افغان موج   

مدرنیزم و پست مدرنیزم در شعر فارسی دری

 

مقدمه

چندی قبل بگو مگوی میان اینجانب و یکی از تازه به دوران رسیده های شاعری از افغانستان در گرفت. سخن مقابل ام اینبود که گویا من باید( درپیوند بار جریان شناسی شعر پیشرو) خودم را ملا بسازم. برایش خیلی احترامانه نوشتم که ذهن پس مرگم ازین ... جریان شناسی شعر پیشرو چیزی را درک نمیکند لطفن برایم بنویسید که مقصد شما ازین موضوع چیست تا من هیچمدان هم در روشنایی قرار بگیرم. بعدا خیالم که او ازین سوال ام یا از بیسوادی و یا هم از صراحت طلبی ام بر آشفته گردیده و نوشت؛ شما لطفن غیرت افغانی خود را به خانه بگذارید و بعد رجوع کنید به شاعران مدرنیست و پست مدرنیست ایران مثل نیما یوشیج، شاملو و دنباله روان آنان. بعد میدانید که شعر مدرن و یا به اصطلاح خود شان شعر نیمایی چیست ودر غیر آن وقت مرا ضایع نکنید و آب را نادیده موزه از پای نکشید و خلاصه غیر از آنکه من میخواستم  سخن را به دفاع ازشعر پست مدرنیسم در زبان فارسی دری کشاند.  وقتی خودم را از طریق جستجوگر گوگل با این نابغۀ افغانستانی آشنا ساختم دیدم که ایشان چند سالی قبل از دانشکده ای ادبیات مزارشریف افغانستان فارغ گردیده و مسوولیت یک انجمن ادبی را به عهده دارند.

بلی اینست روحیه تعدادی از نو آموزان در مقابل یک پرسش بسیار ساده از ایشان. وقتی یک ورق از کاغد را به نام شعر مدرن سیاه کردند و در یکی از محافل تشویق گردیدند دست از پای خطا نموده و خود را عقل کل میدانند و میچسپند  به تعریفات من در آمد از شعر و به اصطلاح خود هم مدرن اند و هم پست مدرن و هم کلاسیک.

شعر مدرن و پست مدرن در غرب

بدون تردید ادبیات مدرن برای اولین مرتبه در غرب تعریف گردید. این سبک ادبیات شامل حوزۀ شعر، داستان، نقاشی و بعضا موسیقی گردید. از اواخر قرن هفدۀ میلادی و ظهور سرمایه داری درسیستم اقتصادی غرب تا نیمۀ اول قرن بیستم اصول رشد و انکشاف هنر دستخوش روند های نامتجانس گردید که میشود نمونه های ادبی این سیصد سال را از رومانتیزم  به دادایسم و سوریالیزم  و ریالیزم، اکسپرسیونیسم را بر شمرد. در اوایل قرن بیست اکتشافات و اختراعات جهان سرمایه داری را آنچنان در مسیر تولید و بهره برداری سوق داد که  ادبیات و هنر در بخارخانه های هزاران دستکاه های تولیدی مثل خیلی مسایل معنوی دیگر منحل گردید.

شاعر قرن بیستم دیگر وقت را برای گفتن شعر به پارچه کردن ورقه های روزنامه ها و گذاشتن آن پهلوی هم و به زعم خود شان ترکیب یک شعرنو مصرف میکرد و یا اینکه در خیالات بعد از نوشیدن الکهول و یا مصرف مواد مخدره غرق یک احساس میشد و ذهنیت را برای گفتن آزاد میساخت. نمونه های این نوع ادبیات از ارنولد تواین گرفته تا بعد به ویلیام کارلوس، الیوت، واتکینس چاپمن و دیگران ختم میشود کم نیست. و این در حقیقت ریشه های  پست مدرنیزم را در ادبیات غرب بیان میکند که محصولی از فرایند رشد سرمایه داری، جنگ های جهانی و تقسیم سرمایه میباشد. معنویات شاعران غرب طی این مدت محصولی از تکامل کار خانه های تولیدی، سربازگیری برای تهاجم، جنگ و کشتار و پدیده های علمی افریده دست بشر بود. هر چند اینها در ذات خود عناصر ارزشی فرهنگ و تمدن غرب بود. اما در پهلوی آن از انتقاد مبراء نبود.

 جنگ جهانی اول و دوم و به دنبال آن تعاریف ریشه دار دیموکراسی ها  و لیبرالیسم و کمونیسم، اومانیسیم، سوکولاریسم  و صد ها مکتب ادبی ــ  سیاسی  جو اطمینان برای خلق آثار ادبی را گسترش داد.

 پست مدرنیسم به حیث یک محصول از گذشته های ادبیات شعری امریکا  شناخته شد.

و اما این پست مدرنیسم  ریشه های در روشن نگری و اعتماد به  توانایی عقل انسان نداشت که برای خردگرایی در مقابل عقل ستیزی  و تبیین  جامعه و طبیعت به شکل انسان مداری عمل نماید.

در اروپا که پس از دوره رنسانس همه چیز بسوی نو گرایی و نو سازی در حرکت بود مدرنیسم و پست مدرنیسم مثل بسا پدیده های دیگر اجتماعی  تبارزی از فرهنگ سرمایه داری قد بلند میکرد. چنانکه در مقایسه با شعر در پایان قرن هفده تا اواخر قرن نزده را میشود از همدیگر متمایز ساخت که علل و واکنش های آن بر نقد ادبیات بار شیوه های عرفی و رایج ادبی را کمتر و کمتر میسازد.

