در چند روز گذشته، طالبان تروریست، زمینه ساز یک درگیری بین المللی دیگر در کشور افغانستان شده اند. این بار، وجود تی تی پی بهانه ای است برای این درگیری، که باز هم به قیمت ویرانی کشور، قتل بیگناهان و آواره شدن هزاران تن ستم کشیده و گرسنه در یک کشور جنگزده منجر می شود.
نخستین سوال که مطرح می شود این است که چرا طالبان از تی تی پی در برابر حکومت پاکستان حمایت می کنند؟ حکومتی که نقش اساسی در شکل گیری طالبان و سوق دادن این گروه به سمت افغانستان داشت؟
اگرچه پاسخ به این سوال از قبل دانسته شده، اما با این حال، حمایت طالبان از تی تی پی را میتوان در همپیمانی ایدیولوژیک این گروه ها جستجو کرد. طالبان و تحریک طالبان پاکستان هر دو گروهی متأثر از نسخه های افراطی اسلامگرایی و وهابیت هستند و از نظر ایدیولوژیک نزدیکی زیادی با هم دارند. بدون شک این اشتراک در ایدیولوژی، سبب همپوشانی و همکاری میان این دو گروه شده است.
البته سوای اهداف مشترک این گروهها، حمایت طالبان از تحریک طالبان پاکستان را میتوان به عنوان یک استراتژی در نظر گرفت. هرچند موضوع کمک به تی تی پی از سوی برخی بازیگران منطقوی بویژه قطر و عربستان به صورت رسمی و قطعی تأیید نشده است، اما هر دو گروه در حال حاضر از سوی بیشتر بازیگران خارجی در منطقه حمایت میشوند.
بدیهی است که طالبان در دوره اول حکومت خود در افغانستان (۱۹۹۶–۲۰۰۱) و پس از بازگشت مجدد به قدرت در سال ۲۰۲۱، همواره روابط نزدیکی با گروه های مذهبی افراطی در منطقه داشته اند. بنابراین، حمایت از تحریک طالبان پاکستان میتواند بخشی از سیاست کلی طالبان برای ایجاد شبکه های نفوذ و افزایش قدرت نمایی در منطقه باشد.
در عین حال، حمایت طالبان از تی تی پی ممکن است تلاشی بی ثمر برای استقلال طلبی این گروه ها از دولت پاکستان و همچنین ترفندی در راستای انحراف اذهان عمومی از واقعیت های موجود باشد.
در مجموع، حمایت طالبان از تی تی پی یک استراتژی چندوجهی است که همراستا با اهداف ایدیولوژیک و استراتژیک در منطقه قرار دارد. اما نکته ای که نباید از نظر دور داشت، این است که تمامی حمایت ها، همکاری ها و زد و بندهای بین این گروه های تروریستی به هیچ وجه مرتبط با خط اجباری دیورند نیست. این گروه ها، گروه هائی مطلقاً بنیادگرای مذهبی هستند و بدین لحاظ در مواردی مانند حق تعیین سرنوشت ملل تحت ستم، به ویژه پشتون های آن سوی خط حائل دیورند، کاملاً بی تفاوت و حتی بی اعتنا هستند.
گروه تحریک طالبان پاکستان در اصل شاخه ای از گروه طالبان پاکستان است. این گروه پس از اوجگیری فعالیت هایش در مناطق قبایلی و شمالغربی پاکستان، شروع به فعالیت در نواحی مرزی و جنوبی افغانستان کرد. بیشتر تحلیل ها بر این است که این گروه از حدود سال های ۲۰۰۷-۲۰۰۸ به تدریج در مناطق مرزی افغانستان، به ویژه در ولایت های ننگرهار، کنر، پکتیا و پکتیکا، حضور یافته و فعالیت های خود را گسترش داده است.
