افغان موج   

میگویند خاطرات از تاریخ معتبر تر و از داستان جذاب تر و پلی عبور از گذشته به سوی حال است ٬ در اینجا یک خاطره را از قضیهء گنجینه باختر « غرض نقشی است که از ما باز ماند --- که عالم را نمی بینم بقایی » تقدیم دوستان می نماییم :
اوضاع در سال ١٣٧٠ خورشيدی بعنوان یک مقطع پر چالش ، اسیر توطیه های بود که در پاکستان و ایران سازمان داده میشد. و ابزار تحقق انرا گروهای جهادی و عرب های القاعده که جنگ مسلمان کشی خود را « مانند جنگ امروز طالبان ٬» جهاد اسلامی می خواندند ٬بدوش میکشیدند . . در چنين اوضاعی در یکی از رو زها پاییزی که کابل جشنواره رنگ ها بر پا نموده بود یکی از دوستانم به اسم میر جمال الدین فخری شخصیت فرهنگی و نویسنده که حال به لقا الله شتافته است « روحش شاد » گفت اطلاع دارید که « گنجینه باختر « اثار طلاتپه » که قبلا از موزیم دارالامان به کوتی باغچه ارگ منتقل شده بود حال بگونه اسرار آميزی ناپديد شده است . میگویند یغماگری گسترده صورت گرفته است .

