افغان موج   

سید موسی عثمان هستی

نقدی بر کتاب " رها در باد"  

 ببرک و خیبر سریک شمشیر جا

پیش ثریا بها را نکردند  رها

این ثریا هردو را کرد از هم  جدا

در رذالت بودند شهکار بی همتا

شاعربی سنگ وبی ترازو

 زمانی که درپختگی نویسندگی هرکس راه یافت و توانست اوضاع سیاسی و اجتماعی وطنش را درک کند، بخاطر نفع ملت خود، وطن خود، نظر به شرایط همان روز قلم برمی دارد و بخاطرنفع ملت خود چهرۀ دیگر به قلم خود می دهد، بشرطی که این چهره بدل کردن نویسندۀ قلم به نفع شخصی نویسندۀ قلم نباشد ، به نفع انسان و انسانیت باشد و از هرنوع تبعیض که شخصیت نویسنده را زیر سوال می برد، خودداری کند.

 وقتیکه نوشته نظر به شرایط زمان و اوضاع سیاسی یک مملکت وملت تغییرکند، شهامت نویسنده است،  نمایندگی از ابن الوقتی نویسند نمی کند. با وجودیکه من قبلاً هم این افشاگری ها را در قسمت رژیم فاسد کرزی، شاه پرستان، داوود پرستان ، حزب دموکرتیک خلق ،مجاهد ، طالب و چپ و راست بی ارتباط  با یکجا شدن وهم فکرشدن این جنایت کاران که زنجیرگونه ستون فقرات دولت کرزی را تشکیل می دهند وتوسط غداران جهان امریکا، روس ، انگلیس ، اعراب مرتجع  وغرب حمایه می شوند. صدها مقاله درسایت ها نوشته ام واین بار به بهانۀ نقد کتاب رها درباد تاریخ  حزب دموکراتیک خلق را می نویسم، چهره بدل کردن قلم نیست، برملا ساختن واقعیتهای کتاب رها در باد است.

 

 

این پرخاشگری قلمی من با خفاشان تاریخ زدۀ حزب دموکراتیک خلق صورت می گیرد. این جنایت های پائین را که من تسبیح گونه پشت هم آورده ام، جنایت امروز نیست ، از دوصد سال به این طرف  در وطن ما جنایت  شکل حرفۀ بخود گرفته، ولی از آغاز حکومت محمد داوود در چهارده سال حاکمیت  روس پرست حزب دموکراتیک خلق، شمشیر دو دم تیز و برندۀ فاشیستی به بهانۀ انقلاب، سرتا پای زمین افغانستان را خون آلود و فضای دموکرسی وطن را غبارآلود و قبرهای دسته جمعی را زیب جنایت حکومت داری خود ساختند. تجاوز جنسی که جزء پالیسی شان از روز اول تأسیس حزب دموکراتیک خلق بود در زندان ها و سازمانهای حزبی. خود اعضای سرشناس حزب خصوصاً رهبران شان بگفتۀ ثریابها که یکی ازهمسنگران سرشناختۀ حزب دموکراتیک خلق، عروس خانوادۀ شاه قبایلی، تیکه دار کشتارگاه خاد، تجاوز های جنسی و بعد از تجاوز و بوتل زنی ها برفرج زنان و معقد مردان و بخاطر افشا نشدن جنایات جنسی این قماش بدنام، اکثر قربانیان خود را زنده بگورکردند. آفتاب با دوانگشت پنهان نمی شود.

 فروید،فیلسوف و روان شناس فرانسوی که زیادتر جریانات سیاسی و اجتماعی را از روی مسایل کلی جنسی با اسناد قوی ارائه می کند. رسالۀ اول فروید در بارۀ مسائل کلی جنسی و بیماری ها و اختلالات مرتبط با این غریزه طبیعی می باشد.

فیمنیست ها زیادتر از رسالۀ جنسی فروید، در برابر خشونت های جنسی  نقل قول می کنند تا از انسانهایکه قربانی بیماران جنسی اند، مثالی از دستبازی رهبران حزب دموکراتیک خلق اند و تا هنوز جنایتکارانی مانند کبیر رنجبر که همکار دولت کرزی است از کرسی پارلمان دولت کرزی سوء استفاده کرده، بالای دختر چهارده ساله تجاوز نمود و یکبار دیگر ذغال سیاه جنایت حزب دموکراتیک خلق را پکه زد و تازه نمود.

خانم ثریابها که ادعای فیمنستی دارد، در کتاب رها در باد، از ارتباطات جنسی خود و دیگران، کشتی قلم را در اوقیانوس پُر از طوفان و باد جنایت قلم بروی صفحۀ تند و شتابان بی ترس و بی باک می راند و بادبان کشتی قلم خود را در آن رها میکند.

 حزب دموکراتیک خلق به اساس اسناد تاریخی و اسناد کتاب رها درباد درطول تاریخ افغانستان از زمان یما پادشاه تا حکومت کرزی، هیچ حکومت وهیچ متجاوزین استعمار و دولت های دست نشانده وغیر دست نشانده، به اندازۀ حزب دموکراتیک خلق، قربانی جنسی نه گرفته، چون جنایت های جنسی حزب دموکراتیک خلق به تاریخ این حزب بدنام ارتباط مستقیم دارد.

نقل قول ها واسنادی که درکتاب رها درباد و درمقالات وکتب زیاد از مریضان جنسی این حزب که پیروی از بیماری جنسی  ببرک کارمل و دیگر رهبران این حزب جنایتکار کرده اند، نقاب رذالت شان در نوشت ها دریده شده و باید دریده شود.

 

 نا گفته نماند که مجاهد وطالب وقدرت مندان دولت کرزی هم از شاگردان حزب دموکراتیک خلق در تجاوز جنسی هستند. ما نمی توانیم که دیگر اوباشان  جنایت کار را از ردیف جنایت کاران حزب دموکراتیک خلق مستثنی بسازیم. سگ سگ است، دم کله پاچه آن از سگ است، سرتا پای سگ سگ است تمام این جنایتکاران دم سگ است.

شاه پرستان و داؤود پرستان حزب دموکراتیک خلق ،مجاهد، طالب، دولت کرزی ،چپ و راست که به شکل مخفی کیک پوستین خاینین بوده، نه تنها نزد من، نزد ملت افغانستان خاین هستند. این پاچه گیران هم در ردیف حزب دموکرتیک خلق قرار دارند. 

درحق مخالفان درون حزب و درحق ملت بی دفاع افغانستان، رهبران حزب دموکراتیک خلق جفا کردند و نامردانه قربانی جنسی گرفتند که یکی از قربانی های جنایت های بیشمار حزب دموکراتیک خلق، ثریا بها درکتاب رها درباد، پرده ای سیاه را از روی حقیقت بدر آورده.

این بیماری مزمن جنسی بعد از حاکمیت ظالمانۀ حزب دموکراتیک خلق که میراث شوم قدرت طلبی و تجاوز جنسی از حزب دموکراتیک خلق به ارث برده اند، از شدت بیشتر در جنایت برخوردارهستند. ومریضی روانی دربین اشخاص با صلاحیت و قدرتمند و تفنگسالا ران روز به روز افزونی می گیرد و مانند سپاه انقلاب حزب دموکراتیک خلق، سراطفال زیرچهار سال و بالای چهارسال هم دریغ نمی کنند، اطفال را به قربانی جنسی می گیرند.

همان طوریکه روس ها از جنایات حزب دموکراتیک خلق و قشون متجاوزخود چشم پوشی می کردند. امریکایی ها وغربیانهم ازجنایت های مجاهدین و زمامداران امروز، مانند دولت روس چشم پوشی کرده پرده از روی جنایات شاه پرستان ،داوود پرستان ، حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد و طالب ،چپ و راست برنمی دارند. به تمام ملت افغانستان و جهان معلوم شده و ملت به این فکرشده که نه کل ماند نه کدو، خاک بسرهردو.

 ترور و تجاوز در زندانها و بیرون زندان های افغانستان چه دردست خارجی ها درزمان روس قرار داشت چه دردست دولت حزب دموکراتیک خلق وچه امروزدردست دولت کرزی، امریکا، مجاهد وطالب آشکار وبدون شک یک واقعیت دردناک است و چون نشتر تیز روحی و روانی برمغزملت افغانستان اثرعمیق گذشته  است.

 تجاوزگران جنسی بخاطرضعیف ساختن روحیه ملت مثلیکه سایت های حزب دموکراتیک خلق وپرچم با اتهام زدن های ناموسی برملت شریف افغانستان  وبه از پیروی از ببرک کارمل درجعل ودسیسه ید طولایی دارند.

نوشته های  نویسندگان وانونویسی وجل سازی می کنند و دسیسه براه می اندازند تا آتش بی وجدانی وبی ناموسی شان به خاکسترتبدیل نشود و روح ببرک کارمل با این رذالت ها شاد باشد!.وملت مظلوم وبی دفاع افغانستان شاهد تجاوزهای زور به زنان و مردان بوده که می توانیم تجاوز درونی حزب دموکراتیک خلق بر دوانسان بی دفاع خود حزب دموکراتیک خلق، توسط  دستگاه جاسوسی خود این حزب در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، خانم کریمه کشتمند و آقای سلطان علی کشتمند و غیره که دراول حکومت ببرک کارمل، شاه شجاع ثانی اشک های کریمه و کشتمند و گلوی پرعقدۀ شان ثبوت نوشتۀ بالا می باشد. اینها مریضانی هستند که برخود رحم نکرده اند، پس بر ملت افغانستان رحم نکردند و نمی کنند و نخواهد کرد و با پُررویی هنوزهم دهن بازمی کنند.

شما کوفتید در قات پای، بوطل و میخ

زنا  را  بر مادر خود  نکردید  دریغ

کسیکه نکرده دریغ سر مادر خویش

زند بر مغز دیگران صد نشتر و تیغ

شاعربی وزن وبی ترازو

با وجودیکه درنهاد های حقوق بشر یک مشت جاسوس و مزدورهستند گاه گاه بخاطر فریب  مردم ما سر وصدا بلند می کنند، این بی حرمتی  نه تنها از سوی حقوق بشر تائید شده و با حرامزادگی خودشان آتشی را که شعله ور می سازند، بعد خاموش می کنند و با این نوع جنگ و گریز ملت ما را در یک سر درگمی قرار داده اند، ولی فعالان سیاسی و مردم همواره آتش چنین جنایت را نگذاشته اند که خاموش شود. موضوع تجاوز در زندان ها و بیرون از زندان ها،  توسط  روس و افراد حزب دمواتیک خلق دیروز و امروز، توسط افراد کرزی، جنایاتی که امروز و دیروز در زمان شاه ، داوود ، حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ، مجاهد و طالب، موضوع تجاوزجنسی  در زندان‌های رژیم درسطحی گسترده مطرح شده است و یومیه مطرح می سازند، ولی پافشاری نهادهای سیاسی  ومردم عوام همان طوریکه از اوباشان حزب دموکراتیک خلق وجنایات قشون سرخ، روسها درآن روز حمایت می کرد. امروزامریکا وغرب ازجنایت حکومت ائتلافی کرزی  که مهره های خطرناک رژیم فاسد کرزی، شاه پرستان، داوودپرستان ، حزب دموکرتیک خلق ، مجاهد، طالب وچپ وراست، بی ارتباط  باهم، زنجیر گونه ستون فقرات دولت کرزی را ساخته اند، توسط غداران جهان ،غربیها، ارتجاع عرب، امریکا، روس ، انگلیس وغرب حمایه می شوند.

