داشتند، و تلاش برای تقویت زبان در مقابل نفوذ زبان عربی.

همچنین، شخصیت‌ های فرهنگی و پژوهشگران زبان و ادبیات، با تدوین واژگان، فرهنگ‌ ها و نگارش کتاب‌ های مرجع، در جهت غنیتر و مستقلتر کردن زبان دری/ فارسی فعالیت کردند. نتیجه این تلاش ‌ها، حفظ پویایی و هویت فرهنگی و زبانی ملی بوده است که همچنان پابرجا باقی مانده است.

امروزه، مقاومت در برابر تداخل زبان عربی در حوزه‌ ها و زمینه‌ های مختلف، بیشتر بروز پیدا می ‌کند. این مقاومت ناشی از نیاز جدی به حفظ هویت فرهنگی، تاریخی و زبانی است که نمونه‌ هائی از آن را در تلاش‌ های متعدد برای حفظ و توسعه زبان دری/ فارسی میتوان مشاهده کرد. این تلاش ‌ها در مدارس، مراکز علمی و پژوهشی، نهادهای آموزشی، و همچنین در تدوین فرهنگ لغت‌ های نوین، نگارش کتاب ‌های مرجع و متون علمی، ترجمه‌ ها، و تولید محتوا در حوزه علوم، تکنالوجی و اطلاعات، فضای انترنت و شبکه‌ های اجتماعی نمود پیدا می ‌کنند.

علاوه بر این، ترویج شعر و داستان، برگزاری جشن‌ ها و همایش ‌های فرهنگی، از دیگر روش ‌های مقابله با تداخل زبان عربی و حفظ هویت زبانی و فرهنگی محسوب می ‌شوند. در این مسیر، نقش رسانه ‌ها و فضای مجازی به عنوان ابزارهای مهم در انتقال و ترویج فرهنگ و زبان دری/ فارسی، اهمیت ویژه ‌ای یافته است.

در نتیجه، همه این تلاش ‌ها نشان از پویایی و استمرار مقاومت در برابر نفوذ زبان و فرهنگ عربی دارد و به حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی کمک می ‌کند، تا زبان دری و فارسی همچنان جایگاه خود را در عرصه‌ های مختلف علمی، فرهنگی و اجتماعی حفظ کند و توسعه دهد.

 

چرایی تلاش‌ ها برای تداخل، نفوذ و حفظ واژگان و اصطلاحات عربی در زبان دری و فارسی

تلاش و کوشش برخی محافل و افراد برای تداخل و حفظ نفوذ زبان عربی در افغانستان، ایران، تاجیکستان و دیگر مناطق با سخنگویان دری ‌زبان، مسئله ‌ای پیچیده و چندبعدی است که ریشه ‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد.

رشد و گسترش مذهب شیعه در ایران و افغانستان به شدت تحت تأثیر استفاده و تکیه بر منابع و مراجع دینی قرار دارد که بیشتر آنها به زبان عربی نگاشته شده‌ اند. این متون، اعم از کتب فقهی، اصولی، اعتقادی، حدیثی و تفسیر، نقش حیاتی در تعمیق فهم اعتقادی، تثبیت باورهای دینی و همچنین در نشر و انتقال علوم دینی ایفا می ‌کنند. زبان عربی، به عنوان زبان مقدس و متن‌ های دینی، در مراسم عبادی، سخنرانی ‌های مذهبی، جلسات علمی و آموزش ‌های دینی جایگاه ویژه‌ ای دارد و استفاده از آن به تقویت هویت دینی، وفاداری به مذهب شیعه و حفظ سنت‌ های اصیل کمک می ‌کند.

در چنین مسیری، برخی گروه‌ ها و نهادهای دینی ممکن است بر حفظ و تقویت این میراث فرهنگی و علمی تأکید ورزند، چرا که درک عمیقی از اهمیت زبان عربی به عنوان کلید فهم متون اصلی، روایات و مبانی علوم دینی دارند. بنابراین، این تلاش ‌ها در نظر آنان شاید نه تنها برای حفظ اصالت ‌های فرهنگی و دینی، بلکه برای انتقال صحیح و دقیق مفاهیم به نسل‌ های بعد باشد.

