و من، بنده حقیر و فقیر در روزگاری نه چندان دور، خرشده ی بودم گمنام و بی نام و نشان و اتمر نام که قدی بلند و چهره نمکین و سبزگونه داشتم. در آوان جوانی و در زمان حاکمیت خررفیقان نارفیق لینین پرست، در شعبه چهارم ریاست شش امنیت دولتی، لمری بریدمن و سرباز پیاده نظام بودم، اما به سادگی و آسانی و بدون دغدغه می توانستم سرهنگ و سردارآل یحیی و ثروتمندان و گردن گلفتان و صاحبان باغ و راغ و دیگراندیشان را بدون محکمه و بدون دلیل شرعی و عرفی و قانونی به زندان افکنم و بدون آن که خبه اش کنم، به دارش کشم.

من بنده حقیر و فقیر در آوان جوانی و به حمایت قصرنشینان کرملین و به فرمان اربابان بزرگم، چون: رفیق خره کی و رفیق خرمل و دیگر خررفیقان خلقمدار و پرچمدار و خرشدگان خوش باور، با مخالفان نظام سوسیالیستی در جنگ های فرمایشی برعلیه هشت ثوری های ساخت شیطان بزرگ و غول های سرمایه غرب، در صحنه جنگ حضوری شرکت کردم و در میدان نبرد مقابل اشرار بی فرهنگ و دین فروشان، یک پایم را از دست داده ام، و به همین مناسبت، مخالفانم و دشمنانم از من می ترسند و می هراسند، و از روی حسادت و نفرت برایم لقب «خرک لنگ» داده اند.

و من خرک لنگ چپگرا بعد از کوبیده شدن آخرین میخ آهنین بر تابوت و پیکر سوسیالیزم و خپه شدن و کشته شدن و به دارکشیده شدن رهبران نامرادم و فروپاشی نظام خرگونه و روی کارآمدن هشت ثوری های بدشگون و گرگ های درنده دینی، مانند دیگر خررفیقان نارفیق، فرار را بر قرار ترجیع دادم و عیّارگونه به دیار غرب شتافتم و در شهر لندن اقامت گزیدم. برای آن که دوران آزمایشی ام را سپری کنم، مدتی در فارم های زراعتی مرغداری و خوک پروری و خدمت رضاکارانه در کلیساها و توبه نصوح در نزد کششان کلیسا و نجات دهندگان مجرمان و جنایات جنگی، به یک عضو فعال و «خربنده تکنوکرات» بدل شدم، و بعد با حمایت غول های سرمایه به این سرزمین سوخته برگشتم، تا با هروئین فروشان و چپاولگران به خرسواری و خرتازی خود ادامه دهم، و دل اربابان بیروی مرزی ام را شاد شاد گردانم.

فرستاده گرانقدر! دیری نگذشت که بار دیگر نوبت درشتی روزگار فرا رسید و پالان خر عوض شد و شیطان بزرگ یکی از غول هایش را به نام «جان کیری» به این سرزمین سوخته فرستاد، تا گرگ های درنده دینی و جهادی را با نمایندگان شیطان بزرگ و خربندگان تکنوکرات و طالبان انتحای و انفجاری با هم آشتی دهد. نتیجه این زد و بند سیاسی آن شد که یکی از خربندگان تکنوکرات را به نام اشرف المخلوقات المتفکر به تاج و تخت رسانید و خرملیشه دوستم خرمل پرست را که تازه خربنده غرب زده شده بود، معاون رئیس جمهور، و داکترعبدالله عبدالله یکی از بچه های فیلم را که تازه از آدمکشی و جنگ های داخلی دست کشیده بود، به حیث رئیس هیئت اجراییه نام نهاد برگزید، تا ما خرشدگان تکنوکرات در سایه امن و بخت و تخت این بچه خر دمی تازه کنیم و نفسی تازه کشیم. نجیب بارور یک تن از خرشاعران جوان، در باره برتخت نشینی این خربندگان تکنوکرات توسط جان کیری، چه زیبا سروده است:

نـاگـهان از دور، تــدبـیری رسیـد
سوی رهبرهای ما «کیری» رسید
گفت: این قریه اگرچه از شماست
کـدخدایش لیک، در دستان ماست
هـر کـه باشد از شما بر ما غـلام
شاه همانست ونه حرف و نه کلام
نـاگهان هـر دو ز جا، برخاستـنـد
دست در سینه، بـر او پـرداخـتـند
جان و قربان گـفته ها، ابراز شـد
چاپآلوسی هـای شـان، آغـاز شــد
چون که «کیری» دیـد، آن ماجرا
گفت: بهتر باشــدم، نـوکـر دو تـا
گوش ها شان را گرفت و پند داد
هـر دو را بر یکدیگر، پـیونـد داد.

