افغان موج   

پسرلی سرور (19 دسامبر 2009)

ملالی جویا و طاعون قومگرایی
در افغانستان

تا کنون در باره ملالی جویا و نظرات و مواضع او فراوان نوشته اند چه نویسندگان داخلی و چه خارجی. بدون تردید نوشتن درباره "شجاع ترین زن افغانستان"، این "خروش خشم و نفرت مردم افغانستان علیه بنیادگرایان و اربابان خارجی آنان"، به قول جان پلجر "قهرمان زن افغانستان"، و کاندید نوم چامسکی برای نوبل صلح، هنوز ادامه خواهد یافت چرا که از ضرورتی تاریخی بر میخیزد. خون افغانستان از چنگال امریکا و متحدان اروپایی و بنیادگرایان مختلف فرو می‌چکد ولی یگانه صدای علنی، نافذ، پرشور، صریح و جهانی در این میان از ملالی جویاست که نه فقط سلطه‌طلبی امریکا و متحدان و  موش و پشک بازی آنها با نوکران بنیادگرای شان را هدف قرار میدهد بلکه مبارزه برای نیل به استقلال و دموکراسی در افغانستان را از مبارزه‌ی  قاطع با طالبان و "جبهه ملی" و خیانت پیشگان "ائتلاف شمال" و پرچمی و خلقی جدا ناپذیر میداند. به همین جهت، ملالی جویا بین جنبش های ضد جنگ و ترقیخواه در سراسر جهان از حیثیت و محبوبیت بی‌نظیری برخوردار است که به هر فرد آگاه و شرافتمند افغانستان دلگرمی و غرور میبخشد؛ و باز به همین جهت است که در معرض کین توزی و حملات رذیلانه‌ی بنیادگرایان و روشنفکران عملا چاکر بنیادگرایان و امریکا قرار دارد.

اما به نظر میرسد یکی از درخشان ترین جنبه های پیکار و اندیشه ملالی جویا خیلی ناچیز مورد توجه و بررسی واقع شده است و آن عبارتست از برخورد این ستاره‌ی امید مردم افغانستان به مسئله‌ی قومگرایی و قومگرایان. یک چیزی که کوله‌بار افتخارات ملالی جویا را سنگینتر میسازد بیگمان همین برخورد سازش‌ناپذیر او با مکروب قومبازی و  روشنفکرانی است که این آفت تن و پیکر شان را پر عفونت و سوراخ سوراخ کرده است. ملالی جویا به درستی خیانت روشنفکران قومگرا را برضد یکپارچگی افغانستان کمتر از خیانت امریکا و ایران و پاکستان ارزیابی نمیکند. اصرار پیوسته و استوار جویا در بیرون شدن امریکا از افغانستان یکی هم بر این پایه مبتنی است که  امریکا با نشخوار سیاست مشهور استعمار انگلیس "تفرقه انداز و حکومت کن"، همانطور که درعراق به کمک ایران نفاق قومی و مذهبی را دامن زد تا پنجال خود و دولت پوشالی در عراق را محکم کند، در افغانستان هم یکی از راههای خوب برباد رفتن این کشور و تداوم سلطه‌اش را در شعله‌ورنگهداشتن آتش تضادهای قومی و زبانی و منطقوی و مذهبی می بیند. امریکا، ایران، پاکستان وغیره می دانند که به گواهی تاریخ، پای استعمارگران در تجاوز به افغانستان و عراق با همبستگی قومهای گوناگون این دو سرزمین شکسته یا خواهد شکست.  امریکا اعطای جنایتکاران خاین "ائتلاف شمال" از سوی رژیم ایران[1] را نه صرفاً به خاطر استعمال آنان بر ضد طالبان و سر هم بندی کردن دولتی پوشالی نپذیرفت بلکه هیستری ضد پشتونی "ائتلاف شمال" نیز برایش اهمیت داشت چنانچه طالبان را هم به خاطر جنون ضد غیرپشتونی شان آفرید. و به یقین، با وصف کشمکش فعلی و جنگهای زرگری، تا آخر هردو را طلاق نخواهد داد زیرا امروز و یا فردا به درد تحقق نقشه های اهریمنی اش خواهند خورد.

اینجاست که صدای ملالی جویا بر ضد موضعگیری های قومگرایانه که بسیاری از روشنفکران کشور را به تباهی انزجارآوری کشانیده است، اهمیت بزرگی می یابد. صدای جلیل ملالی جویا مخصوصاً از آن نظر ارزش و اهمیت تاریخی کسب میکند که امروز متاسفانه حتی عده‌ای از روشنفکران که ادعای چپ بودن را دارند نیز به نحوی آغشته به مکروب قومگرایی شده اند و آن را وقیحانه امری "اجتناب ناپذیر" میخوانند. آنان اگر گاهی علیه جنایتکاران طالب میگویند، گنگ مادرزاد میشوند و قلم شان می شکند که همزمان علیه جنایت پیشگان "ائتلاف شمال" نیز بگویند و بنویسند. و برعکس اگر علیه دسته‌ی دوم چیزی اظهار دارند، با بیشرمی خاینانه‌ای از موضعگیری علیه طالبان طفره می‌روند و عده‌ای (داکتر خلیل‌اله هاشمیان، روستار تره‌کی، نبی مصداق، اسحق نگارگر و...) حتی علنا به دفاع از این موجودات بی‌شاخ و دم قرون وسطایی بر میخیزند.

ولی ملالی جویا در تمامی سخنرانی ها، نوشته ها و کنفرانس های مطبوعاتی، وقتی بربریزم طالبان را افشا مینماید بلافاصله ماسک جنایت پیشگان "ائتلاف شمال" و همدستان پرچمی و خلقی آنان را می‌درد.

از دید من مهمترین مشخصه‌های موضعگیری‌های ملالی جویا که او را به نماد صلح طلبی، آزادیخواهی، دموکراسی ‌خواهی در سطح افغانستان و جهان بدل نموده است، عبارتند از:

1) پافشاری روی استقلال؛ خروج کامل و بدون قید و شرط نیروهای امریکایی وغیره از افغانستان.

2) حفظ یکپارچگی افغانستان همچون مردمک چشم.

3) افشای نفوذ ایران، پاکستان و هر دولت دیگر که چشم طمع به افغانستان داشته باشد.