در دوران حکومت حامد کرزی، به دلیل ضعف دولت، حضور و فعالیت گروه های افراطی در مناطق سرحدی و قبایلی شدت گرفت. همچنین در دوره اشرف غنی، وضعیت امنیتی در افغانستان بدتر از دوره قبلی شد و گروه های تروریستی بنیادگرا، از جمله طالبان، داعش و تی تی پی، فعالیت های خود را در سطح کشور گسترش دادند. حتی برخی گزارش ها حاکی است که در این دوره، دولت افغانستان، به ویژه در برخی مناطق، هزاران عضو تی تی پی را پناه داده است و از موسسات اروپایی حمایت از پناهندگان، میلیونها دالر کمک مالی برای آن دریافت کرده است. بدون شک این وضعیت بی تفاوتی و بی کفایتی رژیمی را نشان می داد که با رأی مردم افغانستان بر مسند قدرت نشسته بود.
همچنین شواهدی وجود دارند که نشان می دهد در برخی موارد، حتی شبکه های استخباراتی و نظامی افغانستان تحت کنترول و هدایت برخی گروه های افراطی بوده اند. بنابراین، با یک ارزیابی مختصری میتوان گفت که حضور تی تی پی در دامان طالبان و حمایت های مخفی از این گروه تروریست همکیش طالبان، یادآور حضور تاریخی و کشور شمول شهزاده سلفی عرب، اسامه بن لادن در دامان طالبان است؛ که در پی آمد خونین خود، بیش از ۴۰۰هزار کشته، ویرانی صدها قصبه و موجی از بی خانمانی و فساد به همراه آورد.
یقیناً در یک جمع بندی مختصر به راحتی شباهت هائی بین اسکان کنونی تیتیپی در افغانستان و حضور تروریستهای القاعده در چهل و پنج سال گذشته را در افغانستان و در تحت حاکمیت طالبان خواهیم یافت؛ و طوری که گفت آمد در هر دو مورد، طالبان زمینه ساز این اسکان و فعالیت های تخریبی این دو گروه یکسان و دارای پیوند ایدیولوژیک در سرزمین افغان ها هستند.
در واقع عملیات تروریستی این گروه ها کاملاً شبیه هدف گیری دشمنان شان از پشت شانه های مردم افغانستان است. تی تی پی ، علاوه بر درگیری های چند روز قبل مرزی بین پاکستان و طالبان، باعث افزایش بحران های امنیتی، بروز کشمکش ها داخلی و درگیری های فراوان بین ساکنان بومی مناطق مختلفه در افغانستان و اعضای این گروه ها شده است. حضور تی تی پی در کنار طالبان و دوام بی ثباتی در منطقه میتواند منجر به تشدید بحران های امنیتی، ایجاد فضای بی ثبات تر و حتی وقوع جنگ های داخلی یا خارجی گسترده تر گردد.
طالبان، با توجه به هویت و وابستگی های تاریخی، هیچ تمایلی برای برقراری ثبات بلندمدت در افغانستان ندارند. آنها از آغاز در پی کسب قدرت، کنترول مناطق و غارت دارایی های کشور هستند. این گروه، که در طول تاریخ بخشی از درآمدهای خود را از طریق اقدامات جابرانه غیرقانونی، سرقت دارایی های عامه، دستبرد به منابع حیاتی روستاییان، قاچاق سنگهای قیمتی و مواد مخدر، و دریافت حمایت مالی از متحدان عربی به نمایندگی از اربابان بین المللی تأمین می کرد، همچنان به این فعالیت ها ادامه می دهد.
اگرچه طالبان در ظاهر ادعا می کنند که برای ایجاد ثبات و اداره کشور تلاش می نمایند، اما واقعیت های حاکم بر زمامداری آنها در افغانستان خلاف این ادعا را ثابت می کند. بدیهی است که پاکستان مولد، حامی و پشتیبان این گروه است؛ همچنین، تی تی پی که در حمایت از آن قرار دارد و افغانستان را به میدان نبرد خود تبدیل کرده، در اصل یک گروه مسلح شبه نظامی است. این گروه تحت تأثیر تفکرات سلفی- جهادی طالبان قرار دارد و هدف آن سرکوب دولت پاکستان و اجرای نوعی تفسیر افراطی از اسلام است - همان چیزی که طالبان در افغانستان دنبال می کنند.
