افغان موج   

اگر تاريخ گذاران گاهنامه انسان و جهان را می نگارند و رخداد ها را در سينۀ زمان بايگانی می سازند. هنرمندان نيز به گونه يی ديگر و در هيئتی ديگر اين سيمای جهان را و سيمای انسان را باز آفرينی می کند. چه بسيار تاريخ پردازانی که اين گاهنامه انسان و جهان را آنگونه که بايسته است ننوشته و يا اگر نوشتند به مذاق جبارانی نوشتند که پای بر گردونه زمان کوبيدند و چه بسا تاريخ های که يا نوشته نشدند.

و يا اگر نوشته هم شدند چونان زبان در کام چسپيدند و چونان صدا در گلوگاه خشکيدند و صدای از آن به گوش ما نرسيد ولی هنر ها و هنرمندان تصوير های درخشان و جاودانه يی از يلدا های تاريخ برای ما بر جای گذاشته اند. پيش از آنکه سالهای بيست آغازيدن گيرد و پيش از آنکه عروس تياتر دوباره آراسته سراز حُجله بيرون آورد اين هنر همزمان با حصول استقلال کشور و همگام با رستاخيز تجدد خواهی که به سان خون تازه زندگی بر همه شراين فرهنگ جاری گشته بود. اسم با مسمای شد و بدين ترتیب کابل و هرات در همان آوان دو ملجاء و باشگاه پرورش آن گردید. و بنا برآن نمايشنامه های مثل «بابای غرغشت يا شاهان افغان»، «مادر وطن»، «فتح تل»، «فتح اندرس»و شـماری ديگر در باغ سراج العماره و بعد سينما تياتر پغمان به نمايش آمد که اثرمندی هر يک از آنان چنان ژرف بود که شاه و اراکين دولتی و همه جوانان با ديدن صحنه هايی از اين نمايش ها بی اختيار می گريستند و دگرگون می شدند. تا آنکه طوفان حادثه ها در کشور همهمۀ ديگر به پا کرد و ابر های جهالت و در خود فرو رفته گی آسمان ميهن ما را فرا گرفت. آفتابی که تازه بر فراز قله های هندوکش می خراميد و يخبندان سده های متوالی را گرم می ساخت تا صحرا های ترک برداشته با آن به زندگی باز گردد و دوباره با ابر های اغتشاش و عصيان داخلی از نظر پنهان شد و بدينگونه عروس تياتر و بازيگری حدود پانزده سال حجله نشين گرديد. در مسير گذار سال های نخست اين سده در میان ده ها چهره به غبار نشسته ادب و هنر در کشور ما سيمای درخشانی را باز می نگريم که بعد ها نام جاودانه ای شد برای تياتر و نمايشنامه نويسی در کشور. آنی که در کورۀ روزگار آبديده شد و بعد ها نامش برای نمايش و بازيگری افتخار آفريد و ارمغان های بيشماری را به دنبال آورد. لطیفی در 1289 در برکی راجان لوگر در خانوادۀ اهل فرهنگ زاده شد و پس از فراگيری تعليمات خصوصی به مکتب باغبان کوچه از آنجا به ليسه عالی حربيه شامل شد. برابر با چهارمين سال آزادی افغانستان به ليسه امانيه شامل شد. پیش از به سر رسانيدن تحصيل به انيس که در آن زمان به شکل جريده زير نظر مستقيم غلام محی الدين انيس بنيانگذار آن به نشر می رسيد پيوست و جزو همکاران آن نشريه شد و تا زمان اغتشاش بدان کار پرداخت. غلام اُمر شاکر يکی از روزنامه نگاران پر سابقه و يکی از نخستين ممثلان راديويی و تياتر آن وقت پیرامون شناسائی لطيفی باری بخاطر می آورد که در سال 1306 خورشيدی در دفتر جريده انيس در محضر موسس آن محی الدین انيس و سرمحرر آن سرور جويا نشسته بوديم که جوانی وارد شد و کاغذی را به محی الدین انيس سپرد. پرسید که این مقاله را که نوشته؟ و به جوان گفت اسم مبارک؟ جواب داد: عبدالرشيد. مرحوم انيس مجدداً پرسید که این مقاله را خودت نوشته ای؟ وی گفت آری. مرحوم انيس در حاليکه کاغذ را به جويا داد گفت: اين جوان استعداد شگرف دارد...