4) رد کامل و بی چون و چرای بنیادگرایان از هر جنس آن چه طالبی چه "ائتلاف شمال"،  چه حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و چه القاعده‌ای، و کلیه روشنفکران وابسته به آنها.

5) ضدیت با میهنفروشان پرچمی و خلقی که تا هنوز از گذشته خود به انتقاد و ابراز ندامت نپرداخته ‌اند.

6) ضدیت با روشنفکران تسلیم طلبی که رهایی افغانستان از توحش طالبان را فقط با تکیه بر امریکا و دولت پوشالی کرزی ممکن می دانند و بس.

7) دفاع از کلیه مبارزات آزادیخواهانه و عدالتخواهانه و دموکراسی‌خواهانه و جنبش ضد جنگ.

من با مرور بخشهای نسبتا وسیعی از مقاله ‌ها و مصاحبه‌های ملالی جویا، کتابش "زنی در بین جنگسالاران" و نوشته‌های دیگران درباره او به نتیجه گیری فوق رسیده‌ام که اگر برای تبیین و تثبیت هر کدام شاهد و مثال می‌آوردم نوشته حاضر بیش از حد طولانی می شد. بنابراین به طور نمونه به ذکر تنها چند نقل قول اش اکتفا میکنم که به خودی خود روشنگر موضع وی نسبت به مسئله قومگرایی و نیز سیلی هایی اند به فرشته حضرتی ها، مهسا طایع ها، لطیف پدرام ها و سایر عوامل مونث و مذکر رژیم جنایت پیشه ایران:

«در 2001 امریکا پلیدترین جنایتکاران زن‌ستیز مثل هرویین ‌سالاران و جنگسالاران "ائتلاف شمال" را به قدرت رسانید. اینان چیزی جز فوتوکاپی طالبان نیستند. یگانه تفاوت اینست که جنگسالاران "ائتلاف شمال" نکتایی و پتلون می پوشند و برخود ماسک دموکراسی زده و مقامات دولتی را اشغال کرده‌اند. اینان به برکت حمایت امریکا عامل اکثر فجایع کنونی در افغانستان می‌باشند.»

«امریکا و متحدانش می‌خواهند با ساختن و پرداختن مقوله‌ای به نام "طالبان معتدل"، طالبان قرون وسطایی و نیز گلبدین حکمتیار را که 8 سال پیش در صدر لست تروریست‌های زیر تعقیب قرار داشت، برای شرکت در قدرت فرا بخوانند. ما، بین سه دشمن گیر کرده‌ایم: نیروهای اشغالگر امریکا و ناتو، طالبان و دولت فاسد کرزی.»

سایت "کامن دریمز"، 11 نومبر 2009

«ملالی جویا خواهان یاری رساندن به جنبش مردم عادی افغانستان است که بین دشمنان قرار گرفته‌اند. "با بیرون رفتن یک دشمن - نیروهای اشغالگر- جنگیدن علیه دشمنان داخلی بنیادگرا آسانتر خواهد شد".»

روزنامه "ایندیپیندنت"، 28 جولای 2009

«اگر او رئیس جمهور افغانستان می‌بود تمام جنایتکاران جنگی را به محکمه هاگ تحویل میداد. ملالی جویا میگوید، "تمام قاتلان خواهران و برادرانم باید مجازات شوند از طالبان گرفته تا جنگسالاران تا جورج بوش.»

همانجا

«جنگ داخلی که فعلاً جاریست چه؟ امروز مردم ما کشته میشوند و جنایات جنگی فراوانی صورت می گیرد. هرقدر حضور عساکر خارجی  با اعمالی که انجام میدهند در افغانستان طولانی‌تر شود، جنگ داخلی مفروض برای مردم ما سخت‌تر خواهد بود.»

«من به اوباما میگویم، در منطقه ما 150 نفر توسط عساکر امریکایی در آن واحد تکه تکه شدند. اگر خانواده‌ی شما در آنجا می بود، آیا باز هم عساکر و بمب‌های بیشتری به آنجا می فرستادید؟ دولت شما 18 ملیون دالر برای احداث زندان گوانتاناموی دیگر در بگرام مصرف میکند. اگر دختر شما در آنجا می‌بود، آیا این زندان را می‌ساختید؟»[2] 

همانجا

«اگر اوباما واقعاً نسبت به مردم من صادق است حداقل باید از آنان پوزش بخواهد و قبل از همه بوش جنایتکار و بوش‌های فراوان در افغانستان را به محکمه جنایات جنگی معرفی نماید که در این 8 سال افغانستان را به پناهگاه امن تروریزم و مرکز هروئین بدل گردانیده‌اند.»

"دموکراسی حالا"، 28 اکتوبر 2009

این موضعگیری‌های ملالی جویا فی نفسه از برخوردی انقلابی و دموکراتیک به مسئله قومگرایی نشئت می‌نماید. معذلک نقل عباراتی از یک گزارش در افغان جرمن آنلاین [3] ابعاد دیگر مسئله را هم در بر دارد:

«در همین ارتباط (اظهارات قومپرستانه‌ی داکتر روستار تره‌کی، داکتر خلیل‌اله هاشمیان، حبیب‌اله مایار و غلام محی‌الدین زرمل وال س.پ.) ملالی جویا نیز خطاب به محترم حبیب مایار گفت: شما که از من به عنوان برادر زاده نام میبرید اینرا بخاطر بسپارید تا زمانیکه از موضع تنگ نظرانه پشتون خواهی تان نبریده اید من شما را کاکای خود نمیدانم. همچنان با اشاره دست بسوی آقای تره کی گفت من فامیل و کشورم را رها کرده به اینطرف ها میآیم تا از شما دانشمندان چیز تازه بیآموزم و به حمایت شما علیه غارتگران و جنایتکاران مبارزه نمایم اما جای تاسف است که می بینم شما با آنهمه تحصیلات عالی و سالها ادامه زندگی در پیشرفته ترین کشورهای جهان عوامفریبانه در دفاع از موضع تروریستها و جنایتکاران سخن میرانید.»

