افغان موج   

با فرهنگ خویش آشنا شویم

فرا رسیدن عید سعید قربان عید آموزش انسانیت وراستی، عید یگرنگی و یکدلی، عید آموزش ایثار و فداکاری را به تمام هموطنان رنجدیده و زحمتکش، مسلمانان جهان و تمام انسانهای آزاده تبریک و تهنیت میگویم. تقارن و همزمانی عید قربان با عید کرسمس(دو عید بین الملی) حسن و حلاوت دیگری دارد و ما را به تفکر وامیدارد تا بیاندیشیم؛ متوجه شویم که همه انسانیم، اگر، مومن به انسانیت باشیم هیچ حدو مرزی ما را ازهم جدا نمی تواند و...

ما آوارگان در کشورهای غربی وارثان فرهنگ غنی آریانای کبیر و خراسان باستان هستیم، که هنوز با گذشت چندین قرن، به ستارگان علمی، فرهنگی و ادبی همان زمانه میبالیم و خدا را شکر که درخشندگی علمای آن دوران نیز درحدی است که هنوز هم در دنیای علم و هنر کارآئی دارند و میدرخشند و... من بعنوان یکی از آوارگان در غربت کده غرب همواره به این فکر بوده ام که وقتی در پرمشقت ترین دوران فرهنگی وظیفه ای معلمی را برای محروم ترین اطفال این کره خاکی (اطفال افغانستان) انجام داده ام، در حالیکه مزدمان فقط بمباردمان دولت وقت و خشونت جٌهّال بود که ازبا سواد شدن مردم میترسیدند. در این جا (اروپا) در رابطه با فرهنگ و وطن داران خویش، چه میتوانم بکنم؟ مخصوصأ که این سوال را بارها اززبان اطفال، نوجوانان و جوانان که در این کشورها بزرگ شده اند شنیدم که: فرهنگ و کلتورما چیست؟ وما ریشه درکدام یکی ازاجتماعات فرهنگی داریم؟ بنائا برآن شدم تا در حد توان ناچیز خویش فرهنگ غنی مان را به این عزیزان معرفی کنم و اولین گام کوچک را در این راستا در نوروز سال ١٣٨٤ برداشتم که عبارت از نوشتن مقالهء بود تحت عنوان "نوروز باستان" که با لطف هموطنان مورد استقبال قرارگرفت؛ وبه مشوره تعداد همسایگان آنرا به سایت آریای فرستادم.اینک که فرصتی دیگری به مناسبت عید سعید اضحی داریم بی مناسبت نیست تا بیشتر در مورد آشنائی با فرهنگ قلم زنیم. بنا بر این از کلمه فرهنگ میاغازیم :

فرهنگ چیست؟

"فرهنگ (به فتح ف وهـ) متشکل از دو کلمه (فر+هنگ) است.فر، به معنی شأن وشوکت و هنگ که همان (ثنگ) اویستائی است به معنی کشیدن وفرهیختن است". فرهنگ مطابق به کلمه کلتور(Culture) لاتینی است. همچنان فرهنگ عبارت است از مجوعه عقاید و رفتار یک مردم". (١) فرهنگ مطابق است به فرهننج که بمعنی علم و دانش وادب است. (٢) "ثنگ" به معنی "ارتنگ" است و ارتنگ کار نامه مانی؛ کتاب که در آن تمام اشکال مانوی نقش است." (٣) از نظر اصطلاحی فرهنگ تعریف های متفاوت دارد،که بیان همه آنها ازحوصله این مقال خارج است. اما به جرئت میتوان گفت که فرهنگ جزء هویت انسان است، و ما ساکنان افغانستان فعلی که سالیان قبل؛ وطن ما جزخراسان باستان بوده و ابسته به فرهنگ کهن آریائی هستیم که یکی ازقدیمی ترین فرهنگهای دنیا است و این فرهنگ نقش بس بزرگ درایجاد تمدن امروزی داشته است.

