افغان موج   

ترانه ی  لالایی

 

مجموعۀ اشعار قیوم بشیر هروی بنام « ترانه ی لالایی» تازه از چاپ برامده. درین مجموعه اضافه از هشتاد  غزل و مثنوی ثبت است که با مقدمه ای از فرهیخته ارجمند جناب عبدالروف راصع شروع میشود. جناب عبدالروف راصع که بدون تعارف یکی ار فرهنگیان نیم قرن اخیر در حوزۀ شعر وادب هرات باستان اند و مدت مدیدی سمت مدیریت مجلۀ هنر و  با ریاست اطلاعات و کلتور هرات همکاری صمیملنه داشته  اند آنچه که درخور این اثر ارزشمند است را درین مقدمه آورده اند و جایی برای تبصره ای باقی نمانده است. اما بنا بر وعده ای که به بشیر عزیز کرده بودم میخواهم چند نکته را به ذوق خودم یاد آور شوم.

شعر غنایی در حوزۀ ادبیات فارسی دری تاریخ کهنی دارد. شاعران و دانشمندان فراوانی ازین سبک پیروی نموده و درد دل اجتماع و مردم را در قالب غزل، مثنوی، مخمس و  رباعی بیان کرده اند. هر گاهی که شاعر احساسات اش را به خاطر رنج های بی پایان مردمش به رشتۀ نظم کشیده و  تاریخش ازتجاوز، اشغال، کشتار و دربدری مردم سرزمین ما حکایت ها دارد.  که حکایتگر غرور و وحدت ملیت های  سرزمین ماست.

قیوم بشیردرین ترانه هایش درد های را باز گو میکند که همه گیر است درد من درد تو و درد او... از دوران جوانی اش در مهاجرت به ایران و آنچه بر او از طرف حکام ایرانی بخاطر فرا گرفتن تحصیلات ادکادمیک روا داشته میشود.

 

حقیقت گر چه تلخ است چارۀ نیست

به کی گویم چو کس غمخواره ای نیست

 ز میهن دور گشتم در جوانی

به غربت آمدم ای یار جانی

ز بس من در مشهد و شهر تهران

شدم در هر وزارتخانه حیران

دریغ! بعد از دویدن ها شنیدم

بسی حرف ها که کردند نا امیدم

 ندارد هیچ مهاجر حق تحصیل

 که ثبت است به قران و نه انجیل

 

بنا به گفتۀ قیوم بشیر این اولین شعر اوست و حکایتگر از رنج و دردی هست که تا امروز دامنگیر مهاجرین افغانستان در ایران میباشد. ذهن این جوان نو رسیده را درد ها و رنج ها میازارد و اکنون  چیزی کم  نیم قرن از عمرش را سپری میکند وطن و مردمش را بخاطر رنج های بیکران که از دست همین همسایه های بیمروت میکشند به تصویر میکشد و لالایی اش را به نام وطن اینچنین آغاز میکند:

 

آغاز لحظه های شکیبایی ام تویی

پیمانه ی تمام توانایی ام تویی

افسرده ام ز دوریت ای مادر عزیز

غم آشنایی گوشه ی تنهایی ام تویی

...........

رنج غربت و دوری از وطن و دوستان لحظه هایش را پیوسته با اندوه همراه میسازد. قیوم بشیر از ایران به پاکستان با خانواده اش مهاجرت میکند و گویی این مهاجرت سرنوشت اش باشد و از انجا به استرلیا میرود. ولی لحظه مردم و وطنش را فراموش نمیکند. کار های مطبوعاتی و ژرانالیستی اش را ادامه میدهد.

ای دریغ آن میهن زیبا کجاست؟

آن گلستان جهان آرا کجاست؟

ویا:

رسید بهارو دل زار من خزان چه کنم

به سرزمین من است ناله و فغان چه کنم

ویا:

به دشمن فرصت حاکم شدن بر میهنت دادن

ز جهد و جنگ با ایشان کنون صرف نظر تاکی

 

به همینرتیب هر قدر در طول این اثر پیش میروی اندوخته هایت از احساس  وعواطف درونی شاعر بخاطربیان  ناهنجاری ها، بدبختی ها و ناملایمات زیاد تر میشود. تاثیرات این نظم ها که با درد های همه علل مشترکی را ریشه یابی میکند با واژه های تند، هزل هجو، طنز و احتجاج  و شوریدن درآمیخته؛ مدت ها روان خواننده را تسخیر میکند.

برای قیوم بشیر عزیز به خاطر نشر این اثر ارزشمند تبریک و تهنیت عرض میکنم.

نعمت الله ترکانی

2 جون 2011