به عین مطلب در کتاب جویا "زنی در بین جنگسالاران" هم اشاره رفته است:

«در اواخر 2006 در کنفرانسی در هالند شرکت کردم و در آنجا با هموطنانم صحبتهایی داشتم. حدود 200 نفر روشنفکران، اکادیمسین‌ها و سیاستمداران گرد آمده بودند تا درباره آینده افغانستان بحث کنند. در یکی از جلسه‌ها با قومگرایان پشتون داکتر خلیل‌اله هاشمیان، داکتر روستار تره‌کی و حبیب‌اله مایار که با "جنبش آزادیبخش ملی" خواندن طالبان، حمایت خود را از آنان توجیه می‌نمودند، بحث کردم . من به آنان صریحاً یادآور شدم که شما با وجود سالهای طولانی زندگی در غرب به تطهیر نیروهای سیاسی‌ای می‌پردازید که خواهان احیای اعمال و ارزشهای قرون وسطایی به کشور ما می‌باشند. وقتی هاشمیان در حدی پیش  رفت که از بوسیدن چشم کور ملا عمر رهبر طالبان با مباهات سخن راند، به او گفتم که اگر براستی چنین باشد در آنصورت با بوسیدن چشم آن جنایتکار دهانتان را کثیف کرده‌اید. این حرف هاشمیان را خشمگین ساخت و از اتاق بیرون رفت. اما بسیاری از افغانهای حاضر در آنجا از آنچه به این به اصطلاح روشنفکران و دفاع شان از طالبان گفته بودم، پشتیبانی نمودند.»

ص 197 چاپ امریکا

تنها این کلمات بسیار ساده و "غیر اکادیمیک" لیکن پرتوان و سازش ناپذیر و خردکننده اند که خواهند توانست "دانشمندان"ی را که از دفاع از طالبان این موجودات عصر حجر خجالت نمیکشند، سرجای شان بنشانند. در آن مجلس که به ذوات طالبی نامحترم مذکور از هرسو با کلمات "داکتر صاحب" و "استاد محترم" و... ابراز تعارف و چاپلوسی می شد، و بسیاری می بالیدند که یکی از آن "بزرگان" او را "برادرزاده" خطاب کند، ملالی جویا با آن لحن صریح و صاعقه آسایش دست رد به سینه‌ی "علما" و "استادان" شیک و نکتایی‌پوش طالبان زده و به بهترین وجه پشتون بازی و طالب‌گرایی متعفن آنان را به تحقیر می گیرد. ولی فکر نمیکنم آنان از آنقدر فرهیختگی و وجدان برخوردار باشند که با برخورد ملالی جویا به خود آمده، از خیال پلو رسیدن به مقامی در امارت "امیرالمومنین" شرم نموده و به این بیندیشند که صرفنظر از هر سیاهی و سبعیت دیگر، مردم آزادیخواه افغانستان و دنیا، طالبان و روشنفکران طرفدار شان را نه به خاطر کشتارهای جمعی در یکاولنگ بلکه تنها به خاطر بت‌های بامیان هم که شده نخواهند بخشید. آیا روستار تره‌کی، اسحق نگارگر، خلیل‌اله هاشمیان و... میدانند که با دفاع از طالبان، جام‌هایی از خون بامیان و خون اجمل نقشبندی‌ها و هزاران هموطن بیگناه ما را می‌نوشند؟ [4]

ملالی جویا بین جنایتکاران هیچ فرقی قایل نیست و عار دارد از اینکه بنابر گرایش‌های قومی و منطقوی جانب این یا آن خاین و جانی پشتون تبار یا غیر پشتون را بگیرد. او در سراسر کتابش ربانی، سیاف، احمد شاه مسعود، خلیلی، محقق، گلبدین حکمتیار، مزاری، آصف محسنی، دوستم، اسماعیل و سایر جنایت‌پیشگان را در یک ردیف قرار می‌دهد. باید کتاب را خواند تا به سلامت و نجابت پرافتخار برخورد ملالی جویا به استادان جنایت و نفرت عمیق او از قومگرایی پی برد. نقل قولهایی از کتاب برای آگاهی خوانندگان. عنوانها را من افزوده ام:

پنجشیری، نگارگر و...

افغانهایی هم در خارج به سر می‌برند که به عقیده من به عوض آنکه از آنان در این کشورها مهماننوازی شود باید مورد مواخذه قرار گیرند. از جمله دست‌نشاندگان روسیه که در سرکوب مردم افغانستان نفش اساسی داشتند و اکنون آزادانه در کشورهای اروپایی، امریکا، کانادا وغیره جاها در گشت و گذارند. مثلاً دستگیر پنجشیری که از اعضای مرکزی حزب پوشالی دموکراتیک خلق افغانستان بود در واشنگتن زندگی دارد و از آنجا برای وبسایت‌های جنگسالاران بنیادگرا مطلب می‌نویسد.

عده‌ای از روشنفکران افغان مثل داکتر خلیل‌اله هاشمیان (امریکا)، داکتر روستار تره‌کی (فرانسه) و اسحق نگارگر (لندن) نمایندگان طالبان‌اند که از زندگی و آزادی در غرب برخوردار اند در حالیکه می‌کوشند طالبان قرون وسطایی را جنبشی مردمی ترسیم نمایند.

بنیادگرایان جمعیت اسلامی ربانی با حضوری توانمند در کانادا و مخصوصاً در تورنتو، انتشارات و کانال‌های تلویزیونی و رادیویی خود را دارند. در 2006 که در تورنتو در برابر صدها افغان صحبت می‌کردم، عناصر مذکور تبلیغات وسیعی را علیه من به راه انداختند.

همچنین طرفداران ربانی در ویرجینیای امریکا فعالیت دارند و وبسایتهای بنیادگرا در  کشور‌های غربی را اداره می‌کنند.

صص 204-205

نخستین حکمران مدرن افغانستان شاه امان‌اله خان بود که استقلال را از برتانیه در 1919 به دست آورد. او رهبری آزادیخواه و دمکرات بود. او اعتقاد داشت که پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هندوها، ازبک‌ها، هزاره‌ها و مردم دیگر اقوام همه فقط افغان هستند. او وحدت ملی را تقویت کرد تا تبعیض نژادی، زبانی و دینی وجود نداشته باشد.

