شهر محزون و پریشان شهر من
شهر غمگین و هراسان شهر من
شهر کابل، مادر غمدیدهگان
شهر نومیدی و حِرمان شهر من
خنده بر لبهای خشکات مردهاست
سوگوار و زار و نالان شهر من
قبلهگاهِ مردم هردمشهید
غربت دلگیر انسان شهر من
پارهابری در زمستانهای درد
آهِ سردی در بهاران شهر من
بغض تلخی در گلوگاهات نهان
بازتاب زخم پنهان شهر من
مادرِ درمانده در دنیای فقر
کودکِ سردرگریبان شهر من
کاش فصل پاک دلداری شود
بر لبانت زندهگی جاری شود
فريبا " صادق"

