افغان موج   

مروري در باره حقوق بشر امروزي و حقوق بشر از نگاه اسلام

برخی تصور كرده‌اند كه دخالت‌دادن دین در حقوق‌بشر و تقسیم حقوق‌بشر به دینی و غیردینی با اقتضای‌ذاتی حقوق‌بشر منافات دارد؛ زیرا این حقوق برای بشر فارغ از دین او است. پس این حقوق ناچار باید فرادینی باشد و دین نه می‌تواند این حقوق را بدهد و نمی‌تواند آن‌ها را بستاند و می‌گویند:« این دین نیست كه این حقوق را به انسان می‌بخشد تا بتواند از آن‌ها سلب هم بكند، بلكه انسان بما هو انسان، فارغ از این‌كه این دین یا آن دین را داشته باشد و فارغ از این كه اساسا مومن باشد یا كافر، این حقوق را دارااست؛ بنابراین حقوق بشر مقدم بر دین می‌شود.»

برای دستیابی به انسان شمولی‌حقوق بشر، كه بر مبنای آن حقوق بشر شامل همه آحاد انسانی شود، دو راهبرد اساسی وجود دارد: یكی آن‌چه اعلامیه جهانی برگزیده است و دیگری آن‌چه در اسلام وجود دارد.

حقیقت این است كه، دراین سخن، از فرادینی بودن موضوع حقوق بشر، فرادینی‌بودن منشا ایجاد آن استنباط شده است؛ یعنی ازاین‌كه حقوق بشر نباید انسان‌ها را به دوگروه متدین و غیرمتدین تقسیم كند و غیرمتدین را محروم كند، چنین نتیجه گرفته شده كه نباید جاعل حقوق دین باشد. درحالی‌كه نه از نظر عقلی چنین ملازمه‌ای ثابت است و نه از نظر درون دینی چنین است كه اسلام صرفا برای مسلمانان حقوق قایل باشد؛ بلكه در اسلام برای مومن و كافر یكسری حقوق عام و فراگیر وجود دارد كه باید محترم شمرده شود؛ چنان‌كه درمقدمه اعلامیه حقوق بشر اسلامی كه به تصویب كشورهای عضو سازمان كنفرانس اسلامی در قاهره رسیده، آمده است:

«حقوق اساسی و آزادی‌های عمومی در اسلام، جزئی از دین مسلمین است»

در رابطه با این مفهوم از جهان‌شمولی حقوق بشر باید گفت كه بدون شك باید به این مفهوم از جهان‌شمولی حقوق بشر در اسلام به كامل‌ترین نحو آن اعتراف كرد و هرچند اصطلاح «حقوق بشر» نسبتا جدید است، شاید چنین عبارتی در ادیان سنتی و شناخته شده وجود نداشته باشد. اما با وجود این، ادیان الاهی مبنای برای نظریه حقوق بشر ارائه می‏دهند كه از قانونی برتر از قانون دولت‌ها نشات می‏گیرد كه همان قانون و تشریع خداوند است.

حقوق طبیعی از میراث‌های برجای‌مانده قانون روم قدیم و فلسفه رواقی نیست كه به قرن‌های بعد منتقل گردیده و زیر نفوذ اندیشه‏های مسیحی كامل شده و توسعه‌یافته باشد؛ بلكه حقوق طبیعی و فطری از همان سرچشمه پیوستگی‌های موجود در عالم تكوین و سرشت و طبیعت آفریده‏ها استنباط شده است. این حقوق، اساس همه قانون‌ها و آیین‌ها شمرده می‏شود و در قلمرو دین، حقوق تشریعی و در حوزه دانش، حقوق موضوعه، بیان آن را به عهده دارد. این حقوق ثابت، با اثرپذیری از آموزه‏های پیامبران و در شعاع آن‌ها، در میان همه ملت‌ها، فرهنگ‌ها و نژادها و در همه برهه‏های تاریخ مورد توجه قرار گرفته است. ولی دین‏شناسان پیشین، كمتر به پیوند دین و نیازهای طبیعی انسان توجه كرده‏اند و این امر، آسیب‌ها و رخنه‏های بسیاری را پدید آورده است.

از دیدگاه اسلام همه انسان‌ها دراین‌كه آفریده خداوند هستند شریكند و این اشتراك در خلقت و آفرینش، حداقلی از حقوق را برای همه انسان‌ها موجب می‌شود كه این امر به جهانی شدن برخی حقوق كه در همه ادیان به رسمیت شناخته شده است، ربط دارد.