ص 214

یونس قانونی و پادوانش 

به مجردی که به پارلمان رفتم تحت فشار قرار گرفتم تا از قانونی و سایر تاجیکها دفاع کنم. بعضی بنیادگرایان حتی به من گفتند که به خاطر تاجیک بودنم از من پشتیبانی می‌کنند! من گفتم: "کی به شما گفته که تاجیکم؟ من استقبال از این نوع پشتیبانی را شرم‌‌آور می‌دانم." هرکس از من درباره "قوم"من می‌پرسید همیشه جواب میدادم که من فقط یک افغان هستم. جنگسالاران طبعاً تصور می‌کردند مثل خود شان مقابل سایر قوم ها تنگنظر و متعصب هستم. ولی من هرگز به آنان وقعی قایل نشدم. بنیادگرایان که بین مردم جای پایی ندارند همیشه سعی می‌کنند با بازی با کارت قوم‌، احساسات قومی مردم را دامن زده و بدینترتیب از آنان جهت منافع سیاسی خود استفاده نمایند.

پدر نعمت‌اله جلیل از من خواست تا به قانونی رای بدهم (جلیل شوهر خواهر قانونی و در ٱن‌ زمان کارمند وزارت داخله بود) آنان می‌گفتند قانونی همچون تو تاجیک است در غیر آن سیاف با ریش درازش ریاست ولسی جرگه را خواهد برد.

 در جواب گفتم: "برای من بین قانونی و سیاف هیچ تفاوتی وجود ندارد. از نظر جسمی آن دو متفاوت اند اما از نظر فکری یکی اند. اگر آنان از مردم ما عذر بخواهند و جنایات احزاب خونخوار شان را افشا سازند و اگر مردم در مورد آنان تغییر فکر دهند، در آنصورت من هم چنان خواهم کرد. نظر من نظر مردم است. به قانونی بگویید که بین من و او دریاهای خون مردم بیگناه و مخصوصاً خون زنان و کودکان فاصله انداخته است."

آنان کوشیدند توضیح بدهند که من دچار اشتباه هستم و قانونی تغییر کرده است. اما تشویق‌های شان بی‌ارزش بود. سرانجام در رای گیری بین قانونی و سیاف شرکت نکردم. وقتی پرسیدند که چرا آن رای گیری مهم را تحریم کردم پاسخ دادم: "اگر انتخابات بین این دو نفر باشد، نمیشود یکی را بر دیگری ترجیح داد. یک ضرب المثل افغانی است که سگ برادر شغال است."

زمانی که تالار پارلمان را به رسم اعتراض ترک ‌کردم تعدادی خبرنگاران دور من حلقه زده می‌پرسیدند که چرابدون رای دادن از پارلمان بیرون شدم. توضیح دادم که نمی‌خواهم به جنگسالارانی رای بدهم که در گذشته جنایتهای زیادی را مرتکب شده ‌اند. اینان به جای لذت بردن از زندگی مجلل و رای گرفتن در پارلمان اول باید از اعمال احزاب شان در گذشته  از مردم پوزش بخواهند و محاکمه شوند.

طبق معمول خبرنگاران قسمت‌های مهم تبصره‌هایم را سانسور کردند. آنان واکنش قانونی را انعکاس دادند که اعضای پارلمان را وقیحانه دارای تاریخی درخشان خوانده بود.

                                                                                                       صص 153-152

بالکنایزیشن افغانستان

سیاست دولت امریکاست که ما را در چنین وضعیتی نگهدارد. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، فکر می‌کنم قدرت‌های خارجی ما را به سوی بالکنایزیشن یعنی تجزیه وطن ما بر اساس مرزهای قومی خواهند کشاند. در سالهای اخیر آنها اختلاف های گوناگون قومی و مذهبی در افغانستان را دامن زده اند که برای کشور ما فاجعه بار خواهد بود.

ص 243

تمام افغانها باید به خاطر وحدت ملی کار کنند و اجازه ندهند که بنیادگرایان وابسته به گروههای مختلف قومی، هیزم آورآتش تضادهای فرقه‌ای باشند. ما باید در برابر هر کوشش برای قطعه قطعه کردن سرزمین خود مقاومت کنیم.

                                                                                                                    ص 26

نوکران ایران

عمل هوگو چاویز (انقلابی نامیدن احمدی نژاد) پیام بدی برای زنان و مردم ایران دارد که برای حقوق شان علیه دولت سرکوب گر و زن ستیز ایران می‌رزمند. دولت بنیادگرای ایران با حمایت از جنگسالارانی نظیر اسماعیل خان، خلیلی، محقق و دیگران و بی‌‌ثبات ساختن کشور با تحریک اختلافهای مذهبی و قومی، نقش بسیار منفی‌ای را در افغانستان بازی کرده است.

ص 262

قتل عام مردم هزاره

«یکی از عذابدهنده ترین تراژیدیها قتل عام هزاره‌ها و تجاوز به زنان هزاره در افشار کابل بود که "دیده‌بان حقوق بشر" هم آن را گزارش داده است. قتل عام در 11 فبروری 1993 توسط نیروهای سیاف، مسعود وغیره پس از جنگ با نیروهای مزاری رخ داد.»

ص 30

 محسنی و علی جاوید

در می 1992 شیخ آصف محسنی سخنگوی دولت موقت (فعلا دوست نزدیک کرزی و امریکا) و سید علی جاوید (فعلا عضو پارلمان) علناً مقررات جدید در مورد زنان را اعلام داشتند. در مقررات که توسط آقای فلیکس ارماکو نماینده خاص کمسیون حقوق بشر مستند شده است گفته می‌شود: "کسی که حجاب را رد می‌کند کافر است و یک زن بی‌حجاب فاحشه است."

(به ادامه، جویا لست 15 ماده‌ای مسخره و خاینانه آن دو جنایتکار بر ضد حقوق و آزادی زنان را نقل می‌کند که به خاطر اجتناب از طولانی شدن کلام از آن میگذرم.)

ص31

 

 "سی آی ای" و سرکردگان جنایتکار

"وقتی بمبهای امریکا از آسمان می‌باریدند، "سی آی ای" و "نیروهای ویژه" در ولایات شمال افغانستان مشغول تحویل دادن ملیونها دالر نقد و اسلحه به قومندانان "ائتلاف شمال" بودند. آنان همان جنگسالارانی بودند که در جنگ داخلی افغانستان را غارت کردند که منجمله عبارت بودند از رشید دوستم، رسول سیاف، کریم خلیلی، ربانی، قسیم فهیم، جنرال عارف، داکتر عبداله، حاجی قدیر، عطا محمد، داود و حضرت علی. تنها فرد غیر حاضر مسعود بود که چند روز پیش از 11/9 کشته شده بود. رسانه‌های غرب خواستند این جنگسالاران را منحیث "نیروهای مقاومت ضد طالبان و آزادکنندگان افغانستان" تصویر نمایند، اما مردم افغانستان می‌دانستند که آنان فرقی با طالبان ندارند."

