افغان موج   
جاویدفرهاد
{ زبانِ پارسیِ دری، باتوجه به پبشینه‌ی فرهنگی آن در منطقه، همواره به منظورِ اندیشدن به کار رفته است؛ ولی پس از گذشتِ چند دهه جنگ در کشور و گمانی زنی‌ها در مورد این‌ که گویا زبانِ فارسی و دری دو زبانِ جداگانه است، این مسأله مشکل‌آفرین شده است؛ امّا شماری از نویسنده‌گان کشور باورمند اند که این مسایل، فقط جنبه‌ی سیاسی دارد.
باتوجه به این مسأله، خواستیم با استاد " جاوید فرهاد " شاعر و پژوهنده، برخی از پرسش‌ها را در میان بگذاریم تا ابهام در این مورد رفع گردد.}
- پرسش: استاد، بی‌گمان می‌دانید که تا اکنون، تعریف های گوناگونی از زبان ارایه شده است ؛ امّا تعریفی که تاحدّی عوام‌شمول پنداشته می شود، این است که "زبان، وسیله‌یی برای افهام و تفهیم" دانسته شده است، می‌خواهم بدانم تعریفِ مُعیّن شما از پدیده یی به نامِ زبان چیست؟
- پاسخ: می دانید، با تنها تعریفی که با آن به شدت مخالفم، همانا پذیرش مقوله‌ی زبان در حدِ "ابزاری دانستش در روند " افهام وتفهیم" است، وشاید هم بدترین، کهنه ترین وعقب مانده ترین تعریف همین است که تا اکنون از زبان مطرح شده است؛ زیرا اگر معیار برای سنجشِ مقوله‌ی زبان تنها در حدِ افهام وتفهیم دانسته شود، پس جانوران وحیوانات در طبیعت، بیشتر از ما با آواها، اشاره ها وحرکت های معینی که از حنجره، حرکات واندام های فزیکی شان برمی آورند، در ایجادِ این رسانه‌گی مستعد تراند. با ذکرِ این مثال، می بینیم که فرایندِ " افهام وتفهیم" (به تعبیر پاروپیرار) وبحث ابزاری بودنِ زبان به عنوانِ تنها وسیله‌یی برای ایجادِ " افهامِ صرف و تفهیمِ مطلق" رنگ می بازد وگپ‌های جدی تر از آنچه گفته شد، در باره‌ی زبان مطرح می شود.
" یان ریپکا" (مؤلف کتاب تأریخ ادبیات ایران) زبان را "مجموعه‌یی از قرار دادهای از پیش تعیین شده می داند که به منظورِ درک و شناخت در حوزه‌ی رسانش شکل می‌گیرد."؛ امّا " نوام چامسکی" زبان شناسِ مشهورِ امریکایی، زبان را " مهمترین ابزار برای اندیشه وقدرت اندیشه‌گی می داند" و به این باور است که " این تنها زبان است که به وسیله‌ی آن انسان می تواند بیندیشد". این برداشت چامسکی در مقایسه با تعریف های دیگری که به گونه ی سطحی از زبان ارایه شده است، تا حدِ زیادی ژرف است و می تواند در حوزه‌های معنا شناسی نیز تعمیم وگسترش یابد. " چامسکی" در این تعریف، زبان را بستری می داند که در آن میتواند انسان ژرف بخواند وژرف ارایه بدهد؛ پس با توجه این مسأله، دیده می شود که درکِ ماهیّتِ زبان، فراتر از تلقی صرفِ آن در حوزه‌ی "افهام وتفهیمِ مطلق" است.
از سوی دیگر، " پُل ریکور" فیلسوف مُدرن، بحثِ ابزاری بودنِ زبان را رّد می‌کند. او می‌گوید: " زبان، ابزاری برای تبیین هیچ چیزی جز خودش نیست"؛ این نگره‌ی "ریکور" به معنای آن است که زبان به لحاظِ ماهیتی، پدیده‌یی ست که تنها ماهیتش را خودش بر می‌تابد، یا به تعبیر ساده تر: ابزاری برای تبیینِ خودش است و نه چیزِ دیگر.
