افغان موج   

در حاشیۀ ترور برهان الدین ربانی

 

شامگاه 29 سنبله 1390 هجری شمسی پروفیسر برهان الدین ربانی بدست یکی از مریدانش ترور شد. این شخص  یک انتحاری مسلمان بود که ظاهرا بخاطر بیعت به او و طرح های صلح اش در منزلش آمده بود.

برهان الدین ربانی   تعلیمات ابتدایی و ثانوی را در امور فقه اسلامی در زمان سلطنت ظاهر شاه فرا گرفته با استفاده از یک بورس تحصیلی به مصر رفته و از الازهر فوق لیسانس گرفت . بعد از مراجعت دوباره بحیث استاد در دانشکدۀ شرعیات دانشگاه کابل مقرر گردید. او از همان اوان تحت تاثیر اندیشه های اسلامی اخوان المسلمین مصر به مبارزه علیه دولت شاهی افغانستان آغاز نموده و تعدادی از محصلین و استادان آن دانشکده را به دور خود جمع کرد.

در سالهای دهه دیموکراسی در حلقات سازمان جوانان مسلمان به رهبری برهان الدین ربانی تعدادی به مبارزات علنی و تظاهرات آغاز نمودند. اشخاصی چون مولوی نیازی، گلبدین حکمتیار، حبیب الرحمن, عمر بدخشی، مولوی باحث بدخشی، اسماعیل بدخشی در راس این تشکیلات به تبلیغات به اصطلاح اسلامی میپرداختند. سر انجام تعداد زیادی از مدارس دینی کابل و مکاتب را بدور خویش جمع نمودند و تا جائیکه برخورد های خونین میان آنان و دیگر اندیشان رخ میداد.دانشگاه کابل محل برگذاری این نمایشات بود که حتی در بسا موارد باعث زخمی شدن و قتل طرفداران شوروی وقت و چین کمونست میگردید. در اثر برخورد در دانشگاه کابل یکی از طرفداران چین کمونیست به نام سیدال سخندان و همچنان در ولایت لغمان جوان دیگری به نام حبیب الرحمن از طرفداران حزب خلق بدست جوانان مسلمان کشته شدند. بهانه ای این قتل ها زیادتر از مبارزه علیه رژیم شاهی علنا کوبیدن دیگر اندیشان و کمونیستها بود. اتحادیه محصلین دانشگاه کابل تربیون تبلیغات این گروه اسلامی و جبهه گیری علیه آنعده جوانانی بود که به حزب خلق و شعله جاوید گرویده بودند. از همین جهت این جریان را محصلین پوهنتون منسوب به موسی شفیق صدراعظم و ولید حقوقی یکی از وزرای کابینه اش میدانستند.

جریده ای خلق و پرچم ارگان نشراتی کمونیست های طرفدار شوروی و شعله جاوید ارگان نشراتی طرفداران چین کمونیست بود. تنها جریده ای که به زودی افکار اسلامی مربوط به جوانان مسلمان را پخش میکرد از طرف کسی بنام منهاج الدین گهیز با همین نام بود که بعد از نشر چندین شمار شخص منهاج الدین در خانه اش ترور شد و چنین زمزمه میشد که این شخص بخاطر منابع مالی که از خارج برایش سرازیر میشد توسط جوانان مسلمان به قتل رسید.

در سال 1352 زمانیکه داود خان با یک کودتای سفید زمام حکومت را بدست گرفت و خود را نخستین رئیس جمهور اعلان کرد برهان الدین ربانی، مولوی محمدی، صبغت الله مجددی، احمدشاه مسعود  به پاکستان فرار کرده واز طرف سازمان نظامی جاسوسی آی. اس. آی پاکستان مورد پشتیبانی قرار گرفتند. هنوز یکسال از عمر دولت جدید نگذشته بود که زمینه های شورش دربدخشان و دره پنجشیرو لغمان چیده شد. ولی به زودی سرکوب گردید و تعدادی از عوامل آن دستگیر و اعدام گریدند که از آنجمله حبیب الرحمن، محمد عمر بدخشی از کدر های رهبری میان آنان بودند. زمینه های ترور و دهشت چنان بالاگرفت که حتا یکی از وزیران کابینه داود خان بنام علی احمد خرم توسط یک نفراز اعضای جوانان مسلمان ترور گردید. این وضع داوود خان را نگران ساخته و بر خلاف شعار های دوران صدرات اش در زمان ظاهر شاه دست دوستی را بسوی پاکستان دراز و با ایران معاهدات جدید اقتصادی بست و به دنبال آن برای آوردن ریفورم های جدیدی با دولت امریکا داخل معاملات پنهانی گردید.