و لطيفی اين استعداد شگرف از همان روز ها و سالها که بيش از هژده سال نداشت با مطبوعات پيوند يافت. طی زمان داغ و غبار آلود اغتشاش، لطيفی مثل هر وطن خواهی يا در تجرد و اختفا و يا هم در بلاتکليفی و انزوا منتظرانه به سر می برد. آنان بر خاکستر گرم حکومت امانی جابرانه پای می کوبيدند تا مگر بتوانند همۀ آتش های نهفته در آن را که گرمی احساس هزاران وطن خواه و ترقی پسند را در خود داشت در نطفه به خاموشی کشانند. و لطيفی در اين زمان از شمار روشنفکرانی بود که نه تنها به جرگه این گروه نه پيوست، بلکه در مخالفت با آنان در سمت جنوبی بر حالت متواری و حلقه ی مقاومت همگام شد. بار ديگر نشر انيس را با موسس آن ادامه داد. در سال 1310 با تأسيس انجمن ادبی کابل لطيفی به عضويت این کانون پذيرفته شد. انجمن ادبی کابل در اين زمان ميعادگاه شماری از مشروطه خواهان روشنگر نيز بود. پايمردانی که هر کدام به نحوی با زندان، خانه نشينی و زولانه و زنجير و « کوته قفلی » های نفسگير آشنا بودند و هر کدام پايان راه خويش را زندان و انزوا در می يافتند. بدنبال عضويت در انجمن ادبی، در مجله صحيه منشتره رياست مستقل طبيه آن وقت به کار پرداخت و آنرا با نوشته ها و تراجم انباشته ساخت. نخستين اثر نمايشی را که لطيفی عرضه کرد و آنرا در همين مجله صحيه نيز انتشار داد، درامی بود بنام «مسلک» و يا «در ميان دو سنگ»؛ برگردانی از منابع ترکی. در اين درامه عواطف پدرانه از يک سو و احساسات انسانی از سوی ديگر با هم در تعارض می آيند. طبيبی که به معالجه کودکی ميرود و پس از تشخيص
روشن می شود که بيماری کودک ديفتری است و او با همين یک آمپول ديفتری می خواهد کودک بيمار را درمان کند، اما
برايش خبر می آورند که فرزند خود او نيز از اين بيماری در رنج است. با يک آمپول دوا که در دسترس قرار دارد فرزند خود و يا آن کودک ديگر را مداوا کند، کدام یکی را؟ در بين دو سنگ می ماند سر انجام وجدان و مسلک طبابت کارش را می کند. احساسات انسان دوستی بر عواطف پدری برتری می يابد و به معالجۀ آن کودک ديگر می پردازد. چند سال بعد وقتی اين
درامه به روی ستيژ آمد مردم عوام بر داکتر می خنديدند و پنداشت ايشان چندان بود که می گفتند: چراغی که در خانه بسوزد
مسجد را صبر است. "اما با اين همه نقش ها بر لوح زمان و اذهان مرد آن روزگار نشست و ماندگاری يافت. بعد ها جريده انيس هيات روزنامه را به خود اختيار کرد. لطيفی به عنوان مدير آن نشريه منتصب شد با آنکه شدت جنگ جهانی گسستن پيوند ها و کاهش داد و ستد های تجاری از جمله مواد طباعتی اندازه و قطع انيس را کوچکتر و محدود تر ساخت. ولی باز هم کار لطيفی در اين روز نامه برازنده گی داشت. مبارزه با رسم و رواج های خرافی از جمله انتقال مجالس فاتحه خوانی از منازل به مساجد، تاديه