عید چیست؟

"عید روز فراهم آمدن قوم است. گویند ازین رو بدین نام خوانده شده که هر سال شادی نوینی باز آرد و اصل آن عوٍد است مطلق روز جشن و روز مبارکی که مردم در آن شادی کنند و به یکدیگر تبریک گویند. آقای "ابراهیم پور داود" در مورد جشن در جلد یکم کتاب "یسنا" نوشته اند: لغت جشن نیز در فارسی از لغت یسن اویستائی بیادگار مانده است، چون اصلأ تمام اعیاد دینی بوده مانند: "عید فردگان"، "عید مهرگان"، که دراین اوقات بخصوصه مردم به ستایش،  پرستش و مراسم دینی میپرداختند؛ به عبارت دیگر" یزشنه" میکردند.ازین جهت روزهای تبرک را جشن خوانده اند.(٤) " شادی، عیش، کامرانی و مجلس نشاط به معنی عید هم هست، چنانکه اگر گویند جشن نوروز مراد عید نوروز باشد" (٥)

قربان چیست؟

قربان (به ضم ق وسکون ر) نزدیک شدن؛ هر چیزیکه بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، آنچه که در راه خدا تصدق کنند مثل: گاو، گوسفند و شتر که بکشند و گوشت آنرا به مردم پخش کنند. قرابین جمع آن و در فارسی قربانی هم میگویند(٦). چنانچه " ناصر خسرو" خطاب به کسانیکه حج میکنند چنین گفته است:

" اندیشه کـن از حال براهیم وزقـربان                وان عـزم بـراهـیم که بٌــّرد ز پـسر ســر"

اکنون عید سعید قربان جز فرهنگ ما شده و در این روز در تمام کشورهای اسلامی تعطیل است و مردم دسته دسته و گروه گروه به نماز عید اشتراک میکنند. در نماز عید به نیایش و نیک خواهی میپردازند و خطاب به خدای واحد و یگانه چنین میگویند: خدایا از تو میخواهم به حرمت این روز،روزی که آنرا برای مسلمین مبارک و سعید و عید گرداندی و برای پیامبرذخیره و شرف وکرامت مزید، پس درود برمحمد وآلش باد. مرا شامل کن در هر خیری که محمد وآلش راشریک کردی، و خارج کن مرا ازهر شری که محمد و آلش را خارج کردی درودبراو، و براینان(اهل بیتش).خدایا میخواهم خیری را که عبادت کنندگان صالح ات میخواهند، و پناه جویم بتو پناه جستنی مانند بندگان مخلص و صالح ات.(٧) این نیک خواهی و دعا را، اگر بخواهیم تفسیر کنیم سخن بدرازا میکشد، لذا مختصرا، این تذکار لازمی است که درفرهنگ اسلامی ما تمام خوبی ها در همین دعاها گنجانده شده و از نظر یک مسلمان پیامبر اسلام (ص) مظهر تمام نیکی ها و رحمت برای عالمیان است، به تمام انسانها جز فلاح و رستگاری چیزی نیاورده است؛ وقتی ما همان خیرهای را میخواهیم که حضرت محمد(ص) خواسته بدین معناست که هر چه خوبی، نیکی، سعادت است برای تمام بشریت آرزو میکنیم، و آنچه که بندگان صالح خدا خواسته میخواهیم و... .

بعد از ین نیک خواهی مردم برای دیدن بزرگان آماده می شوند وبه آنها ادای احترام میکنند، و به کودکان و نو جوانان عیدی میدهند. این عیدی میتواند پول باشد و میتواند هدایای دیگری باشد.تمام مردم با خوشی و خوبی و تن های مصفاٌ از همدیگر دیدن میکنند و همدیگر را در آغوش میکشند و با فراموش کردن کینه و کدورت روح خویش را صیقل میدهند و در جهت ایجاد زندگی خارج از کینه و نفرت میکوشند. یکی از اعمال مهم که در عید قربان مسلمانهای مستطیع انجام میدهند عبارت از انجام فریضه حج است، که به مشکل میتوان به معنی عمیق وژرف عیدقربان بدون پرداختن به معنی حج پی برد. پس لازم وضروری است که حج را ازنظرلغوی و اصطلاحی معنی نموده وخوشه چین مفاهیم عمیق دینی باشیم و ازین طریق بکوشیم تا خویش را ازخود پرستی نجات دهیم و دعا کنیم که خداوند همه ما را چه جوان و چه کهن سال و میان سال موفق نماید تا حد دانش، و چه بسا نادانی خویش را درک کنیم و چنان پر مدعا نباشیم که همه را به خوشه چینی از فضلٍِ فراخوانیم که اصلا وجود ندارد. باری برمیگردم به اصل مطلب ومیکوشم تا درحدتوان ناچیز خویش مراسم حج را برایتان تعریف ویا شاید توصیف کنم:

