الموت یکی از مناطق قدیمی در جنوب غربی دریای مازندران ایران میباشد. این منطقه کوهستانی در قدیم به عنوان یکی از مراکز بزرگ داروسازی به شمار میرفت. در الموت بازاری به نام "بازار حشاشین" وجود داشت که از گیاهان روییده در کوهستان، داروهایی میساختند تا به کشورها و شهرهای دیگر جهت مداوای بیماران صادر کنند.
داروسازان قدیم را به نان "حشاش" یاد میکردند. محمود سجستانی که به عنوان داعی بزرگ ملقب گردیده است، یک حشاش بود. متاسفانه در ادوار تاریخی تصور مردم از واژه "حشاش" به سمت کسانی رفت که "حشیش" میکشند. چنانکه این تصور اشتباه سبب گردید تا بهشت الموت را معتادین حشیش و شراب خواران تشکیل دهند.
زمانیکه ادیان را بررسی کنیم درمییابیم که هر دین از خود مذاهبی دارد و هر مذهب فرقههایی را نیز تشکیل میدهد. دین اسلام مذهبی به نام تشیع را با خود دارد و تشیع به فرقههای زیادی تقسیم شده است که مشهورترین فرقه آن به نامهای شیعه اثنی عشری، دوازده امامی، جعفری وامامیه یاد میگردد. دومین فرقه مشهور تشیع، اسماعیلیه هست. با این تفاوت که شیعیان جعفری دوازده امام را قبول دارند ولی شیعیان اسماعیلیه تا امام ششم یعنی امام جعفر صادق را قبول دارند و به جای امام موسی کاظم که امام هفتم شیعیان جعفری است، پسر دیگر امام جعفر صادق را به نام اسماعیل قبول دارند. داستان از این قرار بوده که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق وقتی وفات میکند، امام گروهی از افراد را میطلبند و به آنها میگویند که اسماعیل از دنیا رفته است. شما میتوانید خود ببینید. امام چند بار تاکید میکنند و همه نیز تایید میکنند که اسماعیل مرده است. اما بنابر باور اسماعیلیان، اسماعیل نمرده است و همان مهدی موعود است که در غیبت بسر میبرد و امام جعفر صادق از ترس اینکه حکومت امویان به اسماعیل صدمه نرسانند، مرگ او را تقیه کرده است.
تمام ادیان و مذاهب برای رسیدن به جایگاه امروزیشان قربانیهایی را دادهاند و یا دشمنانشان را از بین بردهاند که فرقه اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد. حسن صباح؛ فردی که به عنوان خداوند الموت و امام در این کتاب خود را معرفی کرده است، حجت و رهبر شیعیان اسماعیلی نیز بوده که بهترین دوره را برای رشد و تبلیغ فرقه اسماعیلیه به انجام رسانیده است. امام و حجت در فرقه اسماعیلیه متفاوت میباشد ولی در این کتاب حسن صباح خود را امام معرفی کرده در صورتیکه داعی بزرگ به نام شرفالدین طوسی میگوید "فرقه باطنیه یکی از شعب فرقه اسماعیله است و فرقه اسماعیلیه عقیده دارند که بعد از اسماعیل که آنها وی را امام هفتم میدانستند، امام دیگر نخواهد آمد و کسانی که بعد از اسماعیل میآیند "حجت" هستند نه امام. ولی فرقه باطنیه عقیده دارند که فرزندان اسماعیل هم امام بودهاند و امروز هم ممکن است امام باشد. سوال اینجاست که آیا اسماعیلیان امروزی بنابر گفته شرف الدین طوسی از فرقه باطنیه هستند؟
حسن صباح برای ترویج فرقه باطنیه از هیچ کاری دریغ نکرد تا بتواند به هدف خود که همانا خارج کردن اقوم ایرانی از زیر سلطه قوم عرب بود، برسد. وی که در هنگام مرگ از دو نفر به عنوان کسانی که در ترویج فرقه باطنیه او را کمک کردهاند سپاسگزاری مینماید. یکی ناصر خسروی بلخی و دیگری مویدالدین شیرازی سلمانی، که این دو کسانی بودند که حق بزرگی بر گردن حسن صباح داشتهاند. خداوند الموت زمانی که به مصر جهت فراگیری دروس میرود با این دو شخص آشنا میشود که هر دو از فرقه باطنیه بودهاند. ناصر خسرو و مویدالدین شیرازی تصور میکردند که با نیروی بیان و تبلیغ میتوان کیش اسماعیلی را جهانگیر کرد. ولی حسن صباح معتقد بود که تکیه بر شمشیر تنها راه ترویج فرقه اسماعیلیه و زبان فارسی در تمام دنیا از شرق تا غرب میباشد.