 ولی جنایت های امروز، سد جنایت های حکومت حزب دموکراتیک خلق شده نمی تواند. در حقیت آغاز گر تمام جنایت ها، از زمان حکومت محمد داوود، این حزب بدنام و منفور، خصوصاً شاخۀ پرچم که در وارونه نویسی، اتهام ، جاسوسی و جعل کاری، ید طولا داشتند و دارند. ملت مظلوم و بی دفاع افغانستان هنوزهم مورد انواع شکنجه های فیزیکی، روحی و جنسی قرارگرفته اند و می گیرند. و تا زمانی که این قشر فاسد، در دولت و دولت داری افغانستان قرار داشته باشند، جنایت شان ادامه دارد.

 بطورمثال سیاوش وکیل کابل که پسر داوود سیاوش است و در آخور حزب دموکرتیک خلق بزرگ شده،  میخواهد با این نوع داد و فریاد، جنایت های حزب دموکراتیک خلق را پنهان بسازد. همان طوریکه اخوان نه توانسته که از قدرت کرسی های پارلمان با فریاد وعربده کشیدن های قوله مانند، سد واقعیت گویی ملت شوند. دار و دستۀ بدنام حزب دموکراتیک خلق هم نمی تواند که سد راه ملت غیورافغانستان شوند. شاید ما زنده نباشیم، ولی ایمان به پیروزی خلق ستم کشیده ای مان داریم که این زنجیرها را روزی با پنجه های آهنین مبارزات خود می شکنند.

 سازمان ملل درچنگال قدرت های بزرگ که سرمنشۀ تمام جنایت ها می باشند، بظاهربه خاطر فریب ملت های مظلوم تجاوز جنسی را در زمان جنگ وغیر جنگ  ممنوع اعلان کرده اند « اگر سربازی درعملیات جنگی طرف مقابل را مورد تجاوز قرار بدهد، نه تنها سرباز مقصراست بلکه فرمانده هم مقصراست.» و این نوع  نوشته ها  بروی کاغذ بشکل تشریفات آمده، ولی کمتر جامۀ عمل پوشیده، حتی کسانیکه درقشون خودشان مورد تجاوز در زمان روس قرارمی گرفتند و یا امروز قرار می گیرند، نه تنها محکمه نمی شوند، بلکه به هرشکلی که باشد آن سر و صدا ها را مثلیکه روسها و دولت حزب دموکراتیک خلق دیروز خاموش می ساختند، امروز امریکا، غرب و دولت کرزی هم خاموش می سازند.

دراین جای شک نیست که زنان آزاده وفیمنیست بدون ترس وکسانیکه مانند ثریا بها قربانی تجاوز جنسی شده اند، شجاعانه علیه این نوع بی عدالتی مبارزه می کنند ودر سازمانهای که  دورهم جمع شده اند با شمشیر زبان و قلم تحت لوای دموکراسی وارد جریانات وگفت وگو های سیاسی می گردند.

باوجودیکه توسط رژیم های خودکامه ومزدوران رژیم های خودکامه، بخاطر جرم برابری، حقوق انسانی شان،آزادی خواهی، دستگیر، شکنجه و مورد تجاوز جنسی فردی و گروهی قرار گیرند.

بازهم روز به روز به تعداد شان بخاطر مبارزۀ عادلانۀ شان بیشترو بیشترمی گردد. درحقیقت این یک شهامت است ، که این زنان شجاع فیمنیست از خود نشان می دهند. اعترافات خانم ثریا بها و افشا تجاوزات جنسی در بین اعضای حزب دموکراتیک خلق، از جملۀ شجاعت و شهامت این زن است، با  وجود کم نویسی در قسمت جنایت حزب دموکراتیک خلق، بخاطر پرچمی بودن خود کرده، مقصر شمرده نمی شود. خدا کند که دیگر زنان حزب دموکراتیک خلق از خود مانند ثریابها  شهامت نشان بدهند و جنایات جنسی وغیرجنسی بیشتر را افشا کنند.

اسد یکی از همکارانم آمد وگفت:« لطفاً وقت نهار به دفتر ما بیایید که دربارۀ «حزب رستاخیزملی» گپ می زنیم.»

طوریکه  محمد داوود به کسانیکه وطیفۀ ساختن حزب رستاخیزملی را داده بود و دونفر نقش کلیدی داشتند،  وهاب زاده  که زمانی رئیس فاکولتۀ حقوق بود و عبدالاالله وزیر مالیۀ داؤود، از طرف محمد داوود دستور داشتند، که اگر خیبر موفق به انحلال حزب پرچم نشود، از آوردن پرچمی ها به شکل انفرادی خود داری کنید و شعله ئی های پاشان شده را به هیچ صورت در حزب جذب نکنید و نه تنها که اخوان را جذب نمیکنید، بلکه تحت مراقبت جدی قرار دهید، از افغان ملت ، صدای عوام ، حزب ملت و دیگران بعد از دقت وغورهمه جانبه، اشخاص و افراد را درحزب رستاخیزملی جذب کنید. خانم ثریا یک پرچمی شناخته شده بود و درآن  وقت در یک خانوادۀ پرچمی ازدواج کرده بود و خانم ثریا زن گم نام هم نبود که حزب رستا خیز او را  جذب می کرد. پس حرفهای خانم، نفخ دل را رها کردن درباد است.

   برای حضارگفتم: داوود پس از کودتاه ،خلقی ها و پرچمی ها را در رأس  پوست های مهم و کلیدی دولت قرارداد.

رییس جمهور آن قدر برای پرچمی ها صلاحیت داد تا صمد ازهر، هاشم میوند وال نخست وزیرسابق را درجریان باز پرسی به قتل رساند و آب از آب تکان نخورد. شوروی ها تمام مخالفین خود را سر به نیست کردند.

این حرفها ونوشته های ثریابها یک حقیقت انکارناپذیراست که نه تنها ملت افغانستان، بلکه تاریخ جهان شاهد جنایات خلق در زمان حکومت محمد داوود خان است. از جمله قبرهای دسته جمعی زمان فیض محمد وزیری، وزیر داخلۀ سردارمحمد داوودخان که یک پرچمی منفورشناخته شده بود و توسط قوم خوداش در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به قتل رسید.

محمد داوود در زمانی که پدراش در المان کشته شد، بخاطر انتقام خون پدر به گفتۀ کریم خان اسحق زی که در زندان با من و کشککی در یک اتاق بود و  در کانادا فوت کرد و اولاد های او بخاطر دوستی من و کریم خان اسخق زی، هنوزهم کاکا گفته ازمن احوال می گیرند.

اسحق زی گفت محمد داوود و نعیم برادراش که خیلی جوان بودند به مجردی که خبر شدند پدرشان توسط سید کمال کشته شده،  با باز محمد خان ناظرخود با یک تعداد اشخاص به خانۀ سیدکمال حمله بردند، مادر پیر او را با جوانان ، اطفال و شش نفر مهمان شان بشکل ظالمانه کشتند.

با زندانی ساختن ملک عبدالرحیم زی که زمانی مانند حسن شرق ، ببرک ، قادرخان کهدامنی، داکتر درمل، قیوم خان وردک، شوهر معصومه وردک که مشهور به خانم عصمتی از جمله رهبران آنزمان از پای دوان محمد داود خان وحزب عوام بود و خواهراش را که شریفه نام داشت و دوکتورا اشرا از روسیه گرفته بود، به داکتر فرزان رهبر حزب عوام  داده بود و خوداش، خانم قیوم وردک، وزیرمعارف زمان داوود خان بود، دومین ترسی بود که به ملت افغانستان نشان داد که محمد داوودخان همان سگی که لیلا نام دارد نمی شناسد غریب وآشنا را.

وهم داوودخان وقتیکه که در قندهار، جلال آباد، رئیس تنظیمه بود، از خود به مردم ضرب شصت نشان داده بود و در زمان  وزارت دفاع خود در جنگ های صافی صدها نفر توسط عبدالرحیم زی و دیگرهمرکابان خود از بین برد و به صدارت رسید، توسط  رسول قندهاری،  پسر محمدغوث خان نایب سالار قندهاری، هزاران انسان را مخفیانه با دسائیس ومخفیانه در زمان صدارت اش سر به نیست کرد و ملت افغانستان در طول تاریخ او را بنام سردار دیوانه می شناختند.

دو چیز بیادم آمد، زمانی که مرض کتاب خواندن داشتم در تهران کتابی بدستم افتاد که از نویسندۀ کتاب خاطرات پراگنده درآن کتاب بنشر رسیده بود. زیادتر وحشت زمان دولت داری استالین را که واقعیت داشت و یا نداشت نوشته بود. او درآغاز نوشته بود هرکی که از جرأت خود در زمان استالین یاد می کند، به این می ماند که او را کس نشناسد و لاف در مسافری بزند.

بخاطرجرأت و حرفهای خانم ثریا بها دو حکایت از یادداشت های افسر زمان استالین که درآن کتاب آورده شده بود را می آورم بخاطریکه که داوود تا مرگ خود نزد ملت ما کمتر از استالین نبود.

درکتاب نویسنده نوشته بود که بعد از مرگ استالین، ازخروسچف پرسیدند که چرا در وقتی که استالین زنده بود محکمه نشد و برطرف نگردید و مورد انتقاد رهبری حزب قرار نگرفت؟ خروسچف گفت: زندگی در زمان استالین آن قدر خفک کننده بود که نمی توانستی پلک زد، چه رسد که زبان دراز می کردی.

