صحن هوس

نام  ما   ورد  زبان  سيه   شب شده  باز

متكلم  شب  و  آيينه  مخاطب   شده   باز

دير گاهي است كه از ديدن خود  منفعليم

كاسه‌ي  زندگي از غصه لبالب شده  باز

نيش مي رويد ازين شهر و ما بي ‌خبريم

به گمانم  كه  زبان  همه عقرب شده  باز

من به صحن هوس وسوسه‌ها سر زده‌ام

هر كه را عاطفه‌ي نيست مقرب شده باز

آه ما گرچه مقعر شده ياران چه غم است

قامت  شب  زدگان  نيز  محدب شده باز

نورالله وثوق

24/2/1388

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید