افغان موج   

یک بررسی مختصر از تاریخ معاصر افغانستان نشان می ‌دهد که مداخلات قدرت ‌های خارجی، به ‌ویژه امریکا و اتحاد جماهیر شوروی، نقش کلیدی در شکل ‌گیری بحران‌ های انسانی، سیاسی و فرهنگی این کشور ایفا کرده‌ اند.

 این مداخلات، علاوه بر تشدید چرخه ‌های جنگ و بی ‌ثباتی در گذشته، اکنون نیز توسعه و استقلال افغانستان را مختل ساخته است.

رژیم وابسته به کریملین، با جنایات متعدد و تبلیغات اغراق ‌آمیز، توسعه و استقلال کشور را محدود و افغانستان را درگیر جنگ و بی ‌ثباتی کرد؛ نتیجه این وضعیت، آسیب‌ های جبران‌ ناپذیر به نهادهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، مهاجرت‌ های اجباری و گسترش گروه‌ های تروریستی بود. با خروج شوروی از افغانستان، امریکا و متحدانش بحران را ادامه دادند و ساختارهای داخلی را تضعیف و منابع کشور را غارت کردند. گروه‌ های وابسته به امپریالیسم، در طی بیش از دو دهه، با خیانت، فساد و غارت معادن و دارایی ها، کشور را در فقر و بی ‌ثباتی نگه داشتند، و طالبان که نماد خشونت، بنیادگرایی، جنایات، ترور و نقض حقوق بشر است، نیز از پیامدهای شوم این مداخلات محسوب می ‌شود. این پدیده و همپیمانان منطقه ‌ای او، با ترویج تروریسم، قاچاق مواد مخدر و خشونت، در حالی که چرخه منافع قدرت‌ های جهانی در منطقه را حفظ می‌ کنند، حقوق بشر و ارزش‌ های انسانی را به ‌طور جنون ‌آمیزی لگدمال کرده‌ اند.

اکنون که غرب با بهره‌ برداری تبلیغاتی از جنایات طالبان و طفره رفتن از پذیرش مسئولیت مداخلات گذشته، خود را در جایگاه اخلاقی برتر نشان می ‌دهد، دلالان بین ‌المللی به نیابت از آن و با هدف منافع اقتصادی و استراتژیک، حمایت از طالبان را آغاز کرده‌ اند. این حمایت‌ ها، همراه با سیاست‌ های دوگانه بازیگران منطقه ‌ای، بی ‌تردید به تداوم بی ‌ثباتی و بحران در منطقه کمک می ‌کند و در نتیجه، به تداوم دیکتاتوری‌ ها در منطقه می ‌انجامد. طالبان در این میان، که با پیمان‌ های مخفی و مذاکرات منطقه ‌ای میان منافع قدرت‌ های بزرگ «عروسان هزار داماد» هستند، در نبود رسمیت جهانی، فرصت ادامه جنایات و بازی ‌های استعماری بیشتری یافته ‌اند. این وضعیت، افغانستان را همچنان در فقر و ترور دائمی نگه می‌ دارد و مانع از توسعه و ثبات پایدار می ‌شود.

دشمنی‌ های مصلحتی این گروه با همسایگان و نگه داشتن وضعیت ترور و فقر دائمی در کشور، در واقع بخشی از توطئه ‌ای است که دوام این رژیم استبدادی و سرکوبگر در افغانستان را تضمین می ‌کند. در یک تحلیل جامع، عدم به‌ رسمیت شناختن رژیم در خانواده جهانی، برگ برنده ‌ای در دست طالبان است؛ زیرا این بی‌ اعتنایی و غفلت، آنان را در مقابل هرگونه تخلف از اصول و اساسات حقوق بشر بی ‌مسئولیت ساخته و این فرصت را فراهم می ‌آورد تا بتوانند این بازی خونین را بر اساس منافع و مصالح خود و شرکای بین ‌المللی ‌شان ادامه دهند.

این وضعیت، که نمایانگر پیچیدگی و چندوجهی بودن نقش طالبان در معادلات جهانی است، ماهیت اصلی این گروه را آشکار می‌ سازد. بنابراین، در شرایطی که طالبان نه تنها یکی از تروریستی‌ ترین و بنیادگراترین گروه‌ ها در منطقه محسوب می ‌شوند، بلکه آلت دست استثمارگران جهانی نیز به شمار می ‌آیند، نباید فریب تبلیغاتی را بخوریم که آن‌ ها را امنیت ‌مدار، قهرمانان ساخت و ‌ساز و دشمن سرکشان معرفی می ‌کنند. زیرا واقعیت‌ های موجود در افغانستان با هیچ ‌یک از این مدعیات همخوانی ندارد. واقعیت ‌ها در کشور نشاندهندۀ وضعیت اقتصادی، اجتماعی و امنیتی بسیار پیچیده، بحرانی و فقر سرتاسری است.

در واقع، این گروه که ساخته و پرداخته سیاست‌ های استعماری با هدف حفظ منافع سرمایه ‌داری، کنترول منابع طبیعی و تحقق اهداف استراتژیک امپریالیسم جهانی است، با توسل به پروپاگاندا، به شکل دهی و کنترول ذهنیت‌ ها و افکار عمومی می ‌پردازد.

دیکتاتوری ‌های استبدادی، رژیم‌ هائی مانند هیتلر در آلمان، استالین در اتحاد جماهیر شوروی و سائر دیکتاتورها، همگی همین کار را انجام داده‌ اند. آن‌ ها از پروپاگاندا برای تثبیت قدرت، ساختن دشمنان خارجی و داخلی، و مشروعیت ‌بخشی به سیاست‌ های سرکوبگرانه استفاده می ‌کردند. در نظام‌ های توتالیتر، کنترول کامل بر رسانه‌ ها و اطلاعات، ابزار اصلی برای نظارت بر ذهنیت‌ ها و جلوگیری از مخالف ‌تراشی است، زیرا این کنترول‌  به منظور حفظ اقتدار و جلوگیری از هرگونه مخالفت و بازتاب انتقادی صورت می‌ گیرد.

طالبان نیز به عنوان یکی از گروه‌ های سیاسی و نظامی با سابقه‌ ای سیاه و پرتنش، برای تثبیت قدرت و مشروعیت‌ بخشی به خود، از انواع پروپاگاندا بهره می‌ گیرند. آن‌ ها تلاش می‌ کنند خود را به عنوان مدافعان اسلام، حافظان ارزش‌ های فرهنگی و مبارزان علیه اشغالگران خارجی و حکومت‌ های فاسد نشان دهند. برای پنهان ‌سازی جنایات و سرکوب ‌ها، با استفاده از پروپاگاندا، جنایات و سرکوب ‌های داخلی خود را کمرنگ می‌ سازند و بر خلاف واقعیت، تصویری از ثبات، امنیت و عدالت ارائه می ‌دهند.

با ساختن تصویر دشمن خارجی و داخلی، اقلیت‌ ها و مخالفان سیاسی را هدف قرار می ‌دهند و برای القای این تصویر، از رسانه‌ ها، شبکه‌ های اجتماعی و پیام ‌های صوتی و تصویری بهره می ‌برند. این استراتژی‌ های تبلیغاتی، نقش مهمی در کنترول افکار عمومی و مشروعیت ‌بخشی به اقدامات سرکوبگرانه آن‌ ها ایفا می‌ کند.

شبکه ‌های اجتماعی و رسانه‌ های دیجیتال، تبلیغات طالبان را در بین حلقات روشنفکری و مهاجران افغان در خارج از کشور، به ویژه در غرب، پخش و نشر می ‌کنند. آن‌ ها با این روش تلاش می ‌کنند تصویری از خود به عنوان یک نهاد قدرتمند، منظم و مشروع ارائه دهند تا حمایت ‌های داخلی و بین ‌المللی را جلب کنند. بدون شک، این شامل پیام‌ هائی است که نشان می ‌دهد آن ‌ها توانایی برقراری امنیت، اداره و توسعه در افغانستان را دارند.

با نشان دادن خود به عنوان گروهی منسجم، وفادار به ارزش‌ های اسلامی و حافظ ارزش‌ های فرهنگی، سعی می‌ کنند حمایت مهاجران و روشنفکران افغان را جذب کرده و از این طریق منابع مالی و سیاسی را تأمین کنند. آن ‌ها از طریق تبلیغات بر «امنیت»، «حفظ اسلام و ارزش‌ های فرهنگی»، و «بازگشت به هویت اسلامی و ملی» تأکید دارند تا تصویری مثبت و قابل قبول در نظر مهاجران و حلقه ‌های فکری در غرب بسازند. هرچند این روند با توجه به سوابق سرکوب و خشونت ‌طلبی، چالش ‌برانگیز است، اما ممکن است این سردرگمی باعث شود برخی افراد، به ویژه در حلقه‌ های روشنفکری، در شناخت واقعی طالبان دچار تردید شوند یا حمایت‌ های غیرمستقیم و نرم ‌افزاری آنان را تقویت کنند.

در کل، طالبان با این نوع تبلیغات و ساختن تصویری مثبت و قابل قبول از خود، می خواهند حمایت‌ های داخلی و خارجی را جلب کرده و مشروعیت بین ‌المللی خود را تقویت نمایند؛ ترفندی که از نقش واقعی شان فرسخ ها فاصله دارد. این فعالیت‌ ها شامل استفاده از پلتفُرم ‌های مختلف برای انتشار پیام ‌ها توسط افراد یا گروه‌ هائی است که در فضای دیجیتال فعال هستند و نقش واسطه یا مبلغ را برای گروه ایفا می ‌کنند. به عنوان نمونه، استفاده از حساب‌ های «فیک یوزر»، صفحات جعلی و ایجاد گروه‌ های مخفی در شبکه‌ هائی مانند تلگرام، واتساپ و توییتر، نمونه‌ هائی از این فعالیت‌ ها هستند.

همچنین، آن ‌ها از طریق روابط فردی، غیررسمی و خانوادگی، در قالب روابط فامیلی یا گروه‌ های مذهبی، به فعالیت می ‌پردازند. شناخت این نوع فعالیت ‌ها، به دلیل پراکندگی شبکه ‌ای و نبود ساختار مرکزی مشخص، برای نهادهای امنیتی کشورها چالش برانگیز است، اما رهگیری و مقابله با آن‌ در همه حال امکان‌ پذیر است.

در هر حال، تبلیغات طالبان در عرصه ‌های مختلف شباهت‌ هائی با تبلیغات نازی ‌ها دارد. نازی‌ ها نیز در دوره‌ های مختلف از تبلیغات گسترده و عوامفریبانه برای تثبیت قدرت، سرکوب مخالفان و ساختن تصویر مثبت از خود بهره می ‌بردند. چنانکه طالبان با تکیه بر تبلیغات مذهبی و قومی، تلاش می ‌کنند نوعی مشروعیت را کسب کنند و بر حمایت داخلی و بین ‌المللی تأثیر بگذارند، آن‌ ها نیز با بهره ‌گیری از پروپاگانداهای نژادپرستانه سعی در مشروعیت‌ بخشی داخلی و خارجی داشتند.

 فراموش نباید کرد که یکی از شاخصه‌ های رژیم طالبان، تمرکز بر تفکرات سنتی و ضدیت با تحولات مدرن نیز است. اگرچه این موضع را با لعاب عنعنه رنگ آمیزی می ‌کنند، اما در واقع همانند نازی‌ ها که بر بازگشت به ارزش‌ ها و سنت ‌های قدیمی پافشاری می کردند و در مقابل تغییرات مدرن و آزادی ‌های فردی، به ‌ویژه برای زنان، مقاومت نشان می ‌دادند، طالبان نیز از نارضایتی‌ های فرهنگی و اجتماعی در برابر تحولات بهره ‌برداری می ‌کنند و برای آن  از حمایت تاریک‌ اندیش ‌ترین اقشار بهره‌ مند می‌ شوند.

بدون شک رابطه میان فرهنگ روستایی، عادات اجتماعی و دین، رابطه‌ ای تاریخی و درهم ‌تنیده است، و طالبان که در ظاهر ایدیولوژی مذهبی خود را بر پایه اصول دینی و منابع مقدس توجیه می ‌کنند، با بهره‌ گیری گسترده از عناصر سنت‌ های روستایی، سیاست‌ های خود را در قالب باورهای دینی عرضه می‌ کنند و مشروعیت می‌ بخشند. به این معنا که با بهره برداری از سنت‌ ها و عادات دیرینه مردم، سیاست‌ ها و محدودیت‌ هائی رادر قالب دین بر جامعه تحمیل می‌ کنند. اما این استراتژی، در واقع تلاش برای مشروعیت ‌بخشی به سیاست‌ های سرکوبگرانه ای است که در پس ‌زمینه شان تفکرات استعماری و سلطه ‌گرانه قرار دارد.

کمپین سانسور و توقیف کتاب‌ها توسط طالبان، که اخیراً وارد فاز جدیدی شده است، نشا‌ندهنده رابطه تاریخی و درهم ‌تنیده میان دین و فرهنگ این گروه است. این رابطه که نقش مهمی در شکل‌ گیری سیاست‌ های طالبان ایفا کرده است، در واقع نمادی از تلاش این گروه برای محدود کردن آزادی‌ های فکری است. این روند، همراه با بستن درهای مدارس و مراکز آموزش به روی دختران، توجیه دینی و فرهنگی خاص طالبانی دارد. دیدگاهی که آثار مخرب و عواقب اجتماعی خطرناک و جبران ‌ناپذیر آن‌ هم اکنون قابل مشاهده است. در وضعیتی که فقر سرتاسری، گرسنگی، بیماری، بی‌ خانمانی، بیکاری و گرانی بیداد می‌ کند، برخی افراد از امنیت، ساخت و ساز و پروژه‌ های اقتصادی به عنوان دستاوردهای بزرگ گروه یاد می ‌کنند. در حالی که امنیت تنها محدود به نبود جرم نیست؛ بلکه شامل امنیت اقتصادی، اجتماعی و انسانی نیز می‌ شود. اگر این دیدگاه خود بخشی از یک پروژه و طرح نباشد، می‌ تواند سطحی‌ نگری محض تلقی گردد. زیرا زمانی که بخش عظیمی از جمعیت درگیر ناملایمات اقتصادی است، بیش از نیمی از مردم زیر خط فقر قرار دارند و زنانی صرف‌ نظر از جایگاه اجتماعی ‌شان، برای تأمین نان شب، در مقابل نانوایی‌ ها به گدایی صف کشیده‌ اند. دیگر این وضعیت هیچ شباهتی به امنیت ندارد؛ بلکه یادآور امنیتی است که در یک گورستان حکمفرماست.

بدیهی است که در برخی موارد، حکومت‌ های مستبد و دیکتاتوری برای نشان دادن قدرت و توانایی خود، پروژه‌ های عمرانی عظیم و نمادین اجرا می ‌کنند. اگر این پروژه‌ ها واقعاً در جهت بهبود کیفیت زندگی مردم، توسعه اقتصادی و ارتقاء زیرساخت ‌ها باشند، می ‌توان آن ‌ها را نشانه ‌ای از پیشرفت تلقی کرد، هرچند در فرآیند تصمیم‌ گیری ممکن است اهداف سیاسی و تبلیغاتی نیز دخیل باشد. اما در بسیاری موارد، این پروژه ‌ها صرفاً برای تبلیغات داخلی و خارجی ساخته می‌ شوند و هدف اصلی آن‌ ها، ایجاد تصویر مثبت و مشروعیت‌ سازی است. در این حالت، اغلب هزینه‌ های این پروژه‌ ها بر عهده مردم گذاشته می‌ شود، چه از طریق مالیات و چه از طریق هزینه‌ های اجتماعی و اقتصادی، و در نتیجه، مردم بار مالی و اقتصادی آن را بر دوش می ‌کشند. این نوع پروژه ‌ها ممکن است در ظاهر نماد توسعه باشند، اما در واقع، بیشتر ابزار عوامفریبی، کنترول و مشروعیت‌ سازی قدرت هستند. به عبارتی دیگر، پروژه‌ هائی که مردم ناگزیر از پرداخت هزینه آن هستند، صرفاً ابزار عوامفریبی و کنترول قدرت محسوب می ‌شوند. در یک رژیم مستبد و دیکتاتوری، این پروژه‌ ها در ظاهر نشا‌ندهندهٔ توسعه‌ اند، اما در اصل، بار اقتصادی و اجتماعی سنگینی بر مردم تحمیل می ‌کنند و در خدمت اهداف سیاسی قرار دارند.

همان‌ گونه که قبلاً اشاره شد، رقابت‌ های جهان‌ خواران بر سر کنترول منابع و استراتژی ‌های منطقه‌ ای تأثیر عمیقی بر حیات سیاسی، اقتصادی و امنیتی مردم افغانستان گذاشته است. ایالات متحده و متحدان ناتو پس از حملهٔ ۲۰۰۱، تلاش کردند با ایجاد ساختارهای نظامی، سیاسی و اقتصادی، نفوذ خود را در افغانستان تثبیت کنند و این کشور را به عنوان پایگاهی برای کنترول منطقه و مهار رقبا استفاده نمایند. پروژه «جنگ علیه تروریسم» نقش محوری در این استراتژی داشت، اما اهداف اقتصادی، کنترول مسیرهای ترانزیتی و منابع طبیعی افغانستان نیز از اهمیت بالایی برخوردار بودند. این برنامه، حتی پس از هزینه‌ های سنگین و اعلام خروج، همچنان ادامه یافته و حال وارد مرحله ‌ای جدید شده است که هدف آن، حفظ نفوذ از طریق بازی ‌های غیردرگیرانه و ایجاد پایگاه نظامی در «بگرام»، با همکاری طالبان است. این موضوع، یکبار دیگر یادآور اظهارات دانولد رمزفیلد، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، در روزهای پس از حملهٔ نظامی امریکا به افغانستان است؛ اظهاراتی که در پاسخ به طالبانی که مایل بودند به خانه‌ های خود بازگردند، گفته بود: «امریکا هنوز به اهداف استراتژیک خود دست نیافته است.» این دیدگاه، نشا‌ندهندهٔ ادامهٔ تلاش‌ های استراتیژیک و نفوذ امریکا در منطقه است که کماکان ادامه دارد.

در حال حاضر، حدود چهار سال از پایان حضور نظامی امریکا در افغانستان می‌ گذرد. مسکو که نگران حضور مجدد فیزیکی امریکا و ناتو در منطقه است، در تلاش‌ های خود برای تشکیل ائتلاف ‌های منطقه ‌ای و بهره‌ گیری از ابزارهای اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی، اولین کشوری است که سلطه طالبان بر افغانستان را به رسمیت شناخت. این اقدام در واقع بخشی از یک بازی خائنانه و ضد بشری است که نفع‌ جویی‌ های اقتصادی طالبان را نیز جواب می گوید.

در عرصه جیوپولیتیک و در این بازار مکاره سیاست، پاکستان، ایران و هند نیز به عنوان بازیگران اصلی منطقه‌ ای با منافع و اهداف متناقض، به شدت در حال معامله با گروه طالبان هستند. این بازیگران فاسد و نفع‌ جو، همراه با گروه طالبان، معادله ‌ای پیچیده و چندوجهی از رقابت، همکاری و خیانت را شکل داده ‌اند؛ طالبان در این معادله نقش فرصت ‌طلب و ابزاری در دست قدرت‌ های بزرگ را ایفا می ‌کند و بخشی از این معاملات را تشکیل می ‌دهد.