حج چیست؟

"حج در لغت به معنی آهنگ کردن و قصد کردن است در اصطلاح به مراسم دینی گفته میشود که در هر سال یکبار در مکه مکرمه در روز دهم ماه ذیحجه ( دوازدهمین ماه قمری ) توسط مسلمانان مسطتیع برگذار میشود. و این عمل در زندگی انسانهای مسلمان و مستطیع یگبار واجب میشود".حج را، فقهای مسلمان چنین تعریف کرده اند:

"حج ( زیارت کردن خانه خدا ) عبارت از انجام اعمالیست که دستور داده اند در آنجا ها ( مکه، عرفات، مزدلفه و مینا) به جا آورده شود؛ و در تمام عمر برای کسیکه این شرایط را دارا باشد یک مرتبه واجب میشود.١-بالغ باشد ٢-عاقل باشد ٣-بواسطه رفتن به حج مجبور نشود که کاری حرامی را انجام دهد، یا عمل واجب را که در شرع اهمیتش از حج بیشتر است ترک کند.٤- مستطیع باشد".

مراسم و آئینی که در حج اجرا میشود چنان عمیق و پر معنی است که هر کس فقط میتواند شمهً از آن را بیاموزد و بقدر دید و جهان بینی خویش برداشت کنند. حاج یا حاجی کیست که با شرکت در اردوی ابراهیمی حج، با تاریخ پیامبران پیوند میخورد و هویت تاریخی خویش را باز میابد. فریاد مقدس  لبیک الهم لبیک عهد دیرین و میثاق فطرت را یاد اور میشود و انسان با پوشیدن جامه های احرام، از ظلمت خود خواهی، خود محوری، خود نمائی و لذت گرائی ها و عادات و رفتار زیانبار میگریزد و رو به سوی خدا آورده و ستایش و نعمت را ویژه و مختص بخداوند میداند. حاج وقتی که آهنگ میکند یعنی به سوی خداوند که کمال مطلق است حرکت میکند. گام در مسیر تکامل میگذار دو به سفر میاغازد که پایانش پیدا نیست و تا انجام تکامل ادامه دارد، و تکامل را انجامی نیست. انسان مسلمان ( کسیکه تن به رضای خدا داده و به یقین در یافته که هستی را صاحب است بس پر قدرت و اقتدار که نظم تمام کائنات در ید قدرت او گره خورده) و همه ذرات ذره بینی تا بزرگترین اجرام سماوی بهم چنان پیوند دارند که آنرا روح پر طلاطم مولانای بزرگ در قالب یکفرد شعرمعجز اثرش چنین بیان میکند:

" اگر یک ذره را برگیری از جای          فرو ریزد همه عالم ســراپای"

و حاجی در حج مؤظف به درک این معنی است و... .

و چه نغز و پرمعنی است که مسلمان در زندگی خویش دو بارمکلف به نوشتن وصیت نامه می شود، یکی در سفر حج و دیگری درهنگام ابتلا به مرض موت. ( البته در هر مسافرتی وصیت نامه نوشتن توصیه شده ) امّا نه با آن تأکید مئوکد که در این دو مورد ذکر شده است.

" انسان همواره در زندگی، خود را میپوشاند، همواره در زیر نمودی که بچشم دیگران می آید پنهان است؛ تنها در دو جاست که غالبأ نقابی را که در سراسر عمر بر چهره دارد پس میزند: سلول زندان و بستر مرگ. در این دو جاست که فرصت عزیزی بدست میاید تا چهره حقیقی هر کس را خوب ببینیم بویژه مرگ؛ آدمی بوی مرگ را که میشنود صمیمی می شود. بربستر احتضار هر کس" خودش " است. وحشت مرگ او را چنان سراسیمه میکند که فرصت تظاهر نمی ماند، حادثه چنان بزرگ است که بزرگان همه کوچک میشوند، روح وحشت زده از نهانگاهی که یک عمر به مصلحتی در آن از انظار پنهان شده بود، برهنه بیرون میاید. مرگ در این نهانخانه را زده است. مردن نیز خود هنریست مستلزم دانستن و آموختن، نمایشی است سخت زیبا و عمیق و تماشائی ترین صحنهء زندگی؛ بیسیار کم اند مردانی که زیبا مرده اند... بیشک آنهایکه میدانند چگونه بایدمرد میدانسته اند که چگونه باید زیست؟ چه برای کسانیکه زندگی کردن تنها دم بر آوردن نیست، جان دادن نیزدم برنیاوردن نیست؛ خود یک کار است، کاری بزرگ، همچون زندگی ". (٨) حدیث شریف نبوی است که درمورد حج میفرمایند " موتٌ قبل آن تموت ٌ"براستی که انسان در سفر حج  می میرد قبل از آنکه بمیرد. وقتی دستور داری قبل ازمردن بمیر! یعنی نقابهای دروغین را ازچهره ات برگیر و فقط خودت باش "خودی" که هستی، نه آن " خودی " که در چشم دیگران میائی. و مردن یعنی آخرین مرحله زندگی این دنیا. و حاج این مرحله را نیز امتحان میکند و در مکتب انسانی حضرت ابراهیم ( بزرگترین فدائی انسانیت) این معنی را میاموزد.

