افغان موج   

ز چـشمی گـر بـیفـتـادم بگـیـرم کـنج دامانی
به گلشن گـر نشد مسکن، بسـازم در بیابانی
نیامـد در بـرم گر نـرگـس مستی چه پروایی
ببـویـم پـونـۀ جـویـی؛ ببوسـم بـرگ ریحـانی

اگرازجوروحشت خانه ام ویرانه شد؛ روزی
بسـازم گـوشـۀ ویـرانـه ام را چـون گلـستانی
نـیـامـد بارش تـیـزی اگـر در مـاه فـروردیـن
نـشسـتـم در هـوای نـم نمـی از ابـر نـیسـانی
نبـاشـد اعـتباری بـر وفــا و عهـد امـروزیـن
نبندم دل به عشق مصنوعی درعهد وپیمانی
از ایــن آزادی مـسـمـوم بی بـنـیـان دلگـیـرم
خوشم با درد و داغ کنده و زنجیر و زندانی
بـه زیـر تـیـغ جـلادان وحـشـی تـا ابـد دانــم
ســراطــون دل میهـــن نــدارد راه درمــانـی
به زیر نام قوم و طایفه و مذهب شدیم پاشان
چه می خواهد ستمگستر ز مجموع پریشانی
بغیرجنگ وتخریب و تباهی چیست منظورش
بهرسوبنگری کشتار ووحشت؛ نیست عمرانی
فغـانـسـتان شـده بیگانـه از تـاریـخ و بـنیـادش
چه باقی مانده جز درد دل و افسوس و افغانی
ز خیل حلـقه بر گوشـان مجـو احسـاس آزادی
که اســتعـمـار نـــو آورده انــواع غــلامــانـی
ز قعر جهـل و تاریکی برآمـد طالب و داعش
نمـی مـانــد دیگـر دانـشـگه و عـلـم دبـسـتانی
سـعـودی منبع افـراط و پاکسـتان بـود مـرکـز
ترور و جنگ و وحشت را نباشد هیچ پایانی


13/12/2016
رسول پویان