قرآن هم در این زمینه می‏گوید: «… و لقد كرمنا بنی‌آدم…» … «و به راستی كه ما به فرزندان آدم كرامت‏بخشیدیم… .

از دیدگاه اسلام همه انسان‌ها دراین‌كه آفریده خداوند هستند شریكند و این اشتراك در خلقت و آفرینش، حداقلی از حقوق را برای همه انسان‌ها موجب می‌شود كه این امر به جهانی شدن برخی حقوق كه در همه ادیان به رسمیت شناخته شده است، ربط دارد.

اعلامیه جهانی حقوق بشر دارای سی ماده است كه بر محور تعمیم و تطبیق سه نكته اساسی چالش زا تنظیم شده است. از نظر این اعلامیه همه افراد بشر، بی‌توجه به تمایزات نژادی، قومی،فرهنگی، دینی، جنسی و مانند آن برابرند؛ درنتیجه همه انسان‌ها از حیثیت و حقوق برابر برخوردارند و هیچ‌كس را نمی‌توان به دلیل مسائل فوق از حقوق خود محروم ساخت. این حقوق، بر محور برابری همه انسان‌ها و عدالت‌فراگیر می‌چرخد. این مضامین در چند ماده این اعلامیه مانند ماده اول، دوم و هجدهم آمده است.

ماده اول می گوید: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان هستند و باید در برابر یكدیگر با روح برادری رفتار كنند».

طبق‌ماده دوم نیز: «هركس می‌تواند بدون هیچ‌گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس،زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و كلیه آزادی هایی كه در اعلامیه حاضر ذكر شده است، بهره‌مند گردد

و ماده هجدهم مقرر می‌دارد: «هركس حق دارد كه از آزادی فكر، وجدان و مذهب بهره‌مند شود؛ این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان است و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هركس می‌تواند از این حقوق، فردی یا جمعی، به‌طور خصوصی یا به طور عمومی، برخوردار باشد».

بر پایه این سه ماده، زنان با مردان، مسلمانان با غیرمسلمانان و اساسا همه صاحبان ادیان و مذاهب و نیز فرقه‌های سیاسی، از لحاظ حیثیت انسانی و حقوق عمومی برابرند. آزادی مذهبی و برابری سیاسی و جنسیتی از مهم‌ترین نكاتی است كه در چالش با اسلام وجود دارد و باید رابطه اسلام با آن‌ها تبیین گردد.

به عبارت دیگر چنان‌كه برخی بیان داشته‌اند، بنا بر مفاد اعلامیه، همه حقوقی كه مردان از آن برخوردارند، مانند حق طلاق، به زنان نیز تعلق می‌گیرد. ارتداد و تغییر مذهب امری اختیاری است و هیچ كس به دلیل دین‌داری خود بر دیگری برتری ندارد و حقوق بیشتری را دارا نخواهد بود. اگر كافری را به عنوان قصاص مسلمان، به اعدام محكوم كردیم، متقابلاً باید این حق را برای كافران نیز قایل شویم كه مسلمانی را به قصاص همكیشان خود اعدام كنند و... این ها مسائل جدی‌ای است كه مسلمانان باید تكلیف خود را با آن‌ها روشن كنند.

 

دیدگاههای ارایه شده در سمینارها، کنفرانسها، کارگاهها و دیگر مناسبتهای دانشگاهی و همچنین رسانه های گروهی غرب درباره اسلام و دیگر مفاهیم غیر مذهبی مثل روشنگری یا مدرنیته و حتی حقوق بشر نیازمند بازنگری اساسی هستند. از آنجایی که بیشتر مقالات و سخنرانی های ارایه شده در اینگونه فعالیتها بیشتر در رابطه با موقعیت سیاسی-اجتماعی و فکری حال حاضر اسلام هستند، استفاده از اسلام به جای کشورهای اسلامی یا جهان اسلام، منجر به ایجاد ذهنیتهای اشتباه و در نتیجه بروز سوءتفاهم راجع به اسلام خواهد شد. چنین اشتباهاتی باعث بی عدالتی در حق اسلام خواهد شد چرا که با مساوی قرار دادن اسلام و دنیای اسلام قظعا یکی از دو حالت پیش خواهد آمد:

(1)  با ارزیابی آموزه های اسلام بر اساس قالبهای مفهومی ارزشهای گوناگون نوعی سوءتفاهم نسبت به اسلام ایجاد خواهد شد

در مقام دفاع از اسلام و برای خیلی مدرن نشان دادن اسلام، زمینه سازی درستی درباره مفاهیم اسلام صورت نخواهد گرفت. بدین ترتیب فهم درستی از پیامهای اسلام صورت نخواهد گرفت.

