عاشق شدم به چشم سیاهی که وای وای
بسمل شدم ز تیر نگاهی که وای وای
روز و شبم به ناله و آه است و غمکشی
کارم کشیده است به جایی که وای وای
زین راه پر خطر نرسیدم به بیشه ای
افتاده ام به دام بلایی که وای وای
نزد طبیب رفتم و گفتم که عاشقم
او نسخه ای نوشت و دوایی که وای وای
زد تیشه عشق و کار بکوهی اثر نمود
آمد ز جوی شیر صدایی که وای وای
خسرو بکام خویش رسید و نگفت کس
فرهاد کرده است خطایی که وای وای
نعمت الله ترکانی