افغان موج   

کابل/ تابستان 1999: مولوی وکیل احمد متوکل وزیر امور خارجه امارت اسلامی طالبان و جان سیمسُن کارمند رادیو بی‌بی‌سی، در مهمانخانه سازمان ملل گرم گفت‌وشنود هستند.

جان میپرسد: «شما طالبان چگونه آماده شدید آدمکشی به نام اسامه بن‌لادن را پناه دهید؟» مولوی متوکل با همان آهنگ پاسخ میدهد: «مگر شما انگلیسها آدمکشی را پناه نداده‌اید؟» جان شتابزده میپرسد: «کدام آدمکش؟» متوکل میگوید: «زرداد سرور فریادی» ... خاموشی سنگینی بر هوای مهمانخانه چیره میشود.

دنباله را از زبان جان سیمسُن در گزارش ویژه برنامه نیوزنایت (بیست‌وششم جولای 2000) میشنویم:

«متوکل از کارنامه قوماندان زرداد در پوسته سروبی به تفصیل یاد کرد. به او گفتم: "تلاشهایی راه خواهیم انداخت" و زودتر از آنچه باید، در پی گمشده پرآوازه رهسپار انگلستان شدم.

با آنکه به من گفتند در دستگاه ثبت نام باشندگان این کشور، کسی به نام "زرداد فریادی" نیست؛ در کمتر از یک سال سرگردانی، به کمک آوارگان افغانستان که بسیار شان از شنیدن نام وی نفرت داشتند، نشانی خانه قوماندان سروبی را یافتم. تازه دانستم که سه سال میشود با نام ساختگی و قاچاقی پناهنده سیاسی شده و رستوران پررونق پیزا فروشی هم دارد.

همسایه مهربان اتاق دم دروازه اپارتمانش را به ما واگذاشت تا چهار روز پیهم رفت‌وآمد زرداد و دوستانش را زیر چشم داشته باشیم.

شناسایی وی با نشانیهایی که داشتیم، دشوار نبود. تا هدف رسیده‌ایم، ولی بدترین گره در کار ما، شنیدن نام راستین "زرداد فریادی" از زبان خودش بود.

عکاس همکارم گفت: "حل این معما را بگذارید به دوش من" و ناپدید شد. پس از دو ساعت با بسته بزرگی برگشت و افزود: "دوستان! امروز عکاس نیستم، پوسته‌رسان هستم و پارسل آورده‌ام برای زرداد. اینک نامش را بخوانید."

رفت و زنگ دروازه را فشرد. مردی نمایان شد. پسته‌رسان ما گفت: "پارسل برای مستر زرداد؟" او نگاهی به بسته بزرگ انداخت و بیدرنگ گفت: "بلی. زرداد خودم هستم".

به کسی که میخواستیم، رسیده‌بودیم. خود را معرفی کردیم. قوماندان زرداد که دریافت کار از کار گذشته، خیلی مودبانه ما را به درون اتاق فراخواند و گفت: "بفرمایید! چای بنوشید." همینکه نشستیم، او از اتاق گریخت. گمان بردیم شاید با کارد یا تفنگ برگردد. زیاد دیر نکرد. هنگام برگشت، دستانش میلرزید.

همه اتهاماتش را به او گفتیم. نپذیرفت و پاسخ داد: "کشتار، گروگانگیری، دزدی، شکنجه، آزار و من؟ نه! اینها دروغ اند. بیگناه هستم. هرگز در سروبی نبوده‌ام. قوماندان حزب اسلامی به رهبری مهندس گلبدین حکمتیار در کابل بودم. البته، گاهگاه در نقش مشاور امور سروبی ایفای وظیفه میکردم. من؟ من قهرمان دوران جنبش مقاومت هستم...."

گرچه میدانستیم که تبهکار خونخوار و چپاولگر کاروانهاست، نمای سیمای آرامش در لندن، زمین تا آسمان ناهمخوانی داشت با چهره مرگباری که هنگام ارتکاب جنایات در سروبی به قربانیانش نشان میداد.

هوا آرام آرام تاریک میشد. قوماندان زرداد نان شب دهم می 2000 را در سلول کوچک بازداشتگاه پولیس جنوب لندن خورد.»