البته واکنش سومی که غیردفاعی و در عین حال بسیار خشن است نیز پیش خواهد آمد که در مباحث غربی از آن به عنوان بنیادگرایی یاد می شود.

زمانی که درباره اسلام صحبت می شود، حداقل باید سه حوزه تحقیق را از هم متمایز کرد. اول، متون اولیه اسلام شامل قرآن و سنتهای معتبر پیامبر، دوم، اندیشه های اسلامی با تفاسیر متفاوت از متون اولیه که در چهار حوزه بحث اسلامی شامل فقه، الهیات، فلسفه و عرفان جای می گیرند و سوم، چگونگی حضور اجتماعی-سیاسی اسلام در جوامع مسلمان با سوابق اجتماعی و تاریخی متفاوت. شکی نیست که همواره بین ایده آلهای ارایه شده و اجرای آنها در هر نظامی همانند تفاوت بین تئوری و تجربه اختلاف بوده است. اسلام هم از این واقعیت مستثنی نیست

2 : متن به عنوان یک متن یک تحلیل اجتماعی-تاریخی برای فهم قرآن لازم است و برای تفسیر آن باید از یک روش زبانی مدرن استفاده کرد. امروزه تنها روش مورد قبول روش واژه شناسی است و روش تحلیل تاریخی-اجتماعی نه تنها در حوزه تفسیر متن بلکه در حوزه اندیشمندان اسلامی نیز به طور کامل رد می شود. از آن فراتر این عقیده که متون مذهبی با وجود الهی بودن ریشه تاریخی و خاستگاه فرهنگی دارند نه تنها رد می شود بلکه صاحبان این عقیده به کفر و ارتداد نیز محکوم می شوند. این امر به این دلیل است که اندیشه ابدی و جاوید بودن قرآن به عنوان سخنان دقیق و تام خداوند بخشی از الهیات سنتی و دگماتیک اسلام سنی شده است. این پژوهشگران تنها می دانند که عقیده ای نیز وجو دارد که قرآن را شکل گرفته می داند که بالطبع با ابدی بودن قرآن در تناقض است. تعداد بسیار اندکی از اندیشمندان مسلمان غیر ابدی بودن قرآن را قبول دارند. در تاریخ اسلام غالبا این اندیشه ها موقعیت اجتماعی-سیاسی خوبی نداشته اند. اما به هر صورت این اندیشه ها وارد مباحث مدرن اسلامی شده و تحلیل شده و از لحاظ درست یا غلط بودن مورد ارزیابی قرار گرفته اند.

معنای بسیار ساده و صریح این اندیشه این است که اگر قرآن ابدی نباشد، بالطبع در یک معنا و مفهوم خاص ایجاد شده است. بنابراین پیامهای آن باید در ظرف همان معنا و مفهوم فهمیده شوند. نتیجه این سخن این است که قوانین مذهبی باید دوباره تفسیر شوند، چرا که پیام الهی باید با توجه به روح آن فهمیده شود نه صرفا معنی کلمات. و بالاخره اینکه مقامات رسمی و/یا جامعه باید این پیامها را تفسیر کرده و قوانین آن را اجرا کنند. اگر کلام الهی ابدی و غیر قابل تغییر باشد در آنصورت ایده تفسیر دوباره قوانین مذهبی کفر و الحاد تلقی می شود و هیچ تفاوتی بین ظاهر و باطن کلمات الهی باقی نمی ماند و روحانیان تنها قیمهای دین می شوند. به عبارت دیگر حاکمان اسلامی همانند کلیسای مسیحی می شوند و این دقیقا واقعیتی است که از قرن نهم میلادی از زمانی که ابدی بودن قرآن رسما به عنوان تنها ایمان راستین در جامعه مطرح شد، در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام اتفاق افتاده است.