پاکستان که هدف آن گسترش نفوذ و کنترول در مرزهای خود است، طالبان را به عنوان ابزاری برای منافع استراتژیک پرورش داد و از طریق آموزش، تجهیز و حمایت مالی، از آن‌ ها پشتیبانی کرد. این حمایت‌ ها اغلب از منابعی مانند سازمان سیا تأمین می ‌شد. اکنون پاکستان نگران نفوذ روزافزون هند در افغانستان و توسعه حضور منطقه ‌ای آن از طریق پروژه ‌های اقتصادی و زیرساختی است. این نگرانی سیاست این کشور را بر مقابله با نفوذ هند و تقویت هر چه بیشتر طالبان متمرکز کرده است؛ اما این تنها بخشی از یک بازی سیاسی رقابتی است که به تداوم رژیم سرکوبگر در افغانستان کمک می ‌کند.

در مقابل، ایران در قالب مذاکرات غیررسمی و دیدارهای متعدد با گروه طالبان در تلاش است تا نفوذ خود در افغانستان را گسترش دهد. در عین حال، طالبان نیز با هدف کسب مشروعیت و تقویت پایگاه منطقه‌ ای، در تلاشند با جلب حمایت و اعتماد ایران، جایگاه خود را تثبیت کنند. این تلاش‌ ها در شرایطی صورت می‌ گیرد که ایران با چالش ‌های اقتصادی و تحریم‌ های بین‌ المللی روبرو است و بهره‌ برداری از منابع اقتصادی افغانستان می ‌تواند مرحمی بر زخم عمیق رژیم در ایران باشد. اما نباید فراموش کرد که اخراج تحقیرآمیز بیش از دو میلیون پناه‌ جوی افغان از ایران، فرصت دیگری برای طالبان بود تا از مخالفان رژیم که به کشور بازمی ‌گردند، انتقام بگیرد. این گروه، که اهداف اقتصادی و سیاسی دارد، در پی کسب مشروعیت، منابع مالی و نفوذ منطقه ‌ای است و حاضر است هر جنایتی را مرتکب شود، هر توافقی را امضا کند و هر خیانتی را انجام دهد.

در مجموع، افغانستان در حال حاضر صحنه نبرد و بازی بزرگ جیوپولیتیکی است که در آن، هر قدرت، چه کوچک و چه بزرگ، به دنبال تثبیت نفوذ و کنترول مسیرهای استراتژیک خود است. این بازی، با توجه به منافع اقتصادی، منابع طبیعی و اهمیت جیوپولیتیکی افغانستان، روز به روز پیچیده ‌تر و خطرناکتر می ‌شود. طالبان، که در ظاهر نقش افراد جاهل در تداوم سیاست ‌های خود را ایفا می ‌کنند، در واقع یکی از خطرناکترین مهره‌های استعماری هستند که در تاریخ پر تلاطم آن کشور، به ندرت دیده شده است.

در این نبرد میان قدرت‌ ها، مردم افغانستان قربانیان اصلی امیال جهان ‌خواران هستند؛ آن‌ هائی که با جان، مال و آینده خود، هزینه‌ های این رقابت‌ های استعماری و قدرت‌ طلبانه را می ‌پردازند. بنابراین، آینده منطقه و کشور بستگی به هوشیاری و مقاومت مردم دارد و نه تسلیم شدن در برابر بازی ‌های استعماری و جیوپولیتکی. زیرا تداوم اوضاع فعلی، به تداوم جنگ‌ های نیابتی و بازی ‌های قدرت منطقه ‌ای و جهانی در این کشور دامن می‌ زند و دلایل متعددی برای این احتمال وجود دارد.

 

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Normale Tabelle"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri",sans-serif; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

احمد آریا