حج رفتن، دقیقأ پا گذاشتن جای پای ابراهیم خلیل(ع)است. در این سفر حاج تمرین انسان شدن را آغاز میکند، وصیت نامه مینویسد تا دقیقا معا ملاتی را که در زندگی انجام داده متوجه شود و به وارثان اش ابلاغ کند که چه کرده است؟ و از سوی دیگر متوجه این معنی نیز باشد که آنچه انجام میدهد فقط بخودش مربوط نیست بلکه در آینده باعث سرافرازی و یا خدای نکرده سرافگندگی اولاد و احفادش نیزخواهد بود. سر در گریبان خویش فرو برد و آینه تمام نمای خرد را جلو خویش بگیرد تا خویشتن خویش را در آن ببیند و به تفکر بنشیند که آیا آنکه مانع ورادع ما در پیمودن مسیر تکامل است چیست و کیست؟ و شاید زمزمه ملکوتی لسان الغیب پیر عارفان و صوفیان حقیقی ( حافظ ) بی حکمت و ارتباط در این مورد نباشد که میفرمایند:

" میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست         تو خود حجاب خودی، حافظ ازمیان برخیز"

انسان در حج هما آهنگ با کل ذرات هستی، بدورخانه دوست طواف میکند، تا عشق،به هستی ومبدا هستی را تمرین نماید و بیاموزد.وقتی برگرد، بیت العتیق میچرخد، بدین معنی است که، همچون این خانه ازهمه وابستگی های بیجا و منافع زود گذردست شسته و خود را عاشقانه در دریای بیکران هستی انداخته تامزه عشق و اشراق را مزمزه کند و همنوا، و همگام با میلیونها انسان دیگر بی رنگی بی ریایی را نمایش دهد و بحد درک و تفکر و ظرفیت خویش ازین نمایش عظیم بی رنگی بهره گیرد.حج مکتب انسان سازی و تقوی و فضیلت های انسانی است، حج مکتب سمبولیک و آموزش کل حیات است. وقتی به میقات میرسی وغسل میکنی و تن را مصفاّ از هر پلیدی مینمائی و روح اترا صیقل میدهی، سپس شایستگی آنرامیابی که عهد الست را بیاد آری.دربٌعد دیگر وقتی غسل میکنی و احرام می بندی یعنی که این چنین بیرنگ و بی آلایش و پاک از مادر زاده شده و باید به فطرت اصلی خویش برگردی و بیرنگ و بی ریا باشی.وقتی همنوا و هماهنگ با چهار میلیون انسان صدای دل انگیز لبیک را بلند میکنی، این صدا نه تنها بر تمامی مکه، که برتمامت هستی می پیچد و نمایش عظیم حیات را به اجرا در آورده و " امت " واحده را به نمایش میگذارد که اسلام و تمام ادیان برای تحقق همان امر ظهورکرده اند. جامعه که انبیا هرکدام به سهم خویش برای تحقق آن رنجها، مرارت ها راکشیده اند و حضرت ابراهیم سرسلسله پیامبران ابراهیمی حاظر شده است که حتی تنها فرزندش ( اسمعیل) را قربانی کند، ( و توای حاج اکنون برای چنین قربانی کردن آماده میشوی ) حاجی! تو مؤظفی تا نمایش عظیم"أمّت" را در حج عملا با رمز و راز برای بشریت نشان دهی. اجتماع که بی رنگی ویکدلی از سرا پایش میریزد حتی از پوشیدن لباس رنگی نیزمنع شده است، چه جالب! جامه ها باید یکرنگ باشد سپید رنگ بی رنگی، دوخت بران حرام است زیرادرجامعهء ایده آل انبیا راه برای هر تشخص بسته است، اینجا باید همه آرایه ها وپیرایه ها را دور بریزی، این  جا فقط باید انسان باشی و عاشق انسانیت؛ تمرین عشق ورزیدن به مساوات، برابری، برادری، انصاف و نوع دوستی رابنمائی.رحم و مروت ات باید همیشه بحد باشد، که احرم برتن داری، وقتی در احرام هستی حق نداری آزارت به موری برسد، اگر حتی گزنده ای بر تنت می نشیند تا احتمال ضررش نیست حق نداری از خود برانی؛ وقتی دور خانه خدا میچرخی مبادا بر کسی تنه بزنی و باعث آزار کسی شوی که اگر چنین شد حج تو باطل است.یعنی اگر در زندگی آزارت به کسی رسید زندگی ات باطل است زیرا باعث اطلاف حق دیگری شده ای؛ وقتی احرام میبندی اگر به کسی مظنون شوی احرامت مکروه شده چون بد اندیشی بخود راه داده ای و در مذهب عشق و اجتماع توحیدی "أمت"؛ کسی مجاز نیست که برکسی" بد گمانی" کند.وقتی از نظافت تن فارغ شدی و احرام بستی یعنی شایستگی حرکت بسوی هدف را پیدا کردی، عهد الست را بیاد آوردی وانگهی شعارت را یاد بگیر:لبیک! اللهم لبیک! ان الحمد و لنعمة لک ولملک.