 

امروز هنگامی که دست نوازشگرانه مولوی عبدالسلام ضعیف (برادر قرآنی مولوی وکیل احمد متوکل) را بر شانه قوماندان زرداد و خنده مشترک شان در پای عکس اشرف غنی احمدزی را دیدم، یادم آمد:

آب اگر صدپاره گردد، باز با هم آشناست ...

 

Image may contain: 1 person, text

در نخستین برگ پرونده میخوانیم:
«سرور زرداد فریادی باریک‌اندام، با موهای سیاه تیره و چهره نه‌چندان خشن، از ولایت .... افغانستان، پنج برادر و سه خواهر دارد. خودش میگوید: "پدرم دهقان بود و در دروان جهاد قوماندان برجسته مجاهدین شد. وقتی کمونیستها به قدرت رسیدند و روسها به خاک ما تجاوز کردند، شانزده سال داشتم. در همان سال به پاکستان هجرت کردیم. بعد برگشتیم و با روسها زیاد جنگیدیم. (زرداد یا دروغ میگوید، یا شکسته‌نفسی میکند؛ زیرا او متولد 1958 است و در گرماگرم یورش ارتش سرخ بر افغانستان بیست‌ویکسال داشت، نه شانزده سال. س‌س)

همسایگان وی در جنوب لندن میگویند: هنوز هم باور کردنش دشوار است. داوران دادگاه روشن خواهند ساخت که آیا راستی تبهکار ترسناکی در پشت این سیما و کردار رام و آرام پنهان شده‌است؟ از بیرون، آدم بدی به چشم نمیخورد. در خیابانها همیشه سر خم میرفت و می‌آمد.

قوماندان زرداد به گواهی عبدالغفور، بابا عبدالرحمان، صاحب‌گل و کسان دیگری که به دلایل امنیتی نوشتن نامهاشان اجازه قانونی ندارد، از 31 دسمبر 1991 تا 30 سپتمبر 1996 در پایگاه سروبی/ هفتاد کلیومتری کابل متهم است به:

(1) ایجاد امپراتوری وحشت برای باشندگان افغانستان و شهروندان کشورهای دیگر، (2) چندین فقره قتل بالفعل به دستان خودش، (3) دستورهای پیاپی به کشتار بیگناهان (4) بازداشت و شکنجه پیهم مسافرین راه کابل - جلال آباد، (5) آزار زندانیان با کارد و برچه تفنگ تا مرز مرگ، (6) زنجیره گروگانگیری زنان و کودکان در برابر پول هنگفت، (7) تجاوز جنسی و دستور تجاوز به قربانیان (8) اختطافهای دامنه‌دار مردان در برابر رهایی اعضای محبوس حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، (9) ضبط کاروانهای مال‌التجاره میان افغانستان و پاکستان، (10) تاراج، چپاول و قاچاق مواد امدادی سازمان ملل و موسسات خیریه جهانی از آرد و تیل و روغن تا دوا، پوشاک، و کمپل، (11) تصاحب بیچون و چرای هر گونه وسایل نقلیه مردم که خوشش می‌آمد (12) از پا آویختن کسانی که با وی زبانبازی میکردند، (13) چک زدن و خوراندن گوشت - به ویژه آله تناسلی - قربانیان با دهان سگ دوپایی به نام «عین‌شاه خان» مشهور به "سگ زرداد" و ....

چند رویداد نمونه:
(1) ستیفان سمیت گزارشگر آژانس فرانس پرس به بی‌بی‌سی گفت: قوماندان زرداد از نگاه سنگینی تکاندهنده تبهکاریهایش جایگاه بالاتر از همتایان خود داشت. به یاد دارم که چگونه ده مرد غیرمسلح را از مینی‌بس پایان کرد و کشت.

(2) آقای ... به دست‌اندرکاران پرونده گفت: قوماندان زرداد پدرم را زد و در پایان گوشش را برید. پیرمرد پس از سه روز سکته کرد.

(3) آقای ... به دست‌اندرکاران پرونده گفت: سه بار در پوسته سروبی زیر مشت و لگد افتادم. کار قوماندان زرداد و نگهبانانش بود. در جریان پنج ماهی که در سیاهچال سپری کردم، گواه شکنجه و مرگ 24 تن از زندانیان هستم.

