هوای قلب یاران در وطن سرد و زمستانی ست
از آنجا که هدف های ستمگر شوم و شیطانی ست
 
همه اندیشه اش ویرانی و جنگ است، یا اعدام
و یا تاراج سرمایه در این دوران بحرانی ست
زمانی که دهد دستور اعدام جوان رادمردی را..
تو گویی در دلش جشنی شده برپا، چراغانی ست!
 
ندارد او خبر از قلب مامِ آنکه بر دار است
نبیند چشمهایی را که دائم خیس و بارانی ست
 
گمانش باشد او پیروز حقّ در نزد این مردم
و آماده برای دادن فتوا، سخنرانی ست
 
نباشد در پی کم کردن جرم و تبه کاری
همه اندیشه اش افزودن زندان و زندانی ست
 
شود شادان زمانی که ببیند خواری ملّت
ولی فرجام او اندوه توأم با پشیمانی ست
 
نباشد فکر آبادانی و به سازی این مُلک ویرانه
تمام فکر او ظلم است و امیالش پریشانی ست
 
به ظنِّ "فاخته" تنها مراد او در این دوران
بقایش بوده و اعمال او بس غیر انسانی ست
 
فاطمه. اسماعیلی " فاخته "