چند پرسش و چند پاسخ

نوشته اینجانب زیر عنوان« مثلث شوم در هندسۀ سیاسی افغانستان» را  به اصطلاح سیاستمدار مهاجر افغان از هالند انتقاد کرده اند. هر چند  این بزرگوار زیر نام های مستعار هوویت خود را پنهان کرده اما من از سیاق کلام شان میدانم که  آقای تنویر کی اند و چه میخواهند بگویند.

آقای تنویر که در هالند تشریف دارند وسخنگوی گلبدین حکمتیار بوده از جمله ای دوستداران غایلۀ  زبان ستیزی، ملیت، قوم و تباربرتر اند مینویسند:

«هر زمانیکه حدس و گمان بر فاکت و واقعیت غلبه کند انسان به گمراهی سوق داده میشود» هرچند جملۀ معترضۀ ایشان از نظر من مجهول مینماید اما فکر میکنم ایشان یک چیز را دقیقن میدانند وآن عبارت از نژادگرایی، قوم پرستی و زبان ستیزی در یک سرزمین واحد است. زیرا شکایت شان زیادتر از اینکه گویشی از واقعیت باشد بر مبنی سیاست مداری و نیرنگبازی است. از جمله با دفاع از سلیمان لایق  مینویسند که«... ایشان(ترکانی) از یکطرف امین را دست پرورده لایق میداند و میگوید که با اشعار و شعار های پشتون قوم در دربار او و تره کی جاه پاه ( جای پا) پیدا کرده بود ولی از طرف دیگر فراموش کرده اند که همین تره کی و امین بودند که او را در اگسا و کام شکنجه کردند و بعدا َ هم روانه محبس پلچرخی ساختند...» آری چنین است سیاست و از همین سبب میگویند سیاست مادر و پدر ندارد، چه خاصه استاد! بر علاوه سلیمان لایق بعد از انشعاب حزب واحد دیموکراتیک خلق به رهبری  نورمحمد تره کی تعداد زیادی از وابستگان اشراف و نزدیکان همپارتی اش را چند روزی در محبس پلچرخی زندانی ساخت. در همین ایام رفقای وفا دار به امین از آقای لایق حتی در سلول محبس هم نظر به زندانیان دیگردلجویی و ممارست میکردند. و یا هم اگرچنین نبود هیچگاهی آقای لایق به قبر های دستجمعی پولیگون پلچرخی فکر نمیکرد. اسارت و زندان برای او و دوستانش در مدت نه ماه و یا کمتر ازآن موقف بلندی داد بعدا در دفتر سیاسی حزب این موقف را بلندتر ساخت.  باورمورخین  اینست که اعضای ح. د خ.ا هرگز در یک جبهۀ واحد قرار نداشتند و آنانیکه چون سلیمان لایق از فرمان قتل داودخان چشم پوشی کرده بودند با حفیظ الله امین در یک مقطع برای زنده نگهداشتن برتری قومی و زبانی خواب آبهای گرم بحر هند را تعبیر میکردند. از همان اول روز های به اصطلاح( انقلاب ! ) گرم شه لاگرم شه... را شعار ساختد. البته شعار شانرا شاید برای امریکا و انگلیس پسندیده بود و جو سیاسی را آنقدر گرم کرد که فرزندان نیکنام وطن را یکی پس از دیگر درین آتش سوزاندن وحتی دو دهه بعد از شکست آنان اتشی را روشن کرده بودند همه نه تنها گرم بلکه میسوزاند . نه من بلکه نو آموزان سیاست میدانند که فایشیزم یک فلسفه نیست بلکه یک ترفند سیاسی برای تصاحب قدرت است. حتی اگر این ترفند حکمتیار را  میتوانست یکبار هم شده به ارگ ریاست جمهوری برساند معجزه ای  بود و دیگر چیزی نمیتوان از آن استباط کرد.

آقای تنویر! شعر زبان فارسی دری الگوی برای سرودن شعر در زبان های مختلف جهان بوده. وقتی شکسپیر در زبان دوستان انگلیسی شما استوره میشود فریاد های مولانا جلال الدین بلخی الهام و رهنمای اوست. اگر خوشحال خان ختک است و یا عبدالحی حبیبی و اگر باری جهانی است و یا سلیمان لایق برای یافتن قافیه زبان فارسی دری را مرور میکند. طوریکه نود  در صد قوافی اشعار شاعران پشتون از فارسی دریست. من حیرانم از اینکه آقای باری جهانی برای یافتن قافیه ای برای کشتن( وژل) در شعر قبالۀ کندهار(امتیاز یی د وهلو کشتن زما دی) را چرا کشتن را استعمال کرده است. اگر شما حتی به اشعار رحمن بابا و خوشحالخان ختک مراجعه کنید این حقیقت را می یابید و بلی کشتن در زبان فارسی دری نوازش کردن نیست بلکه سرزدن با شمشیر است. البته من نمیگویم چراکشتن...  اما شما هستید که آب را گل آلود میکنید. لایق برای درباریان شعر میسرود و درباریان ظاهر شاه زیادتر از شعر پشتو به شعر فارسی دری ارج میگذاشتند یعنی اینکه در مواقع مستی از معانی بکر زبان فارسی دری زیادتر متهیج میشدند. این حقیقت است و نباید برای رد آن فلسفه بافی کرد.