(4) عبدالغفور داغ زخمهای بند دست و زانوانش - نشانی دستبند، ریسمان و برچه از سوی قوماندان زرداد و نگهبانانش - را به دادگاه نمایاند و گفت: با قنداق تفنگ بیرحمانه به سر، سینه و شانه‌هایم میزدند و میخواستند در مقابل هر سوال جواب مثبت بدهم.

(5) آقای ... به دست‌اندرکاران پرونده گفت: مرا شش ماه با بیست تن در زیرخانه پسته سروبی که تنها یک کلکین داشت، زندانی ساختند. برای آنکه نتوانم بگریزم، دستها و پاهایم را زنجیر پیچاندند. آن زیرخانه تاریک بیشتر به تابوت میماند. شبانه قوماندان زرداد می‌آمد و در برابر رها ساختنم؛ پول زیاد میخواست. مرا با تازیانه بزرگ رابری نوک‌آهنی میزد. وقتی خسته میشد، به دستیارانش فرمان زدن و کندن میداد.

(6) بابا عبدالرحمان (از راه ویدیوی ریکارد شده در سفارت انگلستان در کابل) به دادگاه لندن گفت: "راننده بیچاره بودم و برای آوردن آب و نان خانواده کار میکردم. در پوسته سروبی، موتر را با بارش گرفتند، سرباری هم خواستند و گفتند تا پول نرسد، هیمنجا قفل هستی."

(7) صاحب‌گل (از راه ویدیو در کابل) به دادگاه لندن گفت: راننده لاری بودم. آرد بار کرده بودم و سوی پایتخت می‌آمدم. لاری را به نام "ضبط" از پیشم گرفتند و مرا به اتهام اینکه کندوی تنظیمهای مخالف حزب اسلامی حکمتیار را اکمال میکنم، در سروبی زندانی و شکنجه کردند.

(8) آقای ... (از راه ویدیو) به دادگاه لندن گفت: از جلال‌آباد تیل می‌آوردم برای فروش در کابل. کلینر جوانم با من بود. تفنگداران قوماندان زرداد راهم را گرفتند و گفتند: "تا پول حق‌العبور ندهی، نمیگذاریم جای بروی." گرم بگو مگو با آنان بودم، مرد مسلح دیگرش گفت: "میخواهم این بچه گک [اشاره به کلینر] را ...... کنم." گفتم: "تا من زنده باشم، کس نمیتواند به این جوان چپ نگاه کند." زده زده بیهوشم ساختند. شش ماه در زیرخانه کوچک بندی ماندم. اگر برادرم پولهای خواسته‌شده را نمیپرداخت، در همان خاک سیاه زندان جان میدادم.

(9) آقای «سی» به دست‌اندرکاران پرونده گفت: راننده بیچاره اجل‌گرفته و من در کشتارگاه سروبی با قوماندان زرداد رویارو شدیم. وی که از سر و رویش ماتم میبارید، مظلومانه به زرداد گفت: "او قومندان صاحب! به لیاظ خدا! به لیاظ قرآن! مه خو بر تامین نفقه زن و اولاد مجبور هستم از راه سروبی تیر شوم. اگه ده کار و غریبی نمیمانی، ازی کده، مرگ برم خوبتر اس. خی بگی، مره بکش که از غم خلاص شوم." زرداد جواب داد: "از کشتن خوشم میایه." راننده گفت: "والله مرگ بهتر اس ازی رقم زندگی. تو که از کشتن خوشت میایه، مه هم از کشته شدن خوشم میایه." زرداد پرسید: "او بچه! خوش داری کشته شوی؟" راننده گفت: "پیشتر عرض کدم که مرگ بهتر اس ازی زندگی. هان! خوش دارم که کشته شوم." زرداد با تفنگچه او را جابجا کشت و یک لگد محکم به مرده‌اش زد.

پس از آن صحنه، مرا سه روز زندانی ساختند. چهار ماه بعد باز در سروبی به چنگ افتادم و سه هفته در سیاهچال تاریک زرداد بند ماندم. زنجیرهای دراز از سقف آویزان بودند. دستان و پاهایم را با زنجیر بستند. رنگ دیوارها از خون سرخ میزد. از بس گاه و بیگاه با تازیانه نوک‌آهنی شلاق میخوردم، مانند مجسمه سنگی کرخت مانده بودم.