وهم در این کتاب نوشته شده بود که در زمان استالین مرد انقلابی ای به دستور استالین کشته شد و استالین نفری را موطف کرد خانۀ که در انقلاب به دسترس مرد انقلابی مقتول قرارداده شده بود، بعد از کشته شدن شخص که بنام خاین او را کشته بودند، باید خانۀ دولتی ازآن شخص گرفته شود. رفیق شخص کشته شدۀ انقلابی را به خانۀ او فرستادند تا خانه را در ظرف یکساعت تخلیه کند. مرد انقلابی که توسط استالین کشته شده بود ، دخترکی داشت در حدود چهارده سال، دید که رفیق پدراش آمده، فکرکرد که به احوال گیری آنها آمده، دخترک که از دیدن رفیق پدر خوشحال شده بود، به رفیق پدرنزدیک شد تا  او را مانند قبل به آغوش بکشد. رفیق مرد انقلابی که به تخلیۀ خانه مؤظف شده بود، دخترک را از ترس اینکه به استالین کس خبرندهد دخترک را تیله نمود، دخترک گفت پدرم را استالین کشت، تو که دوست پدرم بودی ترا چه چیزی این قدر بی مهر ساخت؟

 سالها گذشت و دخترک درساختن کارشاقۀ خط آهن کارمی کرد، آن مرد که رفیق پدردختر بود و زمانی او را تیله کرده بود، دخترک رفیق کشتۀ دست استالین را دید گفت: تو دخترفلان دوستم نیستی؟ دختر با تعجب گفت : توهمان شخص نیستی که مرا تیله کردی و وسایل ما را بیرون در برف و خنک مسکو ریختی؟ گفت: هستم. گفت چطور بازهم حرف از دوستی می زنی؟ مرد گفت: خانم اگرشناختی که من از استالین در آن روز داشتم، تو می داشتی و در موقف من قرار می گرفتی ، در برابرمن چگونه عمل می کردی؟

در زمان داوود هم واقعاً کس جرأت زبان دراز کردن نداشت ، چه رسد که مثل خانم ثریا از آسمان و ریسمان سخن گوید. این لافهایی است که خانم ثریا بها در مسافری وغربت می زند. خدا کند که درشب محمد داؤود را خواب نبیند و سکته نکند.

بخاطر رفع خستگی شما حکایتی از زمان امیرعبدالرحمن خان می آوریم :

میگویند که امیرعبدالرحمن خان به گفتۀ خود امیرکه در یادداشت های خود نوشته، مرد لچک، بچه باز، بی بند و بار، یاوه سرا بود و خود را از دیگر لچک ها یک سر وگردن بلند فکرمی کرد.

روزی امیر عبدالرحمن کاکه های کابل را خواست و گفت : کی کاکه است؟ شش نفر از بین کاکه ها بیرون شدند و گفتند ما کاکه هستیم. امیر امر کرد غراب و زنجیرشان کنید، بعد چوب فراوان خمچۀ ارغوانی تر از درختان ببرید و به فراش باشی بگوئید که اینها را در حضورمن و مردم، فراشی کنند . یعنی مقصد امیر که این شش نفر که خود را کاکه قلم داد کرده اند، چوب بزنند. امیرگفت :هرکدام شما که زیرچوب آه و فغان نکردید، از خود کاکی نشان دادید، به حکومت هزاره شما را حاکم مقرر می کنم و یک چپن ابریشمی برای شما با یک موزۀ زمستانی انگلیسی تحفه می دهم .

پنج نفر از اینها زیر چوب طاقت نکردند، داد و فریاد کشیدند، امیرگفت: لنگی اینها را از سرشان بگیرید، دیگر حق ادعای کاکه گی در شهرندارند، نفر ششم که زیر چوب از خود مقاومت نشان داده بود، امیر دستور داد و گفت: فرمان حکومت داری را بنویسید و به دست این کاکه بدهید، یک جوره موزه و چپن هم به کاکه دادند، ولی کاکه از جای خود بلند نمی شد، امیرعبدالرحمن خان گفت: کاکه پدر! چرا از جای خود بلند نمی شوی؟ گفت: صاحب من یک تنبان هم ضرورت دارم.

گفت تنبان من زیرلت شما چتل شده. امیر خنده کرد و گفت : این کاکۀ چتل را ببرید و تنبان برایش بدهید و چپن ، موزه و فرمان را از نزدش بگیرید.

این حرفهای کاکه گی ها را که ثریابها از کاکه گی امروز می زند، از حرفهای کاکگی نوشته و از اینکه سنتراج درچه حالت بود چیزی نوشته نکرده. لاف درمسافری نه دهن پاره می کند و نه جرم و گناه دارد. خصوصاً که با سیا و گ.ک.ب یا ک.جی.ب روابط  داشته باشد.

 من هر روزعصر با مرخصی از دفتر، برای آمدن به خانه ازکنارخانۀ خیبر می گذشتم. گاهی روزها خیبر بیرون خانه اش تنها روی درازچوکی می نشست وگاهی با همسایه ها و رفقایش گپ می زد. آن روز خیبر را تنها دیدم. کناراش نشستم و از ماهیت حزب رستاخیزملی از وی پرسیدم. وی از سر احتیاط،  دور و بر اش را نگاه کرد و گفت:« اینجا جای مناسب برای گپ زدن نیست، بیا خانه برویم و گپ بزنیم » به خانه رفتیم، استاد که چون همیشه از خودخواهی های کارمل دل پُر خونی داشت، گفت: خودت اقتصاد خواندی و می دانی محمد  داوود برای آوردن خط آهن و پروژه های دیگربه سرمایۀ هنگفتی نیازدارد.

 دراین سفرها گماشتگان کرملین چون جلالر به نام های مشاور اقتصادی و یاورنظامی، محمد داوود را همراهی می کردند، انها پنهانی گزارش های رئیس جمهور را به کارمل و روس ها می رساندند.

 پس از چند روز به تاریخ 25 آبان 1356(16 نومبر1977) خبر رسید که شخصی به نام مرجان ، وزیر پلان را ترور کرده است.

 با یک احساس گنگ دریافتیم که درفاجعۀ قتل خرم، بین استرلسوف مشاور روسی  و مرجان قاتل خرم که از پیروان حزب دموکراتیک خلق بود، یک پیوند منطقی و سازمان یافته وجود دارد.

 بلکه سازمان های نظامی وابسته بخود را در درون دستگاه های نظامی  افغانستان ایجاد کردند.

از سازمان نظامی افغانستان به نام«سنا» یاد کردند که همکاری با استخبارات شوروی ها بوده اند . همچنان یک شاخۀ نظامی مستقل زیر رهبری میر اکبر خیبرفعالیت می کرد.

 کار درحوزۀ نظامی برای روس ها مهم بود. اینها همه زنگ های خطری بودند که می بایست سردار را از خواب خرگوشی بیدارمی کرد.

گرچه همه ملت افغانستان می دانست که حزب دموکراتیک خلق چه شاخۀ خلق و چه شاخۀ پرچم، جاسوس و معاش خور روسها بودند و شاخۀ نظامی که با خیبردر ارتباط بود، توسط روسها به خیبر که در آن زمان بین کارمل و خیبرخصومت زیاد نبود، خیبر بخاطر نظامی بودن اش مورد اعتماد روسها درحزب قرارگرفته بود. زمانیکه ببرک به روسها گذارش از ارتباط خیبر با داوود و از انحلال پرچم و ارتباط  با دیگرحلقات خطرناک می دهد، روسها درهراس می شوند، به ببرک دستورمی دهند درصورتیکه از ارتباط  خیبر با حلقات خطرناک آگاهی داری، او را از وظیفۀ رهبری شاخۀ نظام برطرف کنید وهم تنزل مقام حزبی بدهید، ما هم او را تحت نظر داریم، شما هم او را تحت نظر داشته باشید.

جریان قتل خرم وزیرپلان محمد داوود، گرچه آن قدر به مثابۀ یک قضیۀ جنایی در دوران حکومت رو به سقوط  محمد داوود ، به اثر بی کفایتی آن دولت، سبب قتل یک کارمند اول دولت داوود گردید.

صرف پولیس جنایی بخاطرتبارز قدرت و قانع شدن محمد داوود، نه به منظوریافتن قاتل و انگیزه های آن قتل و به همه ثابت شد که قتل خرم پرقو بیش نبود. گرچه هیئت تحقیق و برسی قتل خرم درهمان وقت درک کرده بود که درقتل خرم روس و دار ودستۀ روس، حزب دموکراتیک خلق دست دارد، اما ازترس و  یا بخاطر گل روی روسها، یا از ترس روس پرستان بخاطرآزردگی ازدولت داوود که روزی داوود بنیاد گذارحزب شان بود، بعد از اختلاف سلیقوی بین پرچم ودولت داوود، از هیچ نوع رذالت پرچم  و روس دربدنامی وضعیف ساختن دولت محمد داوود صرفه جویی نکردند .

قصداً بخاطر بزدلی حکومت داوود،جریان تحقیق به کجرا کشانیده شد و با دستگیری مرجان، دوسیه بسته شد و خاتمه یافت، ولی عقده های داوود  بیشتر گردید و همین عقده ها سبب شد که محمد داوود بشکل علنی در برابر روس ها  قرار بگیرد.

جلالر و صمدی از همرکابان سفرهای داوود بودند، او را به حزب دموکراتیک خلق افشا ونظریات داوود توسط حزب دموکراتیک خلق به دستگاهای جاسوسی روس، توسط سفارت شوروی مقیم کابل و نظامیان و مشاورین روسی انتقال داده می شد.

حزب دموکراتیک خلق که همیشه کوشش کرده تا ملت افغانستان را از خیابان آگاهی چشم بسته وگوش بسته عبوردهند، با وجودیکه قضیۀ قتل خرم نزد بیروی سیاسی و کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق و هیئت تحقیق قتل خرم یکسان روشن بوده.

بخاطر فریب مردم ما، مثلیکه جنایات درونی حزب را در گذشته و حالا از ملت ما پنهان نگاه داشتند وهنوزهم بخطرجاسوسی ، وطن فروشی ، تن فروشی ، قتل ، کشتار و صدها رذالت خود، با چشم سفید از جنایت خود و روس انکارمی کنند وهنوزهم فکر می کنند یا ملت افغانستان احمق است یا ملت افغانستان قرضدارحزب بدنام دموکراتیک خلق، خصوصاً شاخۀ پرچم که روزی شاشجاع روسی ببرک را سرملت افغانستان میرغضب مقرر کرده بود. و روس ها می دانند قتل خرم هم که در تومار ترورهای این حزب بدنام پیچیده، میخواهند با وارونه نویسی جنایت های خود  با داستان های متفاوت، ملت افغانستان را به کجراهه بکشانند.

باوجودیکه نوشتۀ دو خاین، ارزش تاریخی ندارد، بخاطر آگاهی ملت غیور افغانستان که تاریخ این حزب بد نام سر دستم به بهانۀ کتاب رها درباد  قرار دارد و نویسندۀ کتاب رها درباد ازمهره های شناخته شدۀ این حزب است و افشاگری های این خانم می تواند تا اندازۀ، نه مکمل پرده از روی جنایت حزب دموکراتک خلق بردارد. من از این امکانات ناچیز استفاده کرده، تاریخ نفرت بار حزب دموکراتیک خلق را درحال نوشتن هستم .