ضرورت نیست که لایق را برای برتری قوم پشتون انتقاد کرد. همینکه او برای طالبان جهالت آیت و حدیث تحویل میدهد و گذشته هایش را فراموش نموده. و حالا در جبهۀ طالبان سخن گویی آتشین است کفایت میکند... فراموش نباید کرد که بهترین شعر سلیمان لایق ( گرم شه لا گرم شه ای ده آزادی لمره...) است. من در اشعارفارسی دری اش چیزی بالاتر ازین نیافته ام.

آقای تنویر در پرسش خیلی دشوار شان یاد آوری کرده اند که سلیمان لایق در کجا قوم پشتون را قوم برتر گفته اند....

 دوست عزیز آقای تنویر شما یکی از اعضای حزب اسلامی مربوط گلبدین حکمتیار هستید و بنا برآن یک مسلمان هزار وهفتصد آتشه؛ ضرور نیست که خود را بیکی از اعضای بیروی سیاسی ح.د.خ.ا به چسپانید. این هم برای شما و هم دوستان دیرینه ای شما چون حکمتیار، سیاف، ملا عمر، ملا حقانی و... شرم آور است. سلیمان لایق را از آنجهت در محافل بادگساری های ارگ شاهی تقدیر میکردند که هم فارسی شعر میگفت و هم پشتو و اما اودر آخرامر کشتن ولی نعمت خود مرحوم داوود خان را  داد و این به دستور حفیظ الله امین و سلیمان لایق بود بر علاوه هر چند سلیمان لایق یک مارکسیست بوده و دین را تریاک اجتماع میداند نمیدانم چرا از او پشتیبانی میکنید. مگر این نیست وقتی موضوع قدرت گرفتن در میان باشد پسر پدر اش را و زن شوهر اش را سر به نیست میکند وشاید ازین داستانها زیاد شنیده باشید. حتی رهبر گرانمایۀ شما گلبدین  برای گرفتن ارگ ریاست جمهوری حد اقل ده هزار از اقوام و همنژاد هایش را در کابل به کام مرگ فرستاد…

آقای تنویر مینویسند:«… این نه تنها که حدس و گمان است بلکه تهمت و افترا است که در کشور های پر مدنیت جرم شمرده میشود. در عین حال این اعتبار آقای ترکانی را به حیث یک نویسنده زیر پاه میکند...» ایکاش کشوری به نام افغانستان صاحب چنان اقتداری میبود که ترکانی ها و امثال او را به خاطر تهمت، افتراء و تشویش اذهان عامه به محکمه بکشانند. بدبختی ما اینست که نه غمخواری داریم و نه هم حق را کسی به حق دار میرساند. از برادر رئیس جمهور گرفته تا پائینترین چوکی نشین های آن به فکر پر کردن جیب های خود اند. از وزیر گرفته تا وکیل، قاضی و مجتهد مثل خوره بر پیکر نحیف مردمان این سرزمین چسپیده اند. نه قانون است و نه قانوندان و هرچه را برای پوشش دادن دروغ، مکر وحیله وارونه مینمایند. در کشور های بگفتۀ شما پر مدنیت! وقتی کسی دروغ میگوید استنطاق میشود وقتی کسی چون گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود قاتل شصت هزار انسان یک سرزمین باشد حتی استخوانهایش را برای جواب پس دادن به محکمه حاضر میکنند ولی در وطن ما سرتمداران قبیله  در اغتنام فرصت برای آنان عنوان قهرمان ملی و سرداری را میدهند. کاش ترکانی را به محکمه بکشانند وکاش به خاطر حرف حقیقت انتحاری های ملا عمر او را عوض اطفال بیگناه و مردم رنج دیده سر به نیست کنند. اما محکمۀ آنان در کنار جاده ، در امتداد یک شاهراه، در بیمارستان و یا مدرسه اطفال صغیر  است.