حسن صباح زمانیکه به الموت برمیگردد در ابتدا شروع به تبلیغ بیانی میکند و کمکم افرادی به او میپیوندند و در شهرهای دیگر ایرانِ بزرگ دست به تبلیغ میزنند. همانگونه که گفتم حسن صباح از هیچ تلاشی دریغ نکرد و شخصی به نام شیرزاد قهستانی در قلعه الموت بزرگترین کمک را به حسن صباح و فرقه اسماعیلیه نمود. او در قلعه الموت تعدادی از جوانان را که دروس متوسطه دینی را فرا گرفته بودند و قصد داشتند به کیش اسماعیلی خدمت کنند و یا از سرالاسرار آگاهی یابند، گرد آورده بود. زمانیکه فرد وارد قلعه الموت میشد، فردایش باید خود را خواجه یا مقطوع النسل میکرد تا جان فداییاش را به شیرزاد قهستانی نشان دهد. شیرزاد قهستانی به این باور بود که انسانها وقتی خواجه میشوند هوا و هوس نفسانی ندارند و بهتر می توانند کاری که به ایشان سپرده میشود را انجام دهند.
قلعه طبس جایی که شیرزاد قهستانی سرپرست آن بود، قلعه ماوند و قلعه قرهمیسین شبیه مکانهای انتحاری امروزی فعالیت داشتند. جوانانی که به قلاع میرفتند را به نام "فدایی مطلق" یاد میکردند. آنها بعد از مقطوع النسل شدن، فعالیتهای رزمی را روزانه تمرین میکردند و بعد از شستشوی مغزی برای کشتن دشمنان بزرگ اسماعیلیه راهی میشدند. هر فدایی مطلق که به او وظیفه قتل محول میگردید، نامش را به یک نام دیگر تغییر میداد تا شناسایی نشود. آلت قتالهایی که این فداییان مطلق به کار میبردند، "دشنه سمی" بود. دشنه سمی با یک ضربه بر گلو و یا قلب دشمن چنان برخورد میکرد که میتوانست در یک لحظه دشمن را از پای درآورد. حسن صباح به این دلیل به فداییان مطلق متوسل گردید که دسترسی به دستگاههای امروزی جهت احیای یک ملت را نداشت. فدایی مطلق تنها وسیلهایی بود که به آن دسترسی داشت.
از طرف دیگر حسن صباح که هدفاش خارج کردن ایرانیها از زیر سلطه اعراب بود، تنها راه واحد شدن ملت را در مذهب واحد دید و خواست به مذهب متوسل گردد تا به این طریق بتواند به هدف خود برسد تا ایرانیان از باج دادن به قوم عرب رهایی یابند. به همین دلیل از هر آنچیزی که میتوانست استفاده کرد ولو که فدایی مطلق باشد.
حکومت سلجوقی یکی از بزرگترین دشمنان فرقه باطنیه بود که این فرقه را به نام ملحدین میشناختند. امام حسن صباج برای از بین بردن هر کدام از دشمنانش در دستگاه سلجوقیان کوتاه نمیآمد. او به شیرزاد قهستانی نام دشمن را میفرستاد و شیرزاد در مورد دشمن و محل سکونت او به فدایی مطلق معلومات میداد. فدایی مطلق زمانیکه به طعمه نزدیک میشد جوهر تریاک را در دهان میگذاشت و سپس شروع به شکار میکرد. جوهر تریاک به فدایی مطلق کمک میکرد تا خود را از بین ببرد تا هیچ کس نتواند از او اطلاعاتی به دست آورد.