نوشته های بیروی سیاسی این حزب وکمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق و کتاب رها درباد، با وجود وارونه نویسی های اعضای رهبری حزب بدنام دموکراتیک خلق، می توانیم از لابلای نوشته های شان تاریخ جنایت این حزب را بشکل نقادانه بنویسیم. مجبورمی شویم که حتی از دروغ نویسی های شارلتانان حزب دموکراتیک خلق استفاده کنیم وآن دروغ های شاخدار را با عینک زربینی نقد، تحلیل و تجزیه نمائیم و به تاریخ بسپاریم.

دربالا نوشتم که حزب دموکراتیک خلق درترورخرم وزیرپلان آشکارا به کمک روس، بخاطر ضعف دولت محمدداوود، دست داشت، ولی می بینیم با وجودیکه دو شیطان نمک به حرام، دستگیر و کشتمند، بخاطرفریب ملت افغانستان و پنهان کردن جنایت خود و حزب خود، در قسمت قتل خرم دونوع معلومات مختلف ارئه می کنند.

درحالیکه هردوعضو بدنام بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق اند و در اعترافات شان در قسمت قتل خرم نوشته های شان نشان می دهد که در ترور خرم، حزب دموکراتیک خلق و روسان نقش داشتند، ولی جریان قتل را به دو شکل مختلف ارئه می کنند و خود را به کوچۀ حسن چپ می زنند تا به ملت افغانستان و تاریخ  وطن از جنایت خود چیزی ندهند.

من بخاطریکه ملت افغانستان این جنایتکاران را بهتربشناسد،نظریات متضاد دستگیر پنجشیری و کشتمند را بطور سند درقسمت قتل خرم می نویسم و هر دوخاین در برابر ملت افغانستان بخاطرجنایت شان، بخاطرجنایت حزب شان و بخاطرفریب ملت خود پاسخگومی باشند .

اول نوشته های دستگیر پنجشیری درکتاب ظهور و زوال حکومت  و حزب دموکراتیک خلق در زمانیکه دستگیر پنجشیری توسط  احمد شاه مسعود و شهنواز تنی  به آی اس آی معرفی شده بود و در پاکستان زندگی می کرد، یک کلمه راجع به آی اس آی پاکستان و امریکا از بزدلی و مزدوری نوشته نکرده و در اول کودتای حزب دموکراتیک، وزیرمعارف  و راه انداز مارش های تحمیلی سر ملت افغانستان و هم از روز اول حاکمیت  حزب دموکراتیک خلق، درکرسی بیروی سیاسی تره کی، امین ، ببرک ونجیب و بعد سقوط  حکومت نجیب، بقچه بردار شورای نظار، دیگر دار و دستۀ بدنام تاریخ زده، سرشورمی دهد، بدون کم وکاست می نویسم .

ضمن توضیح شرایط  و پروسۀ وحدت دوبارۀ جناح خلق وجناح پرچم درسال 1356که درآخرین تدارک روسیه بخاطر نابودی رژیم داوود بود.

در کتاب گند کثافت  ظهور و زوال  چنین مینگارد.:صفحه (51)جلد دوم

 قیام مسلحانۀ هفت ثور (1357) ازین قرار بود.

1ــ نورمحمد تره کی  منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق عضو بیروی سیاسی

2ــببرک کارمل عضو بیروی سیاسی ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق

3ــداکترشاولی عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

4 ـنوراحمد نور عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

5 ـ غلام دستگیرپنجشیری عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

6 ـسلطان علی کشتمند عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

7 ـداکتر صالح زیری عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

8 ـسلیمان لایق عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

9ـ کریم میثاق عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

10ـبارق شفیعی عضو بیروی سیاسی  ومنشی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان

نورمحمد تره کی ، داکترشاه ولی، غلام دستگیرپنجشیری، کریم میثاق و داکتر صالح زیری مربوط  فرکسیون خلق

ببرک کارمل، نوراحمد نور، سلطان علی کشتمند ، بارق شفیعی ، سلیمان لایق،  مربوط  فرکسیون پرچم

مؤخذ نویسندۀ کتاب ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق- سند کنفرانس وحدت منعقدۀ (12)سرطان(1356)مطابق 3 جولای (1977)مینویسد.

درصفحۀ (55) کتاب ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق

« یکی از تحریکات خود سرانۀ حفیظ الله امین، ترورعلی احمد خرم  وزیر پلان  دولت محمئد  داوود بود.

تاریخ (25 عقرب 1356) بود.» یعنی بعد از کنفرانس  وحدت .

صاحب این قلم یعنی دستگیر« نقشۀ ترورعلی احمد خرم تا جائیکه  تحقیقات کمسیون کنترول در ولایت کندز آشکار ساخته، توسط حفیظ الله امین طرح گردیده بود... » در صفحه(56) کتاب ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق در جلد دوم چنین با بی شرمی ادامه می دهد:

« حوادث قیام ثور نظریه ها و نتیجه گیری های هیئت اعزامی دفترسیاسی  را به وضوح کامل به اثبات رسانیده، زیرا اولین اقدام امین درهمان فردای تشکیل حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان، پذیرفتن زندانی های حادثۀ ترور خرم، از جمله آزاد کنندگان برخوردار ساختن شخصی بنام شنواری از مساعدتهای مادی دولت نوبنیاد بود .... هنگامی که حزب دموکرادیتک خلق این توطئۀ تحریک آمیزحفیظ الله امین را توسط  کمسیون کنترول کشف کرد، بی درنگ موضوع  اخراج   امین از کمیته مرکزی و درجه اول سلب مسوولیت وسبکدوشی او  از رهبری سازمان مخفی مطرح بحث قرارگرفت. طرح مصوبۀ سبکدوشی او از رهبری سازمان مخفی نظامی وکمیته مرکزی، حتی در یکی از جلسه های دفتر سیاسی توسط  کریم میثاق نوشته شد، اما تره کی و ببرک مانع صدور مصوبه گردیدند».

از روز اول افتحاراین حزب ترور مردم بود

کارشان گوگرد زدن وطن و آتش و  دود بود

درحمایت ترور، کشتن دست تره کی و ببرک

فحشا و ترور کار اوباشان، بگو چه کمبودبود؟

شاعر بی وزن و بی ترازو

جواب این شعرکه بشکل سوالیه  مطرح شده، مربوط اعضای خلق و پرچم می باشد. ببینیم سلطان علی کشتمند، بقچه بردارحزب وحدت که مثل دستگیر پنجشیری عضو بیروی سیاسی وعضوکمیته مرکزی ،عضو شورای انقلابی و صدراعظم این حزب تروریست بود، در قسمت قتل خرم بخاطر فریب ملت افغانستان، مانند دستگیرپنجشیری چه گلی را بسرخود، به سر حزب شان و بسرملت افغانستان می زند تا رد پای قتل خرم را با راست و دروغ خاک پاشی قلمی کند.اینهاهمیشه برچشمان ملت افغانستان خاک پاشی ومرچ پاشی زبانی و قلمی کرده اند. که تمام نوشته های شان شاهد دروغ های شان می باشد.

دوخفاشی که در مردارخواری چو کرگسست

بظاهر فیل  و به باطن هر دو مثل مگسسست

بدانند هم مردم جهان و هم ملت افغانستانم

که دم سگ وگله پاچۀ سگ،  چون سگست

شاعربی وزن وبی ترازو

درصفحۀ (315)جلداول ودوم (یادداشتهای سیاسی و روی داد های تاریخی) در نوشته های این نیرنگ باز تاریخ زده، نوکر خاص حزب وحدت بعد از سقوط حزب دموکراتیک خلق میخوانیم:

 «.... چندی بعد علی احمد خرم وزیر پلان درحکومت محمد داوود، در روز روشن ربوده و کشته شد. او درحالیکه با یک هیات اقتصادی جاپان مشغول مذاکره بود، در برابر دیدگان کارمندان آن  وزارت و در یکی از مزدحم ترین و مطمئن ترین نقاط شهر، در چند قدمی ارگ، مقر ریاست جمهوری، به وسیلۀ مرد مسلح وادار گردید که با او سه منزل پاین بیاید. تروریست که بعد ها به اسم (مرجان )شناخته شد، علی احمد خرم را پس از لحظاتی در روی سرک و در کنار موتر اش با ضرب چند گلوله از پا در آورد و خود پا به فرار گذاشت. منشا این کشتارها به نیروهای راست افراطی می پیوست.»

غرض از آوردن نقل قولهای این دو شارلتان تاریخ  زدۀ حزب جنایتکار و تروریست این بوده که یکتعداد از ملت ما دیروز به حرفهای این دار و دستۀ دسیسه ساز، فریب خوردند. امروزغیر از چال های روسی، به چال های  امپریالیستی هم آشنایی اعضای حزب دموکراتیک خلق خصوصا بیروی سیاسی ، کمیته مرکزی، شورای انقلابی، منشی های کمیته ولایتی و دیگر جغله و پغله این حزب آشنایی پیدا کردند، اکثرشان جاسوس و طرف در خارجی ها و داخل وطن بودند، بخاطر فریب ملت ما  واقعیت ها را نمی گویند. آنچه که قبلاً افشا شده بخاطر فریب ملت ما بشکل دست دوم بیرون می دهند ومی نویسند و در میدیا، نشخوارغیرمسولانه می کنند.

گلب الدین دراول ازمهره های خطرناک پرچم بود و با تهذیب که تحصیلات شرعی دارد،عضوکمیته مرکزی پرچم بود. غیرقومی  و وصلت های بین شان. حکمتیار زمانی از شاگردان خاص تهذیب بود که نه حزب دموکراتیک خلق انکارکرده می تواند و نه گلب الدین حکمتیار.

این روابط  بین اخوان و حزب دموکراتیک خلق هیچ  وقت پنهان نمانده، خود حزب دموکراتیک خلق در قسمت ارتباطات اعضای بلند پایه و اعضای معمولی حزب، خودهم از این ارتباطات و ائتلاف های پنهانی و آشکار،علیه ملت ما انکار کرده نمی توانند.

از ارتباط گلاب زوی- امین در وقت قدرت خود، با گلب الدین پرده برداشت وبعد از سقوط   دولت نجیب به روی کارآمدن اخوان درلباس مجاهد و طالب، این حزب بدنام، بنام پشتون و فارسی، زبان هزاره، ازبک و ترک، کیک پوستین دولت اخوانی ، طالبی و کرزی شد تا امروز طور مثال کشتمند با حزب وحدت روابط  تنگا تنگ دارد و دستگیر با  شورای نظار، بنام خراسان  وخراسان بازی دارند و هم چنان ازبک و ترک با دوستم،  مثل شرعی جوز جانی، هزاره ها با حزب وحدت مانند کریم میثاق.

