افغان موج   

 (پيرامون تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان وسقوط حکومت جمهوری افغانستان درآغازسال دوم دهه نود ترسايی) 

 

عبدالواحد فيضی

 بخش پنجم  

(عروج خونبار وسقوط مرگبار حفيظ الله امين  از 25 سنبله الی 6 جدی 1358)

 

حفيظ الله امين پس از دو کوتا در درون حزب و حاکميت، عليه رهبران جناح پرچم و فرماندهان قيام مسلحانه هفتم ثور1357 چگونه نورمحمد تره کی منشی عمومی حزب و رئيس شورای انقلابی جمهوری دموکراتيک افغانستان را به قتل رساند وقدرت را درحزب و دولت غصب و سرانجام پای سربازان شوروی را با سقوط مرگبار، به افغانستان کشاند؟

طوری که در بخش پيشين پيرامون يکه تازی ها، فرد گرايی ها، هوسبازی ها و هيجانات انقلابی گری حفيظ الله امين و شرکاء که منجر به کودتای درون حزبی عليه پرچمداران ح. د. خ. ا؛ تبعيد و زندانی کردن رهبران، کادرهای ملکی و نظامی و بخشی از صفوف جناح پرچم و فرماندهان قيام هفتم ثور 1357 گرديد؛ به ادامه ی آن امين بخاطر تصرف کامل قدرت و انجام وظايف باقی مانده ی تفويض شده! کودتای ديگری را عليه نورمحمد تره کی، علی رغم اين که تره کی وی را درتمامی اعمال ضد حزبی و جنايتبارش حمايت کرده بود؛ روی دست گرفت و بدين ترتيب، جنگ قدرت در درون جناح خلق نيز آغاز گرديد.

اما، قبل ازاين که روی اين مقابله رويارويی در درون حاکميت ميان تره کی و امين توضيحاتی بعمل آيد ؛ ضرورخواهد بود تا بمنظور پی بردن به کنه اين اختلاف ها که مصيبت های جانکاه و خونچکان را درقبال داشت؛ مروری روی ميزان اعتقادهای حزبی و سياسی و موضوگيری های درونی ميان رهبران و کادرهای جناح خلق ح. د. خ. ا، صورت گيرد.

به باور نگارنده، جناح خلق، ازنظر اعتقاد های سياسی و ميزان برداشت ازمفاهيم جامعه شناسی علمی

و انطباق آن در جامعۀ افغانستان، بصورت عموم شامل سه بخش (پيروان سنتی برتری خواه نور محمد

تره کی- سيطره جويان انحصار طلب خط خونين حفيظ الله امين- اصولگراهای ضد تفکرات شئونيستی؛ مربوط به جناح  دستگير پنجشيری)، ميباشند.

- هواداران تره کی، درابتداء شامل آن عده اعضای کميته مرکزی و رده های پايينی بودند، که بعد از انشعاب سال 1346جانب وی را گرفتند؛ ولی بمرور زمان حفيظ الله امين با استفاده ی سوء ازاعتماد و حمايت تره کی ازوی؛ بمنظور پياده کردن پلان های تفويض شده ی غرب؛ ساحۀ کار وفعاليت حزبی وسياسی را بر روی سايرين تنگ ترساخت؛ تا اين که درسال1347، محمد طاهربدخشی دراثر برخورد های مشکوک و ضد حزبی امين مقاطعه ی خود را با جناح خلق اعلام و سازمان جديدی را ايجاد نمود.

به تعقيب زنده ياد بدخشی «داکترزرغون، امان الله استوار، ظاهرافق، ابراهيم سامل، همه کادرهای خلقی بودند، که درجريان مبارزه درون حزبی با امين قبل ازقيام هفتم ثور1357 ش به شکلی ازاشکال مجبور به ترک حزب شدند و باستثنای دکتورزرغون ديگران مبارزات خود را به شيوه های رنگارنگ [وبا کاربرد تکتيکهای ويژه]، درسازمانهای جداگانه و به نامهای مختلف ادامه دادند. (1)  

درمقابل، جای آنان را چهره های مختص به گروپ امين درمقامات حزبی اشغال نمودند.