پس از ظهور طالبان در پاکستان و قدرت گیری آنها در سال ۲۰۰۱در افغانستان، فعالیت های این گروه در مناطق سرحدی پاکستان (پشتونستان) افزایش یافت. در حدود سال ۲۰۰۷، گروه هائی در مناطق قبایلی پاکستان، که قبلاً با طالبان افغانستان همپبمان بودند، شروع به تشکیل گروهی مستقل در داخل پاکستان کردند. در آن زمان، گروه هائی مانند لشکر طیبه، جیشالاسلام و دیگر گروه های جهادی، با حمایت های داخلی و خارجی در پاکستان شکل گرفتند؛ و گروهی که بعدها به تحریک طالبان پاکستان معروف شد، بخشی از آنها است که اشتراکات ایدیولوژیک نزدیکی با دیگر گروهها دارد. این گروه عملاً شاخه یا نماینده ای از طالبان در پاکستان محسوب می شود و از زمان شکل گیری، در همکاری نظامی و عملیاتی با طالبان فعالیت می کند.
از دیدگاه پاکستان، حمایت طالبان از تی تی پی و بازگذاشتن درهای افغانستان بر روی آن، در حقیقت نوعی خیانت به ولینعمت پاکستانی و بیوفایی نسبت به منافع و مصالح این کشور است. به این معنا که حمایت از تی تی پی در داخل افغانستان، امنیت و منافع ملی پاکستان را تهدید می کند و میتواند به عنوان خیانت طالبان در مقابل منافع پاکستان تلقی شود.
در حال حاضر، درگیری سرحدی بین پاکستان و طالبان افغانستان یکی از شدیدترین بحران های چند سال اخیر است. برای درک بهتر وضعیت، تصور کنید که طالبان ادعا می کند در حملاتی شبانه، ۵۸نیروی نظامی پاکستانی را کشته و چند پایگاه نظامی در مرز را تصرف کرده است. این نشان میدهد که طالبان توانسته است در چند منطقه مهم، کنترول های موقت به دست آورد. در مقابل، نیروهای پاکستانی اعلام کرده اند که در این درگیری ها ۲۳نیروی طالب را کشته و چندین پایگاه طالبان، از جمله مواضع و اردوگاه های آموزش تروریستی تی تی پی را هدف قرار داده و تخریب کرده اند.
پاکستان معتقد است که گروه تی تی پی در حملات انتحاری و بمبگذاری هائی که در داخل پاکستان انجام می دهد، از خاک افغانستان استفاده می کند. به عنوان نمونه، حملات تی تی پی در شهرهای پاکستان منجر به کشته شدن صدها نفر شده است. اما طالبان، همانگونه که معمولاً اتهامات مربوط به حضور الظواهری، رهبر القاعده، در منطقه شیرپور کابل تا مرگ او توسط عملیاتهای امریکایی را انکار می کرد، این اتهامات را رد می کنند.
در حال حاضر، انفجارهای مرگبار در کابل، پکتیکا و به ویژه انفجار مهیب بازار پکتیکا، که تلفات زیادی برجای گذاشته است، کشورهای منطقه مانند ایران، قطر و عربستان را واداشته است تا از طرف های طالبان و پاکستان خواستار خویشتن داری و حل اختلاف از طریق گفتگو شوند.
ایران، که روابط حسنه و مبادلات اقتصادی دوستانه ای با هر دو طرف دارد، تأکید کرده است که ثبات مرزهای دو کشور به آرامش منطقه کمک می کند.
پیکن، که نگران امنیت منطقه غربی و هم مرز با افغانستان و پاکستان است، و تلاش می کند نقش میانجیگری ایفا کند، خواستار خویشتن داری و گفتگو میان طرفین شده است. وزارت خارجه چین اعلام کرده است که از وضعیت نگران است و از هر دو کشور خواسته است که از شهروندان و سرمایه گذاری های خود در منطقه محافظت کنند. زیرا هرگونه ناآرامی در این منطقه میتواند به منافع چین آسیب جدی برساند.