برای روشن ساختن اهمیت و پیچیدگی این مساله در اندیشه اسلامی مدرن به ذکر داستان یکی از مشهورترین روشنفکران اصلاح طلب به نام محمد عبده بسنده می کنم. او در رساله خود، رساله التوحید، که نخستین رساله مدرن الهیات اسلامی است، سعی کرد مباحثی که برای اسلام مدرن مناسب و مفید هستند را انتخاب کند. بنابراین او عقاید دگم و بسته مکاتب مختلف را برداشته و آنها را باهم تلفیق کرد.

در چاپ نخست کتاب او قرآن را شکل گرفته تصور کرد اما در چاپهای بعدی از این عقیده خود عقب نشینی کرد. آیا این تغییر عقیده به دلیل ترس از تحریک و تهدید اکثریت علمای الازهر بود یا اینکه او واقعا مجاب شد که عقیده اش اشتباه بوده است. هیچ چیز در این باره قطعی نیست. واقعیت این است که پراگماتیسم، صرف نظر از مفاهیم خوب و انگیزه های بزرگی که پشت آن قرار دارد، با تحلیل علمی سازگار نیست چرا که در تحلیل علمی علاوه بر فهم و متعاقب آن تفسیر متون اصلی یا اندیشه های اسلامی امری اجتناب ناپذیر و ضروری است. ولی متاسفانه گرایش عمده هم در مباحث سیاسی اسلام گرا و هم در مباحث روشنفکران به تحلیل ها و تفسیرهای پراگماتیک می باشد. محمود محمد طاها، صوفی سودانی که در سال 1985 اعدام شد، حسن حنفی مصری و محمد شهرور سوری سه نمونه از کسانی هستند که تفسیرهای پراگماتیک از اسلام ارایه داده اند.

اساس آزادي و عدالت و صلح جهاني شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري است. ”

متون اولیه پیامهایی هستند از سوی خدا برای انسان از طریق رسول خدا یعنی محمد که خود یک انسان است. قرآن کریم در این باره صراحت کامل دارد. هر پیامی نمایانگر ارتباطی بین فرستنده پیام و گیرنده آن است که از طریق یک نظام زبانی برقرار می شود. از آنجایی در مورد متن قرآنی فرستنده پیام نمی تواند موضوع یک مطالعه بشری قرار گیرد، طبیعی است که مقدمه علمی برای تحلیل متن قرآنی از طریق واقعیات متن و فرهنگ صورت گیرد. واقعیت مجموعه شرایط اجتماعی-سیاسی است که دربرگیرنده اعمال و رفتار و شرایط نخستین گیرنده پیام یعنی محمد و کسانی است که در متن به آنها اشاره شده است. به عبارت دیگر فرهنگ دنیای مفاهیمی است که در «زبان» تجسم می یابند. مانند زبانی که قرآن در آن شکل گرفته است. از این نقطه نظر تحلیل متن قرآنی از طریق واقعیت فرهنگی متن، در واقع پرداختن به امور تجربی است. از طریق تحلیل این امور یک فهم علمی از قرآن می تواند صورت گیرد. بسیار بدیهی و قابل فهم و بی نیاز از اثبات است که بگوییم «قرآن یک محصول فرهنگی است».

با وجود این موصوع بسیار پیچیده تر است، زیرا «محصول فرهنگی بودن» تنها یک روی متن است که ضرورت متن بودن قرآن را بدیهی می سازد. صورت دیگر آن است که قرآن خود تولید کننده یک فرهنگ جدید شده است. به عبارت دیگر، قرآن ابتدا از درون واقعیت فرهنگی-اجتماعی خاص به صورت متن بیرون آمده و در یک سیستم خاص زبانی –عربی- شکل گرفت و سپس به تدریج یک فرهنگ جدید از آن بیرون آمد. این واقعیت که قرآن فهمیده شد و در درون قلبها نفوذ کرد پیامدهای برگشت ناپذیری بر فرهنگ آن داشته است. با وجودی که قرآن به زبان عربی نازل شده است ولی غرابت و پیچیدگی خاص خود را دارد. به عنوان یک متن منحصر به فرد برای انتقال مفاهیم برخی رمزهای زبانی خاص در قرآن استفاده شده است. این دلالت ها توسط اعراب تائید شده و حتی از سوی کسانی که اعتقادی به پیام قرآن ندارند تحسین شده است. از این پیچیدگی ها و تاکید خود قرآن بر اینکه اگر اعراب می توانند آیه ای مثل آیه قرآن بیاورند، اعجاز مطلق قرآن ثابت می شود.

