افغان موج   

 هیچ کس نمیتواند باور کند که صفت ( تنویر) هدیه اعلیحضرت محمد نادر شاه به پدرکلان این عجوبه ای روزگار ما به نام ( حلیم تنویر )  باشد. اما باید قبول کرد ؛ او فرزند طبیبی بود که در رفع کسالت نادرشاه  کوشش کرد و او را چند روزی شفا بخشید. و بعد با مرحمت پادشاه این کنیه را کمایی کرد.

البته آنروز ها در شبه قاره ای هند به کوشش سازمانهای ( تفرقه بیانداز و حکومت کن ) انگلیس طوفان جدایی قسمتی از سرزمین هند به نام پاکستان سیاست روز بود. هم مادر و پدر این نگهبان قرن بیست و یک افغانستان  همیشه مورد لطف و نوازش خاندان شاهی بودند و برای آنان دعا میخواندند.   

وقتی از این خدمتگذاران دربار شاهان فرزندی به نام حلیم تنویر تولد میشود دست از پا نمیشناسند و بر وفق مراد خاندان نادرشاه او را تربیه سالم میدهند که باید در وطن به نام تفرقه زبانی و قومی خدمت کند. از همین رو علاقه او به جریانات سیاسی کشور زیاد و زیادتر شده و ادبیات میخواند. در ادبیات فارسی دری آنقدر نبوغ نصیب میشود که  زبان  را با شاخه های تاریخی جمعبندی نموده و تنها به ( دری) بودن آین زبان دوصد ملیون نفوس دنیا متقاعد میشود. او قبول ندارد که فردوسی طوسی میگوید: بسی رنج بردم درین سال سی ... عجم زنده کردم بدین پارسی ... هنوز هم نام کشوری را که پارس بود و با خیانت اسلاف اش به ایران تغییر نام داده شد باور ندارد. بهر صورت او عقیده دارد که زبانی به نام فارسی ( پارسی) وجود ندارد. مسلم است که عوض واژه همیشه  کلمه را باید نوشت و تکرار کرد. او که از برکت دانشگاه پیام نور در تهران مقام دکتورا را نصیب شده. به گور هرچه ایرانی است شاشه میکند و گفتار روزمره آنان را با یکی از دوستان اش اشتباه دانسته و به آنان  پوزخند میزند. جالب اینجاست که گاهی نمینویسد  من از پوهنتون پیام نور تهران در رشته زبان فارسی دکتورا گرفته ام.

این فیلسوف زمان ما زبان گفتاری را با زبان نوشتاری  و ادبی  همسان دانسته و با در فشانی بالای واژه های سوچه ای زبان فارسی دری خط بطلان میکشد. بی خبر از آنکه طی مصاحبه با یک از همفکران اش شریف الله شریفاعتراف میکند که در وطن ما یعنی افغانستان در لهجه ها و زبان گفتاری بخش های جداگانه و بخشداری های این سرزمین هم تفاوت های فراوانی موجود بوده و خواهد بود. او از زبان به حیث هوویت فرهنگی یاد میکند اما یقینن که از مفهوم فرهنگ چیزی به چانته ندارد. زیرا فرهنگ همواره وسیله ای نو آوری در بخش های گوناگون و فراموشی کهنه های زندگی انسانها بوده است. او اصالت فرهنگی را تنها از زاویه زبان ارزیابی میکند و باور دارد نه تاجیک ها، نه ایرانی ها و نه هم افغانها به حقانیت زبان دری پی برده اند. آری من بودم که در ایران تنها در جعل سازی تاریخ زبان و ادبیات فارسی دری دکتورا گرفته ام. زبان دری یک زبان تخاری است و مربوط مردم افغانستان باستان؟؟ است.

من در حالیکه  خودرا یک  افغان مینامم و به این نام افتخار میکنم با مردم ایران ( پارس) ها که حالا ایرانی اند تفاوت دارم و همچنان با پشتونهایکه به نام سوبه ای سرحد از پیکر این آب خاک جدا شده و پاکستانی اند. و نه هم با شبه قاره به نام هندوستان احساس برادری دارم.  هرگز به این فکر نمیشوم چرا این عزیزان به زبان اردوی پنجابی ها صحبت نمیکنند.هیچوقت از مردم پاکستانی نمیخواهم عوض یونیورستی  و کالج، پوهنتون و یا پوهنځی بگویند.