آقای تنویر میگویند سقاوی دوم به نام سلیمان لایق اسماعیل یون، و باری جهانی یک توطعه است. خوب من هم ایشانرا تائید میکنم. شاید یک توطعه باشد به نام  وطنپرستان پشتون. اما سوال اینجاست که چرا خطوط اساسی این کتاب در سایت های خاوران، افغان جرمن انلاین و تول افغان پیوسطه به نحو دراماتیک آن مورد بحث قرار میگیرد. وقتی در افغانستان به مناسبت بزرگداشت مسعود محفلی برگذار میشود در سایت های آفغان جرمن، تول افغان و چند سایت فایشست دیگر علیه مسعود شعار میدهند. حتی در بعضی از سایت های فایشستی دو آتشه لقب قهرمانی را به گلبدین  و یا عبدالقدیر خان و یا شهنواز خان تنی و یا احیانن سلیمان لایق و باری جهانی واجب میدانند. سلیمان لایق بعد گوزیدن چهار زانو نشسته و میگوید عیب ما آن بود که به زبان مردم سخن نگفتیم. یعنی اینکه جناب به زبان مردم شعر نگفتند و گرم شه لا گرم شه…  را به باداران روسی خود زمزمه کردند که امپراطوری خود را تا آب های گرم به کمک همین فایشست های آنطرف و اینطرف سرحد خواب میدیدند.

 برای من برچسپ فایشست زدن خنده دار مینماید و مقایسه ام به نام های دریادلی و عطاخیل تف سر بالای است که بر چهره ای فایشست های چون آقای تنویر سخن گویی گلبدین فرود میآید زیرا بعدا خواهم گفت که درویش دریادلی همان نمک پردورده ای ح.د.خ.ا و زنی از خاندان حکمرانان کمونست افغانستان است که از کلیفرنیا امریکا همه را به بازی گرفته و عطاخیل از اقوام نزدیک کارمل است و صاحب نشریه انترنتی است که زیر نام مستعار گریزوال خود را پنهان کرده است. من به همه اقوام ، ملیت ها و نژاد های وطن ام افتخار میکنم. همه ای شان نور چشم من هستند و اما با فایشیزم پشتون و یاتاجیک و هزاره سر سازش ندارم.

 آمدیم در مورد فضای یکدلی افغان ها که به بگفتۀ آقای تنویر من آنرا مکدر میسازم... این آقا که خودش را یک مسلمان، یک روشنفکر و یک وکیل دعوای فایشست های پشتون میگیرد وقتی میبیند رسانه های دولتی و محافل پر زرق و برق یک هفته در کابل به نام قهرمان ملی، استورۀ مقاومت جشن میگیرند و اکثر رسانه بیرون مرزی احمدشاه مسعود را قهرمان ملی تعریف میکنند با طرز دید غیر انسانی  احمدشاه مسعود را( احمق شاه مسعود) مینویسد. مگر از قلم اش چه کم میشود اگر نامش را مسخ نکند. چه تفاوتی که میان احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار است. اگر مسعود به سوی چهار آسیا یک راکت میفرستاد حکمتیار ده راکت حواله نمیکرد؟ مگر آندو در یکروز علیه جمهوریت دواود خان در پنجشیر غایله به راه نیانداختند. مگر هر دوی شان را آی اس آی پاکستان جذب نکرد و به دستورات این سازمان پل پلچک، شهر، قریه و قصبه های وطن را ویران نکردند. مگر حکمتیار تا هنوز با جنرال حمید گل و مولافصل الرحمن پاکستانی روی یک دسترخوان نشسته نیست؟ سوال میکنم از آقای تنویر؛ حکمتیار با کدام سرمایه و کدام منبع مالی اش با قوای ناتو ده سال است که میجنگد و با کدام سرمایۀ پدری اش جهاد را از پاکستان علیه شوروی ها آغاز کرد؟

واقعیت اینست که هم گلبدین و هم احمدشاه مسعود و هم سیاف و دوستم ، خلیلی با منابع مالی سازمان های جهنمی امریکا، روس، عربستان، و انگلیس هزاران انسان بیگناه این وطن را نامراد کردند و باخون آنان موقف فرعون های روزگار خود را کمایی کردند.