لبیک لا شریک لک لبیک! زیرا که بی شعار به سوی هدف رفتن معنی روشن ندارد، وقتی حرکت بسوی شدن را آغاز میکنی باید شعارت نیز مشخص باشد. همراه وهم نوا با چهارمیلیون انسان دیگر و شاید با تمام مسلمین از ته دل، با تمام وجودت داد بزن و دعوت خدایت را که ترا به طواف خانه خویش فرا خوانده لبیک بگو و فریاد بزن، که تمام نعمات و تمامت هستی از آن خدای واحد و لایزال است، حمد وستایش نیز ویژه همان ذات بی همتا است؛ به دعوت خدا لبیک بگو و بیاد آر که پا، جای پای انبیا میگذاری، و باید با تمام هوش و خرد متوجه باشی که نه لغزی و گرفتار هوا های شیطانی نشوی، مبادا که کوچکترین اشتباه کنی، این جا باید روش زندگی را بیاموزی و هیچ چیز را از یاد نبری، وهرچه را بجایش انجام دهی، تن و روح را صیقل داده، دورکعت نماز احرام را خوانده، شعارت را زمزمه نموده، بسوی هدف سرازیر شوی.هدف کجاست؟ خانه دوست! خانه دوست کجاست؟ بیت العتیق ( خانه آزاد شده ) خانه آزادگان، آزاد اندیشان، آنانیکه آزادی شان تا سرحد انسانیت فرا رفته و تمامی انسانها را بچشم واحدی می بینند.چه اینکه درفلسفه عمیق و پر معنی اسلام " ما همه از یک زن و مرد آفریده شدیم و...رنگ و بوی قومی و قبیلوی ما بخاطر از همدیگر شناخته شدن است، و در این مکتب برتری فقط به تقوی و فضیلت های انسانی است" (٩) و لاغیر.وقتی فضیلت ات نسبت به دیگران ثابت میشود که خدمت به همنوع بنمائی و در عمل ثابت کنی که ایثار وفداکاری ات نسبت بدیگران بیشتر است. آنگاه در چشم و دل عاشقان جا میگری و جاویدانه ستایشت میکنند.درهرعمل و در هرمکان حکمت نهفته است، مخصوصا در اعمال حج، " میقات بمعنی وقت و هنگام کار است و مواقیت جمع آن" (١٠) ازین رو موضع مٌحرم شدن حاجیان را میقات گویند. وقتی احرام می بندی کارت آغاز میگردد، با خواندن نماز جبین به سجده میگذاری و ستایش پرودگار را مینمائی، سپس بازمزمه شعار بسوی قبله ای سرازیر میشوی که یک عمر بسوی آن نماز خواندی، اینک نزدیک است که قبله ات را ملاقات کنی، ضربان قلبت به شماره میافتد، این قبله چگونه مکانی است که همه روی نیازبسویش دارند؟ باتمامت حواست شعارت را که ستایش و تحمید خداوند است فراموش نکن در هر گامی بیاد آر که حمد و نعمت ازآن خداوند است، مواظب باش جامه ات چرکین نشود، با تکرارشعار، روحت را زلال نگه دار، تاشایستگی دیدن قبله را داشته باشی.لحظه به لحظه بسوی" قبله ای مراد " و هدفت نزدیک میشوی، مهم اینست که حواست جمع باشد، اینک مکه، شهری که بخش اعظم تاریخ انسانی رابحافظه خود دارد و کوه هایش شاهد رمزو و راز بس شگفت است، زحمات الگوی صبر و پایمردی و ایمان عاشقانه حضرت ابراهیم (ع) آنگاه که هاجرراتنها در این دره بی آب وعلف به امر پرودگارش گذاشت، و سپس بدنیا آمدن(حضرت اسمعیل(ع) ذبیح خداوند) دویدن هاجربین کوه صفا و مروه ( فقط هفت بار ) وسرانجام جوشش زمزم از زیر پای اسمعیل کوچک، صدای پر معنی و مهیب جبرئیل امین، انگاه که محمد(ص) امی را به خواندن فرامیخواند، این همه راجبل النور( کوه که در آن غار حرا واقع شده ) و «حّرا غاری که حضرت محمد(ص) اولین پیام وحی را درآنجا دریافته» برای همیشه به حافظه سپرده است و برای همیشه به جاویدانگی زمان و زمین به گوشهای انسانهای صاحب بصیرت و درد، زمزمه میکند؛ مگر میشود حوادث به این بزرگی را فراموش کرد؟ اکنون حاجی در این مکان است، طواف کن! هفت بارگرد خانه دوست بچرخ! بعد درمقام ابراهیم (ع) نماز بگذار! و آنگاه سعی صفا و مروه را انجام ده دقیقأ همان کاری که هاجرسلام الله علیه انجام داده است، و این کار را بعد از طواف خانه دوست که دامن هاجر جزء آنست انجام میدهی، بیاد آرایمان هاجر را! بیاد آر صداقت وشهامت این زن را! بیاد آرجوشیدن چشمه زمزم را! وقتی از سعی بین صفا و مروه فارغ شدی بلا فاصله تقصیر کن! یعنی خصایص غیرضروری را ببر! آنچه که مانع و رادع حرکت است، دوربریز.