در تعریفی که " محمد رضا باطنی" زبان شناس حوزه‌ی زبانِ فارسی ارایه می کند، وی زبان را به گونه‌یی " بازگو کننده‌ی واقعیت‌های ذهنیِ گوینده گان"آن می داند. باطنی در بحثی زیرِ نام " زبان در خدمتِ باطل" که در کتاب " درباره ی زبان" (که مجموعه‌ی مقالات اوست ودر سال 1367 منتشر شده است) می نویسد: " زبان، بازگو کننده ی واقعیت های ذهنی گوینده گان آن است؛ یعنی در برگیرنده‌ی افکار، احساسات، مفاهیم، نیات ودیگر پدیده های ذهنی - که در اینجا به همه‌یی آن‌ها ذهنیّات می گوییم وفی الواقع در ذهن گوینده وجود دارد- است."
با توجه به نگره هایی که در این جا نقل کردم، توجیه (ونه تعریف) من از زبان، بیشتر در حوزه‌ی همان رویکرد اندیشه‌ورزی وفرایند اندیشه‌گی شکل می‌گیرد. از دیدِ من، زبان، رویکردی برای توانمندی شناختِ انسان از اشیا، پدیده ها ودر کُل هستی است؛ هر چیزی به باورِ من در فرایندِ زبان است که اتفاق می افتد وبه عنوان مهمترین برایند شکل می گیرد وقابلِ رؤیت می شود.
- پرسش: اکنون بر می‌گردیم به طرحِ چند پرسشِ مهم در باره‌ی زبانِ فارسی. برخی‌ها (که شمارِ شان اندک هم نیست) باورمنداند که زبانِ دری با فارسی تقاوت دارد؛ امّا شماری (که تعدادِ شان کم است) باورمند اند که زبانِ فارسی، هیچ تفاوتِ ذاتی با "دری" ندارد وهر دو یک زبان اند، شما در این باره چگونه می‌اندیشید؟
- پاسخ: زبانِ پارسی که از روز گارِ باستان تا اکنون؛ یعنی در سه مرحله‌ی زبانی (پارسی باستان= زبانِ روزگار هخامنشیان، پارسی میانه= زبانِ دوره‌ی اَشکانیان وزبانِ فارسیِ امروز که از آن در کلید واژه‌های زبان شناختی به نامِ "فارسیِ نو" یاد می شود)، هیچ تفاوتِ ماهوی وذاتی با زبان دری ندارد؛ یعنی در واقع می شود گفت که هردو (فارسی و دری یا به تعبیری فارسیِ دری، هیچ گونه فرقِ مفهومی با دری که واژه‌ی دیگر و گویشی از زبان پارسی است، ندارد.
به زبانِ ساده تر می‌توان گفت که زبانِ فارسی، نام دیگرش همان دری است که به دلیل برخی گرایش های سیاسی در برابرِ فارسی کاربُرد یافته است؛ در حالی که هردو واژه در واقع نامی‌ست برای یک زبان که همان فارسی است. بسیاری ها به دلیل سیاست های عوام‌فریبانه وگرایش های شؤونیستی که بر آنان- عمدن- اعمال شده، به غلط این تفاوت در گویش، لهجه و لفظ را به معنای تفاوت در زبان تلقی کرده اند و برداشتِ شان این بوده (وتا اکنون نیز این برداشت وجود دارد) که دری زبانی‌ست که در جغرافیایی به نامِ افغانستان وفارسی هم زبانی‌ست که در سر زمینی به نام ایران کاربُرد دارد ( و به همین قیاس تاجیکی هم در تاجیکستان )؛ در حالی که با توجه به پیشینه‌ی زبانِ فارسی - که بحثش در حوزه‌ی زبان شناسیِ تأریخی مشخص است- دری و تاجیکی دو گویش با دو لفظ اند که بیشتر تفاوت صوری شان در لهجه و گویش است و نه در ساختارِ اصلی وچارچوبِ ماهوی زبان.