البته، نباید نقش نفوذ منطقه‌ ای و قدرت‌ های خارجی را در این روند نادیده گرفت. برخی کشورهای منطقه ممکن است سیاست ‌هائی را برای تقویت یا حفظ نفوذ فرهنگی و سیاسی در افغانستان و ایران، از طریق ترویج زبان و فرهنگ عربی، دنبال کنند. استفاده از زبان و فرهنگ به عنوان ابزار نفوذ و تأثیرگذاری بر سیاست‌ های داخلی و خارجی، یا در حوزه‌ های مذهبی و فرهنگی، همواره وجود داشته است.

در برخی موارد، این تلاش‌ ها برای نفوذ فرهنگی با منافع اقتصادی و تجاری همراه است که ممکن است از طریق نشر، رسانه ‌ها و آموزش ‌های دینی صورت گیرد. نقش گروه‌ ها و نهادهائی که بر اساس تعلقات دینی، مذهبی یا سیاسی تمایل به حفظ و نگهداشت فرهنگ عربی در جامعه دارند، نیز نباید نادیده گرفته شود.

برخی معتقدند که زبان عربی، زبان قرآن و اسلام است و حفظ آن برای تقویت هویت دینی و مذهبی ضروری است. همچنین، در مواردی، تلاش برای نفوذ فرهنگی به عنوان ابزار کنترول هویت ملی و فرهنگی و گسترش نفوذ سیاسی و مذهبی تلقی می ‌شود. بنابراین، ترویج فرهنگ عربی، در صورت تضعیف هویت و زبان ملی، میتواند تنها به منظور تثبیت و گسترش نفوذ گروه‌ ها و منافع خاص باشد.

 

اثرات استفاده مفرط از زبان عربی در زبان‌های منطقه‌ای در بلندمدت

استفاده مفرط، به ویژه در مناطقی که زبان عربی نقش مهمی در تاریخ، فرهنگ و دین آنها دارد، میتواند ‌ تأثیرات متعددی بر زبان ‌های محلی و منطقه‌ ای بگذارد. این تأثیرات شامل کاهش تنوع زبانی و لهجه‌ ای، تغییرات قابل توجه در ساختار و واژگان زبان‌ های متداول، تضعیف هویت فرهنگی و محدودیت در انتقال دانش و فرهنگ‌ های محلی است. به گونه ‌ای که استفاده زیاد از زبان عربی ممکن است منجر به زوال و کمرنگ شدن لهجه‌ ها و زبان ‌های محلی و منطقه ‌ای شده و ساختار واژگانی آنها را دگرگون سازد، و در نتیجه، فرآیند انتقال دانش و فرهنگ را با محدودیت‌ هائی مواجه کند.

از این رو، پاسخ به سؤال درباره میزان مجاز بودن استفاده یک نویسنده و پژوهشگر دری/ فارسی‌زبان از واژگان و اصطلاحات عربی که به ‌طور فزاینده در حوزه‌ های فرهنگی و علمی رایج شده است، بسیار مهم و پیچیده است و به عوامل متعددی بستگی دارد.

همان ‌طور که قبلاً اشاره شد، در بسیاری از حوزه‌ های علمی، فنی و فرهنگی، اصطلاحات عربی به دلیل تاریخ، دین و ساختارهای فرهنگی منطقه، جایگاه ویژه ‌ای دارند. بنابراین، استفاده از این واژگان باید تنها در مواردی ضروری باشد که مفاهیم خاص در زبان ‌های محلی به سختی قابل ترجمه هستند، مانند متون دینی، فلسفی و تاریخی. همچنین، اگر استفاده از این واژگان به غنای فرهنگی و علمی کمک کند، ‌میتواند مفید باشد. با این حال، باید توجه داشت که استفاده بیش از حد و بدون نیاز از واژگان عربی، ممکن است متن را دشوار و فهم آن را مشکل سازد.