با وجود این تحلیل و تفسیر قرآن و سنتهای موثق نبوی با توجه به شرایطی که مفاهیم در آن شکل گرفته اند، همواره ضروری است. به دیگر سخن اگر اعراب آن زمان در چارچوب مفاهیم اجتماعی-فرهنگی نمی توانستند پیامهای قرآن را بفهمند، قرآن اثرگذاری خود را از دست می داد. از ورای فهم قرآن و به کارگیری مفاهیم آن بود که جامعه آنان تغییر کرد. فهم نسل اول مسلمانان و نسلهای بعدی به هیچ وجه نباید به عنوان معنای نهایی و مطلق قرآن تلقی شود. دینامیک کد (رمز) زبانی خاص متن قرآنی اجازه رمزگشایی همیشگی را به ما می دهد. در این فرآیند فحوای اجتماعی-فرهنگی متن نباید نادیده و یا ساده انگاشته شود، چرا که این معنا بسیار حیاتی بوده و جهت پیام جدید متن را مشخص می کند. داشتن جهت به فرآیند حرکت از «معنا» به «دلالت» متن در چارچوب مفاهیم اجتماعی-فرهنگی موجود کمک می کند. همچنین مفسر را قادر می کند که به طور صحیح و موثر مفاهیم تاریخی و موقت که اهمیتی در زمان حاضر ندارند را از بقیه جدا کند. از آنجایی که تفسیر و متن از هم جدانشدنی هستند، قرآنی که در پرتو مفهوم تاریخی، فرهنگی و زبانی اش رمزگشایی می شود بایستی در داخل کدهای فرهنگی و مفاهیم زبانی همان تفسیر (ساختار درونی تفسیر) و مفسر ثبت شود. به عبارت دیگر ساختار درونی قرآن باید از سطح ظاهری آن بازسازی شده و سپس مطابق با ارزشهای زمان ضبط شوند.

این دوباره نویسی باعث تنوع در تفسیر متن خواهد شد، چرا که فرآیند بی پایان تفسیر و تفسیر دوباره با تغییر زمان تغییر می کند. این امر ضروری و لازم است و در غیر اینصورت قرآن به مانند امروز مورد سوءاستفاده سیاسی و پراگماتیک قرار خواهد گرفت. از آنجایی که اعتقاد بر این است که پیام اسلام در تمام دوران فارغ از زمان و مکان معتبر است، بنابراین تنوع و تکثر در قرائتهای مختلف از متن امری اجتناب ناپذیر است. با وجود این بایستی توجه داشت که معنای متن به عنوان یک مفهوم تاریخی ثابت است ولی دلالت آن با زمان قابل تغییر است. همچنین باید توجه داشت هر چه استدلالهای دلالت معنای متن به موضوع مورد نظر قوی تر و عقلانی تر باشد قرائت و تفسیر مورد نظر معتبرتر خواهد بود و از آنجا که هر تفسیری تابعیت تاریخی و فرهنگی دارد در رابطه با حقوق بشر نیز می توان تفسیرهای نوارایه داد و این مورد نیز استثنا نمی باشد. چنین تفسیری تا زمانی معتبر است که قوانین مورد اشاره در متدلوژی بالا در جهت رسیدن به برخی ایدئولوژی های خاص را نقض نکند. باید به خاطر داشت با اینکه متن پدیده ای تاریخی با خاستگاهی الهی است ولیکن قرائت و تفسیر آن پدیده ای کاملا بشری است.

3) ) موارد نقض حقوق بشر

هرگاه درباره حقوق بشر و اسلام، فرهنگ و اندیشه اسلامی و حتی جوامع اسلامی بحث می شود همواره صريحاً و يا تلويحاً موضوعات مشخصی نظیر وضعیت غیرمسلمانان و زنان در جوامع اسلامی، مجازاتهای اسلامی، برده داری و جهاد به میان آورده می شوند. من در این مقاله بیشتر به موضوع غیرمسلمانان و جهاد خواهم پرداخت. امیدوارم نوشته حاضر نمونه ای باشد از آنچه که در متون اوليه اسلام راجع به موضوع بسيار گسترده حقوق بشر آمده است.

