افغان موج   

سید موسی عثمان هستی سردبیرماهانه طنزی وانتقادی بینام درآنتریوی کانادا

اگرمادرملت درسایتهاازخود شهامت نشان ندهد گرگ چوپان مملکت خواهدشد(سیلی)

شکارپسماندۀ شیرلاشۀ گندیده برشغال می ماند

گرگسان خوردند ولاشه ها برگلب الدین می ماند

نپرس از دزدی خلق وپرچم وطالب بی و جدان

برشورای نظار دو بر ع وغ شکمبۀ سگ میماند

شاعربی وزن وبی ترازو

(سیلی غفار: آوردن لاشه (گندیده) گلبدین جزتباهی وبربادی بیشترچیزی به ارمغان نمی آورد) این عنوان یک تصویرحقیقی در آیینه واقعیت تاریخ وطن ما می باشد که نسلهای بعدی را بفکرشناخت خاینین گذشته تاریخ می اندازد. نه تنها یک جمله بامفهوم وطن پرستی است یک مکتب آموزنده است وحرف برهنه گفتن شهامت می خواهد که کارهرشغال و روباه لاشخورنیست. ساده نوشتم که خوانده دنبال دهخدانگردد.

وزیدن باد سرما در پائیز خزان پیری عاشق پرپرشدن گلهای مغزی می شود کسی که درجوانی اگرطنزگوی بود درپیری خودش افسانه طنزمی شود،هرچیز را او درآیینه خود ببینید خصوصاً طنزنویسان جوانان ازبزرگان قلم شنیده بودم.

ناگفته نماند جای شک نیست که مغزپیری توان گفتن طنزجوانی را ندارد،اماچیزی که درجوانی عادت شده نمی توان درپیری تا روزمرگ آنرا ترک کرد،عادت نقش سنگیست درمغزکه چکشی تا به حال برترک عادت ساخته نشده درحالیکه پیرمرد خود اش افسانه طنزشده بازهم کوشش می کند که طنز بگوید کسی ازطنزاش لذت می برد و کسی ازگفتن طنزمرد پیرناراحت وخشمگین می شود.

 

بازهم می گویم عادت بدهرانسان شریف ویاغیرشریف تا روزمرگ رفیق آن می باشد،ترک عادت را گفتند موجب مرض است. نه تنها یک واقعیت غیرانکاراست اینکه می گویند ترک عادت به دست خود انسان است حرفیست که ازبزرگان روانشناسی شنیده ایم ولی روانشناسان هم نه توانستند که سرخود و دیگران تطبیق کنند.

من که حالا پیرشده ام درقالب جملات بالا بدون فشارمی گنجم هرقدر با خود می گویم که به گفتۀ خاینین واقعیت گویی مردم آزاری است وطنزنویسان زیرنام طنز و واقعیت گویی می کنند درحقیقت همین هم مردم آزاری است ، پرده کسی را کن که خداپرده تو را کند به گفته عبدالرسول سیاف ازخدا بترسید پرده ای مجاهد کنید ،مجاهد درپهلوی طالب قرار ندهد منطق سیاف این است یوغ سرشانه یک گاو دیوانه بگذارید دیگر گاوی را که به مرض گاو دیوانۀ دیگرکه پُره آن است رها کنید،طنز و طنز نویس... خاینین بخاطر برات خود مردم آزاری قلمداد می کنند.ازاین نوده پیوند کن که شفتالوی باغ سیاف بگیرد.

من سالها یعنی بیش ازشصت سال زیرفشارخاینین زمانی  که مطبوعات دکتاتوری دردولت های دکتاتور قرار داشت  حالا زیر فشارسایت های وابسته مزدور که روی درواسی با خاینین عادت بد به مرگ شان است قرارمی گیرم ،چون نوشتن طنزعادت به مرگ من شده تالقمه دست حرفهای خود را ازپس سربه دهن هدف برسانم.

با مقدمه چینی وکنایه گویی که وقت خوانده راهم می گیرد وباخود می گویدهدف نویسنداین افسانه سرمگسک چه است؛ بازهم باحوصله نوشته را می خواند وتعقیب می کند که هدف طنزنویس را    بداند که چه گلی را طنزنویس به آب میدهد. باید دانست چرا؟دست ازپشت سربه دهن بسته قلم وکاغذ می برد.

ناگزیراست که خوانده به خواندن نوشته طنزی ادامه دهد.آهسته آهسته مغزخود را باز کند که روح مطلب چیست آهسته آهسته ازطنزلذت می برد و با خودمی گوید طنزدرحقیقت نقد سالم است که سره رااز ناسره جدا می کند مرمی طنز با کج  دارو مریزد وخم وپیچ کوچه هدف راه خود را با هوشیاری طی می کند و بر پیکرهدف چنان اصابت می کند که تخریب اش بدتراز تخریب جنگهای شهرکندوزاست.