اینها آن قدرملت افغانستان را احمق فکر کرده اند که هردوی این شارلتان، عضو بیروی سیاسی و عضوکمیته مرکزی حزب جنایات کار موکراتیک خلق است. در قسمت قتل خرم  دو نوع نظر ارئه می کنند. اگر اخوان دراین ترور دست داشته و یا خود اینها مستقیم و یا غیر مستقیم نقش داشتند، ملت ما تنها بدانند که پرچم با اخوان در وطن ما نقش تروریستی داشت. ببرک کارمل و تره کی که هردو رهبر خلق و پرچم بودند، به گفتۀ دستگیرپنجشیری از ترور حفیظ الله امین پشتی بانی می کردند و این  نوع حرکت را با افتخار، جزء پالیسی خود می دانستند و خانم ثریابها که در نوشته های خود نقل و قول چه از دستگیر پنجشیری آورده باشد، چه از کشتمند، چه از اخوان و چه از پرچم و چه از زبان مشاورین روس وغیر روس . اعتراف و نوشته های خانم ثریا بها هم به خاطریکه بار این شارلتانان تاریخ زدۀ ترورستی،  زمانی همسنگربوده، سند شده می تواند.

تنها مقصد ملت این است که اینها تروریست بودند، نوکر روس بودند و هستند و نوکر غرب، امریکا در باطن بودند و امروز آشکارا مزدور غرب و امریکا هستند. استاد شان خیبر به گفتۀ خودشان جاسوس دوجانبه بوده .

پیر آن کس  رهبر  گمراه  بوُد

آن مریدش سوی شیطانها رود

گر شود دیوانه آن  پیر  ناخرد

جای نان  زنجیر تن خود  جود

شاعربی سنگ وبی ترازو

به این سادگی که خانم ثریابها قتل میراکبرخیبر، پرقونانه نوشته و یا از کدام جایی اقتباس کرده و یا خواسته که از حلقه پرچمی گری نه برآمده باشد، با احتیاط و بدون اسناد نوشته. مرگ میر اکبر خیبر اگر در ظاهر پرقو بود یا نبود، چهارده ساله حکومت حزب دموکراتیک خلق نشان داد که این مرگ بی ارزش بخاطر ببرک و خرسهای قطبی که در دسیسۀ قتل خیبر با ببرک کارمل همدست بودند، دسائس و جعل کاری های ببرک به گفتۀ ثریابها، در قتل خیبر بخاطر فریب  روس ها مؤثربود.

واقعاً به اثر فشار روس، نه در زمان حکومت تره کی ، حفیظ الله امین و نه در زمان حکومت نجیب الله، بخاطرگل روی ببرک و باداران ببرک، از میراکبر خیبر یادی نشد وهم  رهبران حزب دموکراتیک خلق و روسها یک کلمه در قسمت مرگ میر اکبر خیبر تا امروز بیرون ندادند و دوسیه را در بین دوسیه های زندانیان سوختاندند که هیچ نوع اسناد باقی نمانده.

فروردین ماه 1357  خانم استاد خیبر به خانۀ مادرم آمد و با دیدن من گفت : اگر می فهیدم که تو هم اینجا آمده ای، دخترم پلوشه را می آوردم . تا موهایش را کوتا می کردی.

گفت اگر خانه ما بروی خوب می شود که هم موی های پلوشه را کوتا کنی وهم استاد با تو درد دل کند.

پرسیدم در این چند ماه که از دفتر بسوی خانه می آیم، می بینم  که استاد تنها روی دراز چوکی پیش خانه نشسته است. برایم پرسش برانگیز است که چرا  استاد  آنجا می نشیند. مگر کار و بار حزبی ندارد؟  گفت: مدتهاست  که استاد در جلسه حزبی نمی رود. پرسیدم چرا؟ گفت: بسیار پریشان است . چیزی به من نمی گوید. شاید به تو بگوید.

با آنکه دل خوشی از نقش منفی  وی در ازدواجم، نداشتم ،بنا بران شتاب زده از خانم اش پرسیدم: استاد خانه بود؟ گفت: بلی  اگر خواستی با هم یکجا می رویم.  گفتم نه شما با مادرم بنشینید.

این دروغ شاخدار خود ثریا بها است که برف بام خود را سر دیگران می اندازد و خیبر را در ازدواج خود مقصرمی داند. به اثر خیانتی که به نجیب الله، ثریا بها کرده بود و با فروغ و کمال سید تاردوانده بود. بعد خود را در گردن حزب انداخت تا نجیب الله که در اول با  ثریابها ارتباط داشت، باید با ثریا بها ازدواج می کرد.

نجیب الله از ازدواج با ثریابها خود داری کرد. رهبران حزب دموکراتیک خلق که درفشحا و بدنامی خود شان غرق بودند، ترسیدند که دراین برخوردهای ثریابها و نجیب الله،  چلوصاف کثافت خودشان بیرون نشود. صدیق بخاطر نجات نجیب الله و رسوایی حزب، قربانی داد. البته در فریب صدیق به دستور کارمل، سلیمان و میراکبرخیبر و لایق نقش داشتند. این گلایه را صدیق بکند، نه ثریابها.

پرسیدم استاد شما چرا تنها نشسته اید؟گفت: « من از ته دل این تنهایی اجباری را تقدس می کنم تا در جمع  دیوانگان قدرت، هستی مردم را معامله نکنم  » پرسیدم چه شده است ؟ مگر شما هم حزب را ترک گفته اید؟» گفت:« درحقیقت من هم  چون تو قربانی یک بازی سیاست شده ام»

نظربه نوشته ثریابها، میراکبرخیبر بعد از اینکه مثل ثریابها، باد سیاست خود را درطوفان رها می کند، درحالیکه شریک جرم دیوانۀ زنجیری قدرت ببرک کارمل، خیبرسالهای طولانی از دوران زندان بوده . بعد از افشا شدن نقش جاسوسی دوجانبه اش، دیگران را دیوانه گان قدرت می خواند و سردرگریبان نمی کند که در تمام کثافت کاری های حزب و فریب دادن ملت ما توسط حزب میراکبرخیبراز جمله تیوریسن ها شیطانت حزب دموکراتیک خلق، خیبر بوده و بخاطر این رذالت هایش، لقب استاد به اوداده شده، این به معنی از این نیست که واقعیت ها را می نویسم،  دفاع از ببرک می کنم( سگ سگست).

 

پرسیدم : سلیمان لایق درچه موقف است ؟» گفت:« لایق شخص فرکسیون باز و فتنه انگیز است . لایق در تبانی با کارمل ونجیب، در تنزیل مقامم از عضویت  بوروی سیاسی به کمیته مرکزی، نقش فعال داشت . اکنون کارمل، کشتمند، بارق و لایق عضویت بیروی سیاسی رادارند. »

این یک واقعیت است، سلیمان لایق با صفت بالایکه معرفی شده، ین صفت رذالت به شان سلیمان لایق و دستگیر پنجشیری که از جمله فرکسیون بازان فاشیستی پشتو وفارسی می باشد، خیلی ناچیز است در رذالت هر دو ید طولا داشتند و دارند .

 بامداد 29 فروردین ماه 1357 که در دفتر کار نشسته بودم، صدیق یکی از بچه های پرچمی همکار ما شتابان به دفتر آمد و گفت:« رفیق خیبر را ترور کرده اند.»

چشمم به کارمل و امین افتاد که دیو های درونی شان پیروز مندانه سرود فتح می خوانند. مویه کنان اشک های ریاکارانه بر پیکر رفیق از پشت  خنجرزده فرومی ریزند.

با تن خسته و روح  پلاسیده پس از مارش به خانه برگشتم. پاهای آماسیده ام را درآب گرم فرو بردم.

در حالیکه از روابط  خود با پرچم، ثریابها همیش بی شرمانه انکارمی کند، دروغ گو حافظه  ندارد. بازمی نویسد که با قاتلین میر اکبرخیبر به گفتۀ خود ثریابها که می گوید: « چشمم به کارمل و امین افتاد که دیوهای درونی شان پیروزمندانه سرود فتح می خوانند. مویه کنان اشک های ریا کارانه برپیکر رفیق ازپشت خنجر زده فرومی ریزند.» بازهم در رکاب قاتلین، درمارش خانم ثریا بها همرکاب می شود.

فردا با مادرم برای تسلیت نزد خانم خیبر رفتیم. هنگامی که می خواستم آن جا را ترک کنم، دستم را گرفت و مرا به اتاق دختراش برد و پرسید: « آن شب خیبر به تویک چیزی گفت یا نگفت؟» گفتم :«آنچه گفت یا نگفت، با همه دلتنگی ها یش تنها و خاموش در زیر خاک آرمید» زن یخنش را درید و گفت : « خدایا !  کارمل و امین را جزا  بدهی.»

 مرگ خیبر، در  شهر طنین های چند بُعدی پیدا کرد. مردم  وحشتزده دربارۀ این جنایت مرموز سخن می راندند. پس از چند روز، بین مردم شایع شد که خیبر به  وسیلۀ  کماندوهای سازمان استخباراتی  ک. گ. ب که  اقامتگاه آنها درسفارت شوروی درکابل بود، در تبانی با حفیظ الله امین و ببرک کارمل کشته شده است.

پس ازیک روز چانه زنی ها و کشمکش ها بین دوجناح ، نورمحمد تره کی (دیدوف) که منشی عمومی حزب بود، به عنوان رئیس جمهور، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان. ببرک کارمل(ماردوف )، به عنوان معاون اول رئیس جمهور، معاون اول شورای انقلابی و مادون نخست وزیر، حفیظ الله امین (کاظم)، به حیث وزیرخارجه وعبدالقادر(عثمان ) وزیر دفاع انتخاب شدند. در فرجام نوراحمد نور(خوما) که استاد خیبر را خانه نشین ساخته بود، به بهای خون وی کرسی وزارت داخله را بدست آورد.

این خانم ثریابها از نام های جاسوسی یکتعداد وطن فروشان نام می برد، از مخفف نام  دستگیر پنجشیری  که بخاطر تائید از نوشته های دستگیرپنجشیری، بدون مؤخذ در کتاب رها درباد آورده تا نوشته های بی اعتبار شارلتانان حزب دموکراتیک خلق، مثل دستگیرپنجشیری و دیگر پرچمی ها را با زرنگی قلم مشروعیت بخشد. لعنت به وارونه نویسان و مخفی گران.

 خیبر در اثر دسیسۀ خود آنها،  به  وسیلۀ  ابلوف، مستشارسفارت شوروی و دو نفرکماندوی روسی کشته شده است. آنها با سکوت ننگین، پالشتی این راز را پنهان نگهداشتند و نه کدام مرکزعلمی و سیاسی را بنامش مسما کردند.