اما در عین حال درگیری اخیر بین طالبان و پاکستان را میتوان تا حدی نتیجه ای از نتایج مذاکرات مخفی طالبان با فرستادگان ایالات متحده امریکا در افغانستان دانست. اگرچه اهداف و جزئیات این مذاکرات تاکنون از دید عموم پنهان است، اما پاکستان، که خواهان حفظ نفوذ خود در سیاست های طالبان است، ممکن است درگیری های جدید را به عنوان واکنشی در برابر نتایج احتمالی این توافقات تلقی کند. در هر صورت، این درگیری ها ممکن است بر فضای مذاکرات تأثیر منفی بگذارند. پاکستان احتمالا نگران است که معامله واگذاری پایگاه نظامی بگرام به طالبان، منجر به کاهش نقش و نفوذ منطقه ای او شود یا او را در مقابل فشارهای خارجی آسیب پذیرتر سازد. بدون تردید، پاکستان که همواره تمایل دارد نقش یگانه و برتر خود را به عنوان متحد نظامی امریکا در منطقه حفظ کند و همزمان از نفوذ خود در طالبان و سیاست های افغانستان محافظت نماید، با افزایش درگیری ها در منطقه و درافغانستان تلاش کند تأثیر خود بر فضای مذاکرات را حفظ کرده و نقش خود در مناقشات منطقه ای تقویت کند.
چندی پیش، یک لابی گر گروه طالبان در مقاله ای که منتشر کرده بود، ضمن تمرکز بر اظهارات وزیر خارجه پاکستان در مورد روابط تی تی پی و طالبان، نوشت: «جنگ مستقل تی تی پی با پاکستان در واقع جنگ دفاعی افغانستان با پاکستان نیز هست.» این در واقع نوعی اعتراف بر وجود تحریک طالبان پاکستانی در خاک افغانستان بود؛ چیزی که دقیفاً خلاف مدعیات قبلی او در آن مقاله بود. البته این نوع تناقضات در سخنان و نوشته های این فرد که در حمایت طالبان هیچ فرصتی را از دست نمی دهد، سابقه دارد، و در نوع خود نشاندهنده تلاش های متناقض و گاه مبهم ستون پنجمیهای طالبان در پوشش دادن واقعیت های موجود است. اما آنچه در چنین اظهارات واقعاً نگران کننده است، این است که قربانیان «جنگ مستقل تی تی پی با پاکستان» در واقع روستاییان افغان هستند.
دیگر بر هیچ کس پوشیده نیست که طالبان هیچ وقت به ثبات در افغانستان ایمان ندارند؛ هدف این گروه گل آلود کردن آب ها و صید ماهی دلخواه است. آنهائی که در پایان حمله ۲۰۰۱ امریکا به افغانستان خواهان بازگشت به خانه هایشان بودند و از امریکا خواستند اجازه دهند به زندگی عادی خود برگردند، در یک ماموریت جدید اکنون نقش تروریست های را عهده دار شده بودند که پس از فرار و ترک صحنه، برای ده سال آینده در ایبت آباد پاکستان اقامت گزیده بودند.
اما چنانکه در گذشته، طالبان نشان داده اند میتوانند به راحتی در مقابل فشارهای نظامی و سیاسی عقب نشینی می کنند، اکنون نیز در صورت احساس ضعف، ممکن است به پناهگاه های امن گذشته بازگردند و فرار کنند.
در حال حاضر طالبان بیشتر در پی تثبیت قدرت و کنترول محلی هستند، و در صورت برآورده نشدن این اهداف، و حتی نبود کشمکش های مهندسی شده و مانورهای تصنعی با دشمنان مصلحتی ازنوع کنونی، بعید نیست که به سمت تشدید بی ثباتی و درگیری های داخلی بیشتر گام بردارند.
در هر حال، حتی اگر حمایت طالبان از گروه هائی مانند تی تی پی در داخل افغانستان ادامه یابد و این گروه ها همچنان به فعالیت های تروریستی و خشونت آمیزعلیه پاکستان ادامه دهند، احتمال شکست و فروپاشی مجدد طالبان در آینده نزدیک وجود دارد، همان طور که در سال ۲۰۰۱اتفاق افتاد. اما این بار، اسلام آباد دیگر وجود نخواهد داشت تا از آنها پذیرایی کند.