شاعر دوران جنگ اول جهانی نمیتوانست دیگر به رمانتیزم خشک از قرن هژده و نزده  خواست های انسان اروپا را که داشت همه چیز را از دست میداد متهیج گرداند. تاریخ اروپا در زمان جنگ های خانمانسوز نشان میدهد که همه چیز برای پیروزی طرف های درگیر خلاصه میگردید. وقتی برای فایشسیزم  که ورشکستگی دوران وحدت  ژرمن ها، انگلیس ها و رومی ها و یونانی ها را بازگو میکند مراجعه کنیم، گویا تاریخ هم  اساسا همین ساختدار جبری را از یک مدرنیزم کمایی کرده است. ناسیونالیزم افراطی با گویش قوم برتر و نژاد برتر به یک شاخص فرهنگی  مبدل میگردید و رابطه های دلالت کننده به انسانسالاری را مردود میشمرد؛  از همین رو احتجاج و تمرد در مقابل این بنیاد های سیاسی ادبی بلند و بلندتر میشود.

روابط معنوی انسان نه از طریق مبارزات توده های ورشکسته از جنگ بلکه از طریق ایدولوگ های که در خدمت این دستگاهها قرار دارند تغییر میپذیرند. تصادفی نیست که در المان، انگلیس، فرانسه، امریکا و ایطالیا هنوز هم سازمانهای فایشستی با همان فرهنگ  و معنویت اوایل قرن بیستم به نام مدرن تری به حیات خود ادامه میدهند. آنان ناچار عقاید مدرن خود را به نام نژاد، ملیت و قوم برتر مدرن تر میسازند تا مورد تهاجم ریالیسم رادیکال قرارنگیرند.

مدرنیزم و پسامدرنیزم در افغانستان

عده ای از شاعران افغانستان با الهام از تعدادی شاعر و نویسنده ایرانی بازار پست مدرنیزم را به نام شعر سپید و نیمایی گرم کرده اند. اینها نا دانسته روی خط تقلید از این شاعران ایرانی به نام شعر کاغذ سیاه میکنند. کتاب چاپ میکنند یکی دیگرش را تقدیر میکنند و سخت مخالف فورم شعر کلاسیک عزل، مثنوی، رباعی، قصیده و مخمس اند.

البته باید گفت که شاعران نامبرده ایران گاهی ادعا نکرده اند که ما مدرنیزم را و یا پست مدرنیسم را آورده ایم بلکه اکثر این شاعران با تقلید از جریانات ادبی غرب مثآثر بوده اند و گاهی هم خیلی بهتر از شاعران غربی شعر سپید سروده اند. درک معنی اشعار شان معلول یکی از وقایع تاریخ، سیاست، روانشناسی، جامعه شناسی، زیبایی شناسی، اومانیسم در هنر است.

ولی عده ای از شاعران وطن ما که در مسایل جامعه، روان انسانی و ساختدار اجتماعی نا آشنا اند شعر را به نام پست مدرنیزم  بازی با کلمات و معانی تلقی مینمایند. این عزیزان همچنانکه با قواعد شعر نیمایی  و یا شعر شاملو تا آنجا آشنایی دارند که قافیه و وزن را از شعر بردارند حتی در بسیاری از سروده های خود توالی احساس و درک منطقی سوژه شعر را هم نفی میکنند. در بسا موارد حتی در شعر مطلقگرایی بخرچ میدهند و من حتی عنوان یکی از کتاب های چاپی عنوان( دو پانزده یک سی) را خوانده ام که میشود آنرا مطلق گرایی گفت: این بخاطریکه اگر شعر احساس انسانی است پس تداعی عدد سی از دو پانزده و یا پنج و بیست پنج و حتی بیست وده همان یک  مطلق سی است و احساس درینجا چه چیزیرا میتواند غیر از یک مطلق خشک ریاضی برساند. یا:

شب را پک میزنم

روز جاسیگاری منست...

 

جتی اگر پک زدن یک بی اعتقادی به اصول و قواعد احساسی شعر باشد. شب را نمیشود مثل سیگار پک زد. زیرا شب وروز دو متضاد هم اند نه مثل سیگار و جای سیگاری لازم و ملزوم هم.

و یا:

 

پکه میکند

طبیعت

کتاب شدن آدم را...

 

کتاب شدن آدم  و پکه کردن طبیعت ظاهرن یک نفی اقتدار دیدگاه ما به کتاب و آدم است بگذریم از طبیعت که به آدم سازش دارد وکتاب با آدم.

در اروپا و در امریکا عقاید پانکها و هی پی ها کمی شباحت به پست مدرنیزم دارد و آنان حتی بالا پست مدرنیزم به نوعی از دادایسم تولد هر واژه در زبان را محصول لحظات فراغت خود از بحث های سردرگم و پیچیده میدانند. به عقیده ای ( یورگن هابرماس)  تا وقتی مدرنیزم به تکامل مورد نظر خود نرسیده باشد حرف از پست مدرنیزم بیهوده است.

 

زنی ریخت تمام تنش را

آنطرف

مردی آبیاری شد...

ریختن تن  یک زن  و آن هم برای ابیاری کردن مرد البته تناقض گویی است. زیرا آبیاری به مفهوم ریختن آب در گلدان است نه تمامی تن و اندام زنی. و یا به ترکیب های چون( سردردی دستانم)، ( چشم چشمه پوسید)، ( کتاب شدن آدم را)...

و چنین است سرنوشت شعربنام پست مدرن که واژه های معصوم در یک حادثۀ غیر طبیعی به صلیب کشیده میشود.

نعمت الله ترکانی

6 جنوری 2011