درحالیکه خانم ثریابها می داند که به چه علت و توسط  کدام مزدور و بادار، میر اکبرخیبر کشته ومی داند تررور میر اکبرخیبر، تحت نظر کدام  نقشه سازان ترور و تروریستان عملی گردیده، باز خود را به کوچۀ حسن چپ می زند و از قاتلین میراکبرخیبر گلایه می کنند تا با عادت پرچمی گری که دارد، آب خت می کند و ماهی سیاسی می گیرد.هم بی شرمانه درمیخ می زند وهم در نعل می زند. چشم سفیدی اندازه دارد.

 شوروی وحدت این دوجناح متخاصم را برلب پرتگاه بنا کرده است. دیر یا زود  فرو خواهد پاشید، زیرا کارمل و امین هر دو سخت خود خواه و جا طلب اند،همدیگر را تحمل نمی توانند و دفع می کنند.

سال 1353 خورشیدی نخست نشست مولانا باعث، طاهر بدخشی  و حفیظ آهنگرپور، درمسیر جبهه سازی با انقلابی نستوه عبدالمجید کلکانی و داکتر فیض بود. عشق به مردم این انقلابیون را به هم پیوند می زد. در فروردین ماه 1354 رهبران محفل انتظار با  مجید کلکانی  یک  نشست اظطراری داشتند تا برای طرح یک خیزش مسلحانه در درواز تصممیم بگیرند، اما مجید کلکانی خردمندانه استدلال کرد که به محض اقدام مسلحانه در درواز، دولت طاهر بدخشی را زندانی خواهد کرد ودرصورت کشته شدن وی کسی نیست که جنبش را رهبری کند. بدخشی نگرش مجید کلکانی را نپذیرفت و بدین گونه مجید از اشتراک در قیام درواز ، خوداری کرد.

روسها به امین خاطر نشان کردند که این اشخاص برای استخبارات  شوروی کارهای با ارزش انجام می داده اند و دوستی  بین خلقهای شوروی  و افغانستان را تقویت می کرده اند، از آن جمله حسن شرق  معاون صدارت  در وقت  داوود، عبدالصمد ازهر رئیس پیشین ژاندارم و پولیس وزارت  امورداخله،  محمد رفیع عضو پیشین شورای انقلابی، عبدالسلام معین وزارت تجارت ، عبد القادر وزیر دفاع،  سلطان علی کشتمند و چند تن دیگر.

 آری میراکبرخیبر بعدها از دیوانگی زنجیر تن جوید، ولی پیش از اینکه از پرچم ببرد و مانند مزدکها و سایت های بدنام پرچمی به مزدوری خود اعتراف کند، سر به نیست شد. خوداش، پیروانش، همسنگران اش به شمول همراز نزدیک اش ثریابها، از مرگ و ترور او آگاهی داشتند وخیبر هم به این عقیده بود که به حزبش فرق ندارد.که مزدور کی و جاسوس کی باشند. به حزب دموکراتیک خلق خصوصاً شاخه پرچم  ارزش دارد که درظاهربا ملت افغانستان و درباطن با دشمان ملت افغانستان وضد ملت افغانستان، همسنگرباشند.اینها را خیبربهترازهمه می دانست .

 رذالت های حزب دموکراتیگ خلق درحالیکه قبلاً همه به ملت افغانستان ثابت شده بود، بعد ازسقوط دولت نجیب الله درجنگ های کابل، مزدوری حزب دموکراتیک خلق ، دشمنان افغانستان معلوم ومعلوم تر گردید.  کتاب جنرال صاحب سید عبدالقدوس خان بدخشی که زمانی با این دارودسته شارلتان به حیث افسر نظامی همکاری داشته درکتاب جنگهای کابل از روی رذالت های حزب دموکراتیک خلق ومجاهد پرده برداشته  و درآن کتاب ثابت شده که اخوان و حزب دموکراتیک خلق ازهیچ نوع جنایت دربرابرملت افغانستان دریغ نکرده اند. تمام شارلتان های حزب دموکراتیک خلق کم از ثریابها، دستگیر پنجشیر، ببرک عظمی وغیره نبوده، همه  اعضای حزب دموکراتیک خلق دارای 74 صفت وخصلت رذالت خصیصه غیرانسانی دارندبخاطر رذالت هم تخم می دهند وهم چوچه.

روسها و حزب  بدنام کرد ترا مردار

بعد مرگ تو بی گناهان رفت سردار

 درسوگ تواشک تمساح رختن زار

درقدرت خود یاد نکردند از تو ستمگار

شاعر بی وزن وبی ترازو

چاه کن در چاه است. قتل میر اکبرخیبر که از جمله پولیسان و جاسوسان خطرناک حزب تروریستی دموکراتیک خلق بود و مؤرخین قتل این شارلتان تاریخ زده را به مثابۀ عطفی در تسبیح تاریخ حیات سیاسی افغانستان شمارکرده اند، و نقش مرگ این مرد تاریخ زده را در ربع قرن بیستم تاریخ ملت ما ، مؤرخین آخرین نیرنگ تدارکاتی بخاطر تعمیل (فاجعه ثور1979) به هم دستی روس می دانند.

من میر اکبرخیبر را از نزدیک با محمد زهی که هر دو در زندان بودند، با ببرک کارمل یکجا نزد جاسوس شناخته شدۀ ارگ، بنام زبان انگلیسی درس می خواندن و الف بای مبارزه را نزد آن جاسوس در زندان فرا گرفتند و خیبر و ببرک بعد از زندان به دستور سلطنت،  بخاطر ساختن یک حزب  نزدیک به روس، تلاش کردند تا چاه برملت ما بکنند وکندند هردوی شان سرانجام درهمان چاه با گاز میتان سیاست خفه شدند و توسط روس به یک سرنوشت شوم دچارشدند. از نوشتۀ ثریا بها چیزهایی درقسمت زندگی و شارلتانی ها و قتل خیبر خواندید، حالا میراکبر خیبر را درنوشتۀ  صفحه (58 ) جلد دوم ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق که چه دُرفشانی کرده. مغز خوانندگان صاحب این قلم را متمرکز می سازیم تا بتوانند خود قضاوت کنند.

« میراکبرخیبراز میلت پشتون و از خانوادۀ یک دهقان کم زمین پل علم لوگر سر بلند کرده بود » ، « خیبر آدم پیگیر، مبلغ برجسته بود. موضوع طبقاتی و ملی بالنسبه مستحکمتر، نفوذ وسابقه سیاسی خوب داشت» و به اساس نوشته قدوس غوربندی که درتمام کتاب هیچ لحظه ئی را برای ستایش از وی «استاد گرانقدر»، «شخصیت آزاده»،«صابرثابت قدم داری قناعت وعزت نفس» و دها صفت دیگر، از دست نمی دهد. یکی از اولین افرادی بوده که گویا با ببرک کارمل همدرس درآموختن مارکسیزم و لیننیزم( ص. ۱۵ ق .غ) وهمگام وهمرزم درتمام عمر با وی بوده است. به مثابه یک بنیان گذار حزب دموکراتیک خلق و بعد ها مسوول شاخه های نظامی حزب دموکراتیک خلق جناح پرچم،عضوبیروی سیاسی و باز هم به نوشته قدوس غوربندی«استاد بلامنازع» تمام پرچم بوده است. به همین ترتیب تا جائیکه از مطالعۀ نوشتارسلطان علی کشتمند برمی آید، یکی از مترجمین و آیدولوگهای پرچم «حزب» بوده، در پرورش فکری افراد حزب نقش بسزایی داشته است.

دروغ گو و ابن الوقت، دسیسه ساز، داستان ساز ، وارونه ساز تاریخ،  جاسوس بی مغز وکودن، از لابلای کتاب های آنها که خود متوجه اهمیت آن شده باشند. مسلماً اگراین جعل کاران تاریخ متوجه نکات اساس می شدند صد درصد حتماً او را  کتمان می کردند که در بسیاری مواقع این نوع رذالت ها را با چشم سفیدی قلمی انجام دادند. وی فردی بود:« ازطریق حسن شرق» درتماس با داود» صفحه (60) نوشته دستگیرپنجشیری وارونه نویس تاریخ.

در تماس با شاخه های نظامی وطن فروش پرچم وخلوص نیت بعضی از جانی ها و جنایتکاران نسبت  به وی، مانند خطرناک ترین جاسوس روس (مانند فیض محمد وزیری وزیرداخله زمان داوود وحزب دموکراتیک خلق)«پنجشیری صفحه 60». رابط  با تره کی ، خواستارانحلال حزب دموکراتیک خلق جناح پرچم (پنجشیری صفحه 60 به نقل ازتذکر ببرک کارمل، شیاد جعلکار و دسیسه ساز، بگفتۀ همسنگرخودشان، ثریابها درکتاب رها در باد). « به مرگ تهدید شده ازجانب کارمل» درصفحه (57). قدوس غوربندی با طلب شهادت از بارق شفیعی ، سلیمان لایق و نور احمد  نور. جاسوس دوجانبه ( در شب  ترور خیبر، کارمل به تره کی گفته بود.« کسانیکه دبل بازی کند، جزایش همین است») درصفحۀ(57) قدوس غوربندی به نقل از تره کی که بعد از فاجعه ثور برای نامبرده گفته است.

با درنظر داشت نکات بالا می توان نوشت خیبر فردی بوده درتماس با داوود. صاحب نفوذ زیاد بین شاخه نظامی پرچم. بی اعتماد به مبارزه حزب دموکراتیک خلق، انحلال طلب ، در تماس با حفیظ الله امین، گناه غیرقابل بخشایش.

 ازدید ببرک کارمل، رقیب فحشا ، جاسوسی وقدرت طلبی خیبر و از آن طریق با مجموع جناح خلق به ویژه شاخۀ نظامی آن، جاسوس دوجانبه ، لااقل دوجانبه واز همه بالاترجاسوس دو جانبه ایکه  هویت اش فاش شده است وهمه می دانیم که افشای یک جاسوس دوجانبه به مفهوم حکم اعدام وی است.

این که خیبراز پرچم برید یا نبرید، از قطارکارون رذالت خطا خورد و به چه طریقی لو رفت، اینها قابل تشویش ومکث نیست.

نظریات انحلال طلبانه ، آشنایی چقر با حسن شرق جاسوس زرنگ و با احتیاط ، روابط  پنهان و یا لیک شده روابط اش با داوود.