اما دراثر فعاليتهای انحصارطلبانه وبرخوردهای خشن و لجام گسيختۀ حفيظ الله امين و حمايت تره کی از وی؛ سرانجام دکترصالح محمد زيری، عبدالرشيد آرين، بشمول تعدادی ازکادرها، درخط سوم با دستگير  پنجشيری يکجا شده، مبارزه عليه حرکات جاه طلبانۀ و تفکرات ضد حزبی امين و شرکاء را درپيش گرفته؛ معتقد برآن شدند تا با تأمين وحدت مجدد هردوجناح (خلق و پرچم) ح. د. خ. ا، جلو خود سری های بی حد و حصر امين را بگيرند. بعد ازوحدت هردو بخش حزب درسال 1356 مواضع حفيظ الله امين خيلی ها تضعيف گرديد.

بخش دوم- حفيظ الله امين درواکنش با اين رويداد، بنابه گفتۀ يک منبع معتبر و بااهميت؛ جلسۀ اعضای گروهش را درپغمان برگزار نمود و اين تشکل را بحيث يک حزب، بمثابۀ الترناتيف ح. د. خ. ا درآن جلسه اعلام داشت. چناچه دراين رابطه  محمد اقبال  وزیری يکی از اعضای فعال باند امين داستان را اين گونه درکتابش نوشته است:

«غلام دستگیر پنجشیری هسه (تلاش) وکره چی په گوند کی دبی باوری او بی اتفاقی هغه اورته لمن ووهی چی په خوا په گوند کی موجود وو، اوپه دیر زیرکی سره یی مخته بیوه سرنگه چی دخلقیانو په مینز کی دگوند دننه د زرغون فراکسیون وو چی د امین په ضد کی فعالیت کاوه؛ ولی په واقعيت کی  ددغه فرکسیون شاته دری تنه، چی اصلی محرک یی پنجشیری واو صالح محمد زیری اوعبدالکریم میثاق هم ورسره ملگری وو، ولارو؛ دغو دروتنو دیووالی د پروسی په جریان کی خپل پلویان د حفیظالله امین په ضد تحریکول هم یی دنورمحمد تره کی د وراندیز په خلاف نه یوازی د گوند په یووالی کی دامین دسیاسی دفتر دغریتوب خند، بلکه د گوند حخه دهغه دایستلو په توطیه کی دببرک کارمل ملگری شول.

په پای کی دحفیظ الله امین اودهغه پلویانوته دگوند دضدیت ترنوم لاندی دوسیی جوری او دامین دایستلو دسند مسوده دمیثاق له خوا ولیکل شوه چی د مرکزی کمیتی ته وراندی اوپریکره ونیول شی.

امین هم لاس ترزنی ناست نه و، اود افغانستان ملی دموکراتیک گوند بنست یی کشیشود چی دمرکزی کمیتی غری یی لاندی کسان و و:

حفیظ الله امین دگوند مشر-  محمود سوما-  محمد منصور هاشمی - عبدالرشید جلیلی - صدیق عالمیار - رازمحمد پکتین او صاحب جان صحرایی.

زه د پلچرخی په جیل کی دعلیشاه احمد زی له خوا ددی موضوع سخه خبرشوم. دثورانقلاب دبریالیتوب وروسته امین راته وویل چی دگوند دجوریدو اسناد دهغه پولیس له خوا سوزول شوی و چی دثور په شپژمه نیته یی دده دبندی کولو لپاره دده کورته ورغلی وو. په دی دول نوموری سند چی د کنفرانس د گدونکونکو لاسلیکونه ورباندی شوی و دپریکرو سره یوجای دمنحه ولار.»(2)

یادداشت: این کنفرانس و تشکيل حزب نام نهاد حدود یک و يا دوماه پیش ازترور خیبر ازسوی امین در پغمان صورت گرفته بود.