اگرچه پیش بینی آینده در عرصه سیاست بسیار دشوار است و به عوامل متعددی بستگی دارد، اما بر اساس تحلیل های موجود و روندهای کنونی، میتوان چند سناریوی محتمل درباره طالبان مطرح کرد.
اگر طالبان نتوانند طی مدت کوتاهی دولت خود را به طور کامل تثبیت کنند و در این مدت فشارهای اقتصادی، نظامی یا سیاسی افزایش یابد، ممکن است همانند دوره های قبل، اعضای رده بالا و فعالان این گروه برای حفظ منافع شخصی و فرار از مشکلات، منابع کشور را غارت کرده و از افغانستان فرار کنند؛ کاری که مهره های نصب شده گروه جمهوریخواهان انجام دادند.
طبیعی است که این کار بعد از تاراج حداکثر منابع طبیعی توسط شرکای منطقه ای آنها صورت می پذیرد؛ یعنی منابع غنی معدنی و اقتصادی افغانستان به صورت غیرقانونی به کشورهای منطقه یا خارج صادر می شود، ثروت ملی هدر میرود و بخشی از آن در جیب های طالبان قرار می گیرد.
در صورت ادامه انزوای بین المللی، که بی شک پس از کشمکش کنونی با پاکستان و پناه دادن بیشتر تی تی پی به عنوان اخلالگر امنیتی افزایش مییابد، و تحریم های ناشی از آن، طالبان بیشتر به سمت تاراج منابع داخلی، اخذ کمک های منطقه ای، قاچاق مواد مخدر و غارت منابع برای تأمین نیازهای خود خواهند رفت. در صورت توافق و مذاکره با کشورهای مانند قطر و عربستان، این کشورها ممکن است نقش مهمی در تأمین مالی گروه طالبان و یا غارت منابع بیشتر کشور ما ایفا کنند، همانطور که در دوره های قبلی نمونه هائی از آن دیده شده است. اما نباید نقش حمایت داخلی، مانند حمایت مردمی، توانمندی های نظامی و مشروعیت سیاسی و اقتصادی، که در تثبیت یا تضعیف قدرت ها نقش دارند، نادیده گرفت.
کشورهائی مانند قطر و عربستان در گذشته نقش میانجیگری، حمایت مالی و حتی سیاسی در منطقه داشته اند؛ حتی ممکن است این کشورها نقش پول شویی برای این گروه را ایفا کنند، اما چنین اقدامی تبعات دیپلوماتیک و بین المللی قابل توجهی دارد. حمایت های مالی بی ضابطه ممکن است به تقویت قدرت طالبان و یا حتی غارت بیشتر منابع افغانستان منجر شود، اما تداوم قدرت طالبان در بلندمدت نیازمند تثبیت داخلی، مشروعیت بین المللی و کاهش فشارهای خارجی است، که زمینه های آن در حال حاضر محدودتر از هر زمان دیگری است. بنابراین، توافق های مالی و سیاسی ممکن است در این حالت گذرا و موقت باشند و نمی توانند عمر طولانی مدتی برای رژیم تضمین کنند.
تاریخ افغانستان در پنجاه سال گذشته حاکی از آن است که هر گروهی که در این مدت به قدرت رسیده است، عمر بیشتر از پنج تا ده سال نداشته است. البته، موجودیت جمهوریت های جعلی مانند دولت های کرزی و غنی بنابر دلایلی از این قاعده مستثنا هستند. طالبان نیز در دوره اول (۱۹۹۶–۲۰۰۱) حدود پنج سال حکومت کردند، اما پس از سقوطشان، در قالب گروه هائی متفاوت در منطقه فعال بودند. در دوره دوم (از ۲۰۲۱تاکنون، که حدود چهار سال از آن سپری می شود) این گروه هنوز در قدرت قرار دارد. این الگو نشان می دهد که تثبیت کامل و پایدار قدرت در افغانستان بسیار دشوار است، و تغییرات سریع و سقوط دولت ها و گروه ها پس از مدت کوتاهی در قدرت، امری رایج است.