امین که چند وقتی همسایۀ دربه دیوار ما درکارتۀ پروان بود، حفیظ الله امین با تمام کوچه وهمسایه های خود روابط دوستانه داشت. اولین کسی بود که درغم و شادی همسایه های خود، صرف نظرازاینکه حفیظ الله امین چه می اندیشد و یا همسایه های او چه عقیده سیاسی دارند، در مرده و زنده، عید و برات ازهمه خبرمی گرفت، حتی از کس نمی پرسید که شما به کدام عقیده، مذهب و آیدیالوژی هستید. او ضرب المثلی داشت از صد قوم دور کرده، قربان یک همسایه نزدیک، و مردم کوچه هم به حفیظ الله امین احترام داشتند وهم امین به همسایه های خود بازدوستان نزدیک.

 مرا محکوم نکنید که از یک قاتل وجانی چرا اینقدر داستان نوشته کرده ام. یکی یک  واقعیت است، دوم روح مطلب در این جا است که قدیرنورستانی وزیرداخله درهمسایه گی حفیظ الله امین درخوشحال خان مینه خانه داشت و تماسهای نزدیک زن نورستانی، دختر حاکم عبدالاحد خان کوهستان، نواسۀ عبدالرحیم خان نایب سالار،خسر و مامای استاد خلیلی وهم خود نورستانی با حفیظ الله امین روابط داشت، چنانچه درشبی که قدیرنورستانی زخمی بود، از گل آقای جگرن  مشهور به خصیه چپ ببرک و لتۀ حیض اناهیتا در قطعۀ گارد ارگ وظیفه داشت. زن و اولادهای او خیلی نازدانه نزد درباریان بودند. وقتیکه امام الدین می خواهد پیام کودتاچیان را به محمد داؤود برساند، این گل آقا جگرن وطن فروش به اساس اعتمادیکه نزد داوود داشت، امام الدین را نزد محمد داؤود می برد و می گوید این شخص پیغام تسلیمی شما را ازطرف کمیته مرکزی کودتاچیان بشما می رساند.

همین گل آقا جگرن کسی است که قدیرنورستانی در وقتیکه در درون ارگ زخمی شده، آرزوی ملاقات با امین دارد، پیغام قدیرنورستانی را به امین، گل آقا می رساند و فردا جریان را به ببرک می گوید. طوریکه از خواسته های قدیر نورستانی معلوم می شد، قدیر و امین این دو نفرروابط تنگا تنگ بخاطر همسایه گی داشتند.

بعدها این دوستی ها شکل دیگری را بخود گرفته باشد و شاید از آن طریق با داوود که مرد کودن و خودخواه بود، حفیظ الله امین ارتباط گرفته باشد وسبب افشای تماس خیبربا داوود، قدیرنورستانی شده باشد و از طرز تفکرانحلال پذیری میر اکبرخیبر،حفیظ الله امین اطلاع حاصل کرده باشد.

قدوس غوربندی صفحه (15)نه تنها از دید یک جاسوس کار کشته وگریبان دریدۀ چون ببرک نتوانست پنهان ماند.

سردارهاشم خان جلاد که درقسمت  جاسوس وجاسوس بودن وشناخت دستگاه های جاسوسی و طرز کار دستگاه های جاسوسی  و به کار انداختن دستگاهای جاسوسی به نفع انگلیس و دولت عصر خود تجربه کافی داشت.

خودخواهی ها که چشم محمد داوود را کور کرده بود وگوشش را کر، زبانش را لال، خلاف توصیه ها وتجربۀ هاشم خان، بدون احتیاط  دربار، یک خوش باوری احمقانه، برخورد سرتیرانه نموده به اشخاص غیرخاندانی با حسن شرق جاسوس شناخته شدۀ روس، تورن جنرال محمد اسماعیل، قدیرنورستانی، جلالر، شاه محمد دوست، باختری و امثال آنها موقع از نادانی داد. که مهره های شطرنج سیاست شارلتان روسی پرست پیش کنند. از بی خبری وخوش باوری و گوش نکردن نصیحت هاشم خان، استاد دستگاه های جاسوسی استفاده نکرد. جاسوسان کارکشته ازموقع استفاده کردند در بازی شطرنج سیاست پیاده را وزیر ساختند و دولت داوود را کشت دادند.

 وهم نفوذ ک.گ.ب ویا ک.ج .ب و جی.آر. یو.ی. دستگاه جاسوسی ارتش روس ونفوذ (سنا ) جاسوسان نظامی را در دولت داؤود نباید نادیده گرفت. ببرک که با این دستگاه ها ومصونیت ملی به اساس ارتباط آصف آهنگ که با جنرالی که رئیس مصونیت ملی بود روابط تنگا تنگ داشت وهم دستگیرپنجشیری توسط وکیل عبدالروف خان پنجشیری که با ضبط احوالات ومصونیت ملی نزدیک و نزدیکتربود، ارتباطات مستقیم وغیرمسقیم خود را داشت و بخاطراین کثافت کاری ها  وقتیکه حزب دموکراتیک خلق پنجشیری  را موظف به دیدن اوراق ضبط  احولات ومصونیت ملی کردند، پنجشیری بخاطر بینی بریدگی خود و حزب خود و پنجشیری هائیکه در ارگ بنام خدمتگار بودند و از مصونیت ملی و ضبط احوالات معاش می گرفتند.

  وقتیکه از دستگیر پنجشیری پرسیدند که گزارش کارخود را در قسمت ضبط احوالات و مصونیت ملی بدهد، پنجشیری با خنده روی خود را بطرف  اناهیتا می کند و می گوید، داکترصاحب مشکل ندادن گزارش مرا درک می کند. اناهیتا هم سکوت می کند.

ثریابها از دل خود حرف کنیز و کنیز بازی را نمی زند. شاه محمود خان هم خوداش ازطرف مادر کنیز بود. این حرفهای دستگیرپنچشیری است که کنیزان دربار مانند مادر اناهیتا،  از اشخاصی بودند که غرور شان بنام کنیز دولت و خانوادۀ نادرغدار، زیر پا کرده بودند و به خاطر کنیزی شان آنها را معاش از ادارۀ مصونیت ملی و ضبط احوالات می دادند. این کار را خلق و پرچم ، مجاهد و طالب هم کردند و دار و دستۀ مزدور خود را از دستگاه های جاسوسی معاش دادند.

این موضوع کنیز و کنیز بازی مادر داکتر اناهیتا را ثریا بها از زبان پنجشیر افشا در کتاب رها درباد کرده، ولی بخاطریکه خوداش هم جزء حزب دموکراتیک خلق بوده، شاید با این دستگاه ها ارتباط داشته  و یا بخاطریکه خوداش و خانواده شوهراش خادیست بودند. تنها از کنیز و کنیز بودن درکتاب نوشته، از معاش و معاش گرفتن کارکنان شخصی خانوادۀ شاهی قبیلوی که خانوادۀ نجیب الله که معاش خور خاد بودند، خودداری کرده، نیم کاسه ها را از زیر کاسه بیرون نساخته، حرف از سر شکستۀ کنیز زده و چیزی که در دل بی بی بوده، از گفتن آن بخاطر افشای خود و دیگران خود داری کرده، بازهم دم اش گرم که سرکلاوه را بیرون کشیده که منتقدین کتاب رها درباد می توانند با دیدن سر کلاوه، تا آخر کلاوه برسند. تو بجقان لبت را من بدانم گپت را.

دستگیر افشا گری را درطاق بالای پنهان کاری گذاشت و با وجود خواهش های مکرر من که در مقالات گذشته نوشتم و از دستگیرخواهش کردم، او یک گوش را در و دیگر گوش خود را دیوار ساخت، از زرنگی کارگرفت، زبان در قسمت دستگاه های جاسوسی و افراد بی وجدان آن دستگاه ها، نه در قسمت افشأ اکسا، کام ، خاد و در قسمت افشأ مصونیت ملی و ضبط احوالات زبان دراز نکرد و قلم بر جیب بالا زد. دم اش گرم عمراش دراز که به وارونه نویسی تاریخ غنیمت است.

ببرک به اساس نفوذ که دربین دولت داؤود توسط این کلید های بالا داشت، به کار دوجانبۀ  میراکبر خیبر می توانست بدون چون و چرا پی ببرد.

قدوس غوربندی که خوداش هم از مهره های خطرناک وتربیه دست ببرک وخیبر بود و او را بنام مرد مرموزحزب لقب داده بودند و پرچمی ها درک کرده بودند که روزی واقعیت ها را این گورباچف دوم افشا می کند، ولی این مرد زرنگ توانست که از زیر ساطور امین و دسائیس و جلکاری های ببرک کارمل جان سلامت  بچت کند و به  خاطر رفع  مسؤولیت خود و فریب ملت افغانستان، مشت از خرواری رذالت حزب دمکراتیک خلق بردارد و طور نمونه به ملت مظلوم و بی دفاع افغانستان نشان بدهد.

 به اعتقاد قدوس غوربندی درکتاب دست نویس خود درصفحه (56 )چنین مینگارد.

« پس واضحاً به این نتیجه می رسیم که دخیل بودن داوود و دستگاه وی در این ترور نیز منتفی است. هرگاه از این گونه اتهامات بی پایه و بی اساس و خلاف عقل و منطق و سرتا پا اشتباه  وغرض آلود که بگذریم و صمیمانه  درجستجوی حقیقت در زمینه باشیم و جسارت وشهامت پرده دری و افشاگری نیز در ما باقی باشد و پای ما در کدام « تلک خرس » بند نباشد، دلایل کافی وجود دارد تا با آرامش کامل وجدان حکم نمائیم که خیبر توسط  ک .گ.ب. طبق معلومات غلط ببرک کارمل که درمورد نقش وی در جنبش انقلابی داده بود، ترور شده است.

این تنها «آقای»غوربندی پرچمی رانده شده نیست که چنین ادعایی دارد، بلکه سترجنرال نبی عظیمی که قدم ها وقلم ها در دفاع از ببرک و حاکمیت جنایتکاران «حدخا» از هیچ گونه جان فشانی دریغ نورزیده  و در تقابل خونین با خلق آزادۀ ما، یکی از بیرحم ترین جنایتکاران جنگی( در تمام دوران خدمت ،هرات ،کابل ...) به شمار می رود نیز درصفحه (122)کتابش موسوم به « اردو وسیاست ...» چنین می نگارد:

«بلی »با وصف تمام این ادعا ها، اتهامات وشایعات، باز هم تا روزگار ما قاتل میراکبر خیبر، ناشناس ماند و در دوران پاد شاهی تره کی ، امین و نجیب الله، هیچگونه  توضیحی برای حزب در این زمینه داده نشد و هیچ گونه پیگیری و تعقیبی جهت باز شناسی قاتل صورت نگرفت »

«گفته می شد که درقتل میر اکبر خیبر یکی از کارمندان سفارت شوروی درکابل بنام«اوپلوف»دست داشته وقتل توسط خوداش اجرا شده بود»

هرقدرکه درقسمت قتل خیبر جستجو وتلاش کنیم که سر کلاوه ترور بدست بیاوریم، از هر طرف که برویم، پل پای قاتلین  به آدرس حزب دموکراتیک خلق، ک.گ.ب یا ک.ج.ب ، جی. ار. یو و سنا که دستگاه های جاسوسی هستند، می رسد.