شوروی که طی سالهای درازی در تربیه و تجهیز کادر های سیاسی خود در افغانستان مشغول بود و این گماشتگان اش در لایه های قدرت دولتی نفوذ کرده بود سراسیمه گردیده و کودتای هفت ثور 1357 را سازمان داد. این کودتا شروع بدبختی بزرگی برای مردم افغانستان بود. زیرا بر علاوه اینکه در پی نابودی رژیم بود به خاطر نابودی تمام اعتقادات، فرهنگ و زیربنا های معنوی کوشش میکرد. حزب دیموکراتیک خلق افغانستان به گردانندگی نورمحمد ترکی یکی از اهالی ولایت غزنی در بدو پیروزی به تعقیب روشنفکران و دیگر اندیش بر آمده و طی شش ماه دوازده هزار نفرانسان شامل محصلین، استادان دانشگاه ها، متنفذین محلی ، روحانیون و اعضای خرب طرفدار چین را سر به نیست و یا راهی زندانها ساخت. درین اوان همسایه غربی افغانستان یعنی ایران نظام شاهی را سرنگون نمودند و عده مسلمانان شیعه مذهب به رهبری خمینی حاکم این سرزمین شدند. طی چند روز بعد از به قدرت رسیدن آیت الله ایران استان هرات در غرب افغانستان دستخوش شورش و طغیان گردید. کمونیست های طرفدار شوروی با شدت به سرکوب شورش پرداخته و هزاران انسان را نابود کردند.

توطعه های شیطانی میان اعضای این حزب آنرا به گرو های خلق و پرچم منقسم ساخت. در میان جناح  صاحب قدرت خلق به رهبری نورمحمد ترکی اختلافات شدیدی بروز نموده و حفیظالله امین صدر اعظم این دولت با گذاشتن بالشت بر دهان نور محمد ترکی اورا کشته و خودش را به حیث رئیس جمهور معرفی کرد. حفیظالله امین که یکی از تعلیم یافتگان امریکا بود. در نزد شوروی ها خطر بزرگی محسوب میگردید. و بنا بران در جدی همانسال کلک اش را کندند وبا هجوم لشکر سرخ شوروی ببرک کارمل رهبر گروه پرچم طرفدار شوروی به قدرت تکیه زد. کشتار مردم بیگناه بمبارد شهر ها و قریه توسط ارتش سرخ که به افغانستان سرازیر شده بودند بدون وقفه ادامه داشت. اعضای حزب پرچم زیادتر فریفتۀ قدرت اتحاد شوروی بودند و حتی ببرک کارمل بعد از سفر به اتحاد شوروی در کابل برای همه اعلان کرد که از راه که برای پیوستن به اتحادشوروی انتخاب کرده ایم بر نمیگردیم...

در پاکستان میان مجاهدین هم مثل افغانستان اختلافات سلیقوی بر اساس قوم، منطقه، نژاد، زبان  و مذهب  رونما گردید. پشتون ها طرف گلبدین حکمتیار مربوط قوم خروتی، سیاف، مولوی محمدی را گرفتند و تاجیک ها به دور احمدشاه مسعود قوماندان منطقه پنجشیرو برهان الدین ربانی جمع گردیدند. البته اهل تشیع که دارای هشت تنظیم در ایران بودند رهبری جدیدی را انتخاب نمودند که عبدالعلی مزاری در راس آن بود. این ها که دیگر نام مجاهد را برای رهایی افغانستان از چنگال اتحاد شوروی کسب کرده بودند با دامن زدن به اختلافات در پاکستان به هفت تنظیم و در ایران به هشت تنظیم تقسیم شده بودند. اینها حتی در داخل افغانستان بر علاوه جنگیدن با دولت کمونیستی از جنگ میان خودی ها هم پرهیز نمیکردند. در پاکستان هم با ترور شخصیت های دیگر اندیش مبادرت میورزیدند که از جمله شخصیت نامی و نویسنده توانای افغانستان شمس الدین مجروح، جنرال کتوازی، قیوم رهبر و ده ها استاد، مهندس را ترور کردند.  و در حقیقت شمشیر به دست زنگی مست افتاده بود. احمدشاه مسعود در پروان به قتل قوماندانان های  حزب اسلامی و گلبدین حکمتیار به کشتار قوماندانهای جمیعت پرداختند و از جمله قوماندان جمال، صفی الله افضلی، قیوم ترکان ، مولوی عبدالحی و صدها دیگر ترور گردیدند. روستا ها و شهر ها هر از گاهی به بهانه ای دستگیری مجاهدین مورد هجوم عشاکر سرخ و دولت کمونیستی قرار میگرفت. این در حالی بود که روستائیان هم بدست همین مجاهدین به قتل میرسیدند. آموزگاران و دانشگاهیان بدون موجب کشته میشدند و مکتب ها حریق میگردید.

قرار احصایه و اقرار دولت امریکا در سالهای جهاد کمک های مالی امریکا به مجاهدین از مرز پنجصد ملیارد تجاوز میکرد و در نتیجه با این سرمایه های باد آورده هر یک از رهبران مجاهدین به فرعون های زمان خود مبدل شدند. قرار اعترافات بعضی از اعضای این تنظیم ها گلبدین حکمتیار، عبدالرسول سیاف، برهان الدین ربانی و شیخ محسنی به بزرگترین سرمایه داران افغانستان تبدیل شدند.

نتیجه این همه بدبختی و دربدری مردم افغانستان آن شد که یکبار دیگر صدای صلح و آرامش از جانب داکتر نجیب الله  بلند شد. سربازان ارتش سرخ خاک افغانستانرا ترک نمودند و زمینه برای یک گفتگوی دموکراتیک آماده گردید. شوروی و امریکا به حیث دو ابر قدرت جهانی شامل مکتب جدید صلح گردیدند... قرار بر آن شد که بر گذشته ها صلوات و آینده ملت افغانستان باید بر مبنی آزادی و ختم جنگ باشد.

در هشتم ثور سال 1992 نخستین رئیس دولت موقت افغانستان صبغت الله مجددی وارد کابل گردید و این زمانی بود که داکتر نجیب الله رئیس جمهور افغانستان به خاطر جلوگیری از فرار اش بسوی هندوستان و پیوستن به فامیلش از جانب سربازان خودی در یک توطعه گیر مانده و به دفتر ملل متحد در کابل پناهنده  شد.

با آمدن مجددی به کابل و اعلان جمهوری اسلامی افغانستان تضاد ها میان جبهات مجاهدین آنقدر بالا گرفت که حتی هواپیمای حامل صبغت الله در برگشت از پاکستان در اطراف میدان هوایی کابل مورد  رگبارماشینداراز دسته های ناشناس شد. داکتر نجیب الله در اثر توافقات بین المللی میان نیرو های درگیر انتظار بینانسیوان نماینده ملل متحد را میکشید تا با تشکیل یک شورای صلح قدرت را به دولت ائتلافی موقت واگذار نموده و کنار برود. ولی در اثر خیانت عده ای از اعضای حزب وطن چون جنرال نبی عظیمی، عبدالحق علومی، نجم الدین کاویانی، جنرال دوستم، اسلم وطنجار، جنرال رفیع ، عبدلوکیل وزیر خارجه وفرید مزدک به دامن زدن مسایل قومی و زبانی این امر ناکام گردید. اشخاص  مذکور هرکدام شان جبهات مشخصی در مقابل دولت نجیب الله اختیار کردند. نبی اعظیمی، فرید مزدک، عبدالوکیل وزیر خارجه به ائتلاف شمال که در آن دوستم، احمد شاه مسعود، سید منصور نادری و عبدالعلی مزاری دست اتحاد بهم داده بودند پیوستند. ولی جنرال محمد رفیع، عبدالحق علومی، اسلم وطنجار در پهلوی گلبدین حکمتیار ایستادند و برای گرفتن قدرت دولتی با یکدیگر به مبارزه پرداختند..

قرار فیصله در شورای پشاور صبغت الله مجددی برای مدت یکماه وظیفه داشت تا مرحله گذار از دولت نجیب الله را به مجاهدین میسر کند و برهان الدین ربانی بعد از او چهار ماه زمان امور این دولت را بدست گرفته و زمینۀ انتخابات اسلامی را مهیا سازد. ولی در نخستین روز های  قدرت برهان الدین جنگهای شدیدی میان مجاهدین  حزب اسلامی و جمیعت اسلامی آنقدر فضای سیاسی تیره کرد که گشت و گذارمردم عادی، اهل کسبه و مامورین دولت در شهر کابل بمثابه مرگ حتمی بود. نیرو های دوستم، حزب و حدت مزاری، اتحاد اسلامی سیاف در مناطق شمال، شرق و غرب کابل موضع گرفتند و نیرو های حزب اسلامی را به سمت جنوب کابل ( چهار آسیا) بیرون راندند. چهار ماه دوران حکومت برهان الدین خان با جنگهای مداوم، تخریب شهر کابل و کشتار مردم غیر نظامی خاتمه یافت. هر روز از شمال خیرخانه راکت های اورگان بسوی جنوب کابل و از جنوب کابل راکت های سکر به شهر کابل فیر میگردید. در ماه های اخیر اختلافات بر سر مناطق سمت غربی کابل میان حزب وحدت مزاری و اتحاد عبدالرب سیاف شروع شد. دامنۀ این اختلافات میان دوستم وجمیعت اسلامی باعث آن شد که برهان الدین ربانی علیه دوستم جهاد اعلام کرد. در همین وقت برهان الدین ربانی به کنار رفتن از قدرت دولتی را به شورای به نام حل و عقد گذاشت. این شورای از طرف حزب اسلامی رد شد و طرفداران برهان الدین ربانی به اتفاق آرا او را بعد از چهار ماه دوره اش رئیس دولت اسلامی  افغانستان خواندند.

از جریان این جنگ ها و التیماتوم طرفین منازعه بر سر قدرت اسناد صوتی و تصویری زیادی است که میشود آنرا در یوتیوب به تماشاه نشست.

اینکه در پشت پرده ای این زد و بند ها دست کدام سازمانهای مخفی جاسوسی کار میکرد به درستی افشاء نشده ولی از اعترافات خود جهادی ها چنین بر میاید که آی اس آی پاکستان نقش کلیدی را بازی کرده است. باری آقای برهان الدین ربانی از جنرال حمید گل رئیس این سازمان خواهش کرده بود که به افغانستان آمده و اورا در امر تشکیلات ارتش کمک کند. برهان الدین ربانی که با دوستان قدیمی خود چون دوستم، مزاری و سید منصور نادری قطع رابطه نموده و ساز دشمنی را نواخت شمال افغانستان یعنی میمنه، مزارشریف، شبرغان، تاشقرقان و قندوز را از دست داد و ولایت بامیان هم ارتباطات خود را با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار قایم نموده و شورای هماهنگی را بوجود آوردند. در میان تنظیم های جهادی تنها عبدالرب رسول سیاف بخاطر رقابت با هزار های سمت غرب کابل جانب برهان ادین را گرفت. حالا دیگر تصفیه های قومی و مذهبی شروع شده بود. چنداول، افشار و دشت برچی پیوسته مورد هجوم نیرو های برهان الدین و سیاف بود. هزاران نفر کشته شد. سیمای شهر به خاطر تخریب بی رویه دیگرگون شده و نفوس کابل به حد اقل رسید. هر کس به فکر پناه گرفتن به سمت شمال، هرات، ایران، و پاکستان فراری شدند. مدرسه و دانشگاه پاتوق تفنگ بدستان جمیعت اسلامی و گلبدین حکمتیار گردید.

در اکتوبر سال 1994 گروهی از طلاب مدارس دینی افغان در پاکستان به تحریک آی .اس آی از طریق سپین بلدک قندهار داخل افغانستان شده و در مدت کوتاهی قندهار را از مجاهدین حزب جمیعت و حزب اسلامی گرفتند. قوانین سخت شرعی را در مورد سرکشی از اوامر طالبان وضع نموده و امنیت کامل را درآن ولایت بر قرار کردند. در بدو پیدایش طالبان برهان ادین ربانی به آنان خوش آمد گفته و عدۀ کمک داد ولی سالی نگذشت که آنان  زابل، هلمند غزنی و میدان وردک را زیر کنترول خود در آوردند. در میدان وردک احمدشاه مسعود قوماندان بزرگ حزب جمیعت به دیدار طالبان رفت ولی ازین دیدار چیزی بدست نیامد. طالبان با همه تحجر گرایی و بی برنامه گی، در هر جای که پا میگذاشتند امنیت را بر قرار میکردند و بنا برآن مردم که از جنگ و کشتار خسته بودند از ایشان استقبال میکردند.

در سال 1995 ولایت لوگر بدست طالبان افتاد و حکمتیار به سروبی کوچ کرد و در دولت ربانی مقام صدارت را قبولدار شد. با دور رفتن حکمتیار از جنوب کابل عبدالعلی مزاری خود را به طالبان تسلیم نمود که به مرگش منجر گردید. در سال 1996 طالبان بعد از گرفتن فراه، هرات، بادغیس و غورات بولایات ننگرهار، لغمان، پکتیا، خوست و پکتیکا را فتح نموده و به کابل هجوم آوردند. بعد از فتح کابل به سمت شمال لشکر کشی کردند ولی موفق نشدند.برهان الدین ربانی با کسیکه جهاد اعلان کرده بود ( جنرال دوستم ) راه مصالحه را گرفته و چوکی ریاست جمهوری را به مزارشریف برد... بلاخره همین چوکی ریاست جمهوری سر بدخشان بیرون کرد. طالبان هر ولایتی را میکرفتند اعضای تنظیم ها خلع سلاح نموده و در صورت مقاومت آنان را میکشتند.

کسیکه از همه زیادتر در مقابل طالبان مقاوت کرد احمدشاه مسعود بود. احمدشاه مسعود با مقاومت چهار ساله در مقابل طالبان به بزرگترین مانع قدرت آنان محاسبه گردید و بالاخرع در سپتمبر 2001 از طرف دو انتحاری عرب ترور شد.

بعد از ترور او واقعه یازدهم سپتمبر و فرو ریختن برج های دو قلوی نیویارک امریکا برای محو طالبان ظاهرا به بهانه محو تروریزم با لشکر جنگی اش داخل شد. طالبان را از افغانستان بیرون رانده و حامد کرزی یک امریکایی افغانستان تبار را به حیث رئیس جمهور مقرر کرد.

برهان الدین ربانی که روزگار دم از جهاد علیه کفر و اشغال مبارزه میکرد در چوکات این دولت دستنشانده امریکایی به منصب های وکا لت پارلمان و ریاست شورای صلح رسید. هیچکس نمیپرسد که فرق میان امریکا و روسیه شوروی در چیست که برهان الدین ربانی و اعضای جمیعت اش چوکی های کلیدی قدرت دولتی را اشغال کرده اند. کمایی میکنند و ترور میشوند...

نعمت الله ترکانی