زکات به سره مياشت، ترويج رسم اعانه دادن به موسسات خيريه و از اين گذشته نشر و پخش انتقاد و يا شکوايه ها و مسايل بسيار ديگر که به وسيله آن هم هدف روشنگری مردم رسالتمندانه بر آورده می شد وهم اوليای امور را از نا رسايی ها جاری
در کشور هشدار می داد. آنگاه که انجمن ادبی کابل بخواست صاحب قلم فرهيختۀ آن در سال 1317 بران شد که برای
 
 
گسترش و احيای دوباره بازيگری و تمثيل اقتراحی را در زمينه درامه نويسی براه اندازد که بدنبال آن تا پايان سال 1318
شماری از درامه ها در مجله کابل به نشر رسيد. در ميان درامه های نوشته شده و بر گردان شده مجله کابل درامی بنام «متخصص سالون» جايزه نخست را بدست آورد. اثری که عبدالرشيد لطيفی آنرا نگاشته بود. «متخصص سالون» شخصی را نشان می داد که در خورد سالی به ترکيه رفته بود، زبان و فرهنگ خود را از ياد برده بود و پيشه ای را فرا گرفته است که برای جامعۀ ما سودمند نيست و نمی تواند مصدر کاری گردد. لذا در هيچ اداره يی نمی تواند کاری بيابد هر کاری را که بدو می سپردند با ناتوانی از اجرای آن باز می ماند و بالاخره در کمال فقر و غربت و بدبختی جان می سپارد. و در این درامه که از مايه های کمدی و تراژیدی نغزی برخوردار است قوت نويسنده برای نشان دادن تصوير شسته از رخداد اجتماعی با
صراحت تمام آشکار است.
و بدينگونه استعداد شگرفی که از محی الدین انيس آنرا در يافته بود، با شگرفی و شگفتی خود را به جلو می کشانيد و در حلقه
های روشنگری ادب و فرهنگ جای پايی برای خودش خالی می کرد. پس از آنکه انجمن ادبی احيای دوباره تياتر را سر دست گرفت علاقه مندی به نمايش و تمثيل در بين جوانان جلوه گسترده تری يافت و در سلسله کار های نمايشی شاگردان درامی بنام "وظيفه اولاد وطن چيست" و همينگونه "متخصص سالون " در ليسه غازی به صحنه آمد. در اين درام قاسم يوسف زاده، گل محمد برقی، نادم و يعقوب مسعود نقش داشتند. پس از آنکه نمايش با التفات بسيار مواجه شد. اين نو باوه گان هنر به راديو نيز معرفی شدند. بدنبال آن در محوطه ليسه استقلال محلی را بنام «روحی روزنه» بوجود آوردند که متعاقب آن پوهنی ننداری سامان يافت تاسيس و بنياد يافتن پوهنی ننداری و به نمايش آمدن نمايشنامه های «عاطفه» و «ميراث» و «دو صنعتگر»، «شمعدان های نقرئی» تنها آمدن دگرگونی در هنر تمثيل در کشور نبود. بلکه چهره ها و سيما هایی بر ستیژ گام گذاشتند و بسیار عالی درخشيدند که در آن روزگار بر سر اين کار بهای هنگفتی می پرداختند. بازيگران این نمايشنامه ها عبارت بودند از عبدالرحمن بینا،غلام عمر شاکر، علی محمد ذره، احمد ضياء، شاه محمد آهنگر، شير دل پتيالی، نادم، استاد بيسد، اکرم نقاش و استاد عبدالرشيد جليا. هنر به گونه هر انديشه و هر کنش دگرگون ساز و دگر گونی آفرين تا راهش را در مسير کاروان باز يافته تا اسالت و هدفمنديش را سراغ کرده تا بر پايگاه برينش استوار گرديده ـ آسمان بزمين آمده و آتش های بسياری خاکستر شده است.