در آغاز بايد توجه كرد كه نقض حقوق بشر در بسياري از كشورهاي اسلامي آنچنان عادي و تكراري شده است كه گاهي اوقات اكثر نخبگان نيز كه داعيه نگراني راجع به موضوعاتي نظير آزادي مطبوعات، آزادي بيان، آزادی پژوهش هاي دانشگاهي، آزادي تشكيل احزاب سياسي و غيره را دارند، به آن كم توجهي نشان مي دهند. من مطمئنم هيچ كس مرا به سادگي متهم به عدم فهم اين موضوع بسيار مهم نخواهد كرد، چرا كه من شخصاً مثال زنده روشني هستم كه حقوق بشر در مورد او نقض شده است. آنچه من مي خواهم تاكيد كنم اين است كه هر لحظه بسياري از حقوق ابتدايي و حياتي افراد معمولی، مخصوصاً شهروندان كم سواد، به سادگي زير پا گذاشته مي شود، بدون اينكه به حوزه توجه عمومي آورده شود. چرا كه اين شهروندان نه به يك بدنه سياسي متصل هستند و نه به مطبوعات دسترسي دارند و احتمالاً چيزي در مورد حقوق بشر نشنيده اند و حتي نمي دانند معناي «بشر بودن» چيست؟

خارج از دنياي اسلام و جایی که نام مودبانه «در حال توسعه» را به آن داده اند، «دنیای توسعه یافته» باید توضیح دهد که معني واژه «بشر» در متون سیاسی اش چيست؟ آيا ساکنان اسرائيل از لبناني ها «بشرتر» هستند؟ آيا شایستگی آمريكایی ها براي زندگي بیشتر از ساکنان عراق است؟ اين نمونه ها برای نشان دادن این واقعیت است که متاسفانه نقض حقوق بشر بيشتر قاعده و قانون است تا استثنا. من فكر مي كنم اين نه فقط يك وظيفه، بلكه يك اجبار براي ماست كه در مقابل نقض حقوق بشر به هر صورت، چه توسط دولت ها، چه توسط گروه هاي سياسي و يا اشخاص، با صداي بلند و رسا اعتراض كنيم. «دفاع از حقوق بشر» نبايد به عنوان اسلحه اي سياسي صرف عليه «برخي كشورها» و «گروهها» استفاده شود ولی در برابر نقض آن توسط برخي ديگر سیاست بی تفاوتی اتخاذ شود. استفاده سياسي از حقوق بشر براي تامين منافع شخصي به خودي خود يك نقض آشكار بوده و به ارزش هاي ذاتي انسان آسيب مي رساند.

همانند دنياي مدرن، در اسلام نیز همواره فاصله زيادي بين تئوری و واقعیت وجود داشته است. آموزه هاي آرمانگرايانه اسلام متناسب با موقعيت هاي سياسي و اجتماعي مشخص، جهت تعديل و اصلاح، تفسير و تفسير مجدد شده است. اگر با موضوع وضعيت غير مسلمانان شروع كرده و روش توضيح داده شده در بالا را به كار گيريم، درخواهيم يافت كه آموزه اصيل اسلام، تساوي تمام انسان ها بدون توجه به نژاد، رنگ، مذهب و يا جنسيت است. در قرآن به صورت واضح بيان شده است كه: خدا همه بشر را از يك تن (اصلاح) آفريد و «جفت» او را نيز از «همان» تن خلق كرد و از آن دو تن خلقي بسيار در اطراف عالم پراكنده ساخت. (سوره نسأ، آيه ۱). بنابراين انسان ها از نر و ماده آفريده شده و به صورت قبايل و ملت هاي مختلف درآمده اند تا همديگر را بشناسند. علاوه بر اين «تساوي واقعي» خدا به انسان امتياز ويژه داده و او را اشرف مخلوقات خود قرار داده است.

تا زماني كه جنگي عليه مسلمانان آغاز نشود، تساوي مذهب هاي مختلف در اسلام تضمين اساسي شده است، كه البته در اين صورت نيز بايد شرايط جنگي در نظر گرفته شوند. اين شرايط جنگي بايد تنها به عنوان آموزه هاي تجربي- تاريخي استثنایی فهميده شوند. اجازه بدهيد براي اثبات تضمين واقعي آزادي عقيده در اسلام آياتي از قرآن را نقل كنم:

اِن الذين امنوا و الذين هادوا و الصابئون والنصاري من امن باللّه واليوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم و لاهم يحزنون.