روح مطلب دراین نوشته کلمه لاشه است که به عوض جسد مرده یاپیکرمرده کلمه لاشه به کاربرده می شود. یعنی گلب الدین دیگردرسیاست زنده نیست اومانند یک لاشه مردارسیاسی است که سراین لاش توافق پنهان بین سه کرگس که صورت گرفته یعنی این لاشه گندیده به درد مردم نمی خورد ولی هنوزهم با وجود اکسپایرشدن گلب الدین هنوزهم حیثیت آب گنده به سه حمامچه دارد(به دولت مستعمره افغانستان ، پاکستان وامریکا درمنطقه) من اولین مرتبه کلمه لاشه را از زبان ملای مسجد ما که درآن وقت من مصروف خواندن کتابهای دینی درمسجد بودم شنیدم.

سگی به اثرسرماه خوردگی درپهلوی مسجدمرده بودبوی بدمی میداد ملا به خادم مسجد گفت پختوخان دیروز من به تو نگفتم که جسد سگ را گورکنید که کرگسان بالای این لاشه جمع نشوند.

تازمانیکه لاشه سیاسی گلب الدین دفن نشود گرگسان ازاین لاشه استفاده می کنند دیدیم که گلب الدین درپاکستان زندگی می کرد به ایران رفت دوهمسایه مداخله گر در لباس گرگس از لاشه مردارسیاسی گلب الدین  کارگرفتند و حال پاکستان سراین لاشه باامریکا توافق کردند درحالایکه تروریست خوب وبد ندارد دیروزاز دید امریکا وجهان گلب الدین یک ترورست بود وسرآن جائیزه گذاشتند امرروز به اساس توافق امریکا وپاکستان وزیر بار رفتن دولت مستعمراتی افغانستان این لاشه اکسپایرشده صاحب امتیازات می شود و زیرنام صلح جلاد کابل را دوباره سرزبان ها می اندازند این را درسیاست یک بام و دوهوا می گویند.

این حرف خانم مبارز و سرسپرده حفظ ابرو و حیثت افغانستان وملیت های افغانستان (خانم سیلی غفارسخن گوی حزب همبستگی) درقسمت مرده سیاسی گلاب الدین کلمه لاشه بکار برده می شود واگر به گذشته بیش ازچهل ساله گلب الدین بپردازیم تاریخ زندگی گذشته این جلاد کابل درسرتاسرافغانستان خصوصاً درمکتب حربی ثابت می کند که گلب الدین به یک لاشه بویگین سیاسی اکسپایرشده تبدیل شده بود.

گفتنه اند مرده زنده شد گریبان زنده راگرفت این ضرب المثل بسیارزیاد شنیده بودیم ولی ندیدم  بودیم که با صلح گلب الدین با دولت مستعمراتی کابل ثابت شد که مرده را پاکستان وامریکا زنده کرد گلب الدین  مرده را زنده که گلوی تمام احزاب زنده را بگیردخصوصاً ازحزب جمیعت وشورای نظار خواهد گرفت ، سگ می داند وسناج وما این قدرمی دانیم که ملکت خرتوخر مانند زمان جنگهای کابل خواهد شد درصورتی که گلب الدین جرات کند وبه کابل بیاید وآن وقتی خواهد بود که شتر زیر دم خود را ببیند وطرفداران مذهب ،مالک ،حنبل شافعی، حنفی وجعفری سربه مذهب وهابی فرود آورد وآفتاب دین اسلام ازغرب طلوع کند.

گفتندکه تاریخ برنمی گردد سرزمین ما بی کرامات نبوده همیشه وطن فروشان تاریخ رابرگشتانده اندمن چه زیاتر وقت خود شما ضایع کنم به تاریخ مراجعه کنید.

