افغان موج   

سیدموسی عثمان هستی                                                                       ۲۴دسامبر ۲۰۱۳

ملیت های بیخبرازخود، گُل یک چمن  شویم

دنبال دین و زبان نگردیم ، چــو یکتن  شویم

تاکی به دستور وطن فروشان، تو ومن  شویم

خواهید وطن ز دست  نرود، یک  تن  شویم

شاعر بی وزن بی ترازو

آغازسخن به شوخی می شود، آهسته آهسته صاحب این قلم از دُم خرجهل درگِل مانده می گیرد و سر پا استاداش می کند.

مردی خر و صاحب خر را روزی دید که خر چشم سیاه درعبور نمودن از پُل خودداری کرده بود و در مقابل پُل به بهانۀ که گِل است، خر صاحب خود را خرساخته بود وبخاطر ایکه از پل تیر نشود آگاهانه بر زمین گل آلود زانو زده بود. صاحب خر،  خر رانصیحت می کرد و می خواست با عذر و زاری خرک خود را بخیزاند و به راه افتد و از پُل عبورنماید.

مرد با تجربه که از راه می گذشت، دید که صاحب خر مشغول عذر و زاری به خراست، گفت درچه مصیبتی افتاده ئی. گفت خرمن درگل بند مانده .مرد سرگذشت دیده گفت نه تنها که درگل بند مانده، بلکه سیاه چشمی دامن گیر خر شده از پل تیر نمی شود.

به صاحب خرگفت که یاسین خواندن سرخر فایده ندارد"، " نرود میخ آهنی درسنگ " .صاحب خر گفت اگر فایده دارد یا ندارد، من روی خر را بوسه می کنم و انسانیت خود را نشان می دهم که خر این انسانیت مرا می داند یا نمی داند.

مرد روزگار دیده اول خررا که به لگد زدن عادت داشت، چند لگد زد تا از جا بجنبد  و از دم خر گرفت و خر را  از جایش بلند کرد. مرد با تجربه چشمان خررا بست و از جلو خرگرفت و او را از پل گذشتاند.

 طالب با دستمال پول، چشم خرها را بسته می کند و از پل سیاست به نفع خود عبور می دهد. خرهای خود فروختۀ آی اس آی را از روی (دی ان ای ) شان شناسایی می کند، با پول استخدام می گردند و به سران طالب تسلیم داده می شوند.

چیزخنده آور این است، زنها ایکه خود را تحصیل کرده و قلم بدست می دانند، آنها هم از طالب دوران صیقل سنگ دفاع می کنند و نقاب اسارت را پردۀ آبرو وعزت خود می سازند وخیمۀ چادری را پناهگاه عقب ماندگی خود، آگاهانه نمی دانند.

زنان اطرافی که تحت تاثیر دین و ملا هستند، ما با آنها کاری نداریم، کسی که آزاد نیست حق تصمم گرفتن را ندارد، کسی که آزاد است سر به تلویزیون اخوانی پیام افغان می زند که آن هم حق خانم است که ابراز نظرکند، تا خرامش شناخته شود.

این نوع اشخاص بدنبال صاحب خراز پل عبور می کنند، هر نوع توجه کردن بی منطق آنها، نمی تواند شیطان های دوران سنگ را حق بجانب جلوه دهد، تائید طالب به یک ملتی که سالها یوغ استعمار دین ومذهب را به شانه کشیده، درد آور است. بی حیایی هم از خود حد دارد. کسی که شرافت داشته باشد مثل من همه جنایتکاران تاریخ زدۀ سه ونیم دهه رامیگوید، همه سگ اند، سگ، سگ است ، دم سگ، سگ است ، سرتا پای سگ، سگ است.

 

مشکل دراینجا است که نویسندۀ مزدور و غلام طالب و آی اس آی که تاریخ یکهزار و چهارصد سال عصرشتر و گاو را، تاریخ انسان وانسانیت خود می داند و نمی داند که قرآن شناسان به این عقیده هستند که قرآن مطابق عصر و زمان تفسیرشود که از ساینس و تکنالوژی زمان خود عقب نماند.

به گفتۀ آقای شفیع عیار که موی سر را در تجربه کردن از دست داده و هنوز هم مشغول خدمت به سگ خود است، ملتی که اذهان آنها روشن نشده هنوز هم در چنگال قوانین قبیلوی بدوی قرار دارد و عاشق حدیث (...) خوری و عاشق ازدواج  دختر چهارساله است، مانند همان خر است که چشم پت از پل توسط صاحب اش عبورمی کند.

روح مطلب دراینجا است که نوشتۀ از یک خانم به نام " صوفیه عمر "، در سایت ( استقلال-خپلواکی ) تحت عنوان ( افغانستان به کدام جهت میرود)، به نشررسیده که با خواندن این مقاله، عقب مانده ترین انسان تکان می خورد و انگشت تعجب بیدرنگ زیر دندان می کند، چه رسد به اشخاصی که رسیده و از اوضاع نا بسامان افغانستان آگاهی مطلق دارند و عاشق واقعیت گویی می باشند، مانند خرسرخود را پاین نمی اندازد.

خانم عمر خیلی زیبا و با اسناد به فکر خوداش نا بسامانی های افغانستان را به دهن حلاجی قلم داده، دزدان ، جاهلان ،جاسوسان ، وطن فروشان را با ساطورقلم به شامی کباب دروازۀ لاهوری تبدیل نموده.

قسمی دردل کرده که ملت افغانستان این درد ها را  بارها از زبان این وآن به خاطر بهره برداری سیاسی شنیده اند و یا خواسته اند که درآسیاب بادار خود آب کثافت سرا زیر کنند و از پیراهن پرخون داکترنجیب الله، جندۀ قبر جلال رزمنده سازند.

اول خانم چیزهای تازه و نو در قسمت جنگسالاران وطن فروش و باداران متجاوزین شان و در قسمت جنایت مجاهد و دزدان شوری نظار، حرفهای سابق را نشخوارقلم می سازد و سطرهای نوشتۀ خود را خانم رنگ آمیزی با انگشت انتقاد قلم می نماید، ولی تصور نو از جنایت کاران تاریخ زده، در نوشتۀ او دیده نمی شود. پرداز قلم خانم به خاطر زیاد ساختن سطرهای نوشته ونشان دادن توانمندی قلمی شاید باشد.

در نوشتۀ خانم چند سبکی و چند دستی دیده می شود، یا ویراستاری با عجله صورت گرفته و یا اینکه الفاظ متحدالمال درنوشتۀ خانم بکار برده شده و یا مانند نوشته های خانم فرشته حضرتی، خواهر زن ولی مسعود، که تازه به گفتۀ کابل نشینان، با لطیف پدرام ازدواج کرده، توسط کسی که مغرض وعدالت پسند نبوده، نوشته شده باشد، اما من معلم سبک شناسی نیستم و به چند دستی نوشته کاری ندارم، چون روی هر دو سکۀ نوشته در ظاهرهمین خانم است و مسؤولیت نوشته را خانم و سایت ( استقلال – خپلواکی) به شانه کشیده اند و قابل بحث نیست.

من با خانم در قسمت شورای نظار، جنایت متجاوزین و حقوق بشرساختگی و مزدوری خانم سیما سمرهم عقیده هستم.

ولی در پهلوی هم عقیده بودن، نزد من سگ، سگ است، دم سگ ، سگ است، سرتا پای سگ، سگ است.

پیش من شاه پرستان ، داود پرستان ، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد، طالب، چپ و راست، خود فروخته دولت کرزی، قدرت های بزرگ جهان و همسایه های افغانستان مانند سگ است. دم سگ، سگ است، سرتا پای سگ ،سگ است.

تنها سوال من از خانم صوفیه عمر این است که از طالب، سگ القاعده، سگ آی اس آی، سگ عربستان سعودی و به دستورغ رب و امریکا بخاطرماندن متجاوزین در منطقه هزارن نفرملت بی گناه افغانستان حتی در وقت عبادت درمساجد، سوسایت بم کردند و هنوز هم جنگ  را به خاطر بقای باداران خود در منطقه ادامه می دهند. خانم این نوع جنایت ها را شما چه گونه توجیه می کنید؟

آیا جنایت، جنایت نیست، یا یک جنایت شاخ و دم به فکرشما دارد و جنایت دیگر گلاب سرسینۀ بلورین شما است؟

من کوشش کردم که عکس ملا صوفیه عمر را بدست بیاورم و ببینم چه شباهتی با ملاعمر دارد، ولی عکسی ازخانم بدست آوره نتوانستم، خانم را هم درقطارمستعار نویسان حساب کردم.

 امید است سایت دعوت ، افغان- جرمن و سایت استقلال- خپلواکی، عکسی از خانم به نشر برسانند. فرق ندارد اگر با حجاب هم باشد، تا من از آشفتگی نجات یابم.

اگر زنی به خواست خود، نه بخاطر تجارت اسلامی، آگاهانه بسر حجاب می کشد، قابل احترام است و یا زنی را شوهراش جبراً وادار به پوشش حجاب می کند، قابل احترام است و یا دولتی مانند دولت ایران وعربستان سعودی اجباری حجاب برسر زنان کشیده اند،  آن زنها هم قابل احترام هستند. ما اگر به دموکراسی عقیده داریم، به مسایل شخصی زن و مرد کاری نداریم، ولی آنها ایکه ملیونها سیر مکر به نام دین و دینداری برشانه می کشند،  چه مرد و یا زن، بقول شاعر ایرانی ایرج میرزا حجاب دار بی سنتراج را باید برهنه کرد.

روزی دوستی ازمن درافغانستان پرسید قاضی چطور وجدان آن مرد و زن  قبول می کند تا از جنایت خلق و پرچم ، از جنایت مجاهد و جنایت طالب و از جنایت کرزی وحامیان کرزی، مستقیم و یا غیر مستقیم، دفاع غیرانسانی می کنند و یا نوشته های خائنین را بدون تبصره به نشرمی رسانند.

گفتم وطن فروشان مهارت خاص دارند، یا سایت از دار و دستۀ خودشان است و یا سایت ها را می خرند، مانند ساعت های تلویزیون و یا دستگاه های جاسوسی که خصلت غیرانسانی شان به شهرت رساندن مزدوران شان است. چند شاعر، نویسنده و سیاست مدار را در مدار یک دایرۀ تبلیغاتی قرار می دهند و یکی دیگر را گل آقا و شیرآقا ، کوکودادا و داداگل می گویند، تا زمانی که همه را به شهرت برسانند، مثل صمدازهر، نبی عظیمی، ضیامجید ، سیاسنگ، به درد سر به یکدیگرمواد وطن فروشی می دهند و هم یکدیگر را به شهرت می رسانند و ازعقب چپ مقدس خنجر می زنند و خائنین تاریخ زده را برائت می دهند، از خاکستر، آتش درست می کنند و برمزار زنده یاد رفیق صادق پاش می دهند.

من خنده کردم، دیدم چه بگویم زیرکاسه حرف نیم کاسه نباشد، جان نگهداشتن فرض است. گفتم امورمملکت خویش خسروان دانند. آن دوست که دستمال چشم ملا عمر و دین بود و گاه گاه دور دسترخوان صلح قلابی ربانی دمبک می زد، باز اصرار کرد، گفتم وجدان طبعی است، فروخته نمی شود، آنکه فاقد وجدان است دل اش به ملت اش نمی سوزد و زیر دول جنایت این و آن می رقصد، وجدان فروخته نمی شود که به او  وجدان خرید.

 نوت: نوشته بشکل طنز برهنه نوشته شده، خانم ها که دل نازک دارند، امید است محترمه خانم صوفیه عمرمانند من با خواندن این نوشته آشفته نشود.