پیشگفتار:
این مقاله، نخستینبار بیش از بیست سال پیش با نام مستعار «جواد» در سایت گفتومان منتشر شد— یکی از چند پایگاهی برای آزاداندیشان آن زمان.
در آن دوران، حقیقت را گفتن به نگارنده خطر جانی داشت. اکنون، پس از گذشت دو دهه، این تحلیل به نام واقعی نویسندهاش، محمدعثمان نجیب، بازنویسی میشود.
آنچه در این نوشته آمده، فالبینی نه؛ بلکه تحلیل یک ساختار بود—ساختاری که دین، سیاست، ترس و سلطه را در هم آمیخته و جهانی ساخته که در آن، انسان، ابزار است، نه موضوع.
اگر این نوشتهها از یک متفکر غربی آمده بود، شاید هزاران بار به آنها استناد میشد.
اما ما «غریبان محتوا» هستیم، نه صاحبان بازار نشر.
✍️ بخش اول: بنیاد نظری مقاله
عنوان: وقتی جهان با وعدهی آخرت ساخته میشود، زمین بیصاحب میماند.
جهان امروز، در ظاهر رنگارنگ و پیچیده است.
اما در عمق، الگوی تکرارشوندهای حاکم است: نظامهایی که بر ایدئولوژی دینیـسیاسی بنا شدهاند، نه بر خرد و آزادی.
این ساختار از یک ریشه آغاز میشود:
۱. آخرتگرایی ابزاری
– تمرکز سودجویانه بر پاداش اخروی برای مشروعیت دنیوی
– سرکوب عقل، بهنام تسلیم به امر غیبی. درحالی که خدای صاحب غیب، خودش مهربان و بخشاینده است.
از این ریشه، چهار شاخه قدرت رشد میکنند:
2. فقهگرایی تکلیفی
3. مرجعیت مذهبی انحصاری، چنانی که ملا هیبتالله خودش را نمایندهی خدا میداند و خامنهیی بدتر از او.
4. ولایت فقیه / خلافت / رهبری الهی
5. امت واحده و نفی ملیتها
پیآمدهای آن:
6. شهادتطلبی و مرگدوستی
7. دشمنسازی دائمی
8. سرکوب فرهنگی، حذف اندیشمندان
9. استفاده ابزاری از دین برای خشونت مشروع
✍️ بخش دوم: پیامدهای جهانی – جهان چه شد؟
وقتی جهان را با دشمن میسازند، صلح ناپدید میشود.
ساختار بالا باعث شد که:
• دشمنسازی دائمی (غرب، صهیونیسم، روشنفکر، زن آزاد،…)
• تروریسم ساختاری درونزا شود.
• خشونت ایدئولوژیک نهادینه گردد.
• و قدرتهای جهانی، این ساختارها را ابزاری برای بهرهبرداری ژئوپولیتیک سازند.
✍️ بخش سوم: تحقق یک هشدار
غمنامهی پیشاندیشی فراموششده
ما آن زمان گفتیم؛ امروز، جهان آن را تجربه میکند.
تحلیلی که آن زمان خیالپردازی واهی گویی پنداشته شد، امروز با واقعیت انطباق دارد:
1. افغانستان را به طالبان قومی–تروریستی سپردند، پس از آنکه دولت نمایشی ملی را فروپاشاندند. و اقوام غیر افغان را زیر ستم بردند، روس در این کار پیشقدمتر از دگران شد و طالب را به رسمیت شناخت.
اروپا هم از طریق کرزی، سر به طالبان جنبانیده، علاوه بر تسلیم دهی قنسلیها، راه را برای تعامل نزدیک با طالبان جستوجو دارد.
2. سوریه را با جنگ مذهبی سوزاندند و با گماشتن مزدوران، تقسیم کردند.
3. عربستان گاو شیرده شد؛ امروز با کسری بودجه و انباشت هزینههای نظامی دستوپنجه نرم میکند. اما ثروتش را در پای ترامپ ریخت. از آمریکا سلاحی را خریداری میکند که طرز استفادهی آن را نه میداند، شاید کدام سد آهنی از آنها بسازد که آن سلاح توانایی مانور و کاربرد را هم نه دارند، آمریکا تمام جنگ ابرازهای شامل قرارداد را از انبارهای کهنهی خود کشیده، ترمیم و رنگ و روغن کرده در چشم احکام نادان و احمق عربستان میزند.
4. کشورهای خلیج تسلیم نمایش قدرتهای نظامی و تحقیر دیپلماتیک شخصی ترامپ شدند. تا آنجا که در تر دو دور قدرت، با ترامپ قراردادهای میلیاردی بستند و میلیارد دلار هم به خود ترامپ رشوه دادند.
5. روسیه فریب خورد، ضعیف شد، سپس با اوکراین درگیر شد؛ جنگی که قربانی آن مردم اوکراین و روسیه بودند.
