افغان موج   

او همیشه زنده است..

نوشتۀ : مریم شهر تابش

http://shahartash.blogfa.com/

"درخت زیر پنجره به آرامی روی شیشه ضرب گرفته است... می خواهم آرام، ساکت و راحت بیاندیشم، دلم نمی خواهد کسی مانع من شود، دلم نمی خواهد اصلا از جایم حرکت کنم، به راحتی از چیزی به چیز دیگر بلغزم، بدون هیچ احساس دشمنی یا مانعی. دلم می خواهد هر چه عمیق و عمیق تر از لایهء ظاهری، با همه حقایق سخت و بی ربط آن، دور شوم."

داستان «لکهء روی دیوار»-  مجموعهء داستان های کوتاه «بانو در آیینه»*

زنده بودن همیشه گی ناممکمن است، اما شماری از انسانها ناممکن را ممکن ساخته اند. شماری از انسان ها همیشه زنده اند. چه فرقی می کند اگر جسم شان فرسوده شده باشد؟ چه فرقی می کند که دیگر وجود فزیکی نداشته باشند؟ آنها زنده اند. در کتابهایی که نوشته اند و در کتابهایی که در مورد شان نوشته شده است، در مقاله هایی که نوشته اند و در مقاله هایی که در مورد شان نوشته شده است..

ویرجینا وولف یکی از همان انسان ها است. او یکی از بهترین نویسنده های قرن بیستم بود که به آسانی نام خود را در آسمان ادبیات بلند کرد. شش دهه است که ویرجنیا وولف وجود فزیکی ندارد، اما آیا درست است گفت او دیگر زنده نیست؟ هر روز نامش بر زبانهاست، هر روز میلیونها نفر کتابهایش را می خوانند، هر روز در موردش می نویسند، هر روز برایش محافل ادبی می گیرند، آیا باز هم می توان گفت او دیگر زنده نیست؟ اگر چنین بگویم از انصاف فرسنگها فاصله گرفته ایم.

بانو وولف داستان نویس، پژوهش گر و نقد نویس نوگرای انگلیسی بود که بیشتر داستان هایش بازتاب دهندهء مفکوره های فیمینیستی اش استند. در داستان های وولف گفتگو ها و کشمکش های درونی راوی به زیبایی ویژه يی به نگارش آمده اند. برای مثال می توان از داستان های کوتاه مجموعهء «بانو در آیینه» نام برد. اتکا وولف به ریالیسم هم

ویژه گیی است که به جذابیت داستان هایش چندین مرتبه افزوده است. این ویژه گی ها وولف را از دیگران  متمایز می سازند و در ادبیات برجسته اش می کنند. شیوهء متفاوتی که وولف به کار می برد برای خیلی ها قابل درک نیست، اما کسانی که توانسته اند به عمق داستان های وولف بروند می دانند درک کردن داستان های وولف آسان است، اما به دقت فراوان نیاز دارد. اگر یکبار به شیوهء نوشتاری وولف آموخته شوی، می توانی به آسانی هر آن چه او نوشته است را حس کنی. کتابهای وولف، با همان کشمکش های درونی و همان گفتگو ها و همان ماجراجویی های ساده ولی هنرمندانه شان است که توانسته اند به آسانی در دل کتاب دوستان جا باز کنند. امروزه شاید کمتر کسی باشد که در کتابخانهء خود یک یا چند کتاب از وولف نداشته باشد.

از کتابهای مشهور وولف می توان از «خانم دالوی»، «انو در آیینه»، «دوشنبه یا سه شنبه»، «امواج»، «به سوی فانوس دریایی»، «ارلاندو» و... نام برد. در این میان «بانو در آیینه» و «دوشنبه یا سه شنبه» مجموعهء داستان های کوتاه وی اند. گفته شده است که بانو وولف از فاصله میان رمان های خود استفاده کرده داستان کوتاه می نوشت. خیلی از این داستان ها انگیزهء نوشن رمان های بزرگ برای او بوده اند و خیلی از شخصیت ها پیش از این که در رمان های او بیایند در داستان های کوتاهش می زیسته اند. چنانچه شخصیت «کلاریسا دالوی» پیش از این که در رمان «خانم دالوی» بیاید در داستان های کوتاه وولف بوده است. این بیانگر آن است که داستان های کوتاه ویرجنیا بوده اند که راه را برای نوشن رمان هایش باز کرده اند.

از وولف 500 مقاله به چاپ رسیده است. مقاله هایش هم چون کتابهایش بیشترینه بازتاب دهندهء مفکوره های فیمنیستی او اند. مقاله های وولف نشان می دهند که او منتقدی حساس و تحسین برانگیز بود. در پهلوی این ها وولف در مقاله های خود در ساده سازی  پیچیده گی ها می کوشید. او که نویسنده يی بود نو گرا، می کوشید با دیدگاه های نو و تازه به همه چیز بنگرد. تاریخ نشان داده است که مردم همیشه از پذیرفتن دیدگاه های تازه در هراس بوده اند و همین پذیرش دیدگاه های نو او برای مردم هم دوره اش مشکل بوده اند.

وولف در زنده گی خود، دو دورهء خیلی بحرانی را گذشتانده بود. او توانسته بود دورهء اول افسرده گی و بحران روانی را شکست دهد اما دورهء دوم او را شکست داد. او ضعیف تر از آن شده بود که بواند باز هم با روزگار بجنگد و به پیش برود. نخست زمانی بود که او در 13 ساله گی مادر و دو سال پس از آن خواهرش و سالهایی بعد پدر خود را از دس داد. این دوره بالای روحیهء ویرجینای جوان تأثیر بدی داشت و برای او افسرده گی شدیدی را به میان آورد. بار دوم به خاطر جنگ جهانی دوم، خراب شدن خانه اش در لندن و شماری اتفاقات ناگوار دیگر دچار افسرده گی شد . ویرجنیا نتوانست بار دوم چون بار نخست بر افسرده گی خود غالب شود و برای همین دست به خودکشی زد. او جیب های کرتی خود را پر از سنگ کرده و خود را در دریای نزدیک خانهء خود غرق کرد. وجود او از بین رفت. دیگر ویرجینیایی نه بود تا بنویسید، یا بخنند یا بگرید. اما اینها برای "«نده نبودن» او دلیل شده نمی توانند. او زنده است. برای همیشه. در نوشته ها، در مقاله ها، در کتابها، در ذهن مردم.. او زنده است.