 
در روزگاری که کسانی مثل لطيفی می خواستند برين نای بدمند، مردم در زير روپوشی از نا آگاهی پنهان ساخته شده بود. همه به نحوی به تسليم طلبی و کج دار و مريز ترغيب می شدند به بازداشت گاه ها گسيل می گرديدند انواع مظالم و ارعاب در دستگاه حکومت و در چار ديوار کوتوالی ها و " سپوت ها " کمين کرده بودند. هر گام روشنگرانه و نو خواهانه با زندان با کيفر و بازخواست پاسخ گفته می شد. و نتیجه حق گوئی و حق جوئی برکنار شدن از کار، تبعيد های سياسی و تقاعد های اجباری بود. و اين قضای آسمان بود و دگرگون ناپذیر. هر درامی که بايست بروی ستیژ می آمد مراحل دشواری را از سر می گذشتاند. سانسور شديد و اختناق بی مرز همه را بدندان می گرفت. آماده ساختن و بروی ستيژ آوردن یک اثر نمايشی که خود بيانگر دردی از هزاران درد جامعه بود. برای دولت وقت سخت گران تمام می شد. و بيان چنان حقايقی در چنان شرايط و روزگار که سياست محور همه عملکرد ها واقع می شد و فشار و اختناق و نان را به نرخ روز خوردن معيار و ملاک همه ارزشها قرار می گرفت؛ شهامت و رشادتی می خواست که رشيد لطيفی به چنین رشادتی تن در داده و لذا او با این پندار های استعمار زده و با تلقين های پيگیر آنان که هر نوزايی و نوگرایی را بدعت و متناقض با طبيعت زندگی مردم وانمود می کردند، سخت به مبارزه بر می خاسته ولی اين مجال بسيار اندک بود. او با جهاد عظيمی شماری از هنرمند و ممثل را گرد آورده بود و به هنر و تمثيل جان تازه بخشيده بود.
 
طرح پديداری نخستين فيلم افغانی در همین زمان ريخته شد. رشيد لطيفی فيلمنامه آنرا نوشت و برای روی نوار آوردن آن با همدستی چند تن از دوستان مثل لطيف نشاط ملک خيل، عبدالرحمن بينا، و احمد ضیاء راتب زاده راهی هندوستان شد و در لاهور که يکی از شهر های هندوستان آن روز بود، به تهيه اين فيلم پرداختند. زيرا امکانات تهيه فيلم و هنر پيشه زن در آنجا به سهولت ميسر شده می توانست. و پس از مدتی فيلم «عشق و دوستی» در یگانه سينمای شهر کابل به روی پرده آمد. اين فيلم که طرح ساده و بی پيرایه يی دارد. قصه عاشقانه ای است که رشيد لطيفی در هر گام و در هر عهده ای که به وی سپاريده شد تا آن حد به جد و جهد پرداخته است که بزرگ، خارق العاده و بی نظير بوده است. با تاسيس آسايشگاه که در سال 1327 با نام دارالمساکين و بعداً بنام "مرستون" بنياد نهاده شد. لطيفی کار عظيمی را به سامان آورد.از آن سالها يعنی از سال 1321 که «روحی روزنه» به ميان آمد تا سالهای سی که به پايان خود نزديک می شد لطيفی گرم وسرد روزگار و جامعه اش را بخوبی حس کرده بود. در درازای اين سالها تياتر و صحنۀ تمثيل فراز و فرود های فراوانی را
ديده بود. و ممثلان و هنرمندان بسياری آمده بودند و دو باره اين صحنه را ترک کرده بودند.
