صدای گرگ شکسته است خواب مردم را
بگو چه کس شنوَد اضطراب مردم را ؟
غروب و سایه‌ی غمگین گورهای جوان
کدام شام بکُشت آفتاب مردم را
سفر میان دو بن بست خانه و غربت
به خون نوشته چه دستی کتاب مردم را
به تیغ حادثه افتاده از نفس دیروز
که درد می‌برد امروز، تاب مردم را
نه وعده‌ای، نه نجاتی، نه بوی فردایی
فقط سکوت گرفته جواب مردم را
بپرس این که چسان، زخم کهنه‌ی تاریخ
نشد زخواب بدزدد جناب مردم را
ولی سوال؟ چرا عشق، بره‌ی معصوم
نشد تغییر دهد انتخاب مردم را
 
     صنم عنبرین