براي نجات سکينه محمدي آشتياني

براي محاکمه سران حکومت سنگسار

 دو هفته ديگر ۱۱ جولاي سالگرد سنگسار شدن مريم ايوبي است. اين روزها ما براي نجات جان سکينه محمدي آشتياني از سنگسار فعاليت ميکنيم. مريم و سکينه هر دو  مادر بوده و دو فرزند دارند.

فرزندان مريم ميدانند که مادرشان وقتي در زندان اوين در سال ۲۰۰۱ شنيد که سنگسار ميشود ٬ از ترس بيهوش شد و او را با برانکارد براي انجام عمل سنگسار بردند و فرزندان مريم٬ اکنون در تهران زندگي ميکنند و کابوسهاي شبانه آنها را رها نميکند... 

من بعنوان مسئول کميته بين المللي عليه اعدام٬ با بچه هايي حرف زده ام که مادرشان در ايران در طول سي و يکسال حاکميت فاشيسم اسلامي٬ در ايران سنگسارشده اند. يکي از آنها مرد جواني از کرمان بود...

او به تلفن دستي من زنگ زد و گفت: اگر در دنيا دادگاهي مي شناسيد که کيفرخواست مرا قبول کند٬ به من زنگ بزنيد و در پاسخ به سوالم که موضوع چيست; گفت مادرم را در همان سالهاي اول به قدرت رسيدن حکومت اسلامي سنگسار کردند. 

شنيدن خاطرات وحشتناک اين مرد ۴۳ ساله که آنزمان کودکي بيش نبود٬ تکان دهنده بود... او گفت که مادرش از روز اول مخالف حکومت و مخالف سرسخت خميني بود. مادرش معلم بوده و عليه حکومت و مقامات آن در محيط کار حرف ميزده...

" روزي که همه مشغول نهار خوردن بوديم٬ به خانه ما ريختند و مادرم را با خودشان بردند٬ بسيار سريع همه چيز اتفاق افتاد٬ دو هفته طول نکشيد که يک روز در شهر ما جار زدند٬ براي سنگسار يک زن بياييد و اين زن مادر من بود. "

او براي من گفت که با ترس و وحشت به آن محل رفت و از دور شاهد بود که با پرتاب سنگ مادرش را کشتند و او معتقد است که مادرش هنوز زنده بود که دفنش کردند.... 

اين مرد جوان کيفرخواست خود را عليه جنايات وحشيانه حکومتي فاشيست و ضد انسان٬ براي من فرستاده تا آنرا در دادگاهي بين المللي مطرح کنم... 

و من مدعي هستم. بعنوان يک فعال مدافع حقوق زن٬ بعنوان مسئول يک کميته بين المللي عليه سنگسار که خانواده هاي زيادي را در مبارزه نابرابر با احکام سنگسار عزيزانشان همراهي کرده ام٬ بعنوان کسي که در گوشهايم صداي فرزندان مادراني هست که سنگسار شان کردند و امروز بعنوان کسي که براي نجات جان سکينه فعاليت ميکنم٬ کيفرخواست خودم و صدها زن و مرد سنگسار شده در ايران را در مقابل دنيا اعلام ميکنم.

سنگسار وحشيانه و قرون وسطايي است. سنگسار صد در صد يک موضوع سياسي است و من هيچگاه به غرولندهاي  طرفداران اصلاح  و تفسير ملايم از قران و.. اهميتي نداده ام. اين حکومت براي زدن مردم٬ براي محکم کردن پاي هاي خونين خود٬ احتياج به سنگسار کردن داشت و بدون توجه حتي به قوانين کذايي و قرون وسطايي اسلامي خودش و " قانون مجازات اسلامي" و ... تصميم ميگرفت سنگسار کند و قربانيان را شکار ميکرد و هر جايي که ناآرامي بود٬ هر شهري که اعتصاب و اعتراض داشت٬ هر استاني که در مقابل حکومت تمکين نميکرد٬ يک زن را تا سينه در خاک فرو ميکرد و با پرتاب سنگ او را زجرکش ميکرد تا ديگران عبرت بگيرند و تمکين کنند. اين عملکرد سنگسار بوده و هست و غرولند کردن در مقابل حکومت ٬ براي تفسير بهتر و پيدا کردن سوراخ در قوانين هيچگاه و هيچگاه پاسخ نداده و پاسخ نبوده است. 

من همواره در سخنرانيهاي خودم عليه سنگسار ميگويم که وقتي اولين بار خبر سنگسار شدن يک دختر ۱۸ ساله را شنيدم٬ با خودم گفتم٬ " مينا صبر کن تا دنيا از اين درد و رنج و زخم عميق بر پيکر خود اطلاع يابد٬ آنزمان چرخها از حرکت مي ايستند و ساعتها تيک تيک نميکنند٬ تا بشر به اين حمله وحشيانه به خود پاسخ درخور بدهد... امروز سي سال از آن تاريخ گذشته و دنيا با صبر و شکيبايي و البته به کمک نسبيت فرهنگي و خيل روشنفکران  و " فمينيستهايي" که

 اين معضلات برايشان " مهم " نيست ٬ زندگي عادي خود را ميکند و دولتهاي غربي فرش قرمز زير پاي جنايتکاران پهن کرده و چشم خود را بر اين جنايت عليه بشريت بسته و داد و ستد خود با حکومت فاشيست و زن ستيز اسلامي را ادامه دادند.

من متهم ميکنم دنيايي را که صدها سنگسار را در قرن بيست و يک ٬ با شکيبايي تمام٬ قورت داد و به روي خود نياورد... متهم ميکنم نهادها و موسسات بين المللي را که در مورد اين فاجعه سکوت کردند٬ من متهم ميکنم اتحاديه اروپا و همين شوراي اروپا را که دو روز پيش عليه ممنوعيت برقعه در اروپا و ضديت آن با حقوق بشر " زنان مسلمان" حرف زد و سي و يکسال است در مورد ضديت سنگسار با حقوق بشر و حقوق زنان لام تا کام حرف نميزند..

اين دنيا وارونه است. 

سکوت سه دهه نهادهاي بين المللي عليه سنگسار در ايران٬ امروز به همت مبارزات مردم ايران٬ به همت يک انقلاب عليه حکومت اسلامي شکسته ميشود و ما بايد نه فقط  عليه حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني متحدانه و يکپارچه به پا خاسته و کاري بکنيم٬ بلکه خواست محاکمه سران حکومت اسلامي بدليل سنگسار صدها زن و مرد امروز بايد بيش از پيش مطرح شده و براي عملي کردن آن بپا خيزيم!

مينا احدي

۲۷

سنگسار

نمی شد باورش کردن ...

که تو خواهر، برادر، دوست ،  ای انسان !...

تا اینقدر انسان دشمن و نا مهربان باشی !

مگر آنگاه که بیرحمانه سنگی بر سرم پرتاب کردی،

و من در عمق احساسم چشیدم طعم تلخش را

یقینم شد ...

و دانستم ،

که انسان ،می شود نا مهربان باشد...

که انسان میتواند خصم جان باشد ...

*****

در آن هنگام که من آماجتان بودم ،

وبر فرقم فرو میریخت سنگها تان !

به گوشم مینشست تیر صدا ها نیز !

از آن پیکانهای صوتی زهری ،

یکی زهرش قویتر بود .

و آن ، « الله أکبر » بود !

آری نعرهء « الله أکبر » !....

*****

پیکارجو -  هالند

22/12/2008