بنابراین، واژگان عربی باید تنها در مواردی به کار روند که معادل مناسبی در زبان دری وجود ندارد. به عبارت دیگر، باید از واردات بی‌ مورد پرهیز شود و اصطلاحات عربی صرفاً برای ظاهر علمی یا فرهنگی استفاده نشوند، بلکه باید هدفمند و متناسب با نیازهای زبانی باشند. در هر صورت، سطح فهم و نیازهای خواننده باید در میزان استفاده از واژگان عربی مد نظر قرار گیرد.

در حالی که هیچ محدودیت مشخص و جهانی درباره میزان مجاز استفاده از واژگان عربی وجود ندارد، معیار اصلی باید نیازهای زبانی، فرهنگی و علمی باشد. در محیط‌ های علمی و فرهنگی، که استفاده معقول و هدفمند از واژگان عربی مجاز است، حفظ زبان و هویت فرهنگی باید در اولویت قرار گیرد و استفاده باید به صورت متعادل و مسئولانه انجام شود.

و مهمتر از همه، هر پژوهشگر و نویسنده ‌ای باید در استفاده از واژگان عربی، معیارهای علمی، فرهنگی و زبانی را رعایت کند و در صورت نیاز، با مشورت با متخصصان زبان و فرهنگ، میزان مناسب را تعیین نماید.

 

راهکارهای مواجهه فرهنگی و زبانی

برای مقابله مؤثر با چالش ‌های ناشی از تأثیر بلندمدت استفاده مفرط از زبان عربی و حفظ هویت فرهنگی و زبانی منطقه‌ ای، میتوان راهکارهای متنوع و کارآمدی ارائه داد. یکی از این راهکارها، ترویج آموزش چندزبانه است که با آموزش زبان‌ های محلی و منطقه ‌ای در مدارس و برنامه‌ های فرهنگی، نسل‌ های جدید با این زبان‌ها آشنا شده و آنها را حفظ می‌ کنند.

حمایت و تقویت رسانه‌ های محلی، شامل راه ‌اندازی و توسعه رسانه‌ های منطقه ‌ای، تلویزیونی، رادیویی و نشریات به زبان ‌های منطقه ‌ای، نقش مهمی در تقویت پیوندهای فرهنگی و زبانی دارد. همچنین، انتشار آثار فرهنگی و ادبی محلی مانند کتاب‌ ها، موسیقی، فِلم و هنرهای دیگر به زبان ‌های منطقه ‌ای، به حفظ و تقویت هویت فرهنگی کمک می ‌کند.

تدوین سیاست ‌های زبانی توسط نهادهای فرهنگی، از جمله ثبت و معیارسازی زبان ‌های محلی، میتواند حفاظت مؤثری در برابر کاهش و انقراض این زبانها باشد. توسعه برنامه‌ ها و ابزارهای دیجیتل و تکنالوجی نوین به زبان ‌های منطقه ‌ای، با هدف جذب نسل جوان و حفظ زبان در فضای مجازی، امری ضروری است. برگزاری کارگاه‌ ها و برنامه‌ های آموزشی برای آگاهی ‌بخشی درباره اهمیت حفاظت از زبان‌ ها و فرهنگ‌ های منطقه‌ ای، نقش مؤثری در ارتقاء سطح فرهنگی و اجتماعی دارد.

با اجرای این راهکارها، میتوان توازنی میان حفظ هویت فرهنگی و بهره‌ گیری از فرصت ‌های ارتباطی، علمی و تکنالوجی برقرار کرد و از کاهش نقش و اهمیت زبان ‌های منطقه ‌ای جلوگیری نمود. این رویکردها، نه تنها به حفظ میراث فرهنگی و زبانی کمک می ‌کنند، بلکه زمینه ‌ای را برای توسعه پایدار و همزیستی فرهنگی فراهم می ‌سازند.

 

منابع:

Lai, C. S, et al. (2001) "A genome-wide investigation of the autism spectrum disorder candidate gene FOXP2 "  Nature, 413(6854), 519-523.

-Hock, H. H. & Joseph, B. D. (1996) Language History: An Introduction Mouton de Gruyter.

- Nowak, M. A. et al. (2001) "The evolution of language." Science, 291(5501), 2044–2046.

- Timbren, N. (2010). "Cultural evolution and language change." Journal of Anthropological Linguistics, 22(3), 145-160.

 

احمد آریا