درمورد تأثير وحدت مجدد ح. د. خ. ا درجامعه وايجاد تشويش و اضطراب محمد داوود و حفيظ الله امين ازاين رويداد؛ اکادميسين دستگيرپنجشيری چنين مينگارد:

«بهرصورت دراين شرايط و اوضاع، شخصيتهای درون جنبش هريکی ازرشد مبارزۀ اجتماعی و جنبش انقلابی کشور اميد ها و انتظارهای جداگانه و مخالف و مختلف داشتند. همچنين جريان وقايع و حوادث درون ح. د. خ. ا واقدامهای عجولانۀ دولت سردارمحمد داوود حاکی ازين واقعيتهای انکار ناپذيربود که وحدت و همبسته گی هردو جناح قبلی حزب، مواضع حفيظ الله امين و سردار محمد داوود را يکسان ضعيف تر و پايۀ سياسی، اجتماعی و سازمانی آنان را لرزانترساخته بود. بنابرين حفيظ الله امين و سردار داوود هردو از مجاری مختلف برای نيل به مقاصد واحد غصب قدرت و اطفای گرايش ملی عظمت طلبانه خود به توطيه گری و نقب گذاری وحدت حزب و اعمال تحريک آميز آغازنهادند.

يکی ازتحريکات خود سرانۀ حفيظ الله امين ترورعلی احمد خرم وزيرپلان حکومت سردارداوود بتاريخ 25 عقرب 1356 بود. نقشۀ ترورعلی احمد خرم تا جاييکه تحقيقات کميسيون کنترول درولايت کندز آشکارساخت توسط حفيظ الله امين طرح گرديده بود. درآن هنگام دررأس کميسيون کنترول حزبی قرارداشتم... تاجاييکه ازنتايج بررسی معلوم شد، حفيظ الله امين برای اجرای توطئه خود اعضا وحتی کادرهای حزبی کندز را مورد استفاده و استعمال قرارداده بود.... حوادث قيام ثورنظريه ها و نتيجه گيری های هيأت اعزامی دفترسياسی را به وضوح کامل به اثبات رسانيد. زيرا اولين اقدام امين درهمان فردای تشکيل حکومت جمهوری دموکراتيک افغانستان، پذيرفتن زندانيان حادثۀ ترورخرم، ازجمله آزاد کردن و برخوردار ساختن شخصی بنام شينواری ازمساعدت های مادی دولت نوبنياد بود. ازميان اين زندانيان تنها مرجان قاتل رها نشد....» (3)

ازآن جايی که بيروی سياسی و بويژه اعضای دارالانشاء کميته مرکزی ح. د. خ. ا بعد از شهادت خيبر، متناسب با صحبتهای انقلابی ای که درختم مراسم تشييع جنازۀ وی بعمل آورده بودند؛ تدابيرلازم جمعی را درمورد عواقب بعدی آن اتخاذ نکردند؛ بنابرآن حفيظ الله امين که درپرتگاه سقوط، يعنی اخراج از کميته مرکزی و حتاعضويت حزب قرارداشت، با استفاده ازاين ضعف رهبری حزب و دراختيار قرار داشتن بخشهای نظامی جناح خلق؛ تأمين مصونيت خويش با استفاده از روابط محکم کاری (!) با قدير نورستانی و حيدر رسولی، دوتن ازمقامات کليدی ارکان دولت؛ دستورقيام مسلحانه را بصورت يک جانبه و بدون حضورخودش دراداره و رهبری آن و بدون تدوين پلان منظم و درنظرداشتن مشارکت هردو جناح حزب؛ به نظاميان جناح خلق صادرنمود.

درنتيجۀ پيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور1357 که درآن نظاميان جناح پرچم (ازآن جمله محمد رفيع ومحمد يوسف و ديگران درقوای چهار وپانزده زرهدار) نيزنقش رهبری کننده فعال داشتند وبدون شرکت ويا مخالفت آنان پيروزی هرگزممکن نبود؛ امين با استفاده ازحمايت بی حد و حصرتره کی، لقب قوماندان انقلاب ثور(!) را از آن خود کرد وبدين ترتيب هواداران نورمحمد تره کی را هم  تحت تأثير خود قرارداده، درميان آنان جايگاه خود راتحکيم بخشيده وسپس تمام برنامه های را که ازجانب سازمان "سيا" برايش داده شده بود با حمايت تره کی و زيرنام رهبرکبير بسررسانيد.