بر بنیادِ نمونه‌هایی از شعرِ سخن‌ورانِ پارسی مانند: فردوسی، ، ناصر خسروبلخی، حافظ و... هیچ تفاوتی میانِ زبانِ فارسی ( پارسی ) و دری نیست؛ بل هر دو نام (فارسی و دری) نام‌هایی اند از یک زبان که فارسی یا پارسی نامیده می شود. فردوسی می گوید:
"بسی رنج بُردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی"
ناصر خسرو گفته است:
" من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ "لفظِ دری" را"
وحافظ نیز اشاره می کند:
" زشعرِ دلکشِ حافظ کسی شود آگاه
که لطفِ طبع وسخن گفتنِ" دری" داند"
افزون بر این نمونه ها، کاربُردِ ترکیبِ " فارسیِ دری"، بازگوکننده‌ی یگانه‌گی دونام برای یک زبان است (ودر واقع اشاره یی‌ست به این که میانِ فارسی و دری هیچ فرقی در معنا وجود ندارد)؛ چنانچه زنده یاد " قهار عاصی" نیز گفته است:
"تا پارسیِ دری سخندان آرد
از بلخ و نشاپور و بدخشان آرد"
- پرسش: در موردِ مسألهِ‌ی "سیاسی سازی زبانِ فارسی" و تعصب در به کارگیری واژه‌هایی مانند "دانشگاه"، "دانشکده"، "نگارستان"و...که امروز به‌گونه‌یی مطرح اند، دیدگاهِ تان چیست؟
- پاسخ: برخوردِ زبان با سیاست در حوزه‌ی فرهنگی، در اصل، برخوردِ هوّیت ساز است ؛ یعنی به تعبیرِ ساده ، زبان ، ظرفِ هوّیت سازی است برای مظروفِ سیاست؛ امّا شوربختانه در افغانستان ، برخورد سیاست با مقوله ی زبان ، برخورد یک‌سویه و نه هوّیت ساز بوده است . با آن که در قانون اساسی کشور، درباره‌ی مسأله‌ی رشد و توجه به اصالت های زبانی به گونه‌یی تأکید شده ؛ ولی عملکردِ برخی از سرانِ دولت در برابرِ زبانِ فارسی، با تعصب همراه بوده و ایجادِ محدودیت در زمینه‌ی کاربُردِ واژه های اصیلِ پارسی مانند: "دانشگاه، دانشکده، نگارستان و... " به شدّت ادامه دارد.
برخوردِ یکسویه‌ی دولت بازبانِ پارسی، از دیدِ من سامان‌مند نیست؛ زیرا برخی ازسیاسیونِ برسرِ اقتدار باتصوّرنادُرستِ به تعبیرِخودشان ( یعنی محدودساختن واژه های کاربُردی درزبانِ پارسی) فکرمی‌کنند، با این گونه مُمیّزی و تعصب می‌توانند در برابرِ رشد گسترده‌ی زبانِ فارسی سد شوند ؛ در حالی‌که چنین چیزی- اصلن- ممکن نیست ، و از سوی دیگر، تبعات این مُمیّزی و تعصب به روندِ تکاملی زبان‌های دیگر نیز آسیب می‌رساند؛ زیرا برخوردِ سیاسی برای محصور ساختن یک زبان و برعکس تبلیغِ ناشی از تعصب برای رشدِ زبانِ دیگر ، حساسیت های بیشتری را برای عدمِ یادگیریِ مخاطبان از زبانِ موردِ نظر( زبانی که برایش تبلیغ می شود و با تعصب آن را می خواهند اِعمال کنند)، تحریک می کند .
رشدِ هر زبانی، بدون اِعمالِ تعصب، بسته به ظرفیتِ تأریخی ، داشتنِ فرهنگِ گسترده‌ی واژه گانی، پیشینه‌ی فرهنگی و میزان علاقه‌مندی مخاطبان آن، به آن زبان است .
گپِ دیگر ( همان‌گونه که پیشتر گفتم ) این است که بسیاری از سیاسیونِ ما، تا هنوز تفاوت میانِ گویش ، لهجه و زبان را نمی‌دانند و یکسره کاربُردِ واژه هایی با شناسنامه‌ی فارسی را به عنوان واژه‌های زبانِ ایرانی، غیرِ مُجاز می‌پندارند و به هر واژه‌ی اصیلِ فارسی ،هوّیتِ ایرانی می‌دهند.
نخست از همه، اینان باید بدانند که واژه های پارسی در هر دو حوزه‌ی جغرافیایی افغانستان و ایران ، دارای هوّیت یگانه اند و زبانِ فارسی ، زبان یک حوزه‌ی تمدنی بزرگ و زبانِ واحدِ پارسی زبانانِ جهان است.