ص61

سرنوشت مردم ما و جانیان خاین

"اکنون جنگسالاران در برابر کمره‌های غرب ماسک دموکراسی را به رخ کشیده بودند. اما ما افغانها آگاه بودیم که آنان چه جنایتکارانی اند. من می پنداشتم که این مجلس فقط یک ویترین "دموکراسی" به نفع قدرتهای غربی است ولی آنچه را می‌دیدم بدتر از آن بود که انتظار داشتم. مشاهده دشمنان مردم ما که راجع به قانون اساسی جدید تصمیم می‌گیرند، درد‌آور بود.

در آنجا رسول سیاف با ریش دراز سفید و ذهن فاشیستی‌اش موجود بود. سیاف بنیادگرایی‌ است با گذشته‌ای خون ‌آلوده. او بود که در سالهای 1980 تروریست بین‌المللی اسامه بن لادن را به افغانستان دعوت کرد. همچنان خالد شیخ محمد را که امریکا او را طراح حملات 11/9 می‌داند، تعلیمات و آموزش داد. و مردم عادی افغانستان به خوبی می‌دانستند که نیروهای سیاف هزاران نفر را در سالهای 1990 قتل عام و تاراج کردند. با اینهم سیافی که باید به خاطر جنایات جنگی‌اش محاکمه شود در این جرگه ی به اصطلاح دموکراتیک حضور داشت. "دیده‌بان حقوق بشر" گزارش داد که افراد سیاف با تهدید و رشوه‌هایی تا 500 دالر یک رای را می‌خریدند تا سیاف به جرگه راه یابد.

برهان الدین ربانی نیز در صف اول لمیده بود. ربانی ملایی بود که بنیادگرایان جمعیت اسلامی را رهبری می‌کرد و همانی بود که مقررات ضد زنان را اعلام داشت که با مقررات طالبان تفاوتی نداشت. ربانی با مسعود و ملیشا‌هایش متحد بود که هزاران فرد ملکی را در کابل قتل عام کردند.

عبدالرشید دوستم جنگسالار بدنام ازبک هم در آنجا بود. او در قساوت و لذت بردن از شکنجه مخالفانش زبانزد عام و خاص است...

صدیق چکری هم در صف به چشم می‌خورد که در جنگ داخلی وزیر اطلاعات بود. او بر پایه‌ی این ادعا که کابل در دوران دست نشاندگان شوروی "غیر اسلامی" شده بود، با خاک یکسان شدن شهر را ضروری و موجه می دانست تا به صورتی اسلامی دوباره اعمار شود. من در مصاحبه‌‌ای تلویزیونی با چکری روبرو بودم و وقتی گفتم که باید به سبب جنایاتش مورد تعقیب قرار گیرد، با ذکر نام رئیس جمهور سابق امریکا گفت: "به جای آنکه مثل رونالد ریگن به ما مدالهای افتخار بدهی ما را میخواهی محاکمه نمایی!"

صص 79-80

 داکتر عبداله و حنیف اتمر


"روزی که به مادرید رسیدیم برای نمایندگان در کنفرانس نان شب ترتیب داده شده بود. من خود را در میز گردی با تعدادی از وزیران و کارمندان افغان یافتم از آنجمله داکتر عبداله وزیر خارجه وقت و از قدرتمندترین افراد "ائتلاف شمال". زمانیکه صحبت را شروع کردم از وضع دشوار که در پارلمان با آن مواجه بودم  (هنوز اخراج نشده بودم) و از تهدیدها، حملات و توهین‌ها نسبت به خود سخن گفتم و حاکمیت جنگسالاران را در دولت محکوم کردم، داکتر عبداله که غذایش را میخورد حرف مرا قطع کرده و خشمناک گفت: "راستی هیچ مسئله‌ی دیگری نیست که راجع به آن گپ بزنی؟"

من ادامه دادم: "چرا عصبانی می‌شوی؟ به خاطری که ماسک برادرانت را پاره می‌کنم؟ آیا ٱنان از تجاوز به زنان منحیث حربه استفاده نکردند؟ مگر 65000 نفر را در جنگ داخلی نکشته و کشور را ویرانه نساختند؟" حنیف اتمر وزیر وقت معارف نیز که کوشید موضوع را تغییر دهد گفت: "ملالی، لطفاً گذشته را فراموش کن. تند نباش." سایر وزیران هم از من خواستند به آنصورت به صحبتم ادامه ندهم. "لطفاً بگذار حالا نان بخوریم و بعد روی مسئله گپ بزنیم. ملالی عصبانی نشو." اما من گفتم که عصبانی نیستم و تنها میخواستم حقیقت را بگویم. حالا ما در پارلمان نیستیم که هیچگاه نتوانم حرفهایم را خلاص کنم. به اتمر گفتم: "چطور فراموش میتوانیم؟ اگر آنان به مادرت تجاوز می‌کردند، فراموش میکردی؟ آیا مادرانی که دختران شان را دفن کرده اند، میتوانند از یاد ببرند و ببخشند؟" اتمر جوابی نداشت.

روز سخنرانی من، عبداله عبداله پهلوی من نشسته و بسیار غضبناک بود. زمانی که شروع به صحبت کردم، از جایش برخاسته دور از من نشست. اتمر بعداً یادآور شد که سخنرانی من و افشای جنگسالاران و فساد دولت موجب شد که کمک دهندگان به اندازه‌ای که متعهد شده بودند پول ندهند."