سپس مجددأ طواف کن! و این طواف باطواف قبلی متفاوت است؛ این طواف، طواف نساء است، تا به مقام شامخ زن درمکتب ابراهیمی پی بری.بعد ازطواف مجددا نمازگذار؛ آنوقت حج تمتع ات تکمیل است میتوانی از احرام بدر آیی.اما فراموش مکن که هنوزکار به پایان نرسیده، روزهای عرفه وعید در پیش است ( نهم ذیحجه ) باید به عرفات بروی، صحرائی که بروایتی حضرت آدم در آنجا هبوط نموده، پا جای پای"حضرت آدم ابوالبشر" میگذاری، نام این روز و این صحرا خود باتوسخن میگوید.در روز عرفه باید در عرفات باشی! روز عرفه روز معرفت و شناخت و صحرای عرفه صحرای معرفت.اینجا ضمن عبادات دیگر و خواندن دعاها ی مختلف عبادت تفکر را انجام میدهی، میاستی مختاری! منیشنی مختاری، قیدی نیست آزادی! امّا باید فکر کنی، تا بیاد آری که پیامبر ما فرموده ( یکساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است ) و چه بهتر که این عبادت را در روز عرفه و در صحرای عرفات نمائی. تا بعد از تفکر و تأمل آماده شوی شبانگاه بسوی" مزدلفه " حرکت کنی، نماز صبح را در" مزدلفه " بخوانی، و ضمن ادای نماز صبح هفتادعدد سنگریزه ( ریگ ) بٍکر جمع کنی زیرا فردا نبرد، درپیش است، ازین هفتاد عدد سنگریزه که جمع کردی باید در هر مرحله که شیطان را هدف میگیری هفت تای آن به هدف اصابت کند وگرنه، قبول نیست! فردا به مینی میروی، جایکه ابراهیم تنها فرزندش اسمعیل را درآنجا در راه خدا قربانی میکند و... نزدیک طلوع آفتاب براه میافتی، کجا حاجی؟ بسوی مینا؛ قربانگاه اسمعیل!؟ همانجا که هزاران خیمه پهلوی هم زده شده و همه با لباس سپید و دلهای خالی ازخلل، با وسواس ودقت در کار خویش مصروف است، مبادا اشتباه شود، قربانی در راه دوست را باید انتخاب کرد، مسلمأ که بهترین هار باید در راه دوست داد و قربان کرد و گرنه قبول نیست.وقتی بدره مینی سرازیر مشوی یکسره به مسجد خیف میروی، آنجا که ابراهیم(ع) نمازخوانده نماز میخوانی، سپس جمره میکنی، جمره اولی، وسطی وعقبا.سه بار شیطان را میزنی، اول شیطان نفس خودت است، سپس شیطان صفتان که هرآن وهر لحظه بسراغت میاید و با وسواس بتو میدمد، که آری مسئله نیست خداوند بخشنده مهربان است و... سومی... درسومین مرحله شایستگی انرا پیدا میکنی که به جنگ ابلیس بروی، تا نفست پاک نه شده مجال مبارزه با ابلیس نیست؛ پس اول شیطان نفس! سپس شیطان بیرونی.وقتی ابلیس را نیز همچون نفس اماره، و وسواسهای درونی خویش باهفت تیر هدفمند کشتی؛ آنوقت به مرحله تقصیر میرسی و با تراشیدن سر جزء اردوی ابراهیمی میشوی و شایستگی قربانی دادن را بدست میاوری .اگر چه خدا با لطف خویش قربانی کردن حیوانی را میپذیرد اما این درس را ازین اعمال پر معنی که انجام دادی و تکرار کردی باید آموخته باشی که عزیز ترین هایت را در راه خدا قربانی بتوانی. اگر چنین نیست، پا جای پای ابراهیم نگذاشته ای فقط آدرس را اشتباه آمدای و پول خرج کرده ای و... اگر حج ات مقبول و سعی مشکور انجام دادی، یقینأ فراموش نمیکنی که: مال مال خدا و مردم عیال خدا، اند.در راه رفاه شان از دل و جان باید کوشید، تا در مبارزه بزرگ " أمت " سازی سهیم باشی و باتمام وجود سعی و تلاش و تقلا نمائی که جامعه مبتنی به ارزشهای انسانی، اخوت اسلامی، برابری و دادگری، عدالت گستری و عدالت پروری، اجتماع که دران ستم نیست، گرسنه وجود ندارد، هر کس به جایگاه شایسته خویش قرار دارد و برای تعالی وتکامل شخصیت انسانی اش مبارزه میکند تا دین مسئولیت اش را نسبت به نفس خویش و اجتماعی خویش ادا کند؛ که دراین اجتماع همه در مقابل هم مسئول اند(١١).خامه شکسته من بدون مدد لسان الغیب حافظ هرگز نمیتواند که این معنی عمیق ربیان کند؛ لذا با نوشتن شعر از حضرت حافظ به تفکر می نشینم:

شب تاراست و ره، وادی  ایمن در  پـیـــش         آتـش طـــور کجا، موعــد  دیــدار کجاست

آنکس است اهل بشارت،  که  اشارت  داند         نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجاست

هـر سر مـوی مـرا ،باتـو هزاران کاراست          ما کـجائـیم ومــلامـت گر، بیکار کجاست

حافـظ از باد خـزان، در چمن دهــر  مرنج          فــکر معـقول بـفرما  گل بیخار، کجاست

 

 وما علینا الابلاغ.

 

مآ خذ:

١.لغت نامه دهخدا وفرهنگ عمید.

٢.لغت نامه دهخدا؛ نقل ازبرهان مبین.

٣.لغت نامه دهخدا؛ نقل ازفرهنگ معین.

٤.یسنا جلد یک صـ ٢٤و٢٥.

٥.برهان قاطع.

٦.رساله ایت الله خمینی صـ ٢٢٤ مسئاله ٢٠٣٦.

٧.مفاتیح الجنان نمازعید فطر وعید قربان.

٨.درسها ی دانشگاه مشهد(اسلام شناسی)معلم شهید شریعتی.

٩.قرانکریم.

١٠.لغت نامه دهخدا،به نقل ازناظم الاطبا.

١١.حدیث شریف

این نوشته را تقدیم به کسانی میکنم؛که خود کاری نمیکنند ووقتی دیگری کاری میکند دل تنگ می شوند.

ولسلام ظاهرمحسنی معروف به نوید

پنجم جنوری دوهزارو شش ، شهر لینز اتریش.