حسن صباح که تبلیغات کیش خود را از مسجد آغاز کرد همیشه مردم را در کنجکاوی نگه میداشت. اگر کسی از او سوالی میپرسید جوابش را میگفت که آیات قرآن دارای دو معنی ظاهری و باطنی هستند. افراد عادی نمیتوانند معنای باطنی قرآن را درک کنند. و اگر سوالات مهمتر از او پرسیده میشد، پاسخ میداد که از "سِرالاسرار" است. از آنجایی که مردم احترام زیادی به حسن صباح داشتند حرفاش را بدون تحقیق میپذیرفتند. موضوع سرالاسرار در بین داعیان بزرگ فرقه اسماعیلیه دانسته شده بود و هیچ کدام آن اسرار را فاش نمیکردند زیرا درک مردم را از سرالاسرار کمتر میدانستند. به طور مثال اگر میخواستند دشمنی را از بین ببرند از حسن صباح طلب صدور قتل را میکردند، حسن صباح برایش میگفت "تا قیامت صبر کن". این قیامت از نگاه مردم همان قیامت ظاهری بود که همه اعراب به آن باور دارند ولی حسن صباح و داعیان بزرگ آن را سرالاسرار میدانستند و به معنای باطنی آن به کار میبردند.
قیامت القیامه
حسن صباج از داعیان بزرگ در سراسر ایران خواسته بود تا سرالاسرار را به مردم بفهمانند و پیروان کیش باطنی را با مفهوم پنهانی آیات قرآنی آشنا کنند. او به این باور بود تا زمانیکه مردم در مورد معنای باطنی قرآن و تعالیم عالیه آگاهی نداشته باشند، نمیتوانند خود را برای رستخیز اقوام ایرانی آماده کنند. همین بود که داعیان بزرگ شروع به آموزاندن معنای باطنی قرآن و سرالاسرار کردند. از طرف دیگر تمامی کسانی که پیروان کیش باطنی بودند باید همه روزه تمرینات ورزشی و جنگی را انجام میدادند تا اگر روز رستخیز فرا برسد آماده باشند.
شرف الدین طوسی داعی بزرگ اسماعیلیه توسط حکومت سلجوقی شناسایی و به قتل رسانده شد. این کار باعث خشم حسن صباح گردید. روز اول ماه رمضان به اهالی الموت اطلاع داده شد که روز هفدهم ماه رمضان بعد از طلوع آفتاب به میدان ورزشی شهر تجمع کنند و حضور تمامی مردان الزامی میباشد. اهالی الموت از اینکه چه اتفاقی در آن روز خواهد افتاد مطلع نبودند. اما حسن صباح به داعیان بزرگ در شهرهای دیگر نامه فرستاده بود و در آن گفته بود که در یوم مذکور امام ظهور خواهد کرد.
روز هفدهم ماه رمضان زمانیکه همه مردم جمع شده بودند، حسن صباح سوار بر اسب خود را به میدان ورزشی رساند و به تپه بلندی رفت. مردم را فرا خواند تا گرد او جمع گردند. با صدای بلند شروع به سخنرانی کرد. در آن روز حسن صباح در سخنرانی طولانیاش به مردم گفت: آفتابی که امروز طلوع کرده آفتاب روز قیامت است. من امام شما هستم و امروز ظهور کردم. تمام ائمه که قبل از من آمدند دارای معجزه نبودند و اعجاز مربوط پیامبران بوده است. آنچه سبب تقویت و توسعه دین میشود کلام پیامبران بوده نه اعجاز آنها لذا مردم تنها کلامشان را میبینند. من نمیگویم که آخرین فرد برای هدایت شما مردم هستم ولی بعد از من کسان دیگری نیز خواهند آمد. ولی هیچ یک از آنها امام نخواهند بود بلکه مقام حجت را خواهند داشت.