در صورت تداوم برخورد نظامی پاکستان با طالبان، و در صورت وجود بی نتیجه بودن حمایت بی وقفه طالبان از تی تی پی در افغانستان، ممکن است این موضوع به درگیری نظامی مستقیم و گسترده ای منجر شود. چنین درگیری ای میتواند تاثیر منفی قابل توجهی بر دوام حکومت طالبان در افغانستان بگذارد و منجر به تضعیف قدرت و سقوط سریع آن شود. تاریخ نشان می دهد که هرگونه درگیری بزرگ و مستقیم میان گروه های داخلی و نیروهای خارجی یا همسایگان، منجر به بی ثباتی و پایان دورههای حکومتی شده است.اما طوری که قبلا گفته شد در افغانستان، هر قدرتی که سقوط می کند، جایگزین آن معمولاً گروه یا دولت دیگری است که در کوتاه مدت قدرت را در دست می گیرد، اما ثبات بلند مدت آن دشوار است.
اما باید به خاطر داشت که این اتفاق، لزوماً پایان کامل و دائمی بر قدرت طالبان نیست، زیرا در تاریخ افغانستان، قدرتها همواره پس از شکست، مجدداً بازمی گردند یا جایگزین می شوند، مگر آنکه روندهای ساختاری و توسعه ای در کشور اصلاح شوند.
اینکه مردم در برابر این دگرگونی ها و انتقال قدرت از یک دست به دست دیگر چه نقش هائی بر عهده دارند، باید گفت، در قدم نخست، مردم ناگزیرند از طریق منابع معتبر، اخبار و تحلیل های صحیح، واقعبینانه و بیطرفانه درباره وضعیت سیاسی و امنیتی کشور مطلع شوند. تمرکز بر اخبار موثق، پرهیز از پذیرش شایعات و اطلاعات نادرست، و اجتناب از تبلیغات منفی و دروغ، برای حفظ آرامش روانی و اتخاذ تصمیم های صحیح اهمیت فراوان دارد.
در چنین اوضاعی، اتحاد و همبستگی میان اقوام، گروه ها و اقشار مختلف جامعه قدرتمندترین سلاح در برابر هرگونه تفرقه و تضعیف است. بنابراین، مدیریت اختلافات داخلی، پرهیز از درگیری های داخلی، تفرقه افکنی و حمایت از گفت و گو و تفاهم، کلید ثبات و امنیت است.
با مشارکت فعال در فعالیت های مدنی، مردم میتوانند در قالب نهادهای مدنی، انجمن ها و گروه های داوطلبانه، نقش مؤثری در توسعه آموزش، حمایت از حقوق بشر و کمک به قربانیان رژیم ایفا کنند. مقاومت در برابر فساد، حمایت از حقوق انسانی و تلاش برای ایجاد جامعه ای شفاف و عادل، راهکارهای مهم برای ساختن آینده ای پایدار و صلح آمیز است. افزون بر این، آموزش و ارتقاء سطح سواد و آگاهی های مدنی، نسل آینده را برای اداره کشور و مقابله با بحرانها آماده می کند. و از همه مهمتر، ترویج ارزش های صلح، همبستگی و تفاهم میان نسل های جوان، سرمایه اصلی آینده است.
هرچند وضعیت کنونی سخت و پرچالش است، اما تاریخ نشان داده است که مردم هر سرزمین نقش اساسی در تغییر و اصلاحات دارند، اگر در کنار هم، با امید و اراده قوی، تلاش کنند. امید به آینده باید همیشه زنده بماند، حتی در دل تاریکی ها. مردم افغانستان با همبستگی، اراده قوی و تمرکز بر آموزش و تفاهم، میتوانند آینده بهتری بسازند. تاریخ ثابت کرده است که تغییرات بزرگ و مثبت از تلاش و اتحاد مردم شکل می گیرد، بنابراین هر فرد نقش مهمی در ساختن فردای بهتر دارد.
احمد آریا
