افغان موج   

سید موسی عثمان هستی ناشروسردبیرماهنامۀ طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی ایالت آنتریوکانادا

آن پیغمبری  که جزنفع اش دیگروحی نشنید

خوداسپ فکرکرد ودنبال خران چهارنعل دوید

چون خواست  در وقت ولادت بیند کره اسپی

از پشت سراش وقت ولادت صدای قاطرشنید

"هاحی"

دیروزمردم افغانستان به این عقیده بودند اینکه آگانه بوده یاغیرآگاهانه؛ دراین شکی نیست که مردم ماخوش باور و مهارفکری شان غیرآگاهانه در دُم  کاروان دین ومذهب نه با ریسمان بلکه با زنجیرهای فلادین بسته بوده.

وتزویربا دین ومذهب درجامعه افغانستان هرکی رابه مقصد می رساند اگراوباش وکودن هم بوده باشد همینکه چهره منحوس اش درآیینه پاک مقدسات مردم دیده شودچهره منحوس اورا نادیده گرفته درنظرشان یوسف دیگری جلوه می کند.

خوش باوری های مردم ماسبب حکومت مستعمراتی قاطری بنام(حکومت وحدت ملی) گردید. سیاست های استعماری ودست نشاندگان استعمارفراموش شان شده. تنها جنرال صاحب اسماعیل خان که یک شخص نظامی وجهادی است بقای خود را درجنگ وتفاق اندازی ،زبانی ،منطقوی ،نژادی دینی ومذهبی می بیند همیشه نی فکری اش سرود جنگ می نوازد وگلایه دارد که دولت مستعمراتی افغانستان باید ازمجاهدین مشوره بگیرد درغیرآن امکان دارد که مردم به خیابان ها بریزند وسبب سقوط دولت مستعمراتی قاطری کابل گردند.

ازاین نوده پیوند کن که شفتالوبگیرد. این جنرال که تفنگ قنداغ شگسته درشانه دارد وترس ازاین دارد که تفنگ اش دانگی نشود هم خود اش می ترسد وهم جانب مقابل واین روزها طوریکه دیده می شود اسماعیل خان میخواهد خود را به دست خود درتابوت پیغمبرزمان محمود درکفن سبزجهادی بپیچد.

درزمان محمودغزنوی شخصی ادعای پیغمبری کردهمین طوریکه مجاهدین بعد ازرسوایی وبدنامی هنوزخود را مجاهد می نامند. کسی که ادعای پیغمری داشت اورانزد محمود آوردند تا مفتی شهرفتوای مرتد بودن وسنگسرا پیغمبر را بدهد. محمود فهمید که این مرد شاید از راه حرام شکم سیرمی کرده امروزشاید ازآن راه کسب کارفریب ودلقک بازی خود دورمانده باشد خود را به دیوانگی ودجالی زده... محمود گفت این پیغمبر را به فلان جا ببرید و زندگی شاهانه را به این مرد مهیا سازید. به فرمان شاه خادمین درباراورابه قسم یک شاه پذیرایی کردند چند روزبعد محمودغزنوی گفت: پیغمبررا بیاورید. او را آوردند. محمودغزنوی ازاوپرسید که بتو دراین روزها وحی آمده؟ او گفت بلی. محمودغزنوی گفت چه وحی آمده ... گفت دیگر وحی نیامده  تنها این وحی آمده که ازهمین جایکه زندگی می کنی جای دیگر نرو وخود را درهمین جا محکم کن. اسماعیل خان هم مانند پیغمبرزمان محمود هروقتکه ازمقام افتاد ادعای پیغبری جهاد میکند. وقتیکه دوباره هرچیزبه اومهیا کردند اوازوحی بازی خودداری میکند میگوید دیگر وحی نیامده تنها همین وحی آمده که درخدمت حکومت مستعمراتی باشم. بگوکه روس استعمارگر بود وامریکا آورنده  صلح ودموکراسی است جهاد دربرابراستعمارگران جایزنیست.

ازیکطرف باداران حکومت وحدت ملی که سازنده (حکومت قاطری) هستند دستورمی دهند که تفنگسالاران را دیگرمجال قدرت طلبی ندهید که مردم ازدست اینها به ستوه آمده اند اعتبارما را خدشه ساخته اند وخشم مردم درحال فوران است. ناقضین حقوق بشررا اگرمحکمه نمی کنیدآنها را درحاشیه برانید وازطرف دیگرمجاهدین که خود را وارث تخت وتاج افغانستان می دانند دولت مستعمراتی زیرفشاردوطرف قرارگرفته به خاطری این ضرب المثل طنزی مشهورعنوان نوشته ساخته ام.

پیش روی کوره آتشی پشت سرفلان خری دولت مستعمراتی قاطری درموقفی قراردارد که نه پیش رفته می تواند ونه پس رفته میتواند وپارالمان هم به خاطر این مشکلات مجبورشد با درنظرداشت مصلحت به تمام کابینه دولت مستعمراتی قاطری را رای موافق دادیم. کی  خائین را محکمه کرده که   ما را محکمه کنند. فردا اگرتاریخ  پرسید میگویم چیزی گندم تر بود وچیزی آسیاب کُند بود...آب که از سر پیرید ما مجبوربودیم که بچه را زیر پا بگذاریم تا نه سیخ  بسوزد نه کباب وتا این مکتب است این ملا حال طفلان خراب می بینم... ازبدبتراش توبه ازدم خراش توبه !

ماکه رسوای جهانیم غم عالم پشم است

فرق ندارد به پشم هرکی در خشم است