عادت ملیت های افغانستان خصوصاً سیاست مدارن بی وجدان افغانستان عادت بدبه مرگ شان این بوده واست که هرکی واقعیت راگفت وآیینه حقیقت شد او را به یک جریان سیاسی و یا به یک دار و دسته سیاسی ویا به یک باندجنایتکاران نسبت می دهند که من ازاین ترس ندارم من چیزی راازمردم ستم کشیده مظلوم گروگرفته شدۀ افغانستان پنهان نکرده ام ونمی کنم وبه ملیت های افغانستان ثابت کرده ام که ازآنها من چیزی راپنهان نمی کنم وامروز نه به چپ ارتباط دارم ونه به راست واین قدرمی دانم که سیلی غفار آیینه روشن راستین بی غبار مادر سیاست امروز وطن مامی باشد من خود را شایسته آن حزبی که اگرسیلی غفارعضویت آن حزب را داشته باشد من شایسته عضویت آن حزب ندارم چون من راستی ، صداقت ، وطن پرستی، وانسان دوستی که در وجود خانم سیلی غفارمی بینم در وجود خود نمی بینم . در آخر نه طنزگونه به شرافت خود شما،شما را قسم می دهم که مرا اگر با خائنین نسبت می دهید بدهید و مرا درپهلوی وطن پرستان واقعی که درشهرترور، شهرخیانت ،درشهربرداری زن وطفل ،درشهرقاچاق وقاچاقبرودرشهرمعتادین گرسنه ودرشهرمفسدین دین ومذهب ودرشهری که زمامداران مفسدحاکم دولت مستعمراتی هستد وسیلی غفار وهمسنگران شان بخاطرآزادی، وطن ، مردم ، انسان وانسانیت هرروزدرخطرهستند و وجدانم به من اجازه نمی دهد که ازنام این شخصیت ها سوء استفاده کنم؛ سیلی غفارمادرانسانیت ، سرسپرده راه آزادی وطن است اگرمرابه حیث انسان ناخلف وطن قبول کند من به وجوداش افتخارمی کنم وکاری ندارم که چپ است راست است دینداراست یا بی دین ولی تحقیقی که درباره این خاتم نموده ام سر دامنش نمازصداقت خوانده می شود ومن عاشق مبارزه و حرفهای منطقی خانم مبارز وطن خودهستم ومی باشم ودرآینده خواهم بود وآروزمن این است که روزی من وخانم غفاردریک میزگرد با خاینین وطن دررسانه های افغانستان قراربگیرم ومن تصمیم دارم زمانیکه گلب الدین جلاد ملت افغانستان داخل کابل شود من بخاطر خون پدردریکی ازمحاکم افغانستان اقامه دعوی کنم واین بهانه سبب دیدن خانم سیلی غفار درکابل شود دست ورویش راببوسم .

آن مرگ شرافت مندانه است که درکاروان مرگ ومبارزه انسان شتردم خرکاروان نشود(هستی)

نوت:

لاش, جسد, حیوان‌مرده, مردار, لش‌ نیزگویند

  ( اسم ) 1- تن مرده جسد میت جیفه مردار : احمق را ستایش خوش آید چون لاشه ای که در کعبش دمی فربه نماید . 2- جسد بی رمق لش : لاش. تن که به مسمار غم افتاد رواست رخش جانرا بدلش نعل سفر بربندیم . ( خاقانی .سج.3 ) 541- پیرو زبون ( انسان و جانور ) : زین لاشه ولنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر . ( سوزنی لغ. ) 4- خر الاغ : منگر اندر بتان که آخر کار نگرستن گرستن آرد بار اول آن یک نظر نماید خرد پس از آن لاشه رفتو رشته ببرد . ( سنائی لغ.) ( خر رفت و رسن ببرد امثال و حکم دهخدا)

نام دهی جزئ دهستان حومه بخش کوچصفهان از شهرستان رشتچهار لاشه

  و آن کنایه از عناصر چهار گانه استلاشه خر

( اسم ) خرسست و نزار : چون براتی نداری اندرده لاشه خر را بدست دزد مده ( سنائی لغ.)لاشه خوار

  ( صفت ) 1- آنکه لاشه خورد . 2- کرکس 3- کسی که اموال دیگران را بجبر و حیله تصرف کند . 4- آنکه از راههای نامشروع زندگی کند.لاشه خواری

  1- خوردن لاشه . 2- خوردن مال مردم بجبر و حیله . 3- از طریق نامشروع زندگی کردن.لاشه خور

( صفت ) 1- آنکه لاشه خورد . 2- کرکس 3- کسی که اموال دیگران را بجبر و حیله تصرف کند . 4- آنکه از راههای نامشروع زندگی کند.لاشه خوری

  1- خوردن لاشه . 2- خوردن مال مردم بجبر و حیله . 3- از طریق نامشروع زندگی کردن.لاشه دار

  ( صفت ) گران سنگین وزین.لاشه سگ

  ( اسم ) سگ لاغر و نزار.لاشه سوار

 سوار بر اسبی ضعیف ونزار.

( مصدر ) لاشه کردن سند قباله و مانند آن. باطل کردن آنرا محو کردن امضای آنرا.لاشه کردن

جسد

  تن, بدن, کالبدوجسم‌انسان, به‌انسان‌مرده‌گویند

( اسم ) 1- کالبد تن بدن . 2- جسم شخص مرده . جمع : اجساد.

تن مردم و جن و ملائکه تن مردمهفت جسد

(اسم ) 1- هفت فلز : الف - باعتباری ( زر سیم آهن مس ارزیر سرب وسیماب ). ب - وباعتبار دیگر آهن جست ( ونرح توتیا ) سرب زرسیم قلع ( قلعی ) مس.