                 ص 196

عکس دو جنایتکار در وزارت خارجه امریکا

"در سفر به امریکا در 2006 با چارلوت پانتوچلی مسئول مسایل بین‌المللی زنان در وزارت خارجه امریکا دیدار داشتم. به مجرد ورود به دفترش اولین چیزی که نظرم را جلب کرد عکس احمد شاه مسعود و داکتر عبداله بود که به دیوار آویخته شده بود و بنابرین از چگونگی گفتگوی ما تعجب نکردم. وقتی از مصایبی حرف زدم که با اشغال امریکا دامنگیرکشورم شده، پانتوچلی بازهم بین حرفم دویده و به توجیه اعمال دولتش می‌پرداخت. از او خواهش کردم که اجازه دهد صحبتم را به پایان برسانم و گفتم: اینجا پارلمان افغانستان نیست. اگر می‌گویید دموکراسی دارید حداقل به من اجازه بدهید حرفم را تمام نمایم. اما او به قطع کردن حرفهایم ادامه داد و حتی اظهار داشت که مادران امریکا که پسران شان را در افغانستان از دست داده اند اگر حرفهای ترا بشنوند، ترا هرگز نخواهند بخشید. در این موقع من عکسی از مادر یک عسکر ضد جنگ را که با وی دیده بودم به او نشان داده و اضافه نمودم که مردم امریکا سرانجام خواهند فهمید که دولت شان آنان را فریب داده است. و گفتم: "هیچ قدرتی نمیتواند حقیقت را بپوشاند."

پس از این دیدار نامطبوع، بعضی از هواخواهان امریکایی با شوخی می‌گفتند که انتقادهای تو شبهای زیادی پانتوچلی را بیخواب خواهد ساخت.

صص 201-202

عزت اله واصفی

"عزت اله واصفی قریب چهار سال به اتهام قاچاق هیروئین در ایالت نوادای امریکا در زندان بود. او زمانی دستگیر شد که می‌خواست به یک پلیس مخفی هیروئین بفروشد. اما او که دوست قدیمی خانواده کرزی بود، وزیر مبارزه با فساد مقرر شد. به قول مردم ما کرزی پشک را مامور حفاظت از گوشت کرد. وقتی یک هیروئین سالار مسئول امور ضد فساد در کشور شود، اغراق نیست که می‌گویم امروز فاسدترین دولت دنیا در افغانستان می باشد."

 

کریم خرم

"کرزی، کریم خرم از حزب حکمتیار را وزیر فرهنگ و اطلاعات منصوب کرد. خرم دشمن آزادی زنان و رسانه‌ها است. کریم خرم زمانی به یک عکاس زن اجازه نداد از او عکس بگیرد."

 

محمد محقق

"اما آدم‌هایی مثل قانونی، سیاف و محقق دهها بادیگارد داشته و در سرکهای کابل تا پارلمان با موترهای گرانقیمت ضد گلوله رفت و آمد دارند. محقق در یک مصاحبه تلویزیونی سه عراده از موترهای زره‌دار خود را نشان داد. مردم تبصره می کردند که محقق قبلا یک خر نداشت که سوار شود ولی حالا صاحب یکچنان موترهای قیمتی شده است. او در همان مصاحبه غذای شاهانه ‌ای برای خبرنگار ترتیب داده بود که خود خبرنگار اظهار داشت که قیمت یک وعده از این غذا برابر است با یک ماه معاش یک معلم."

"روزی پس از ختم جلسات پارلمان که من با عده‌ای از وکلا صحبت می کردم، محمد محقق جنگسالار حزب وحدت، به سوی من آمد و گفت که ساعت چهار در میزگردی در تلویزیون شرکت خواهیم داشت. من گفتم: "بلی میدانم اما یادت باشد که مصاحبه به صورت زنده پخش خواهد شد." پرسید: "منظورت چیست؟" جواب دادم: "شما باید به سوال‌های مردم مخصوصاً راجع به جنایات حزب وحدت در جریان جنگ داخلی که تا به حال هم ادامه دارد، جواب بدهید." محقق سخنم را قطع کرده و گفت که همه میدانند که تو یک کمونیست هستی و عضو "راوا". من به این جنگسالار گفتم: "لطفاً به مصاحبه بیایید. آنوقت خواهیم دید که مردم از چه خواهند پرسید. من به سوال‌های آنان جواب خواهم داد و شما هم باید جواب بدهید مردم خود قضاوت خواهند کرد که ما دو نفر کی هستیم." محقق با خشمی شدید پارلمان را ترک گفت. اما ساعت چهار برای مصاحبه نیامد و یک نماینده‌اش را فرستاده بود.

مصاحبه‌گر با شوخی به من گفت: جویا، مثلیکه محقق را مریض ساختی چرا که کسی تلفن کرد و گفت که او به سبب "مریضی" آمده نمیتواند!"

صص 156 -157

  ربانی و مسعود

از 65000 تا 80000 مردم بیگناه در کابل کشته شدند. بنابر احصاییه ملل متحد 90 در صد شهر ویران گردید. بالاخره مسعود و ربانی تلاش کرند قدرتی مرکزی به وجود بیاورند اما در واقع کشور به تیول هایی تحت فرمان رهزنان و جنگسالاران تقسیم شده بود.

در این دوره، گروه‌های مذکور برخوردهای قومی‌ را در کشور شعله‌ور ساختند که در آن اغلب افراد بیگناه و بینوای قوم‌های مختلف بیشترین تلفات و خسارت‌ها را متحمل شدند. امروز این احزاب بین گروههای قومی مربوط خود به شدت منفور هستند."

ص 30

مصطفی ظاهر و گلابزوی

"در رژیم فعلی افغانستان، سران "ائتلاف شمال" با نوکران سابق نظیر سید محمد گلابزوی و سلطنت‌طلباتی مثل مصطفی ظاهر و بعضی به اصطلاح روشنفکران که قسمت اعظم عمر شان را در خارج بوده و حتی تابعیت دوم را دارند، همدست شده اند."

ص 248

 علی احمد جلالی، اشرف غنی احمدزی

"مقارن انتخابات 2009، کرزی زبان به انتقاد علنی از استراتژی غرب در افغانستان گشوده و آنها را متهم به ناکامی در اجرای وعده‌های شان برای مردم افغانستان کرد. اما همه می‌گفتند که این سخن کرزی فقط بخشی از کارزار انتخاباتی اوست و نه نگرانی برای مصایب مردم. حتی علی احمد جلالی وزیر داخله سابق و اشرف غنی احمدزی وزیر سابق مالیه سابق که در ایجاد اداره فاسد کرزی نقش بنیانی داشتند، قیافه انتقاد چی نسبت به رژیم او را به خود گرفتند. آن دو خواستند به مردم بقبولانند که وطنپرست اند و خود را کاندید انتخابات ریاست جمهوری می‌کنند. اما مردم فقط به آنان خندیده و می‌گفتند که هر دو چیزی جز پیاده‌های دیگر امریکا در بازی شطرنج افغانستان نیستند."