(10 و 11) دو گواه دیگر (شهروندان دو کشور) افزودند: قوماندان زرداد و ده تن از نگهبانانش را در سروبی دیدیم. مینی‌بس سرنشینان ملکی را فرمان ایست دادند و گفتند: "تنها زنان و کودکان پایین شوند. مردان جابجا بنشینند." پس از بیرون آمدن چند زن و کودک، مینی بس و شاید ده یازده مرد درونش گلوله باران شدند.

روز دیگر، قوماندان زرداد به زیردستانش فرمان داد: آن موتر داتسن را توقف بدهید. ساعتهای بند دستی و پولهای سرنشینان (گروه مهمانان پاکستانی) را غنیمت بگیرید، خود شان را اول به دریا بیندازید، بعد همه را در میان آب با کلاشینکوف سوراخ سوراخ کنید.»


در بخش نخست خواندید: مولوی عبدالوکیل متوکل (وزیر امور خارجه طالبان) سر نخ پیگیری و بازداشت قوماندان زرداد فریادی را به دست کارمند بی‌بی‌سی و از آن روزنه به پولیس انگلستان داد، و پیزاوالای نگونبخت با دیدن پسته‌رسان و بسته بزرگی که گویا خویشاوندی از افغانستان فرستاده، چه ساده نام راستین خود را رسوا ساخت. در بخش دوم نگاهی افگندید به اتهامها و گفتار گواهانی که نیمرخی از کارنامه قوماندان زرداد و نگهبانانش در فرامشخانه سروبی را نمایان ساخته بودند.

زرداد و انتونی جیننگز (وکیل مدافع) پس از شنیدن گفته‌ها و دیدن ویدیوها چه گفتند؟

زرداد: ضرب‌المثل داریم: "خاک خشک به دیوار نمیچسپد". اسامیان عبدالغفور، بابا عبدالرحمان، صاحب‌گل و دیگران در باره من از الف تا یا دروغ گفتند. از روزی که دست راست و چپم را شناخته‌ام، منحیث یک مسلمان پاک، باشرف و باعزت زندگی کرده‌ام. خیانت و جنایت در شان و شخصیت من نیست. در سراسر زندگی تفنگ را به علامه تهدید سوی کس نگرفته‌ام، چه رسید به فیر.

بازپرس: ماه گذشته اعتراف کردید که پانزده روز در کمپ، آموزش نظامی دیده و چگونگی کاربرد کلاشینکوف، خمپاره و راکت ضد تانک و هواپیما را فراگرفته بودید.

زرداد: من مسلمانم و مسلمان دروغ نمیگوید. این اعتراف از من نیست. شاید سوءتفاهم باشد. من و آموزش نظامی؟ من و تفنگ و راکت؟ قطعاً امکان ندارد. خدا یکیست، من چنین نگفته‌ام.

بازپرس: نقش تان در افغانستان چه بود؟
زرداد: قوماندان حزب اسلامی به رهبری انجنیر صاحب محترم گلبدین حکمتیار بودم. جنگ بر تنظیم ما تحمیل شده‌بود. حزب اسلامی همیشه از خود دفاع کرده‌است. خودم از اول تا آخر طرفدار صلح، امنیت و آرامی مردم افغانستان و منطقه بودم و هستم. برای من هزاره، تاجیک، ازبیک، پشتون، ترکمن و اقوام دیگر قابل احترام اند. انسانیت مافوق هر چیز است.

بازپرس: مگر نگفتید با روسها خیلی زیاد جنگیدیم؟
زرداد: از هفده هژده سالگی در راه اعلای کلمة الله و علیه کمونیزم جهاد کرده‌ام. من قهرمان جنبش مقاومت هستم، همان جنبش عظیم مردمی در مقابل شورویها که اول از جانب انگلستان، امریکا، عربستان و چند کشور دیگر قاطعانه پشتیبانی میشد. نمیشد؟

بازپرس: از الماری خانه تان ویدیویی به دست پولیس افتاده‌است. شما را در جریان پذیرایی حکمتیار و سخنرانی به گروه بزرگی از تفنگداران میبینیم.