و من خرک لنگ و خربنده تکنوکرات شده، به اثر توجه ارباب بزرگ همچون آفتاب جهانتاب بدرخشیدم و ماه مجلس شدم و به سیاستمداری ورزیده و با تجربه بدل شدم و مسؤولیت شورای امنیت ملی را بدوش گرفتم و قرارداد امنیتی این سرزمین را با ارباب بزرگ ناخوانده امضا کردم و تعهد نمودم که فرمان ها و دساتیر آن ها را بدون چون و چرا اجرا کنم و به ساز و دهل شان برقصم تا ارباب بزرگ از سر گناهان گذشته ام که در روزگاری نه چندان دور بریژنف پرست بودم در گزرند و من گنهکار را ببخشایند.

من خربنده تکنوکرات شده حالا به عجز خود اقرار و به قصور خویش اعتراف می کنم که برخلاف گذشته ام، از رفیق و ملگری و تبارش و خرکار و خرچران و انسان زحمتکش و خران بارکش و سوسیالیزم بدم می آید، و با زبان حال و عقل سلیم می گویم که زنده باد امپریالیزم جهانخوار، زنده باد خربندگان تکنوکرات غربی، زنده باد خلفا و شیخ های عرب، زنده باد زر و زور و ثروت و قدرت، زنده باد گرگ های درنده دینی، زنده باد برادران ناراضی انتحاری و انفجاری، زنده باد شامپاین خوشرنگ و خوش مزه فرانسوی، و مرده باد خررفیقان نارفیق، مرده باد خلقمداران و پرچمداران، مرده باد ودکای بی رنگ و بی مزه روسی، مرده باد احزاب دموکرات شرقی!

فرستاده معزز! و اکنون که قرار است بار دیگر پالان خر عوض و مدینه جدیدی ساخته شود، من با عقل سلیم و پای لنگ و با عصا و قبا و تسبیح شاه مقصود می خواهم همراه دشمنان دیرینه و دوستان امروزی ام، چون: قانونی، معلم عطا، امیرزون غرب، محقق و دیگر چپاولگران و دزدان سرگردنه و زرپرستان و دین فروشان این «مدینه جاهله» را آن گونه که مورد پسند غول های سرمایه باشد بسازیم و برای شما وعده می دهیم که اگر به حمایت و لطف و مهربانی شما فرستاده نیک قدم و صلحجو و نیک اندیش به تخت و تاج دست یابیم، همان غلام حلقه بگوش و فرمان پذیر ارباب بزرگ باشیم، و تعهد ما آن است که معدن های طلا، لاجورد و نفت این سرزمین سوخته را به نام افغانستان، و بیست بر هیچ، برای اربابان بزرگ بفروش رسانیم.

و من خرک لنگ تکنوکرات شده و این خرک لنگ راستگرای بی قانون و تیم انتخاباتی مدینه جاهله و برادران ناراضی انتحاری و انفجاری بار دیگر باز آمدیم تا مدینه جاهله را از نو بر قرار سازیم، و با آن که با یکدیگر اعتقاد و اعتماد نداریم و از چندین مکتب فکری متضاد با هم گرد آمده ایم، باورمندیم که هر گاه گله خر از رفتن باز ماند و دوباره برگشت کند، «خران لنگ» جلو می افتند، و به گفته خرشاعر:

ای بسا اسب تیز رو که بـمانـد
خرک لنگ، جان به منزل برد

جناب فرستاده! ما با اطمینان اعلان می کنیم که تیم انتخاباتی مدینه جاهله ما خصوصیات و ویژگی های مختص به خود را دارند و از تیم های دیگر به کلی فرق دارند. ما می توانیم با پررویی و بی شرمی تمام هم به نعل بزنیم و هم به میخ، هم پیرو ولادیمیرایلچ لینین و رفیق بریژنف و رفیق پوتین دیکتاتور و سوسیالیست پرست و ماهئوپرست باشیم، و هم مرید و دنباله رو گرگ های درنده دینی و آیت الله های شیطان پرست عرب و غول های تکنوکرات غرب. گاهی طالب هستیم و گاهی ضد طالب. گاهی خرریش هستیم و گاهی ضد خرریشان. گاهی لباس وطنی و سنتی می پوشیم و تسبیح شاه مقصود به دست می گیریم و پشت سر ملای خرریش نماز می خوانیم و گاهی نکتایی سرخ و دریشی آبی به تن می کنیم و دم از دموکراسی و غرب زده گی می نماییم. گاهی چپگرا هستیم و گاهی راستگرا. گاهی غرب زده هستیم و گاهی شرق زده. ما به سادگی می تواینم تغییر موضوع دهیم، هم دموکرات باشیم و هم خربنده تکنوکرات، هم خدا باور باشیم و هم خدا ناباور. در بین ملاها و آخندهای خرریش و متعصب و متحجر مسلمان افراطی هستیم و در بین جامعه مدنی از سیکولارها دفاع می کنیم. در حالی که رخسار بانوان ما را آفتاب و مهتاب ندیده است، از حقوق شهروندی و تساوی حقوق زن و مرد گپ می زنیم و از دختر خانم های دم بخت دهقانان و کارگران و مردم بی سواد و با سواد جامعه می خواهیم که با شور و شعف فراوان در انتخابات و در مدینه جاهله حضوری شرکت کنند.

ما در بیرون مرز و در سفرهای خارجی که می رویم نوکر و غلام و چاکریم، اما در داخل کشور قهرمان و ارباب و شاخدار و سالار می شویم. در روسيه که برویم مخالف امريكا گپ می زنیم و در داخل که هستیم موافق به امریکا و مخالف روسیه. در سفر هندوستان عليه پاكستان سخنرانی می کنیم و در داخل پاكستان علیه هندوستان. در قطر و امارات و عربستان که می رویم، سنی و وهابی می شویم و در ایران که می رویم از آیت الله های شیعه مذهب تعریف و تمجید می نماییم. تیم رهبری ما هم هیروئین فروش و قاچاقبر است و هم ضد هروئین فروش و قاچاقبر. هم تفنگ بدست هستیم و هم ضد تفنگ بدستان. در هر حال تیم جاهله ما آن چه را که مدینه جاهله لازم دارد، دارا می باشد و در نتیجه ما به سادگی می توانیم که هر کس خر شد پالانش شویم و هر کس پالان شد، خرش شویم.

در عین سخنرانی خرک لنگ چپگرا یکی از جوانان جامعه مدنی برخاست و در حالی که برافروخته بود، گفت: شما خرتازان و خرسواران و آدمکشان قرن، گرد هم جمع شده اید تا نظام مردم سالاری، جامعه مدنی، حقوق شهروندی، تساوی حقوق زن و مرد، آزادی اندیشه و آزادی کلام و بیان و افتخارات گذشته و حال این سرزمین سوخته را از بین ببرید، و بعد این گفته مارکس را بیان کرد که گفته بود: «سیاستمداران بی عرضه اگر با هم توافق کنند، دارایی های مردم را می دزدند، و اگر به اختلاف برسند، جان مردم را.»

خرک لنگ هنوز سخنانش را تمام نکرده بود که از مرکز تجمع مدینه جاهله برایش خبر رسید که دو تن از ثورهای هم پیمانش چون قانونی بی قانون و استاد عطا دندان شکن از تیمش بیرون شده و شاخ های تیز و برنده خود را به طرفش نشانه گرفته اند و پیش از دایرشدن انتخابات ادعای مقام صدارت را دارند. خرک لنگ با بی شرمی و عجز تمام از آن چه که در بیانیه اش گفته بود معذرت خواست، و در حالت پریشانی و پشیمانی آرام و بدون سر و صدا در جایش نشست و با خود گفت: چرا جاهل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

گر تـو خواهی باقی این گفتگو
ای عزیز در دفتر بعدی بجوی

«از دفتر خاطرات خردبیر»

 

غلام حیدر یقین