در کنار پوهنی ننداری صحنه بلديه که رشيد جليا آن را اداره می کرد بوجود آمده بود تا اين سالها که لطيفی دو باره به پوهنی
ننداری بر می گشت، دگر گونی بسياری را ديده بود، عهده های گوناگونی را پشت سر گذاشته بود. مديريت مجله صحيه، عضويت انجمن ادبی، مديریت عمومی آژانس باختر، مجله برگ سبز، مديريت روزنامه انيس، مديريت شعبه سوم سياسی وزارت امور خارجه، وابسته و آتشه مطبوعاتی و کلتوری و آمريت اطلاعات و مطبوعات در قاهره، رئيس نشرات راديو و رياست مرستون و رياست پوهنی ننداری. ولی زود زود برکنار می شد و يا بيکار و يا به کار ديگری گماشته می شد. چرا که او همواره در جستجوی آفرينش آن چيزی بود که به سود مردم باشد. از اين رو رشيد لطيفی به خوبی با سردمداران رژيم بر سر آنکه بتواند با مردم ميانه ای داشته باشد و برای اثبات حقيقتی، کار شايسته و درستی به فرجام آورد. همواره با مظاهر بی عدالتی و ستمگری می رزميد و در پرخاش بود. از نوشته ها و مقاله های او در انيس و نشريه های ديگر، از نمايشنامه ها و تمثيل های او در راديو و تياتر آنزمان، اين حقيقت بخوبی روشن می گردد که لطيفی با حقيقيت و با مردم ميانه نزديکی داشت. در روزگاری که ظرفيت و جانب داری با حقيقت و با مردم بهای گزافی را متقاضی بود. و استبداد با منش و حشی همه جا دامی گسترده بود و به سان باران و برف از حکومت بر مردم نازل می شد و روشن است که اين استبداد تنها دارايی مردم را نمی گرفت. تنها مردم را بزندان نمی فرستاد و نمی کشت، جرم بزرگ ستمگران سياسی آن بود که صفات انسانی را در مردم می کشتند و اين بزرگترين توهينی بود که انسان به انسانيت می کرد، اما آيا هيچ اين ستمگران می توانستند اين مکارم را در همۀ مردم از ميان ببرند؟ با اين همه لطيفی آثار نمايشی بسياری نوشت و ترجمه کرد، ده ها نمايشنامه و درامی که او به تنهائی آنرا عرضه کرد کاری بود که برای او منحصر به فرد بشمار می آيد، برخی از نمايشنامه هايی که لطيفی ترجمه کرده اين هاست:
«من بميرم و تو نميری»، «پيراهن عروسی»، «زن و طلا»، «شوهر هفتم»، «شمعدان های نقره»، «شبی که آواز زنگ ها
شنيده ميشد»، «گنج فقط برای شوهران» و برخی از نمايشنامه های ديگر.همين طور لطيفی نمايشنامه های چندی را نگاشته است که هر کدام پرخاشی بود در برابر بی عدالتی های جامعه از آن جمله است، «او پدرم نيست»، «پرندۀ مجروح»، «شام زندگی»، «شهدا»، «محکوم سرنوشت»، «اول و آخر»، «سرود مرگ»، «تکت بخت آزمائی»، «خاتمه عشق»، «گرسنه ها» و نمايشنامه های ديگر...از کار های ارزنده يی که استاد عبدالرشيد لطيفی انجام داد يکی هم دعوت هنرمندان و خبره گان تياتر تاجيکستان شوروی به کابل و تبادل هيئت های هنری دو کشور بود. برای شناسايی و هنر نمايی تا هنرمندان ما به فضا
های تازه هنری دست يابند و به وسعت و بالندگی بيشتر برسند. و در سال 1343 استاد مهربان نظروف که سمت مشاور پوهنی ننداری را داشت نخستين نمايشنامه يی را که دايرکت کرده اثری بود از رشيد لطيفی بنام "بعد از يک عمر " که استاد نظروف ضمن مشوره با استاد لطيفی نقش منفی ديگری در اين نمايشنامه افزود و نامش را گذاشت "او پدرم نيست" پدری که