زرداد: محترم حکمتیار صاحب رهبر حزب اسلامی است. آنجا فرمان نمیدادم، بیانیه میدادم و به برادران اسلام میگفتم: "متوجه باشد! مجاهد مدافع ملت میباشد. هیچوقت بر مردم ظلم و زور و زیادتی نکنید. به کسی آزار و اذیت نرسانید و کار بدی انجام ندهید."

بازپرس: این ویدیو شما را در سروبی نشان میدهد.
زرداد: پیشتر هم گفتم که اکثراً در کابل میبودم. یگان یگان بار که به من ضرورت میشد، برای مشوره دادن به سروبی میرفتم. مشاوریت امور سیاسی و جهادی در ولسوالی سروبی را هم به عهده داشتم. وظیفه ام تبلیغ و دعوت مردم به صلح و امنیت برای وطن عزیز بود.

بازپرس: برای چه لندن آمدید و چه میکردید؟
زرداد: اگر به چنگ طالبان می‌افتادم، اول برایم پرابلم میساختند و بعد مرا میکشتند. با آنان زیاد مشکل داشتم، زیرا حیاتم از طرف شان در خطر بود. در لندن چه میکنم؟ هیچ نمیکنم. زندگی میکنم. یک رستوران غریبانه پیزافروشی را پیش میبرم و رزق و روزی حلال خود را تامین میکنم.

بازپرس: "سگ زرداد" کیست؟
زرداد: من سگ ندارم و نداشتم.

بازپرس: عبدالله شاه کیست؟
زرداد: نمیشناسم.

بازپرس: برخی گواهان میگویند: عبدالله شاه مشهور به "سگ زرداد"، آدمکش وحشی زیردست تان بود. زنجیری به گردنش بسته بودید و او را در غار کوچکی در زیرزمینی پوسته سروبی نگهمیداشتید. میگویند شما این دوپای "نیمه آدم- نیمه سگ" را به جان قربانیان، زندانیان و گروگانان رها میکردید. او نخست آله تناسلی مردان را میخورد و سپس شکم شان را با دندان میدرید.

زرداد: مرا در کنج زندان گیر کرده‌اند و هر تهمت ناحق و ناورا را به پایم میبندند. این راه خدا نیست. خواهش میکنم قرآن مجید را بیاورید، رویش دست میگذارم و سوگند میخورم که نه سگ داشتم و نه به کسی فرمان داده‌ام که آدم بخورد.

وکیل مدافع زرداد: "حقیقت" نخستین قربانی جنگ است. سرور زرداد فریادی در سالهای جنگ "چهره منفور" گشته و اکنون در زندان است. دانستن راست و دروغ اتهاماتی که امروز به وی میبندند، آسان نیست. از کجا پیدا که گواهان اعضای تنظیمهای مخالف و دشمنان زرداد نباشند؟ چگونه بدانیم که هرآنچه از زبان آنها میشنویم، یکسره درست اند؟

 

بدترین - و از نگاه دیگر - بهترین سال در زندگی جنجالی قوماندان زرداد 2004 بود؛ زیرا از سویی، هر روز به شمار برگهای پرونده‌اش افزوده میشد و از سوی دیگر، خداوند به دادش رسید.

بزرگترین پیروزی نهادهای استخبارات افغانستان که میتوانست نقش تعیین‌کننده در روشن سازی تاریکترین گوشه پرونده زرداد داشته باشد، بازداشت عبدالله شاه خان مشهور به "سگ زرداد" در کابل بود. نامبرده در نخستین هفته دستگیری آغاز کرد به اعتراف یکایک کارهایی که کرده بود: از کشتار زن و کودک (به شمول کشتن همسر و فرزند شیرخوار خودش) تا گروگانگیری، شکنجه، تجاوز جنسی، آزارهای گوناگون و دهها ناگفته دیگر؛ و افزود که جنایات بزرگ را خودسرانه نکرده، بلکه از سوی "مقامات عالی جهادی" دستور گرفته بود.

سازمان عفو بین‌الملل گرفتاری و اعترافات عبدالله شاه را دستاور روشنگرانه برای بررسی جنایات جنگی خواند و نوشت: همکاری منظم این تبهکار با نهادهای امنیتی میتواند پرده بردارد از روی چندین راز گنگ جنایی در افغانستان.

