به نام دین، ولی با خنجری در دست پنهانی
که ظلم انداخت بر ما سایه ات، ای مدعی دانی؟
نه دادی زخم خورده را نوا، نه مرهمی حتی
که بر زخم دل ما می زدی آتش به آسانی
کجا شد درس قرآن و کلام آیههای نور؟
که نام از عدل میآری، ولی رو کرده بر جانی
تو همسایه، تو هم کیشی، تو همخونِ برادر، پس
چرا با کینه و نفرین زدی ما را به ویرانی؟
بهجای دستِ یاری، سیلیِ بیمهری آوردی
کجا بردی شرافت را، که شد خجلت مسلمانی؟
جهان نظاره گر شد بر دروغ و خشم بیحدّت
ولی تاریخ خواهد کرد رسوا ، نیست پشیمانی
مبادا اشک این مردم شود روزی سلاحی سخت
که با آه دل مظلوم، فرو ریزد ستم خوانی
هادی امیرزاده
