افغان موج   

رسول پویان

نور حق دردل مادر چو گذر پیـداکرد

بند فـردوس فـروپاشـیـد و در پیداکرد

عشق در چشم تـو مفهوم دگـر پیداکرد

جـلوه باریـد بـه دل ‏هـا و نظـر پیداکرد

نـور یـزدان بـه سـراپـردۀ توحید دمید

دردل شوهروزن شور وشرر پیدا کرد

طفل بدخوی زمان محو تماشای تو شد

فـلک پیر به گـردش شد و پـر پیداکرد

لنگر عشـق تـو افـتاد بـه دوران زمین

موج مستانه شد و کوه و کمر پیدا کرد

بـذر آفـت زدۀ دهـر بـر آمـد ز خـاک

نخــل خـشـکـیـدۀ ایـام ثـمـر پیـداکـرد

نفس لطف تو پیچید در آغوش حیات

گـرم شـد دامن هستی و اثـر پیدا کرد

برلب هستی خامُش نبود شعر و غزل

شور و احساس تو معنای هنر پیداکرد

آفتاب از بغـل گرم تـو شـد جلوه کنان

برق رخسار تو سودای سحر پیداکرد

جنگل تیره کنام دد و دیوان شـده بود

مهر آغـوش تو غوغای بشر پیداکرد

شـورش جام به زندان کهن بود اسـیر

غوطه زدعشق تودربحروگهر پیداکرد

ورق بـسـتۀ تـاریـخ سـیـه بــود سـیاه

نـام مـادر بدرخـشـید و قـمـر پیداکرد