زیرا هیچ یک از آنها وظیفهایی را که من بر عهده گرفتم را به عهده نخواهند داشت. شما که تا امروز کیش خود را پنهان میکردید از این پس همه باید از تقیه دست بردارید و کیش خود را به همه اعلام کنید. او افزود که اساس مذهب ما در توحید و نبوت است ولی ما احکام دین را از مفهوم باطنی آیات قرآن استنباط میکنیم. صریح به شما میگویم که از امروز عمل کردن به احکام دین در آن قسمت که مربوط حق الله است از شما ساقط میباشد ولی آن قسمت از احکام دین را که مربوط به حقالناس میباشد باید به موقع اجرا گردد. ای مردم از امروز شما مکلف نیستید نماز بخوانید و روزه بگیرید زیرا اینها حقالله است و خداوند احتیاج به نماز و روزه شما ندارد ولی زکات را باید بپردازید برای اینکه زکات حق الناس است و میتواند از فقرا دستگیری کند. به شما بشارت میدهم که چند سال دیگر زکات را هم نخواهید پرداخت. چون همان طور که امروز در الموت یک فقیر وجود ندارد، در آینده در سراسر کشورهای ایران یک فقیر وجود نخواهد داشت. اگر کسی به طور اتفاقی فقیر شود از طرف حکومت باطنی کمک هزینه دریافت خواهد کرد. او در این سخنرانی به نکته مهم دیگری اشاره کرد که همان بردگی بود و بردگی را ممنوع ساخت و گفت زمینها به صورت مساوی بین مردم تقسیم میشود. زبان عربی در تمام کشورهای ایران که باطنیها قدرت را به دست داشته باشند لغو است وکسی نمیتواند به این زبان صحبت کند. تا امروز ظلم را تحمل کردیم از امروز هر کسی دشمن ما باشد اگر نتوانیم با قشون، دشمن را از بین ببریم با فداییان مطلق از بین خواهیم برد.
او در مورد علوم اسلامی گفت تولید دانش اسلامی توسط ایرانیان بوده و اعراب نه در آغاز اسلام و نه حالا نتوانستهاند خدمتی به علوم اسلامی کنند. اگر نامی از علمای عرب برده میشود ناشی از این است که آنها مقلد دانشمندان ایرانی بودهاند و در علوم از ایرانیان سر مشق گرفتهاند.
با وجود ظلمی پنهانی که اعراب بر کشورهای ایران روا داشته بودند حسن صباح تا حدود زیادی توانست با توسل به مذهب حکومت واحدی را در بعضی از کشورهای ایران به میان بیاورد. او در این دوره که مصادف با حکومت سلجوقیان بود باطنیهای زیادی را در پی جنگها و یا قبل از قیامت القیامه از دست داد. اما با از بین رفتن هر باطنی، قشون باطنی روز به روز افزون گردید و قدرتمندتر از قبل ظهور کرد تا جاییکه به برکیارق (پسر ملک شاه سلجوقی) و تنش (برادر ملک شاه سلجوقی) کمک کرد تا تاج و تخت سلطنت را از ترکان خاتون (همسر ملکشاه سلجوقی) به دست آورند و در ازای این کمک، کیش باطنی را در سراسر ایران آزاد بگذارند.
حسن صباح برای اینکه روزگاری پسرش ادعای جانشینی او را نداشته باشد، او را به قتل رساند و در روز مرگش بزرگ امید که داعی بزرگ وقت بود را به عنوان جانشین خود اعلام کرد. از این مشخص میگردد که مسئله جانشینی در اسماعیلیه به اساس وراثت از پدر به فرزند نبوده و بنابر برتری فرد نزد امام حاضر، میباشد. زمانیکه مرگ امام حسن صباح فرا رسیده بود، او از تمام داعیان بزرگ خواست تا او را شب هنگام دور از چشم همه دفن کنند تا مبادا دشمنان جنازهاش را نبش قبر کنند. این موضوع سبب گردید تا امروز هیچ کس از قبر حسن صباح اطلاعی نداشته باشد.
بعد از مرگ حسن صباح، اسماعیلیان با کشورگشایی و ایجاد قلعههای متعدد قدرت خود را افزایش دادند. در آن زمان ترورهای زیادی به دست اسماعیلیان انجام میشد که میتوان به سه قتل سیاسی دو خلیفه عباسی "المسترشد" و پسرش "الراشد" و نیز قتل معین الدین وزیر سلجوقی اشاره کرد. سلجوقیان بارها سعی در محاصره قلعه الموت داشتند و هرگز موفق به این کار نشدند. بلاخره دوره اسماعیلیه در کشورهای ایران توانست ۹۵ سال دوام بیاورد. متاسفانه بنابر عدم اتحاد بین اسماعیلیان آن زمان، هلاکو خان در دوره دوم حمله به ایران، به قلعههای اسماعیلیان حمله کرد و تمامی کتابها و مدارک را از بین برد.
نویسنده: فرزانه فهیم