گنجینه باختر «۲۱۶۱۸ پارچه یی » در کوتی باغچه ارگ که گاهی به مهمانان خارجی نمایش داده می شد همه اطلاع داشتند ٬ اما حال ناپدید شدن و احتمال یغماگری مایه تعجب و حیرت گردید ه بود . اطلاعات بعدی نیز تهی بودن کوتی باغچه و لایه های ضخیم تبلیغاتی ٬ احتمال یغماگری را منتفی نمیکرد . از ان به بعد اکثر گذارشات بشمول خانم دوپری مسوول شعبه یونسکو ملل متحد که گاهی در پیشاور اثار موزیم ها را در بازارها جستجو میکرد و حتی دولتی ها صدر اعظم حسن شرق ٬ ووکیل وزیر خارجه از سرقت ان توسط ارگ کواهی میدادند .
خلاصه تا سال ۲۰۰۴ م کسی از راز سر مهر گنجینه باختر اطلاعی موثقی بدست نیاورد .
.ادامه اين داستان شگفت انگيز را از قلم « انيک کوژان » ژورنالست در روزنامه لوموند فرانسه ٬ که شاهد قضيه بوده ٬ ترجمه انجنیر حفظ زریر می خوانيم : « بعد از خروج قوای شوروی داکتر نجيب االله در شرائط حساس و دشواری مملکت را رهبری ميکند. او نخستين شخصيت است،خطری که سرمايه ملی و کلتوری افغانها را تهديدمی کرد، احساس ميکند ... او همه آثار طلاتپه را تحت نظر مستقيم خودش به زير خانه های بانک مرکزی جائيکه ذخيره طلای مملکت محفوظ است، منتقل و در اطاق مخصوص که تنها رئيس جمهور صلاحيت باز کردن آنرا دارد قرار ميدهد. رئيس موزيم بنام افغانستان با سکرتر امور خارجهء دولت سويس در ترکيب يک هيئت بنا بر دعوت دکتور نجيب االله بکابل سفر نموده می گويد :
رئيس جمهور نجيب االله ابتدا محل آثار فوق العاده زيبای راکه در داخل وترين ها در طبقه اول قصر کوتی باغچه رياست جمهوری به نمايش گذاشته شده بود بما نشان داد. بعدأ او ما را بسوی زير زمينی رهنمائی کرد که در آنجا هفت نفر منتظر مابودند، و هر کدام کليدی باخود داشتند که به نوبت داخل قفل دروازه می چرخاندند ، وبالاخره دروازه باز گرديد و ما توانستيم بيبينيم و عکس برداری نمائيم. چه شگفت انگيز است، آثار طلاتپه فکر ميکنم، نخستين خارجی های بوديم که اجازهء دخول به همچو محل را يافته بودیم ، حتی شوروی ها نتوانسته بودند هرگز اين مانع را عبور کنند. ( کوژان ) اضافه می کند، يکی از کارمندان بانک مرکزی که نمی خواهد اسمش افشا گردد ( آقای الف ) خاطراتش را چنين بيان ميکند : ( هرقلم جنس را با پخته پيچانده داخل پاکت پلاستيکی گذاشته اطراف آنرا محکم کرديم، يک بيک آنها را داخل گاو صندوق ها قرار داديم، صندوق ها لاک و مهر گرديد، وبعدأ دربين جعبه های پول فرسوده و غير قابل استفاده و باطل مخفی ساختيم، درب اطاق توسط هفت کليد با رعايت سلسله نمبر کليد ها قفل گرديد و هر کليد به يک نفر معتمد تسليم شد.جنک داخلی به وحشتناک ترين شکل آن شروع گرديد مملکت ويران و هزاران انسان بی گناه قربانی اهداف شوم جنگ طلبان گرديده است ... باند های مجاهدين بعد از چور و چپاول دارائی های عامه در کابل مرکز کشور به غارت برده شده منجمله کابل تخريب و مورد چور و چپاول قرار گرفته است، حال نوبت بانک مرکزی وزير خا نه های اسرار آميز آن فرا رسيده است . ( آقای الف ) ميگويد، افراد مسلح مجاهدين ( مربوط احمد شاه مسعود و ربانی ) از من تقاضا کردند تا دروازهء زير خانه راباز کنم، به ايشان گفتم، آنجا فقط پولهای کهنه و فرسوده و باطله ذخيره شده است، چيزی به درد بخوری وجود ندارد، موضوع را به احمد شاه مسعود گذارش ميدهند که در آنجا چيزی نيست . آثار موزيم کابل در بازار های خارج ذريعه قاچاق بران بفروش رسيده، " يونسکو " در جستجوی آثار طلاتپه درين بازار ها ميباشد ولی در بازار های لندن، توکيو، پشاور و جا های ديگر اثر از « گنجینه باختر »نمی بيند ...طالبان بعد از ورودشان بکابل در جستجوی آثار طلا تپه هستند، گروپی متشکل از پانزده نفر مسلح، داخل بانک مرکزی شده و مسئولين را تهديد می کنند، تا تمام تحويل خانه ها وزيرخانه ها را باز نمايند، اما در مورد زير خانه مخصوص همه مسئولين متفق الرای، جواب ميدهند که صلاحيت باز کردن آنرا شخص رئيس جمهور ( ملا محمد عمرآخند ) و هيئت رسمی آن دارد، و اين کار، از عهدهء آنها نيست، ( آقای الف ) بخاطر می آورد ( ناگهان يکی از افرادطالب ها سلاحش را به شقيقه ام گذاشت و گفت زود ما را به زير خانه می بری، اطاق ها را باز ميکنی، يقينم حاصل شد، در صورتی پافشاری بيشتر و ابا ورزيدن مرا بقتل می رسانند، چاره نداشتم آنها را به زير خانه رهنمائی کردم، جائيکه بزرگترين ثروت ملی مخفی گرديده بود، بعداز وارسی چند اطاق بالاخره به اطاق مخصوص رسيديم، به ايشان گفتم اينجا فقط پول های باطل و قابل حريق ذخيره شده است و کليدش هم نزد من نيست ... اتفاقأ به حرفم باور کردند، محل را ترک داده رفتند، اگر آنها موفق به شکستن دروازه می شدند، ذخاير را تصرف می کردند بدون شک مرا به قتل می رساندند، چون برای شان دروغ گفته بودم . لحظات سقوط طالبان فرا رسيده است ... نيرو های امريکائی مواضع طالبان را در شهر زير ضربات خود قرار داده است، يونسکو نگران است و نقشه ئی را از نقاط مهم کلتوری در اختيار قوای ناتو و امريکا گذاشته تا از تخريبات بعدی آن نقاط خود داری کند.