افغان موج   

در طول تاریخ، افغانستان همواره شاهد فراز و نشیب ‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. در هر دوره‌ ای، نظام ‌های استبدادی و امپریالیستی سیاست‌ هائی را اتخاذ کرده‌ اند که هدف اصلی آنها تضعیف و تخریب چهره‌ های مردمی و مخالفان خود بوده است.

 نمونه ‌ای از این سیاست ها، بزرگنمایی مهره‌ های مورد حمایت و کوچک‌ نمایی و ترور شخصیت‌ های مستقل و ملی است. این سیاست ‌ها در خدمت منافع قدرت‌ های خارجی و نخبگان داخلی قرار داشته و هدفشان نظارت کامل بر جامعه و تداوم سلطه بر منابع و سیاست‌ های داخلی است. در این فرآیند، چهره‌ های قدرتمند و مهره‌ های پوششی به ‌عنوان نمادهای تاثیرگذار معرفی میشوند، در حالی که کارنامه واقعی آنها سرشار از فساد، خیانت و جنایت است.

با اینکه بازی‌ های سیاسی و بهره ‌برداری ‌های استراتیژیک در این کشور همواره وجود داشته است، دهه‌ های اخیر شاهد تشدید بهره ‌برداری ‌های ساختگی و بزرگنمایی مهره‌های خاص بوده است. نمونه ‌ای از این سیاست‌ ها، پروژه شخصیت‌ سازی ‌های نادرست و تحریف واقعیت ‌ها است. برای نمونه، در دوره ‌ای نه چندان دور، فردی را به یاد داریم که بارها در رسانه‌ ها خواهان به رسمیت شناختن حکومت طالبان شده و در قالب لابیگری، تلاش می ‌کرد مشروعیت‌ های نمادین برای این گروه فراهم آورد. او، همانند کسانی که اکنون با اجندای مشخص و توجیه ‌گری بیشرمانه، نسل‌ کشی هزاره‌ ها در دوره عبدالرحمان و جنایات استبدادی امیر ستمکار را نادیده می گیرند، تلاش می‌ کرد سیمای غیر حقیقی از آن فرد ارائه دهد؛ این کار  به هیچ وجه  بر پایه اصول انسانی و حقوق بشری نبود، بلکه بر اساس منافع سیاسی و شخصی صورت میگرفت.

پدیده شخصیت‌ سازی از چهره ‌های تاریک تاریخ، که به ‌صراحت میتوان ادعا کرد هیچ ‌وقت با کساد روبه ‌رو نبوده است، امروزه نیز به‌ شدت رواج دارد. تاریخنگاری ‌های عطش‌ زده، که عمدتاً انعکاسات ضمیر و تمایلات فردی نویسندگان ‌شان است، نمونه‌ هائی از آن است. هر چند روز، شاهد رونوشتی جدیدتر از یک حادثه تاریخی هستیم که در روزهای گذشته با تحلیلی متفاوت عرضه شده است. این کار، که هدف اصلی آن تلقین و ساختن یک تصویر تحریف ‌شده است، به هیچ ‌وجه به سود توده‌ ها نیست؛ بلکه «سر کلاوه» را از دید نسل‌ ها مخفی میکند.  تنها چیزی که در آنان مشترک است، پدیده شخصیت ‌سازی است که انعکاسات زننده تمایلات و ترجیحات فردی نویسندگان تاریخ است.

چندی پیش در یک متن کوتاه در یک منبع جمعی نوشتم: 

«هیچ تاریخنگاری تاکنون نبوده است که با انگیزه مشروعیت‌ بخشی به یک تفکر سیاسی یا القای فرهنگ دلخواه خود، قلم روی کاغذ نگذاشته باشد. بنابراین، همه کتاب‌ ها و کتب درسی، آلوده با نوعی ناسیونالیزم هستند. ناسیونالیزمی که نویسنده خود به آن ایمان دارد، یا انگیزه او در تاریخ ‌نویسی از همینجا نشأت می ‌گیرد. هدف او ساختن ذهنیت است، برایش مهم نیست که «برای چه کسی» مینویسد؛ بلکه در تمام مدتی که قلم میزند، به دنبال داشتن مخاطبانی است که افکار و تمایلات او را بپذیرند، و هر چه این مخاطبان کودکان و نوجوانان باشند، بهتر است. یکی از تاثیرات منفی این نوع تاریخ ‌نویسی، این است که نویسنده قبل از هر چیز، تمایل خود را برای جاودانه کردن دیدگاه‌ های فکری خود، در نسل‌ های آینده انتقال میدهد. مخترعان تاریخ ‌ها این واقعیت را درک کرده‌ اند و میدانند که انگیزه اصلی آنان، جاودانه سازی میلان فکری خود است. مثلا، وقتی یک تاریخ‌ نگار وطنی درباره یک زمامدار قدیم یا جدید مینویسد و سیمای جدیدی از او ترسیم میکند، در حقیقت، از قبل «تمیز» خوب را از زشت، از مردم دزدیده است، و این کار را بر اساس منافع شخصی و سیاسی انجام میدهد. همانطور که گفته شده است، «تاریخنگار به خاطر توجیه حال، گذشته را بازگو میکند.»

این نوع تاریخ ‌نویسی‌ ها، که عمدتاً بر پایه منافع و تمایلات فردی استوارند، اثرات منفی زیادی بر فهم عمومی و هویت‌ های فرهنگی و اجتماعی میگذارند. کسانی که به دلایل احساسی، اجتماعی یا سیاسی، تصاویر مطلوبی از نیاکان یا گروه خود ارائه میدهند، در واقع به تحریف تاریخ میپردازند، این روایت‌ های تحریف ‌شده ممکن است برای تقویت هویت قومی، مشروعیت‌ بخشی به باورهای نادرست، یا ساختن روایت‌ های خاص، منطبق با منافع آنان باشد.

به‌ خصوص، تاریخنگارانی که هدفشان بزرگنمایی دستاوردهای نیاکان و شخصیت‌ های وابسته به گروه خود است، معمولاً با انتخاب گزینشی وقایع و مبالغه در بازگویی حوادث، جنبه ‌های دیگر همان رویدادها را نادیده میگیرند. این تاریخ‌ ها، در حالی که احساسات را برمیانگیزند، باید با احتیاط خوانده شوند؛ زیرا ممکن است برای جبران کمبودهای شخصی و احساسات عاطفی، قهرمان‌ سازی‌های اغراق ‌آمیز یا مظلوم ‌نمایی  کنند.

بنابراین چنین تاریخ‌ نویسی ‌هائی، هرچند میتوانند احساس تعلق و هویت را در گروه‌ های خاص تقویت کنند، اما در عین حال، تصوراتی نادرست و تحریف ‌شده در اذهان پدید میآورند که آنها را به ‌عنوان بخشی از یک داستان بزرگتر یا میراث فرهنگی فوق ‌العاده میپندارند. این روایت‌ ها، به‌ ویژه بر جوانانی که در جستجوی هویت و تعلق هستندف تأثرات سوء دارند. بنابراین، لازم است که این نوع تاریخ ‌ها با تحلیل انتقادی و مقایسه با منابع معتبر ارزیابی شوند تا درک صحیح و جامعی از وقایع تاریخی حاصل گردد.

 

احمد آریا