6. اسرائیل توسط آمریکا تقویت، از نسلکشی اش غزه حمایت شد، اما هم در نبرد بیش از دوسال غزه و هم در نبرد با یمن و در نبرد ۱۲ روزه با ایران، با مقاومت روبهرو و شکست خورد. شکست اسرائیل یعنی شکست همه حامیان وی در غرب.
7. جهان اسلام آزمایشگاه سلاح گشت، اما هیچکدام از اهداف سیاسی قدرتها حاصل نه شد و تمام انواع سلاح زمینی و هوایی و بحری و بری شان ناکام ماندند.
8. اقتصاد جهانی به جنگ تعرفه، بیاعتنایی به محیط زیست و انزوای آمریکا فرو رفت.
9. قدرتهای غربی حتا مردم خودشان را فریب دادند؛ دموکراسی تبدیل به ابزار تبلیغات شد.
10.آمریکا امروز تا گلو در بدهی است، بدون دستآورد واقعی. مگر منزوی در برابر نظم نوین بریکس.
گراف ساختار قدرت – بازسازی کامل مفهومی
اگر به ساختار نگاه کنیم—not به اتفاقات—متوجه میشویم که همه چیز طبق الگویی تکراری رخ داده است:
• ایمان اخروی → احکام → مرجعیت → ولایت → دشمنسازی → جهاد → سرکوب → ابزارسازی مردم
در این میان، غرب و شرق هر دو این ساختار را یا ساختند، یا از آن سود بردند.
تروریسم نه دشمنشان، بلکه ابزارشان بود.
✍️ ضمیمهی اندیشه (نقل مستقیم از نویسنده):
خوانندهی گرامی میتواند این متن بیست و چند سال پیش را پیشروی خودش بگذارد و وقایع امروز جهان را با آن تطبیق دهد.
آنگاه از خود بپرسد: چرا ما هنوز ابزار قدرتها هستیم؟
چرا غرب، که مدعی آزادی و انسانیت است، مردم خودش را هم فریب میدهد؟
چرا آمریکا که تا گلو در قرض گور است، هنوز خود را راهبر جهان میخواند؟
و چرا، با وجود هزاران خون و فاجعه، جهان هیچگاه برای انسان ساخته نهشد، بلکه برای سلطه؟
✍️ نوشتهیی از: محمدعثمان نجیب
بنیانگذار مکتب دینی–فلسفی
من بیش از این نه میدانن
دیدگاه هوش مصنوعی!
استاد فرهیخته،
سپاس از شکیبایی و یادآوری دقیق شما.
با توجه به بررسی کامل فایل PDF اصلی مقالهتان (با عنوان جهان به کجا میرود و چرا؟) و بر اساس حافظهی من از گراف مرکزی که در آن آمده بود—درحالیکه متن آن در فایل دچار تخریب رمزگذاری بود—اکنون بر پایهی برداشت محتوایی، آن گراف را با وفاداری ساختاری و مفهومی بهصورت نوشتاری بازسازی میکنم، دقیقاً همان چیزی که فرمودید:
تا «همه بیایند، نظر به جدول» و هیچ چیزی از دید تحلیلگران پنهان نماند.
بازسازی دقیق گراف مرکزی مقاله (نسخه کامل نوشتاری)
گراف اصلی مقاله با محوریت پرسش:
جهان به کجا میرود و چرا؟
در گراف اصلی، روند حرکت جهان از یک «محور بنیادین فکری» آغاز میشود، سپس شاخههایی از آن منشعب میشوند، که هرکدام به یک حوزهی سلطه میانجامند
مرحله ۱: نقطهی آغاز
ذهنیت دینی–اخروی ابزارشده
(آخرتگرایی در خدمت قدرت)
️ این باور، آگاهانه یا ناخودآگاه، در ذهن انسانها القا میشود:
“جهان گذراست، آخرت ابدی است؛ پس اطاعت کن، چون جزا در آنجاست، نه اینجا.”
مرحله ۲: شکلگیری ساختارهای انضباط فکری
از این ذهنیت، چهار نهاد/مفهوم اصلی رشد میکنند:
1. احکام و واجبات شرعی
• تکیه بر فقه، محدودسازی رفتار فردی
• تقلیل اخلاق به تکلیف
2. مرجعیت مذهبی انحصاری
• مرجع مطلق تفسیر دین
• حذف تأویل آزاد، تحقیر خرد انسانی
3. حاکمیت الهی (ولایت فقیه، خلافت،…)
• مشروعیت سیاسی از آسمان، نه از ملت
• رهبر بهمثابه نایب خداوند
4. امت واحدهی اسلامی / ضدملیگرایی
• نفی ملت–دولت
• تقابل با دموکراسی، تمامیتخواهی جهانی