 البته واژه هایکه در این زبان قدامت نیم قرن دارند. ایرانی ها را نمیتوانم وادار سازم که بابا عوض دانشگاه، دانشکده فراورده های عاشقان زبان دری افغانستان را استعمال کن. دانشگاه و دانشکده، دانش آموز کفر محظ است. مگر تو نخوانده ای که یکی از مورخین برجسته ما به نام علی احمد کهزاد گفته که زبان فارسی گفتن اشتباه محظ است و سالها در مرکز تجمع شیاطین قرن بیستم عوض دانشگاه و دانشکده پوهنتون و پوهنخی و در مقابل نخست وزیر لمړی وزیر ساخته شد و ما باید آنرا زبان دری مربوط نواحی تخار بگوییم... البته میدانم که آقای حلیم تنویر درین وقت خنده ای تمسخر امیزی هم به این روایت دارد و در دلش میگوید: بزرگوار ما جنرال طاقت و اسماعیل یون فرموده اند که از واخان تا هرات و میمنه همه پشتونستان است هرکس قبول دارد خوب و گر ندارد برود از آنجایکه آمده است.

آقای تنویر به یک اشتباه خود تا هنوز هم پی نبرده که گویا زبان دری زبان تخاری هاست و در تاریخ بستگی به خطه ای به نام خراسان دارد. بلی باید آنرا دری و مربوط به دره های هندوکش دانست که هم اکنون بر این قلمرو فاتحتان پنجاب ، سوبۀ سرحد و بلوچستان حکومت پست مدرن قرن بیست و یک را بنیان گذاری کرده  و رهبر معظم شان جناب گلبدین حکمتیار را با ساز و برگ جنگی اش چهل سال است پناه داده اند.

موضوعی که آقای تنویر با شریف الله شریف شاید یکی از سر سپرده های گلبدین حکمتیار طرح میکنند  همین موضوع نفوذ وآژه های بیگانه؟؟است:... ایشان هم بر اساس سناریوی آقای تنویر روی بعضی از واژه های زبان دری خط بطلان کشیده و با آقای تنویر همنظر اند. بابا ایرانی ها از هالندی ها، امریکایی ها،  انگلیس ها و جرمن ها برای ما بیگانه تر اند. نه دین ، نه نژاد و نه هم زبان آنان با ما هماهنگی دارد. ایرانی ها برای ما بیگانه و پنجابی های پاکستان دوست اند زبان این پنجابی ها دری خالص است ...

https://www.youtube.com/watch?v=HcZa09kUBpg

موضوع ضربه پذیری زبان فارسی دری و نامانوس جلوه دادن واژه های روز مره ای ما افغانها مردم ایران( فارس ) اند... واژه های اوستایی چیست که باید شامل گویش مردم شود. ایران از لهجه های پهلوی خود کلمه سازی میکند  وما نمیتوانیم جلو آنرا بگیریم و ما مدرنپرست شدیم؟؟؟ توده ای ها واژه های عربی را از زبان فارسی بیرون میکشیدند ولی موفق نشدند. ایا در افغانستان همین گروه های که میخواهند زبان را ایرانی؟؟؟ بسازند چقدر میخواهند موثر باشند؟

حالا صرف نظر از اینکه بگفته ای آقای تنویر ( آیاماازخود زبان و اصالت زبانی نداریم آیا تاریخ ما زبان آنقدر ضعیف که ما از بیگانه ها را بگیریم و شامل زبان خود بسازیم... ) همه میدانند که ما هر چیز داریم ولی از دست فایشست ها و تفرقه افکن ها که تا گلو در مرداب فساد غرق اند از هیچ چیز آن بهره ای نبرده ایم. اینک چیزی کم نیم قرن است که از دست همین خائنین و جانیان و فروخته شدگان پنج ملیون نفوس افغانستان در ایران و پاکستان سرگردان اند. کودکی که در سالهای 1980 و در مهاجرت به ایران به دنیا آمده نه در فرهنگستان حلیم تنویر و مرشد بزرگوار شان عبدالحی حبیبی، گلبدین، اسماعیل یون و جنرال طاقت ها زبان آموخته بلکه آنچه یک ایرانی تکرار کرده است را زبان خود میداند. بجای ساجق آدامس و عوض تشکر مرسی میگوید... او از مدرن بودن چیزی را نمیداند فقط افسرده از آن است که یک ایرانی بار ها برایش اوغانی گرسنه میگوید و نه مدرسه ای برای اموزش اوست و نه دانشگاهی... پنجابی ها هم او را در مدارسی راه میدهند که حسن صباح های قرن های دور عمل انتحار و نابودی هموطنان مسلمانش را برای او تدریس میکنند.

دوست اش میفرماید ما باید از کلماتی که  با اصل فرهنگ ما مطابقت ندارد  که در مجاور دولت ما؟؟ قرار دارد. زبان ما تصنیفی است و ما نباید تقلید کنیم. این کلمات را آقای تنویر چنین یاد آوری میکند:

مرغابی  = اردک

قیرریزی = اسفالت

چوری = النگو

 پیاله= استکان

گوگرد = کبریت

چالش چه معنی میدهد ...؟

خوب ازین آقا که دکتورای خود را در زبان و ادبیات فارسی دری از ایران گرفته باید پرسید در هر جایکه نامت ذکر میشود چراهمین واژه دکتور را میاوری؟ آیا واژه دکتور در ادبیات فارسی دری مانوس است. علاوه برآن در کدام نوشته ای و یا تخصصی عوض مرغابی اردک ، گوگرد کبریت، عوض چوری النگو و یا پیاله استکان  در روز نامه ها و نشرات افغانستان دیده شده است. آیا کسی نیست که ازین آقا بپرسد که این واژه ها را تو در دوران دانش آموزی ات از تهران یاد نه گرفته ای؟ و حالا بدون کدام موخذ نوشتاری در روزنامه ها و یا مباحثات روز مره تکرار میکنی!