آقای تنویر مینویسند«… به نظر اکثر آنانی که این نوشته( سقاوی دوم) را خوانده اند و به زبان پشتو بلدیت دارند این نوشته بدون شک بوسیله دشمنان افغانستان در قدم اول آی اس آی پاکستان مانند کتاب در مورد داکترنجیب نوشته شده است تا نفاق و جدایی بین افغانها را چاقتر کنند و فضای بدبینی را وسیعتر سازند…) خاک زدن به چشم مردم ازین بهتر نمیشود. من میگویم گیرم که سازمان آ اس آی به نشر چنین کتابی دست زده باشد ولی اگر این سازمان سربازان اجیر طالب، و حکمتیار و سلیمان لایق و باری جهانی و صد ها دیگر را در پهلوی خود نمیداشت نوشتن چنین کتابی بر روحیۀ برادری و وحدت ملی افغانها چه تأثیری میتوانست داشته باشد. به فرماید شما کتابی در مورد اشغال گران امریکایی انگلیسی روی دست بگیرید و ملیون ها جلد آنرا به همه مردم ایالات امریکا رایگان پخش کنید و ببینید په تأثیری بر روحیه آنان میگذارد. آقای تنویر برای دفاع از باری جهانی هم فلسفه بافی میکنند و آن اینکه باری جهانی در شعر کندهار مو دبابا وطن… را برای احمدشاه درانی سروده است و گویا او به احمدشاه درانی افتخار میکند وبزرگمنشی خودش را از شخصیت او قرض میگیرد. دقیقن چنین است و فقط بعد از این غایله فایشیزم تاجیک هم افتخار خود را از ابومسلم خراسانی قرض میگیرند که حد اقل هشتصد سال از احمدشاه درانی جلوتر برای آزادی این خاک قد علم کرده بود. برعلاوه احمد شاه بابا اگر میدانست که دو ونیم قرن بعد از او تیر اولاده اش از قندهار شمال و غرب خراسان را هدف میگیرد شاید گریه میکرد. اگر او میدانست که مشتی فایشست به نام اولوی قندهار افتخار میفروشند وقندهاری ها را سردار میدانند و دیگران را برده ها و اسیران خود که حق کشتن و بستن آنان را دارند؛ شاید از تاج و تخت صرفنظر میکرد. آری احمدشاه بابا 260 سال قبل  قوالۀ افغانستان را کمایی کرد. اما  اولاده اش آنرا به هزار کشور دیگر معامله کردند. این به فایشیزم مسلمن هیچ ربطی ندارد زیرا وطن فروشی و خاک فروشی تنها یک عمل سیاسی و آن هم بدست آوردن تاج و تخت به کمک بیگانگان است درست مثل شاه شجاع، امیردوست محمد، یعقوب خان، عبدالرحمن خان، نادرخان، وتره کی و کارمل و کرزی. به روس ها همین ها فروختند به امریکایی ها همین ها و به ایران و پاکستان همین ها فروختند. و از این که این دوشخصیت کذایی کمونست باری جهانی و سلیمان لایق از طالب تعریف نمیکنند خدا میداند که از دل شان چه میگذرد زیرا طالبان شیران کوهپایه های سلیمان اند که حتی به خاطر اهداف خود دست به انتحار میزنند. اما متلی هست که میگویند تو بشوران لب ته مه میفامم گپ ته...  هم سلیمان لایق و هم باری جهانی نمیتوانند گذشته های ننگین خود را زیر درفش سرخ شوروی ها پنهان کنند و کثافتکاری های خود را به نام دفاع از صلح و سوسیالزم فراموش کنند.

آقای تنویر مینویسند: «. اول آقای ترکانی باید به ما بگویند که چرا یکی از زبانهای رسمی کشور خویش را به نام یک قوم ایران یعنی فارس ها بنامیم؟...» تاسال 1350 در تمام صنوف ابتدایی و ثانوی روی جلد کتاب های زبان ( قرائت فارسی) نوشته بود. آنروز ها گپ از دری و فارسی نبود و حالا به خواست همین فایشست های هفت آتشه ترفند فارس نه ایران روی دست گرفته شده. زیرا دیگر در نقشۀ جهان به نام فارس مملکتی وجود ندارد و اضافه از نیم قرن است که به ایران تغیر نام خورده است. بر علاوه کلمۀ فارسی  و دری به نام یکزبان در تمام متون کهن بار بار تکرار شده است. اما فایشست های ما از ترس هجوم فرهنگ ایران مثل بید میلرزند. حتی واژه های ناب زبان فارسی دری را واژه های بیگانه و کفر آمیز تبلیغ میکنندو مثل جن زده ها لهو ولهب به هم میبافند و همه کس میداند از نیشخوار های اسماعیل یون بر این که زبان دری نفس های اخیرش را میکشد چه هدفی را تعقیب میکند.

نعمت الله ترکانی

13 اگست 2010

رویکرد:  لطفن برای خوانش پیام محترم تنویر به لینک زیر مراجعه کنید.

http://kabulpress.org/my/spip.php?article27365