- پرسش: در افغانستان از چند سال به این‌سو، لوحه های فروشگاه‌ها، دکان‌ها، برخی از دواخانه ها، درمانگاه‌ها، مکان‌های بازرگانی و جاهای مهمِ دیگر به خطِ فارسی با تلفظ واژه های خارجی نوشته می شود، مانند: جنرل ستور، نیو طبی لابراتوار، واچ میکر، چکن کارن سوپ، هيّراستایل و... از دید شما این رویکرد، سبب ناهنجاری‌های گسترده در حوزه‌ی زبانِ نمی‌شود؟
- پاسخ: بی گمان، بی توجهی وسهل انگاری در این زمینه، به تدریج به معنای اعلامِ فاتحه‌ی زبان است. شما می دانید که بحثِ پالایش زبان، از مواردِ بسیار جدی ومهم برای زنده نگداشتن آن پنداشته می شود. فرهنگ یک ملت و یک مردم زمانی می‌میرد که توانشهای زبانیِ آن دچار آسیب شود؛ این آسیب، زمانی از سرِنابخردی وتساهل و زمانی هم به گونه‌ی سازمان‌یافته در برابرِ زبان اِعمال می‌شود.
همان گونه که گفتید، کاربُردِ واژه‌های خارجی با خطِ فارسی و گاه با خطِ اردو به ِزبان فارسی در لوحه‌ها در شهر ها- به ویژه در شهرِ کابل – و به کارگیری واژه‌های انگلیسی و واژه های خارجی دیگر در حوزه‌ی زبانِ فارسی در نوشتار و گفتار، هؤیتِ زبانی ما را بسیار آسیب زده است؛ زبانی را که فردوسیِ بزرگ " سی سال" برای زنده نگهداشتن وپالایشش دشواری کشید، اکنون از سرنابخردی با هؤیت تأریخی آن بازی می‌شود وبی مهابا هرچه دل مان خواست، همانگونه‌اش به کار می بریم؛ این بی توجهی در کاربُردِ نا به‌هنجارِ زبان، در واقع بی توجهی به گذشته‌ی پُربارِ این زبانِ و نیای بزرگِ زبانِ فارسی، فردوسی است.
فردوسی با به یادگار گذاشتن شاهنامه، تأریخ وفرهنگِ زبانی ما را ساخت و اکنون این ماییم که وامدارِ فردوسی هستیم.
بی توجهی به زبانِ فارسی، بی توجهی به فرهنگ یک جغرافیای محدود نیست؛ بل بی توجهی به سرزمین‌ها وجغرافیاهای گسترده یی مانند: افغانستان، ایران، فرارود یا آسیای میانه‌ی کنونی و در گذشته بخش هایی از پاکستان و هندوستان است.
- پرسش: در جُستاری که در باره‌ی وام‌واژه ها " در یکی از نوشته‌های تان (شیوه‌های درست نویسی ودرست گویی) مطرح کرده بودید، نوشته‌اید که بسیاری از وام‌واژههای به ظاهر عربیِ رایج در زبانِ فارسی، ریشه‌ی عربی ندارند؛ یعنی از زبانِ فارسی به عربی رفته اند، می خواهم بدانم این بحث چگونه است.
- پاسخ: بلی، همان‌گونه که یاددهانی کردید، بخشی از شیوه‌های درست نویسی ودرست گویی به جُستاری در باره‌ی وام‌واژهها واین نکته که بسیاری از این وام‌واژهها از زبانِ فارسی به زبانِ عربی رفته اند ودوباره از زبانِ عربی به زبان فارسی، به عنوان وامواژه‌ها آمده اند؛ در حالی که بسیاری از این واژه ها در اصل فارسی اند مانند: "خندق" که اصلش در فارسی "گندک" است، "هندسه" که از "اندازه"ی فارسی و"ابریق" که از "آبریز" فارسی به عربی رفته اند وبربنیادِ سازوکار های زبانی که در زبانِ عربی وجود دارد، هوّیت این واژه‌های فارسی دچار عربی‌مآبی شده وسپس با این پنداشت که این واژه‌ها عربی اند، دوباره به عنوانِ وام‌واژه‌ها ویزای ورود در قلمروِ زبانِ فارسی را دریافت کرده اند.