ص 253

رژیم ایران

"دولت بنیادگرا و فاشیستی ایران که تبهکاریهای نابخشودنی‌ای را علیه مردم ایران مرتکب شده است، با پناه‌گزینان افغان نیز برخورد جنایتکارانه‌ای داشته و دارد. هر افغانی که در ایران زندگی کرده است خاطرات دردناکی دارد.

دولت ایران به افغانها به طور عموم به مثابه انسان‌های "درجه دوم" نگاه می‌کند. محافظان اردوگاهها ما را "کثیف" خطاب کرده و به دشوارترین کارها با کمترین مزد وامیداشتند. رژیم ملایان ایران تنها با آن افغانهایی دوست بودند که با هشت حزب بنیادگرای نوکرش  پیوند می‌داشتند. احزاب مذکور بعداً به حزب وحدت مدغم شدند تا اسلام سیاسی نوع ایران را به افغانستان صادر کنند. برخی از وزیران و بسیاری از کارمندان دولت کرزی مثل کریم خلیلی وابسته به همین حزب است. با توجه به خون ‌آشامی وحدت در سال‌های 1992 تا 1996 و سال‌های بعد، افراد مذکور باید محاکمه شوند.

.... جنایتبارترین برخورد به پناه‌گزینان در 1998 رخ داد و آن قتل عامی بود در سفید سنگ که خبر آن با سکوت برگزار شد. هنگامی که اسیران علیه شرایط غیرانسانی به پا خاسته و خواستند فرار کنند، بیش از 600 نفر شان گلوله باران شده و به قتل رسیدند؛ برخی از آنان توسط ماشیندار‌های هلی‌کوپترها به رگبار بسته شدند."

صص 19-20

زنان حکومتی

"هر گاهی که مقامات رسمی غربی به شمول رئیس جمهور بوش و خانمش توقف کوتاهی در کشور من داشته باشند، معمولاً با گروهی از زنان حکومتی مثل مسعوده جلال، فوزیه کوفی، نورزیه اتمر، حسن بانو غضنفر، شمیم جواد، سیما سمر، قدریه یزدانپرست، آزیتا رفعت، ثریا پرلیکا، فاطمه گیلانی، صدیقه بلخی، شریفه زرمتی وغیره می‌بینند. به نظر من اینان نمایندگان زنان افغانستان نیستند و از مسایل شان آگاهی ندارند. آنان در کنار زنانی نمی‌ ایستند که قربانی خشونت و بیرحمی بوده و از هیچ حقی جز اسارت در حصار شان بهره‌ای ندارند."

ص 213

کی به اسماعیل مدال داد؟

"در دفتر حامد کرزی میز بزرگی وجود داشت با بیرق افغانستان در کنارش و عکس‌های قاب شده ا‌ی بر دیوار از شاهان سابق افغانستان و نیز عکس احمد شاه مسعود رهبر جنایتکار "ائتلاف شمال" که کمی پیش از 11/9 کشته شد و اکنون "قهرمان ملی" نامیده میشد. چهره کرزی در برابرم مجسم شد که علی‌رغم ظاهر آرام  و رفتار مودبانه‌اش از افرادی باطینت سیاه و بنیادگرا نمایندگی می‌نماید.

به او گفتم که مردم می‌پرسند چرا با جنگسالاران معامله کردید؟ مثلاً شما بشیر بغلانی بنیادگرا را به جای عبدالحی نعمتی والی فراه مقرر کرده‌اید که بدتر از اوست. عده‌ای از مردم فکر می‌کنند که بغلانی را برای کشتن من فرستاده‌اید.

.... یک زن معزز سالخورده که دیده بود شما مدالی را به گردن اسماعیل خان می‌آویزید و به او چوکی وزارت را پیشنهاد می‌کنید، مایوسانه به من گفت: "بین این بنیادگرا‌ها و کرزی چه فرق است؟"

کرزی به جواب گفت که یونس قانونی وزیر معارف، اسماعیل خان را به روی ستیژ‌ آورد تا مدال را به گردنش بیندازم."

ص 124  

گلبدین حکمتیار، هادی ارغندیوال و...

"حکمتیار انتخابات را غیراسلامی و تحفه کافران می‌خواند و به نظر من اینان (گلبدین، خالد فاروقی، صدیق عزیز، عبداله لودین، عبدالهادی ارغندیوال) دین سالارانی اند که هرگز به دموکراسی باور نداشته اند اما امروز به هدایت امریکا هرکدام طوری اکت می‌کنند که گویی از دموکراسی زاده شده اند و برخی از آنان حتی از سکیولاریزم سخن می گویند!

جنگسالار بدنام گلبدین حکمتیار در آن روزها فرد منفوری بود که گفته می‌شد به روی دختران سرلچ پوهنتون کابل تیزاب پاشیده بود. امریکا، پاکستان و ایران این نیروها را مسلح می‌کردند و در سالهای 1980 بین بنیادگرایان حکمتیار نازدانه‌ترین همه به شمار می‌رفت که با گسترش فاشیزم مذهبی، افغانستان را در سی سال گذشته به روز سیاه نشانده است.

قرار معلوم گلبدین حکمتیار که کلان‌ترین هروئین‌سالار در منطقه محسوب میشود، با استفاده از شبکه‌ی قدیمی قاچاق که "سی آی ای" در اختیارش گذاشته بود، پول جنگ جاری را تهیه می‌کند."

صص 148، 216، 245

نیاز محمد امیری

«یکی از پلید‌ترین و دهان دریده ترین جنگسالاران نیاز محمد امیری از افراد نزدیک به سیاف بود که در ولسی جرگه چوکی اش درست پشت سر من بود. او دایما مرا تهدید و توهین ‌نموده و مرا فاحشه می‌گفت.»