سفيهانه از فرزندش فاصله گرفته و ارزشهای پدری را زير پا نهاده است.نمايشنامه «او پدرم نيست» با داشتن جهان عاطفی بيست سال و اندی پيش از امروز در کابل و ولایات کشور بینندگان بسيار داشت. يکی از جهات برازندگی هنر تمثيل آن بود که مردم را از هر طبقه و قشر و گروه و دسته يی بدور خویش گرد آورده بود و پيوند زده بود، بيان درد ها و آلامی بود که در ژرفای روان مردم ته نشين شده بود. تياتر تنها به بيان رخداد های کلةشه ةی و قرار دادی صرف نمی پرداخت که بةننده را بالا تر از سطح فهم و شعورش فرمان دهد و امر و نهی نمايد، بلکه تياتر
در کنار مردم و پا به پای مردم قدم بر می داشت و آنان را موازی با زمان ذهناً ارتقا می بخشيد و نه تنها بيانگر روان و انديشه های مردم بود، بلکه آئينه دار کژی ها، کاستی ها و نارسائی های شرايط اجتماعی و دستگاه دولت نيز بود. و چنين بود که تياتر و تمثيل واقعاً به جنگ زندگی می رفت و تماشاگر ديروز درمان دلش را باز می يافت. فرياد گرسنگی جامعه اش را از پسکوچه های دور افتاده از زير سقف های بی چراغ و زير زمينی ها نم کشيده و مرطوب روی ستيژ تياتر می شنید. به بی عدالتی های طبقاتی دويی ها و دو رنگی ها و به فاصله های اجتماعی و تمثيل باورمند می شد و اين مطالب در نمايشنامه «گرسنه ها» که لطيفی نوشته بود بخوبی باز تاب می يافت. لطيفی از طريق راديو کار های ارزنده يی را به فرجام آورد. باری در زمانی که تمثيل به شکل ديالوگ ها در راديو آغاز شده بود، در سال 1322 که سرمای کابل بيداد می کرد و زغال در دستمال های ابريشمين جا يافته بود، درامی به نام زمستان نوشت که از راديو نشر شد.در زمان استاد عبدالرشيد لطيفی تياتر پشتو رسما تشکيل شد. اين تياتر با نمايش يکی از آثار لطيفی که به نام «قهرمانان» بود و به پشتو بر گردان شده بود به وسيله استاد رفیق صادق رژی شده و ممثلان ورزيده ممثل ف. فضلی و صايمه مقصودی و شماری ديگر در آن نقش داشتند. نمایشنامه های پوهنی ننداری که با هيجان و شور تماشاچیان شهر کابل مواجه بود هر روز وسعت بيشتر می يافت. چنانکه این نهضت در هرات، قندهار و مزار نيز بوجود آمد و نمايشنامه های مانند: «ميراث»، «شمعدانهای نقره»، «کار بر اصل»، «هفت اورنگ»، «دو صنعتگر»، «حاکم ظالم» و غيره به روی ستيژ رفتند. نويسندگانی در کنار لطيفی اين نمايشنامه ها را می نوشتند: صدقی، بينوا، اکبر پامير، استاد برشنا، ناصر غرغشت، ضياء قاری زاده و عده يی ديگر بود. با طليعه نهضت نسوان، سهم لطيفی در ترغيب زنان به تياتر نيز چشمگير بود. ... لطيفی فرصت را مساعد ساخت تا نه هنرمندان و ممثل احسام حقارت نکند بلکه زنان نیز در اين راه گام برداردند ونخستين زن حبيبه عسکر بود که همه ديوار های افراخته را ويران کرد و به تياتر روی آورد. استاد لطيفی اين ابر مرد هنر و تياتر و تمثیل پس از سالها جهد و تلاش سر انجام به مرض واگير سل مصاب و ديده از جهان فرو بست. کار نامه ها و دستاورد های او را در ستيژ تماشا خانه ها در کشور ما، با لبخند کمدی ها و اشک تراژيدی ها همه بخاطر خواهند داشت.
 
يادش هميشه گرامی باد!
 
از کتاب سيمای معاصران ـ اثر عزيز آسوده
هنر ها و هنرمندان تصوير های درخشان و جاودانه يی از يلدا های تاريخ
اسـتاد عبدالرشيد لطيفی