با وجودیکه  بارها گفته ام سگ سگ است، کله وپاچۀ سگ، سگ است، سر تا پای سگ، سگ است، فرق بین تره کی، ببرک، امین و نجیب نزد ملت داغدیدۀ افغانستان فرق نیست، ولی ببینید این جنرال بی وجدان وارونه نویس تاریخ و شرف باخته در قسمت سه جنایتکار همسنگر ببرک کارمل می نویسد و هرسه را مقصر و در قسمت  قتل خیبرمتهم می سازد.

اصل جنایتکار و دسیسه ساز قتل خیبر که ببرک که اختلاف اش از فحشا گری جنسی و سیاسی با خیبر آشکارا  صورت گرفته، این قهرمان پوقانه ئی، تضاد های بین خیبر و ببرک را در لفافه و بدون لفافه، اختلافات هردو را یاد می کند وهم می نویسد که خیبرنه تنها اختلاف افشاگری با خیبرداشت، خیبر مسؤول شاخۀ نظامی بود. به اثر دسیسه سازی های ببرک از این مسؤولیت و کرسی بیروی سیاسی،  میراکبرخیبر سبکدوش می شود، ولی این جنرال بی وجدان حتی نام از ببرک نمی برد. فکر میکند ملت افغانستان احمق است. من بارها گفته ام کسی که  واقعیت ها را کتمان می کند و فکر می کند که مردم بی عقل و احمق اند، درحقیقت مردم احمق نیستند، بلکه خود کتمان کنندۀ واقعیت ها، خر است که از خر گری این کار را می کند و بعد از زاری و ناله و قوله کشی، ناگزیرمی شود که به واقعیت اعتراف کند و از روس ایکه در قتل خیبر  دستش خینۀ  قرمز شده، به نام «ارپلوف» نام با بی شرمی ببرد، ولی تعجب در این است که از نام «شاه شجاع روسی » بادارببرک خوداش یاد نمی کند. دروغ گوی حافظه ندارد.

با وجودیکه  مؤرخین و واقعه نگاران  زیادی زبان قلم درقسمت مرگ میراکبر خیبربا اسناد و بدون اسناد دراز کردند، مثل فرهنگ ، رشتیا، اعظم سیستانی که پای شان درتلک خرس دوستی با ببرک و حزب دموکراتیک خلق بسته بود، در نوشته های خود درقسمت میراکبرخیبر، بخاطر گل روی ببرک از بایسکل شارلتانی قلم کارگرفتند و خود را به کوچۀ حسن چپ زدند. مجددی، «سلیک هریسن» وغیره بخاطروارد نبودن درشناخت حزب دموکراتیک خلق، روی صفحۀ کاغذ  سیاه کردند. کسانیکه امروز ادعای مؤرخ بودن دارند، آنها هم نتوانستند که اسناد درست درقسمت قتل میر اکبر خیبر ارائه کرده نتوانستند ویا مانند آقای حسن کاکر مؤرخ شناخته شدۀ وطن که قبلاً کتابی به دستور امریکایی ها، بگفته خوداش نوشته، چون بخاطر پشتو و پشتون بازی وهم  خوداش و هم خانواده اش زمانی با حزب دموکراتیک خلق روابط  تنگا تنگ داشته وهم بارق شفیعی که از قوم های نزدیک کاکر هستند و مادر هردو از پنجشیراست، بخاطرگل روی دستگیر پنجشیری و بارق و اناهیتا که از مادر پنجشیری بوده و ارتباط تنگا تنگ بخاطر اناهیتا با ببرک داشته، حسن کاکر در قسمت قتل خیبر شیرغلط  لغمانی زده.

دیگرکسانی که خود را مؤرخ  قلم داد کرده اند،از مؤخذ های کهنه درقسمت  قتل خیبر و خرم کار گرفته اند، نتوانستند و یا نخواستند که واقعیت های تاریخی را با کنجکاوی قلمی، اسناد سازی دقیق کنند. رساله گک های صد ورقی وهشتاد ورقی از روی دیگر کتاب های غرض و مرض جمع آوری کردند و کسانی که در قسمت قتل خیبر واقعاً معلومات داشته، نوشته های آنها را مؤرخین خود فروخته  و اعضای خورد و بزرگ پرچم، بلک میل کردند.

تفاله بودی و سرانجام تفاله گردیدی

به چه نیرنگ ترا کشتند، آخرندیدی؟

 جاسوس بودی و جاسوسی کردی

بر سرنوشت شوم خود بازی کردی

شاعربی سنگ وبی ترازو

گرچه قتل میراکبرخیبردرهمان شب اول بعد معلومات خانم میراگبرخیبر و قدوس غوربندی به پولیس و لوی څارنوالی که با وزارت عدلیه و سترمحکمه، یک ارگان  درآن زمان بودند، زنده یاد وفی الله سمعی وزیر عدلیه، لوی څارنوال و رئیس سترمحکمه بود، آقای ژوند مرستیال لوی څارنوال  وآقای هدایت که با ما در جمله هیئت تحقیق رهبران وغوربندی بود، نایب رئیس لوی څارنوال، عبقری معین عدلیه، میر گل قومندان ولایت کابل، به دستور قدیر و لوی څارنوال دوسیه را تکمیل و توسط  وفی الله خان سمعی به داؤود خان گذارش داده شد که نتیجه همان دوسیه که با دلایل قرائن و اسناد و معلومات خانم میراکبر خیبر وغوربندی سبب گرفتاری رهبران حزب دموکراتیک خلق گردید. 

و موقع به دولت داؤود هم پیدا نشد که دولت محمد داؤود رسماً در قسمت قتل میراگبرخیبرموضعگیری در قبال قتل و انگیزه های قتل خیبر ابراز نظر می کرد و دوسیه که در وزارت عدلیه، لوی څارنوال و سترمحکمه موجود بود، با گرفتن قدرت دولتی توسط  کودتا چیان، آن دوسیه در جملۀ دیگر دوسیه ها توسط مغرضین و جنایت کاران حزب دموکراتیک خلق، به بهانۀ آزاد کردن زندانیان، محو و نابود و سوختانده شد که تمام ملت افغانستان از این جنایت حزب دموکراتیک خلق خبر دارد و در آن زمان کمپیوتر هم درافغانستان نبود که نقل دوسیه ها درآن حفظ می شد. سوابق صدها جانی و جنایتکار سوختانده  شد که به څارنوالی ها، ماموریت های پولیس و محکمه بخاطر شناخت مجرمان متکرر مشکلات تا امروز به بار آورده.

 اصلاً به بهانۀ آزاد سازی زندانی ها، دوسیه های جنایی اعضای حزب خود را که در بسیاری قتل های مخفی ، تجاوزجنسی، خوصاً والی و حکام وعلاقه دارانیکه توسط سلیمان لایق به دستورحزب دموکراتیک خلق به فیض محمد وزیرداخله معرفی شده بود.

طورمثال از کسانی که به وزارت داخله معرفی توسط سلیمان لایق در اول حکومت داوود شده بود، زنده است عزیزالحق معلم که به حیث حاکم مقررشده بود و در زمان حاکم بودن خود بر دختر دوازده ساله تجاوز کرده بود که به اثرعصبانی شدن داوود، بعد از تجاوزحاکم بی وجدان حزب دموکراتیک خلق این دار و دسته را از وزارت داخله مانند سگ تمام اعضای بدنام حزب دموکراتیک خلق کشیدند، دوسیه عزیزالحق جنایت کار را در جملۀ دیگر دوسیه های جنایی سوختاندند.

اگر خوانندگان به دقت نوشتۀ فوق  را بخوانند، آن وقت به این نتیجه می رسند که با کشتن میر اگبرخیبر بغیر حزب دموکراتیک خلق، خصوصآ بخش پرچم که رقیب سرسخت میراگبرخیبربود،غیر ببرک کارمل کس دیگر از این قتل بیشترسود برده نمی توانست که بعد ها معلوم شد که نه تنها حزب دموکراتیک، بلکه  شخص ببرک کارمل از قتل خیبرسود برد، چون چاه کن درچاه است، ببرک کارمل به مرگ میراگبرخیبر رسوا و رسوا ترگردید.

یکی از بلند پایه های حزب دموکراتیک خلق  که درخاد بود، در یادداشت های خود می نویسد: روزی من دراتاق ببرک بودم که داکتر نجیب الله آمد. ببرک چون قبل از آمدن نجیب الله گلایه زیادی از داکترنجیب الله  داشت و در جریان صحبت خود ببرک گفت : نجیب الله مانند(نهنگ شارک) بوی خون را از صدها کلیومتر می تواند تشخیص کند، در خاد عادت به خون ریزی کرده، من ازاین شخص درهراسم و روسها هم به من گفتند که اگر کرسی خود را به نجیب واگذار نشوی، به سرنوشت خیبر دچار می شوی. وقتیکه نجیب الله داخل اتاق شد مرا سخت دربغل فشرد. ببرک رنگ باخت، با دهن کجی که عادت داشت لب خند بی نمکی زد، ترسید که روزی من حرفهای گلایه او را به نجیب الله نگویم. گفت: رفیق نجیب من و رزمنده  قبل از آمدن شما در قسمت بی مهری شما حرف می زدیم، من به رزمنده گفتم که درچهره داکترنجیب سیمای امین می بینم، ترس از این دارم که نقش حفیط الله امین که درقسمت تره کی بازی کرد، نجیب الله درقسمت من بازی نکند.

 نجیب الله هم با تبسم وخنده گفت : من شاید نباشم همان که گفته اند، ای کشته کی را کشتی که ترا کشت، ترس ازاین است که گمنامی خیبر و خون خیبر روزی دامن ترا بگیرد و من ترس از آن دارم که بی گناه بدنام تاریخ من شوم .

ببرک ابروهان خود را بالا انداخت گفت : رفیق نجیب الله من با میراگبرخیبر نزدیک بودم و یا خانودۀ شما؟ نجیب الله باز تبسم کرد و گفت: من و خانوادۀ من به خیبر نزدیک بودیم و به روس و سفارت روس شما. رزمنده نوشته : شهادت نجیب الله که زمانی از سرسپردگان ببرک بود مرا متیقن ساخت که کاکا با جعل سازی و دسیسه سازی که داشت روسها را فریب داده.

همه گویند که ببرک  بود بدرگ

گرفت از  پاچۀ  خیبر آن  سگ

فریب داد خرس قطبی را به نیرنگ

که تا روسان گرفتند خون از رگ

شاعربی سنگ وبی ترازو

                                         ادامه دارد