گردانندگان عفو بین‌الملل از حامد کرزی رییس جمهور خواستند با تدابیر شدید امنیتی، در محافظت زندگی عبدالله شاه بکوشد؛ زیرا او سرچشمه آگاهیهای ناشنیده در پیرامون جنایات سالهای جنگ است و تا پایان واپسین اعترافاتش باید دور از هرگونه گزند، آسیب و خطر نگهداری گردد.

روز 26 اپریل 2004، آنسو، قومانداد زرداد در کنج سلول بازداشتگاه لندن میلرزید؛ اینسو سازمان عفو بین الملل آگاهی یافت که پنج شب پیش (شامگاه 19 اپریل 2004) عبدالله شاه با فرمان ویژه حامد کرزی، در دشت بیرون از زندان پلچرخی پنهانی تیرباران شده و پیکرش پس از سه روز (22 اپریل 2004) به خانواده سپرده شده‌است.

چرا چنین؟ واکنش سازمان عفو بین‌الملل چه بود؟ دو رسانه بزرگ جهان چه کسی را مهره کلیدی پشت پرده این "اعدام مرموز" خواندند و گرداگرد نامش دایره سرخ کشیدند؟ پرونده قوماندان سرور فریادی چگونه در کمتر از شش ماه پس از خاکسپاری لاش خونین "سگ زرداد" پایان یافت؟

«قوماندان سرور زرداد فریادی در جریان بازجویی گفته‌بود: (1) در تشکیلات حزب اسلامی گلبدین حکمتیار رتبه جنرالی، هزار تفنگدار زیر فرمان و نیز صلاحیت دستگیری افراد قانون‌شکن و قدرت رسمی زندانی ساختن خرابکاران را داشتم. (2) از یک منطقه به منطقه دیگر میرفتم، معضلات میان مردم را حل و فصل میکردم و به نیازمندان کمک میرساندم. (3) دولت برهان‌الدین‌ ربانی بر افغانستان مسلط نبود. برعکس، حزب اسلامی بر مناطقی که سروبی بخشی از آنهاست، مسلط بود. (4) در شکنجه و گروگانگیری [سروبی] نه دست داشتم و نه از آن آگاه بودم.»

2
"ناکامی دادگستری افغانستان: لغزش کرزی"
Patricia Gossman/ May 6, 2004
International Herald Tribune

«عبدالله شاه به ارتکاب جرایم جنگی - کشتن چندین تن به شمول قتل یک نوزاد - در سالهای نخست دهه 1990 چنین اعتراف کرده‌‌بود: "دستور میگرفتم." نامبرده به گفته کتله بزرگی از مردم، قوماندان زیر فرمان عبدالرسول سیاف بود. گروههای حقوق بشر میگویند سیاف رهبر ملیشیا در تجاوز جنسی گروهی و ناپدیدی صدها تن دست داشت.

در جریان مصاحبه ماه فبروری [2004] عبدالله شاه و من، او از کارکردهایش منکر نشد و گفت فرمانها را سیاف میداد. نامبرده درخواست رهایی یا دعوای بیگناهی نکرد و تنها تقاضایش انتقال یافتن به بازداشتگاه وزارت دیگر بود تا مگر آنجا حمایت جانی داشته باشد؛ زیرا برنامه‌هایی برای خاموش ساختنش در راه بودند.

از شکست طالبان تا کنون، سیاف نیروی فوق‌العاده بر کرزی داشته‌است. به زودی پس از تاسیس حکومت انتقالی در دسمبر 2001، سیاف از کرزی خواست فضل‌الهادی شینواری، رییس بسیار زیاد سنتی (محافظه کار) و مقام عالی اسبق مدرسه مذهبی در پاکستان را منحیث قاضی‌القضات تعیین کند.

از قرار معلوم، شینواری گفت عبدالله شاه اعدام شود، حتا پیش از آنکه محاکمه اش پایان یابد. به گفته سازمان عفو بین‌الملل، این دادگاه از نگاه معیارهای جهانی میلنگید؛ زیرا شاه وکیل مدافع نداشت و گواهان واسنجی نشده بودند. عفو بین‌الملل افزود: شاید این اعدام تلاشی بود از سوی بازیگران نیرومند سیاسی تا یک شاهد کلیدی نقض حقوق بشر نابود ساخته شود.

