افغان موج   

سید رحمن غوربندی                                                                                  16/02/2014

به تأریخ 25 دلو 1392 ه ش برابر به 15 فبروری 2014 م در اخبار شبانۀ تلویزیون بی بی سی فارسی دو تن از اشخاص معلوم الحال افغانستان هریک آقایان حفیظ الله منصور عضو حزب جمعیت وشورای نظار افغانستان، نطاق وژورنالیست حزب جمعیت و فعلاً نماینده در ولسی جرگه، و کبیر رنجبر عضو حزب دموکراتیک، عضو سابق ولسی جرگه، مصاحبه ای داشتند. این مصاحبه پیرامون یادآوری از بیست و پنجمین سال روز اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی سابق، دلایل و نتایج آن ترتیب داده شده بود. در جریان مصاحبه، آقای رنجبر برای اختفای آن همه بربادی و تباهی که حزب دموکراتیک وابسته به شوروی بر کشورو مردم ما به میان آورد، از کشتار هفتاد هزار باشندگان کابل، در جریان اشغال و چور شهر کابل توسط تنظیمی ها در رأس جمعیت به اصطلاح اسلامی و شورای نظار تذکر داد، که چگونه توسط همین تنظیمی ها، اطفال، پیران، جوانان کابل به خاک و خون کشیده شدند و چگونه به زنان کابلی تجاوزات به عمل آمد و کابل که مرکز نظام دولتی بود به ویرانه و مخروبه مبدل گردید، بدون آن که آقای کبیر رنجبر به علل اصلی و محوری بی ثباتی، مروج گردانیدن

اغتشاش، بی نظمی و دسپلین زدایی بپردازد، به معرفی مرتکبین اصلی کشتار، تجاوز و تخریب شهر کابل که تنظیمی ها باشند، پرداخت. در اینجا آقای حفیظ الله منصور پاسخ داده که :« باشندگان کابل زندگی مرفه داشته، از کارمندان دولت بوده و از اعضای حزب دموکراتیک بودند...» آری! به این صورت آقای منصور آن جنایات بر علیه کابل و کابلیان را قابل توجیه اعلام نمود، اعمال ارتکابی تنظیمی ها مخصوصاً جمعیت و شورای نظار در شهر کابل، از نوع جرایم علیه بشریت شمرده شده، و قابل تقبیح و محکوم کردن می باشد، اما از فحوای

صحبت آقای منصور نه تنها کشتار کابلیان و تخریب کابل امر معمول و لازم، قابل دریافت بود بلکه موصوف به بُغض و نفرت کافی وعریان علیه کابلیان حرف میزد و با این شیوه سعی مینمود بر یک نفاق، تضاد و ضدیت دیگر یعنی به ایجاد نفاق میان هموطنان بیگناه و معصوم شهر ها بالخصوص شهر کابل و هموطنان بیغرض و پاک روستایی ما محیلانه بپردازد، او به صراحت کامل و بدون هراس تلویحاً کشتار کابلیان را جنایت نگفته و یک امرعادی تلقی نمود.

آقای کبیر رنجبر که چندی قبل به ظن ارتکاب جرم زنا دستگیر و زندانی شده بود، نیز در این مصاحبه تلاش می کرد تا اعمال جنایت بار حزب دموکراتیک، که افغانستان را به تباهی کشید، توجیه نماید.

آری هموطن عزیز آری کابلی دربدر و آواره!