منظورِ نخستِ من از نشان دادن این وام‌واژه‌ها که توسط پژوهشگرانِ برجسته شناسایی شده است ومن آن را به حیث نمونه در آن جُستار آورده ام، توجه به پیشینه‌ی پُربارِ زبان فارسی در فرایندِ تأثیرگذاری برزبان‌های دیگر- به ویژه زبانِ عربی- است.
- پرسش: دیدگاهِ تان در باره‌ی موضوع تأثیر پذیری و ورود واژه‌های بیگانه در زبانِ فارسی چیست؛ آیا روند تأثیر گذاری و ورود واژه‌گان خارجی را یک مسأله طبیعی در زبان تلقی می‌کنید؟
- پاسخ: هر زبانی در فرایندِ داد وسُتدهای فرهنگی (یا آن‌چه به آن مرحله‌ی داد ودهش زبانی می گویند) هم تأثیر پذیر می شود وهم تأثیر گذار. نمونه اش را هم در جُستارِ مربوط به وام‌واژه‌ها که پیشتر به آن اشاره کردم، می توان دریافت. ببینید با آن که پس از ورود سلام، زبانِ عربی بر زبانِ فارسی تأثیرِ چشمگیر و محسوسی بر جای گذاشت؛ امّا حضور گسترده‌ی زبانِ عربی که زبانِ فارسی را زیاد متأثر ساخت، در فرایندِ داد وسُتدِ زبانی، زبان عربی، واژه‌های فارسی مانند: "نرگس" و"استاد" را از فارسی وام گرفت و آن‌ها را به گونه‌ی "نرجس" و"استاذ" در آورد و به کار بُرد (برای ذکرِ مثال، فقط به این دونمونه بسنده شد؛ چون گپ به درازا می‌انجامید.)
بربنیادِ آنچه گفته شد، دیده می‌شود که فرایندِ تأثیرپذیری وتأثیرگیری، یک مرحله‌ی طبیعی است وبه همین گونه در برابرِ ورود برخی از واژه‌های بیگانه - به ویژه که امروز همزاد بافن‌آوری در حوزه‌های نویسش وگفتار کاربُرد می یابند- گزیری نیست؛ امّا با ذکرِ این نکته که در برابرِ برخی از واژه‌های خارجی (حتا در زمینه‌ی فن‌آوری، امروز برابرهایی ساخته شده است) مانند: دیپارتمنت که در فارسی در برابرش واژه‌ی "بخش" وجود دارد ونیز " مانیتورنگ" که برابرش را واژه‌ی " دیده‌بانی" دانسته اند. از سوی دیگر، واژه های برابرِ دیگر نیز موجود اند که باید این برابرهای جا افتاده و قشنگ در زبانِ فارسی به کار روند.
- پرسش: آینده‌ی زبانِ فارسی را چگونه پیش‌بینی می کنید؛ آیا آسیب‌هایی، زبانِ فارسیِ امروز را تهدید نمی‌کند؟
- پاسخ: اگر دچار توّهمِ خوش بینی وخطرِ بدبینی در باره‌ی زبانِ پارسی نشوم، می‌خواهم بگویم که زبانِ فارسی در فرایندِ گفتار و نوشتار، با خطرهای بزرگی روبه رو است؛ یکی ازاین خطر ها، جنون "انگلیسی‌زده گی" وسپس "اردوزده گی " و نیز چند زده گی دیگر " است ( مثلن کاربُردِ واژه های مستعمل فرانسوی مانند: ژانر، مونتاژ، لوژ و... ، واژه های عربی مانند: علی‌الرغم، هکذا، مرقوم، فلهذا و... و به همین قیاس، واژه های خارجی زبان‌های دیگر که برابرهای برخی از آن‌ها در زبانِ فارسیِ دیروز و امروز وجود دارد)
اگردر موردِ آسیب هایی که به مثابه‌ی بزرگترین خطر، زبانِ فارسی را تهدید می کند، توجه جدّی نشود، هوّیت زبانِ فارسی پس از چندی، دچارِ آسیب های گسترده‌تری خواهد شد.
- پرسش: با توجه به پیشینه‌ی پُرباری که زبانِ فارسی در روندِ اندیشه و فرهنگ داشته است، در باره شکوه‌مندی آن چه گفتی دارید؟
- پاسخ: تنها همین که:
" گُل نیست، ماه نیست، دلِ ماست پارسی
غوغای کُه، ترّنمِ دریاست پارسی " ( قهار عاصی )