اگر کرزی استدلال کند که با اعدام عبدالله شاه به نهادعدالت یا خواست مردم افغانستان خدمت کرده، با خود نیرنگ بازی میکند؛ ولی امدادگران افغانستان نباید فریب خورند. شک نیست که بسیاری از مردم خواهان تماشای عبدالله شاه بر فراز دار بودند؛ ولی میخواستند نقش راستین هر یک [از دست‌اندرکاران مسئول] جنایات جنگی در افغانستان روشن گردد. /.../ خاکپاشی نمیتواند حقیقت را دیر زمانی زیرزمین نهفته دارد.»

3
کرزی حکم نخستین اعدام رسمی را صادر کرد
James Conachy/ www.wsws.org/ May 7, 2004

«نخستین اعدام رسمی پس از آنکه ایالات متحده رژیم طالبان را فروپاشاند، نزدهم اپریل 2004 پنهانی پایان یافت. بر بنیاد فرمانهای امضاشده به قلم حامد کرزی، عبدالله شاه از سلول زندان در کابل بیرون کشیده شد و در دامنه شهر با شلیک گلوله به سرش اعدام گردید. خانواده سه روز پس از مرگ وی آگاه شدند.

به گفته رژیم افغانستان، نامبرده چاکر قوماندان ملیشیایی به نام زرداد بود. در نخستین سالهای دهه 1990، زرداد به نمایندگی از گلبدین حکمتیار و حزب اسلامی وی، پغمان را زیر نگین داشت. اکنون حکمتیار موضع مخالفت با حضور نیروهای امریکا در افغانستان دارد و تنظیمش از سوی اداره بوش سازمان تروریست اعلام شده‌است.

عبدالله شاه که از ستمگری، "سگ زرداد" نامیده میشد، متهم است به کشتن صدها تن، به شمول قتل همسران و دختر کوچک خودش. یکی از زنانش علیه او شهادت داد و گفت: میخواست مرا زنده آتش بزند.

مقامات حاکمیت در ارایه اتهامات و حتا تحقیق در رابطه با رهبری قتلهای دسته‌جمعی هزاره‌ها در 1994 که به عبدالله شاه نسبت داده میشود، کوتاهی کرد. چاهی که به ادعای گواهان اجساد در آن افگنده میشدند، وارسی نگردید.

روز 26 اپریل 2004 سازمان عفو بین‌الملل از اعدام عبدالله شاه آگاهی یافت و آشکارا اعلام داشت: دستور کرزی او را کشت تا به اینگونه شاهد عینی علیه چهره‌های برجسته متهم به ارتکاب جنایات جنگی از میان برداشته شده باشد. این اعدام شاید تلاشی بود از سوی بازیگران نیرومند سیاسی تا گواه کلیدی نقض حقوق بشر نابود گردد. گزارشها میگویند: نامبرده علیه چندین قوماندان منطقوی که اکنون بر مسند قدرت هستند، شاهدی دست اول ارایه کرده‌بود.

سازمان عفو بین‌الملل نامی از "بازیگران نیرومند سیاسی" و "چندین قوماندان منطقوی" نیاورده‌است. روزنامه "لاس‌انجلس تایمز" (24 نوامبر 2002) گزارشی دارد از ادعای عبدالله شاه که میگوید زمانی زیر فرمان عبدالرسول سیاف کار میکرد. سیاف رهبر اتحاد اسلامی و چهره نیرومند سیاسی در افغانستانِ زیر سایه ایالات متحده است و تفنگدارانش متهم اند به ارتکاب جنیات گسترده در برابر هزاره‌ها، تقریباً همزمان با دورانی که عبدالله شاه متهم است به کشتار گروهی اینان.

از سوی دیگر، اعدام عبدالله شاه همزمان است با معاملات پلید میان حکومت کابل و اعضای فعلی و قبلی حزب اسلامی. در چندین ماه گذشته، سه عضو ارشد این تنظیم، حاجی منگل حسین، قاضی امین وقاد و وحیدالله سباوون از حکمیتار بریده و پستهای وزارت در حکومت کرزی را پذیرفته‌اند.