ترا کشتند، مدنیت زندگی ات را به خاک یک سان نمودند، تجاوز کردند، تقریباً یک نسل ترا از سواد و مکتب و دانش به دور نگه داشتند و مظالم بی شمار دیگر که تأریخ هرگز آنرا فراموش نخواهد کرد، حالا می نشینند و مستدل می سازند که آنچه که در حق تو شده بود، بجا بود، منصفانه بود و تو. . . تو کابلی بیدفاع و مصیبت زده مستوجب آن همه جنایاتی بودی که بر تو اعمال شد، تو درخور آن همه زجر ها و شکنجه هایی بودی که بر تو اجراء کردند. ای کابلی مظلوم ترا کشتند و بالای جسد تکه تکه ات بلند منزل هایی به رنگ پاکستان و ایران اعمار کردند، این جمعیتی ها، شورای نظاری ها و سایر تنظیمی ها کابل ترا گویا شهر عشرت گاه خود ساختند و آقای منصور از شهرنو تو چنان به کراهت نام می برد که از روسپی خانه حرف بزند، نگاه کن کابلی ناتوان! که خون و حیثیت تو چه بی مقدار و بی ارزش است همه به تو دشنام میدهند، ولی تو خاموش هستی، کابلی بیچاره یخن ات را پاره می کنند، خواهرت را به قمچین می زنند، ترا سلی کاری می کنند و تو مظلوم فقط نگاه می کنی و تقصیر تو این است که شهری لعنتی هستی که شهر زادگاه تو، ممثل مدنیت و فرهنگ کشور بوده است، که سر فرزندان تو بوده اند که مشت های اولین استبداد حکمروایان را متحمل می شده اند، که تو در کوچه ها و سرک های شهر فریاد می زدی و از فقر برادران و خواهران روستایی ات گریه ها می کردی و تو بودی که با هوشیاری ات برای معرفی استعمارگران رنگارنگ و دستیاران وطنی آنها برادران روستایی ات را بیدار می کردی. آری کابلی لت خورده! این است گناهان تو.

اگر به دقت کامل ارزیابی کنیم یکی از عواقب ناگوار زیرزدن تحقق عدالت انتقالی و حمایت از متهمین به جنایات علیه بشریت در کشور این است که: این جنایات توجیه پذیر می گردد، این دقیقاً همان نتایج قابل پیش بینی است که

کارمندان عرصۀ حقوق بشردوستانه از عدم تعقیب وعدم به محاکمه کشانی متهمین هشدار می داده اند و اینک

ما به چشم سر می بینیم که این متهمین نه تنها محاکمه و مجازات نگردیده اند، بلکه جنایات خویش را به جا، به

مورد، منصفانه و معقول قلمداد می کنند، آقای منصور برچسپ دولتی بودن و حزبی بودن تمام اهالی شهر کابل را به قربانیان جنایات خود و همراهان خود می چسپاند، تا آن جنایات توجیه پذیر شود، اولاً حتی ده فیصد کارمندان دولت حزبی نبودند، ثانیاً اگر هم حزبی میبودند، مگر کشتار، تجاوز و از میان بردن و ویران کردن همۀ نظام زندگی آنان روا و انسانی میتوانست باشد؟؟ و باز حتی 5 فیصد کابلی ها هم دولتی نبودند.

حفیظ الله منصور با این اعتراف اما یک کار بسیار مهم را برای تعقیب کنندگان متهمین به جنایات ضد بشری آسان

ساخت و آن اینکه این متهمین به صورت مشخص به جرایم خویش اعتراف داشته و حتی در دستگاه های قانون گزاری حضور دارند.

اگر مراجع محافظت حقوق در دولت افغانستان دارای آگاهی های لازم مسلکی هستند و اگر این اورگان ها در برابر

حفاظت جان و حیثیت مردم احساس مسؤولیت می کنند و اگر این اورگان ها مدافع متهمین تنظیمی نیستند حتی به طور نمونه و سمبولیک هم اگر شده است لا اقل برای یکبار همین آقای حفیظ الله منصور را به محاکمه بکشانند و از وی توضیح بخواهند که اگر موصوف در قضایای کشتار و تخریب کابل دست نداشته پس چرا آن جنایات را قابل توجیه دانسته است و در بارۀ مردم شهر کابل تا این حد طور اهانت آمیز داد سخن داده است؟؟ و نامبرده را مورد تعقیب جزایی قرار بدهند،

در غیر آن ادعا های حراست حیثیت مردم را کنار بگزارند و پناه مردم کابل هم خداوند ج .

پایان