بخش سوم جناح خلق، که شامل دستگيرپنجشيری، دکترصالح محمد زيری، عبدالکريم ميثاق،عبدالرشيد آرين، عبدالحکيم شرعی، خليل کوهستانی، هنرغيرت وشماری ديگر که از ابتداء مخالف موقع دادن بيشتر به امين دراموررهبری حزب بودند؛ قبل از رويدادهفتم ثور1357 درپروسۀ وحدت مجدد حزب درتفاهم با جناح پرچم ازگزينش وی درهيأت اجرائيه حزب جلوگيری بعمل آوردند؛ به تعقيب آن درزمان ترورعلی احمد خرم، که بدستور امين صورت گرفته بود؛ همۀ آنان درزمينۀ اخراج امين ازکميته مرکزی و سبکدوشی اش ازرهبری سازمان نظامی، با پرچمداران ح. د.خ. ا همنواشده بودند؛ ولی همين که از يک طرف حفيظ الله امين درجريان رخداد هفتم ثور1357 جايگاهش را با استفاده ازامکانات ذکرشده و مهارت های ويژه ی خودش، درمقام قوماندان (!) انقلاب ثورمتبارزنمود(درحالی که پيروزی اين قيام متعلق به فرماندهان نظامی آن مانند دگروال عبدالقادر، دگرمن محمد رفيع، جگرن محمد اسلم وطنجار، دگرمن محمد يوسف، سيد محمد گلاب زوی، جگرن خليل الله، جکتورن محمد يعقوب، تورن غلام عمر شهيد وديگران بود، نه حفيظ الله امين که وی بعد از دادن اطلاع گرفتاری رهبران حزب به نظاميان و باصطلاح صدور قيام (!) خود را داو طلبانه مانند بارق ولايق به پوليس تسليم نمود و قيام مسلحانه را که سرنوشت حزب، وطن و مردم افغانستان به آن پيوند گسست ناپذير داشت، بی صاحب رها کرد)؛

ازجانب ديگر گردن نهادن بلا قيد و شرط نورمحمد تره کی منشی عمومی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، رئيس شورای انقلابی و صدراعظم افغانستان، به خواستهای ضد حزبی و وحدت شکنانۀ فاجعه بار امين، تاييد و پشتيبانی بی دريغ ازاين خواستها؛ دردناکترازهمه، پيوستن وتسليمی بی شرمانه چهارتن از اعضای کميته مرکزی جناح پرچم:(غلام مجدد مشهوربه سليمان لايق- محمد حسن مشهوربه بارق شفيعی- عبدالقدوس غوربندی- سرور يورش) که ازجمله دوتن آنان (لايق و بارق) اعضای بيروی سياسی نيز بودند؛ بشمول تعداد انگشت شماری ازکادرهای بی ايمان، جبون، سست عنصر ومعامله گر اين جناح به باند سفاک حفيظ الله امين و انجام خوش خدمتی های آنان درمعرفی آدرسهای پرچمی ها و کُمک درامر دستگيری و زندانی ساختن شماری از ورزيده ترين کادرهای حزب (پرچمیها) به جلادان امين وآغاز کشتار پرچمی ها بوسيلۀ امين و شرکاء؛ بخش سوم جناح خلق نيز از مخالفت صريح با امين و تره کی دست کشيده و گوشه گيری را اختيار نمودند.

 سرانجام بعد از قتل تره کی بوسيلۀ امين، و رفتن سه تن ازرهبران نظامی قيام ثور به سفارت شوروی و زندانی شدن متباقی آنان؛ پنجشيری نيز به بهانۀ مريضی ازشرکت درحاکميت امين کناره جويی کرده به مسکو رفت و زيری و آرين و ديگران هم بی نقش گرديده زير نظارت امين قرارگرفتند. ميثاق هم تا حدودی به سازش و گوشه گيری تن درداد.