روزنامه "نیویارک تایمز" (3 می 2002) از ده تن عضو مقام رهبری حزب اسلامی که با رژیم بهره‌مند از پشتیبانی ایالات متحده صلح کرده و همکاری نمایانده تا حزب سیاسی بسازند و در انتخابات نقش داشته باشند، نوشته‌است. از میان آنان، خالد فاروقی است و گفته میشود فرماندهی ولایت جنجالی پکتیا را به دوش دارد.»

4
Kenneth Ruth @ ken.roth
Dresser, December 15, 2016
«خطر جدی: [قوماندان زرداد فریادی/ نگاره: 24 اپریل 1996] جنگسالار افغان رانده از بریتانیا، از شهودی که گواهی شان زمینه‌ساز زندانی شدن وی گردیده بود، انتقام خواهد گرفت.»

5
یادداشت سیاسنگ: برای دانستن اینکه سالیان زندان قوماندان زرداد چگونه از بیست تا شانزده و در پایان به هشت رسید و در نیمه نخست دسمبر 2016 آزاد گردید و به افغانستان فرستاده شد؛ دوستدارانش در فرودگاه کابل چها کردند، خودش در کجاست و چه میکند، میتوان رو آورد به جستجوگر گوگل.

شادمان خواهم شد اگر دوست گرانسنگی راست یا دروغ بودن گزارشهای یادشده را با حامد کرزی، عبدرب رسول سیاف، گلبدین حکمتیار و بلندپایگان کنونی یا پیشین دستگاه امنیت ملی افغانستان در میان گذارد تا سخن آنان را نیز بشنویم.

شادمانترین خواهم شد اگر کدام خواننده گرانمایه بتواند از مقامات مسئول اجازه خواندن پرونده عبدالله شاه را به دست آورد و برداشتهایش را با همگان در میان نهد.

سپاس بیکران از بزرگوار مهربانی که در فراهم آوری نبشته کنونی مرا یاری رساند و نخواست نامش یاد شود. نیز تشکر فراوان از عبدالحی سحر، گزارشگر آزاد بی‌بی‌سی فارسی که چشمدیدها و نوشته‌هایش در پیرامون زندگی پیش از زندان زرداد را بیدریغ و بدون سانسور در اختیارم گذاشت.

سپاس ویژه از کارمندان گرامی نهاد زیرین:
REDRESS TRUST
Ending Torture. Seeking Justice/
Reparation for Torture Survivors
www.redress.org
HR Front Desk
87 Vauxhall Walk
London SE11 5HJ
Tel: 4402077931777
Fax: 4402077931719

رویکردها و سرچشمه‌های گزارشی
News-night programme expose on Khan, BBC news, 26 July 2000
Afghan warlord' arrested in London, BBC news, 16 July 2003
Afghan 'warlord' arrested in London, BBC News, 16 July 2003
Landmark torture trial opens at Old Bailey, Sandra Laville, The Guardian, 9 October 2004
Landmark torture trial opens at Old Bailey, Guardian Newspaper, 9 October 2004
Victim shows jury 'torture scars, BBC News, 11 October 2004
Afghan warlord could face retrial, Guardian Newspaper, 18 November 2004
Warlord' retrial jurors retire, BBC News Online, 15 July 2005
Afghan warlord guilty of torture, BBC, 18 July 2005
No impunity for warlords in UK, Andy Tighe, BBC News, 18 July 2005
How News-night found Zardad, BBC News, John Simpson, 18 July 2005
CPS secures Historic Torture Conviction, Crown Prosecution Service, 18 July 2005
How News-night found Zardad, BBC news, 18 July 2005
Afghan warlord guilty of torture, BBC news, 19 July 2005
Crown Prosecution Service - Press Release, 19 July 2005
Afghan Warlord Gets 20 Years Jail for Torture, Epoch Times, 19 July 2005
Warlord artwork finally hits Tate, BBC news, 27 September 2005
Warlord's artwork finally hits Tate, BBC News, 27 September 2005
Art film of an Afghan warlord's 'human dog', Louise Jury, The Independent, 1 October 2005
Case fraught with difficulty, BBC news, 12 October 2005

[][]
کانادا/ بیست وپنجم دسمبر 2016

Image may contain: 1 person, text
 
 

 

صبورالله سیاهسنگ
کانادا/ بیست‌وچهارم دسمبر 2016