البته هر كس از گرويدگان به اسلام و فرقه يهوديان، ستاره پرستان (صابئين) و نصاري كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيكوكار شود هرگز (در دو جهان) او را ترس (از آنچه پيش آيد) و اندوهي بر آنچه از او فوت شود نخواهد بود (سوره مائده، آيه 69 ترجمه از الهي قمشه اي)

حتي برگشتن به كفر پس از پذيرش اسلام و تغيير مذهب نيز در اسلام جزو آزادي هاي فردي و از اختیارات انسان شمرده شده است. البته طبيعي است كه در يك متن مذهبي مثل قرآن، مجازاتي براي تغيير مذهب و عقيده بيان شود، اما نکته اینجاست كه [با وجود تهدید] هيچ مجازات فوري اي براي آن ذكر نشده است. اينچنين مجازات هايي مجدداً توسط فقه مطرح و به دين اضافه شده است. در اينجا نيز مراجعه به قرآن به روشن شدن بحث كمك مي كند.

در سوره توبه، كه كل مفهوم جهاد (جنگ مقدس) و جزيه به عنوان ضروريات ديني از آن برداشت شده، آمده است كه هرجا مشركي يافته شد، بايد كشته شود.

وان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام اللّه ثم ابلغه مأمنه

اگر يكي از مشركان به تو (محمد) پناه آورد، به او پناه ده تا مگر كلام خدا را بشنود و پس از آن او را به جاي امن برسان. (سوره توبه)

اما اگر صرفاً، روايت دروني و مفهوم زباني اين سوره در نظر گرفته شود، بسيار واضح مي شود كه مراد از اين آيه صرفاً يك تهديد است. رفتار پيامبر پس از فتح مكه خود دلیلی محکم علیه تفسیرهای تحت اللفظی و ظاهری این آیه است. او به سادگي مردمان مكه را بخشيد و برايشان از خدا طلب مغفرت كرد. هيچ سندي مبني بر كشتار جمعي به وسيله مسلمانان صدر اسلام در تاريخ ثبت نشده است و اين بدان معني است كه مسلمانان اوليه نيز آن آيه به خصوص را به عنوان يك واجب عيني تلقي نكرده اند.

جزيه تنها اجبار اضافه شده براي غير مسلمانان است که در مستعمرات جديد فتح شده به وسیله مسلمانان برای آنان وضع شد. البته مطابق فهم عمومی از نص قرآن اجبار در پرداخت جزيه فقط محدود به اهل كتاب نيست بلكه شامل تمام غير مسلماناني است كه:

به خدا و قيامت اعتقاد ندارند، حرام خدا و پيامبرش را محترم نمي شمارند و به اين حقيقت روي نمي آورند. (سوره توبه)

درواقع جزيه از دیدگاه فقهی يك ماليات اضافي براي غیرمسلمانانی است كه اجازه نداشتند وارد ارتش شوند [و اين به معناي تبعيض مذهبي نيست] كه اگر تبعيض مذهبي بود زنان، كودكان و سالخوردگان و روحانيان از پرداخت جزيه مستثني نمي شدند. اين استثنا قائل شدن به معني آن است كه هر گاه در يك كشور چند مذهبي نظير مصر، تمام شهروندان از نظر خدمت ارتش با هم برابر باشند، دیگر نمی توان مدعی پرداخت جزیه توسط غیرمسلمانان شد. چنین ادعایی علاوه بر تضاد آشکار با آموزه های راستین و اصیل اسلام برخلاف عقل نیز می باشد.

اسلام نه دين تبعيض است و نه دين آزار و شكنجه. در اسلام قيم مآبي وجود ندارد. اما متاسفانه ركود فرهنگي، سياسي و اجتماعي در جوامع مسلمان باعث كج فهمي آموزه هاي اسلام شده و به ارزش هاي آن آسيب جدي وارد كرده است. اما نبايد فراموش كنيم كه حتي با وجود روشنگري و مدرنيته غرب، حقوق بشر كاملاً بشري نيستند. بنابراين حقوق بشر به جاي غربي شدن بايستي بشري تر شوند.

ارسالي انجنيرعبدالرازق (نصرتيا ر)