ص167

نعیم فراهی

"به من گفتند که تا آخرین روزهای شمارش آرا، تعداد رای من بیشتر از هر کاندید دیگر بود و طرفدارانم خوشحال بودند. اما در آخرین روز نفهمیدند که چطور شد که ناگهان نعیم فراهی را دارنده بالاترین تعداد رای اعلام کردند. فراهی از کارمندان سابق وزارت داخله و یک زمیندار بزرگ است. او اکنون از اعضای اصلی "جبهه ملی" است که ائتلافی است از سران بنیادگرای جهادی و بعضی دست نشاندگان رژیم روسیه."

ص 145

 

سازش با خاینان و جانیان؟

" با آنانی موافق نیستم که از من می خواهند در اظهاراتم راجع به بنیادگرایان کمی نرم و سست باشم. این ممکن است اندرز خوبی باشد برای کسی که در یک جامعه دموکراتیک مبارزه می کند اما در جامعه ای چون افغانستان به هیچوجه کارایی ندارد. من هم رویای جامعه ای را در افغانستان در سر می پرورانم که دیگر ضرورت سخت و خشن بودن را حس ننموده و انتقاداتم را به سان دسته گلی به مخالفان خود تقدیم کنم. ولی عجالتا از آن جامعه ی عادلانه بسیار دورهستیم. چگونه می توان با جنایتکارانی دیپلماسی کرد که معنای دیپلماسی را نمی فهمند؟ (...) در کشوری مثل افغانستان کسانی که با ددمنشان به معامله گری می پردازند، باید بدانند که در جنایتکاریهای گذشته ی جنگسالاران سهیم می شوند.

(...) زمانی یک روزنامه نگار معروف ایتالیایی از من پرسید که چرا در برخورد به دشمنانم در افغانستان کوشش نمی کنم دیپلماتیک باشم تا از خطری که حیاتم را تهدید می کند کاسته باشم.

در پاسخ گفتم: "اجازه می دهی پرسشت را با یک پرسش پاسخ دهم؟"

زن روزنامه نگار گفت" بلی، البته."

 پرسیدم: "آیا شما در کشور تان با فاشیستهایی چون موسولینی سازش کردید؟"

"نه."

"پس چطور از من می خواهی با موسولینی های کثیفتر افغانی سازش کنم؟" به او گفتم روزی که با دشمنانم سازش کنم دیگر در خطر نخواهم بود اما من به مثابه خاین به مردم افغانستان پنداشته خواهم شد مردمی که قدرت واقعی در کشور اند و من بدون آنان هیچم."

         صص-180179

روشنفکران خاین

"یکی از علل یکه تازی بنیادگرایان سازش کسانی با آنان است که خود را "روشنفکر" می‌نامند. در کشوری مثل افغانستان کسانی که با آن افراد درنده خو سازش می‌کنند باید بدانند که در جنایات جنگسالاران خود را شریک می‌سازند.

متاسفانه هزاران دیگر هم هستند که خود را مترقی و روشنفکر می‌خوانند ولی با جنگسالاران و اشغال‌گران افغانستان به معامله‌گری مشغول اند. از آن میان اند: رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه، حنیف اتمر وزیر داخله، اشرف غنی احمدزی، اعظم دادفر وزیر تحصیلات عالی، انورالحق احدی سابق وزیر مالیه و دیگران که همراه جنگسالاران، دولت فاسد فعلی افغانستان را تشکیل داده اند. عده‌ای از این روشنفکران به اندازه سیاف یا قانونی نزد مردم منفور اند. روزی که پیامم را تنزل دهم یا در صف سازشکاران با بنیادگرایان قرارگیرم، روز بی‌ بها شدنم در پیشگاه مردم خواهد بود، روز مرگ سیاسی من."

ص 180

مردم ما و دنیا شاهدند که ملالی جویای شان با سوزاندن پاکبازانه و بی تزلزل نقد جانش برای آزادی و دموکراسی و برضد دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان، از هم اکنون بر این مقطع از تاریخ سایه افگنده و نام بزرگش را حکاکی کرده است. بگذاراین کوکب جانبخش جمیع اقوام میهن ما کماکان و تا به آخر درخشان و الهامده بماند. ولی طنز تاریخ همواره این بوده که در برابر قهرمانان، ضد قهرمانان علم شده اند تا همانند چلپاسه هایی با پراندن تجاست خود بر صخره ی قهرمانان، شکوه و هیبت آن صخره‌ی سترگ را زیر سوال ببرند. مگر این شدنی است؟

ملالی جویا به قلب دشمن نشانه می‌رود ولی آن نامردان و زنانی که تیر شانرا بر ملالی جویا می‌اندازند، در واقع دهل دشمن شاد کنی و دهل مرگ شرم آور سیاسی خود را به صدا در‌می آورند.

 

- ختم -



[1] ایران بود که امریکا را در اشغال افغانستان و سقوط طالبان و پا دو شدن "ائتلاف شمال" کمک کرد

[2]  یک گفته ی دیگر هم  در این مصاحبه با "ایندیپیندنت" درج است که هرچند ارتباط مستقیمی با مطلب اصلی ندارد، ولی خوبست خوانندگان از آن آگاه شوند که برخورد ملالی جویا به زلمی خلیلزاد ها چگونه است ولی با اینحال مرتجعانی شرفباخته به نام رستم شجاع ، لمبه و اراذلی از این قماش با بیشرافتی ای به سبک بنیادگرایان به جویا دشنام ‌می دهند  (رجوع شود به نوشته رستم شجاع در کابل پرس):

"اما اشغالگران امریکایی و ناتو از جویا خواستند تا نسبت به نمایندگان دیگر "ادب و احترام" به خرج دهد. زلمی خلیلزاد سفیر امریکا که این حرفها را به زبان آورد، ملالی جویا در جواب گفت:  اگر این جنایتکاران به مادر یا دختر یا مادرکلان شما تجاوز میکردند یا هفت پسر شما را میکشتند، چه کلماتی را در برابر آنان به کار میبردید که داخل چوکات ادب و احترام باشد؟"

[3]  "کنفرانس بین المللی استقرار ثبات و..." از نعیم بارز

[4]  روستارتره کی در حمایت از طالبان تا حد "مظلوم" و "مدنی" و... خواندن آنان و حتی توجیه دخالت و مزدورپروری "آی اس آی" پیش رفته که جداگانه باید به آن  پرداخت.