واژه استکان را من در دوران کودکی ام و در خانواده های مردم هرات به نام پیاله میشناسم و ورد زبان ما یک استکان چای بود.

این آقای شریف الله شریف که لزومن از همقطاران حلیم تنویر و یکی از اعضای باند فایشستی گلبدین راکتیار است واژه های از زبان نویسنده های فارسی زبان افغانستان نقل میکند که در طول عمرم به آن بر نخورده ام:

فرود گاه = میدان هوایی

گوچولو = کودک

بیمارستان = شفاخانه

تیل = کنش واژه

محترم = رجاوند

عضو = هموند

خوب حالا ازین واژه ها که میتواند در نوشته ها و یا گفتار روزمره ای مردم ما مثالی بیاورد. من در تمام عمرم بار اول است که به واژه ای رجاوند و کنش واژه از زبان شریف الله اشنا میشوم و یقین دارم که این آقا هم قسمتی از داشته های ادبی اش را در تهران تکمیل کرده است.

علاوه بر آن میدان هوایی کدام ترکیب منطقی است. این میدان در هوا یا آسمان چگونه بوجود میاید و فرودگاه عوض میدان هوایی ممثل بهتری برای جایگاه فرودآمدن هواپیما نخواهد بود؟. آیا بیمارستان ترکیب شفافتری نسبت به شفاخانه نیست. کسی میتواند ادعا کند که در شفاخانه هر بیماری شفا مییابد که خانه ای شفا باشد پس بیمارستان واژه بهتری نسبت به شفاخانه نیست؟ جایکه بیمار آنجا تداوی میشود و یا شاید هم در آنجا بمیرد و شفا نیابد.

حلیم تنویر و دوست فایشست اش هرقدر در موضوع زبان بحث میکنند خود را کوچکتر از آن میسازند که کودک دبستانی به گفتار آنان ریشخند بزند.

دوست فایشست و ضد زبان فارسی دری اش میگوید من در بعضی جای ها؟ دیده ام که حتا ابن سینا را به پور سینا تبدیل کرده اند زیرا ابن واژه ای عربی است. کسی نیست ازین آقا بپرسد که هر کسی آرزو دارد به زبان خودش تکلم کند. مرا چه به زبان عربی و اگر شما میخواهید به زبان پنجابی ها و یا سعودی ها گفتگو کنید کسی پیشروی تان نه ایستاده ونه برای شما فرمان صادر میکند. تشتت و پراکندگی زبان وقتی  حقیقت می یابد که ما مجبور باشیم عوض دارو خانه درملتون و عوض زایشگاه زیژنتون بگویم. این واژه های تازه که گویندگان آن نه ایرانی و نه هم تاجکستانی اند بیخبر از آن اند که عمری اضافه از نیم قرن در زبان فارسی دری دره فرخار و یا بلخ داخل شده.

هرچند این واژه در میان جمیعت بیست ملیونی پشتون های سوبه سرحد هم ناشناخته است و اگر در ادبیات فارسی دری این واژه ها داخل میشود غیر کمتر از یک ملیون باسواد برادران پشتون سرزمین ما چه کسی دیگر از آن چیزی درک میکند.

من باری به مسعود فارانی نوشته بودم به فرمائید از آنچه شما در زبان ما با تقلید از زبان ایرانی ها مثل پوهنتون، پوهنحی، پوهنمل، پوهاند، سمونمل سمنوال و هزاران واژه نو دیگری ترجمه کرده اید در ادبیات نوشتاری صد سال قبل این زبان موخذ بدهید. من نوشته بودم محلات سبزه وار، فوشگان، قره تپه و صد ها مناطق تاریخی که هزاران سال قدامت تاریخی داشت را پشتون زرغون، تورغنډی، شیندند را هم ایرانی به زبان فارسی دری ما آورده اند که حالا در همه اسناد دولتی تکرار میشود...پاسخی نشنیده ام.

خیلی بیشرمانه است که هنوز هم نواده ها و اولاد بزم آرایان خاندان شاهی چون فارانی ها، تنویر ها، اسماعیلیون ها، جنرال طاقت ها دهن باز نموده و چرندیاتی به نام زبان نوشتاری دوصد و پنجاه ملیون نفوس دنیا باز میکنند.

 

نعمت الله ترکانی

8دسمبر 2014