يکی ديگر از مسئولين بانک که او هم در مخفی نمودن ذخاير سهم داشته چنين می گويد : « يک روز پيش از اينکه طالبان کابل را ترک دهند، گروپ افراد مسلح طالب ها داخل بانک آمده محتوای تمام گاو صندوق ها را تخليه کردند و از ما خواستند تا تمام اطاق های زير خانه ها را باز نمائيم، چون در آنروز ها نسبت خرابی اوضاع نظامی از جملهء معتمدين فقط يک نفر حاضر بود، برايشان گفته شد که ما همه کليد ها را در دست نداريم .... بعد از بدوبيراه گفتن زياد کليد را از معتمد گرفته و اقدام به بازکردن دروازه نمودند، چون دروازه بايد بوسيله هر هفت کليد با مراعات سلسله نمبر آنها باز می شد، و اين يک از جمله هفت عدد کليد بود آنهم نه کليد اولی، بناأ کليد در داخل قفل دروازه قيد ماند. و هر قدر تلاش کردند دروازه حاضر نشد تا کليد را واپس دهد، گويا اوهم از وقوع جنايت و خيانت عظيم آگاه گرديده بود . بعدأ طالبان سامان و لوازم ضروری به منظور شکستن دروازه را حاضر نمودند چهار ساعت متواتر تلاش آنها بی نتيجه ماند. و دروازه کوچکترين اثری از باز شدن را نشاننداد، بلاخره خسته شده و بعد از فرستادن يک مشت فحش و دشنام عنوانی داکتر نجيب االله ... محل را ترک گفتند .
صفحه ديگری از زمان باز می گردد، پنج نوامبر ٢٠٠١ موافقتنامه های " بن " به امضا رسيده، دولت موقت به رهبری حامد کرزی بقدرت می نشيند، چندين ماه لازم بود تا بشکل رسمی از سر نوشت گنجينه های طلا تپه اطلاع حاصل نمايد . حکومت جديد هيئت را موظف می سازد که متشکل است از وزرا، رئيس بانک مرکزی، رئيس موزيم کابل، محقيقين باستان شناسی داخلی وخارجی و درين ميان مردی با مو های سفيد، روسی بنام ( ويکتور سريانيدی ) که ٢۶ سال قبل يک زمستان بارانی اين گنجينه ها را از زمين «از طلاتپه شبر غان » بيرون کشيده بود نيز ديده می شد، هيئت موظف و هفت نفر معتمدين با شش کليد ( يکی هم در داخل دروازه قيد مانده بود ) حالا در زير زمينی بمنظور باز کردن اتاق مخفيگاه حاضر اند، از آنجائيکه دروازه نسبت تلاش های غارتگران آسيب ديده و يک حلقه کليد هم در داخل آن قيد مانده بود لازم افتاد تا از شرکت المانی که در سال ١٩٣٠ دروازه را ساخته بود دعوت بعمل آيد تا در باز نمودن دروازه همکاری نمايد گنج در زير خانه سوم ساختمان بانک مرکزی که يک راه آن از طريق ارگ ( قصر رياست جمهوری ) بآن منتهی ميگرديد در عقب همين دروازهء سنگين اسرار آميز با تجهيزات کاملأ پيشرفته، در انتهای يک دهليز ناراحت کننده، در يک سکوت و تاريکی مطلق خوابيده بود، که اکنون در بهار سال ٢٠٠۴ اين سکوت شکستانده ميشود، در چند قدمی دهليزآواز چکاچک کليد و چرخاندن آنها بداخل قفل و بعدأ باز شدن دروازه و انعکاس آواز آدم ها شنيده ميشود، نفس در سينه ها قيد گرديده قلب هر يک از اعضای گروپ بشدت می تپيد، و انتظار لحظهء حساس را می کشند، دقايق و ثانيه ها به کندی حرکت ميکنند .. حالا گاو صندوقها را بيرون کشيده اند، هر صندوق با بوری مخصوص پوش گرديده است ( در داخل صندوق ها، نامه رئيس جمهور وقت داکتر نجيب االله ( جدول و پروتوکول، فهرست محتوای داخل آن مهر گرديده ) بدست می‌آید . گنج از همه تلاش های غارتگران نجات پيداکرده دست ناخورده باقی مانده است ....همه را تصور بر اين بود که اين گنجينه های بزرگ افسانوی ميراث کبير همه بشريت برای هميشه از دست رفته و مفقود گرديده است. درين لحظه انسان بچه پيمانه خوشی و راحتی مينمايد وقتيکه می بيند همه چيز سرجايش است، همه بدون کم و کاست، اکليل گل طلائی مجسمهء زيبائی با پستانهای بر آمده اش ( الهه عشق و محبت يونان باستان ) آئينه حنائی تاج طلائی که زمانی بر فرق ملکه ای می درخشيد، دستبند های طلائی بشکل سر آهو حمايلی ياقوت فيروزه، هزاران قطعه زيورات ديگر، بلی همه سر جايش است، باوجود جنگ های داخلی متعدد، غارتگری، تغير رژيم ها، توهين ها، تخطی های حقوق بشری، فرار ها ويرانی ها، آتش زدنها، کشتار ها وغيره وغيره بلی همه سرجايش بود . همانوريکه جهانيان در مجموع آرزو می بردند، گنج عظيم و مشهور طلاتپه .... دست ناخورده باقيمانده است . باستانشناس جوان امريکائی « هيبرک فريدريک» به چشمان « ويکتور سريانيدی» برای لحظهء می بيند و تبسمی بر لبهای هر دو ظاهر ميشود او ميگويد ( ويکتور، کسيکه من با او شناسائی کار در، ترکمنستان را داشته ام، علاوه بر اينکه استاد من است، قهر مان من نيز هست، و نام او برای هميشه با اثار افسانوی طلا تپه ضميمه خواهد بود ... رئيس جمهور( کرزی ) باچندوزيرش در برابر خبر نگاران ظاهر شده اظهار می کند : « گنجينه های طلا تپه محفوظ و دست ناخورده باقی مانده است » « بدون کوچکترين توضيحات بيشتر که کدام شخص این کار را انچام داده است » بلی ميراث کبير افغانها و ثروت بزرگ ملی از دست برد دزدان بی رحم و قاچاقبران حرفوی نجات يافته بودآنهم به شهامت و هوشياری يک شخص و يک رئيس جمهور دکتور نجيب االله، او که آخرين روزهای حاکميتش بود، در لحظات سقوط دولت و حزبش قرار داشت، بفکر نجات بزرگترين ثروت ملی کشور می افتد و آنرا باهوشياری کامل مخفی و نجات ميدهد.)
تاریخ ووطن فرزندان ایثار گر و خادم خود را هر گز فراموش نخواهد کرد .

 

نویسنده:

سید عبدالقدوس سید