صرف عبدالحکيم شرعی بحيث وزيرعدليه ـ دادستان کل کشور وحايز صلاحيت قاضی القضات، تسليم

بلا قيد وشرط تطبيق اهداف و اعمال شنيع باند خون آشام حفيظ الله امين گرديد وبا ارتقاء به عضويت بيروی سياسی کميته مرکزی حزب حاکم، مسؤوليت تمام قتل های انفرادی و دسته جمعی حفيظ الله امين جنايت پيشه را بحيث قاضی القضات و دادستان کل کشور، درکنار رفيق شفيقش(!) در برگه ی تاريخ زندگی خود، ثبت و ضبط نمود. زيرا اگر اين قتل ها از جانب دادگاه صادر شده باشد؛ مسؤوليت آن بصورت مستقيم بدوش شرعی  است و هرگاه دادگاه حکمی صادر نکرده باشد؛ دراينصورت اين عمل تروريستی و تروريسم دولتی است و آقای شرعی بحيث عضو بيروی سياسی که تازه به آن مقام ارتقاء داده شده و درجايگاه وزير عدليه ـ لوی سارنوال و قاضی القضات، در تاييد اين سياست جاری و خدمت در يک دولت تروريست پيشه، بازهم پس از حفيظ الله امين بدرجه دوم مسؤوليت دارد.   

بدين ترتيب حفيظ الله امين بعد ازقتل تره کی، اکثريت اعضای رهبری و کادرهای جناح خلق را که به اشکال و عناوين مختلف ازهمکاری باوی سرباززدند، تحت پيگرد قرارداده، شماری ازکادرهای وحدت خواه را که دربرابر امين به مقابله برخاستند، زندانی کرد و ازآن جمله شماری از آنان را به شهادت رسانيد. هنوزنوبت سربه نيست کردن کامل اعضای حزب و سايرنيروهای ملی و مترقی نرسيده بود که به حيات ننگينش پايان داده شد.

درحالی که رژيم خودکامه امين با توسل به همچو اعمال تحريک آميز ضد حزبی و ضد مردمی اش ادامه ميداد و ازميان مردم و اقشار روشنفکر جامعه تجريد شده ميرفت؛ همزمان با آن فعاليتهای سازمان مخفی پرچمداران ح. د. خ. ا در دفاع از اهداف عام نهضت، حزب و قيام هفتم ثور؛ کاربخاطر تأمين وحدت مجدد هردوجناح حزب، برچيدن بساط باند جنايت پيشۀ امين و استقرار يک دولت وسيع البنياد، با اشتراک نيروهای ذکرشده جريان داشت؛ اما در جبهۀ مقابل و مخالف، حرکتهای تخريبی سازمانهای ارتجاعی و بنيادگرای اسلامی برهبری گلب الدين حکمتيار، برهان الدين ربانی، صبغت الله مجددی وديگران با استفاده ابزاری از اشتباهات، انحرافات، اعمال واقدامات تحريک آميز و سرکوبگرانۀ جناح اقتدار گرای رژيم، ازباورها، سنن و عقايد دينی، ملی و عنعنات مردم، بر ضد نظام بهره برداری کرده، بخاطر سرنگونی جناح حاکم حزب و دولت، به حمايت مستقيم "آی. اس. ای" پاکستان و حکومت متعصب قرون وسطايی آخوندهای ايران نيز راه اندازی شده بود؛ نخستين حرکت ارتجاعی درولايات: ننگرهار، کنرها، نورستان، کاپيسا، پنجشير، ارُزگان، پکتيا، درۀ صوف سمنگان و مناطق هزاره ستان، سپس تهاجم خونين درهرات برهبری تورن اسماعيل به تحريک و حمايت مستقيم پاکستان و ايران آغاز و طی آن تعداد زيادی از کادرها و صفوف، بشمول کادرهای نظامی جناح خلق قربانی اشتباهات و هوسبازی های يکه تازانه و ضد حزبی امين گرديدند. همينگونه شمارزيادی از مردم هرات نيز بصورت چشم بسته زيرتأثير تبليغات گمراه کننده، اعمال جنايتبار و حرکات ارتجاعی، واپسگرايانۀ  تيکه داران دين و دالر شدند. دراين موارد بوريس گروموف دراثر مشهورخود بنام" ارتش سرخ درافغانستان" چنين مينويسد:

« دربهار سال 1979 کاملاً روشن گرديد که درافغانستان بمفهوم واقعی کلمه جنگ داخلی درگرفته است. پانزدهم ماه مارچ درولايت هرات خيزشهای ضد دولتی آغاز گرديد». (4)

وی جريان را که برمبنای گزارش اندره گروميکو وزيرخارجۀ شوروی، به جلسۀ 17 مارچ بيروی سياسی کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی ثبت شده، اين گونه شرح ميدهد:

« برپايۀ آخرين گزارشهائيکه ما از افغانستان چه بشکل رمز و چه از طريق گفتگوهای تلفونی بدست آورده ايم، اوضاع درافغانستان به شدت وخيم گرديده است و اکنون ولايت هرات درمرکز نا آراميها قرار دارد. درهرات بگونه ای که ازتلگرامهای پيشين برمی آيد، فرقه 17 ارتش افغانستان مستقر است. اکنون اطلاع گرفته ايم که اين فرقه ازهم پاشيده است. نيروی توپچی و برخی ازنيروهای پياده که درساختار اين فرقه شامل بودند، به جانبداری ازشورشيان برخاسته اند. باندهای خرابکاران که از قلمرو پاکستان رخنه کرده و نه تنها به کمک دولت پاکستان، بلکه [ ازجانب ] چين وهم ايالات متحده امريکا و ايران آموزش ديده و مسلح گرديده اند، درهرات راه سرکشی درپيش گرفته اند. ضد انقلابيون داخلی به اين شورشيان رخنه کرده ازپاکستان و ايران پيوسته اند. رهبران توده ها نيز رويهمرفته شخصيتهای مذهبی اند. تخمين شمارشورشيان دشوار است؛ اما رفقای ما ميگويند که سر به هزاران ميزنند، درست هزاران...». وی ادامه ميدهد:

«يکروزبعد درفرقه جلال آباد توطئه ديگری کشف گرديد که درآن بيش ازدوصد و سی افسر و سرباز به جرم اقدامات ضد دولتی بازداشت گرديدند. اين رخدادها موجوديت رژيم انقلابی را تهديد نموده و در عاليترين سطح درمسکو مطرح شد ».(5)

درچنين اوضاع واحوال، مخالفت ميان دو جناح اقتدارگرای اول و دوم ( تره کی و امين) دردرون نظام به شدت آغازگرديد.

حفيظ الله امين درآغاز ماههای اول رويداد هفتم ثور1357 با بالا کشيدن شهرت کاذبش به عنوان قوماندان سپيده دم انقلاب(!) و با استفادۀ سوء از ضعف های نورمحمد تره کی در اداره و رهبری دولت؛ جُبن و ناکارايی نوراحمد نور مسؤول بخش نظامی جناح پرچم حزب در امر بسيج و مشارکت فعال نظاميان اين بخش در روزهای ششم و هفتم ثور1357 و توبه نامه گرفتن ازلايق، بارق ، غوربندی و سرور يورش، همين که ببرک کارمل وساير رهبران و کادرهای جناح پرچم ح. د. خ . ا را بمثابۀ رقبای اصلی ازمبارزۀ فعال سياسی ازدرون حزب و دولت بيرون رانده و بخارج تبعيد و يا رهسپارزندانها نمود و خود به عوض کارمل بحيث منشی دوم کميته مرکزی حزب ومعاون صدراعظم، موقعيتش را تحکيم بخشيد؛ آنگاه متوجه جناح تره کی شده، درگام نخست با تبديلی محمد اسلم وطنجار فرمانده قوتهای زمينی جناح خلق در روز قيام، از وزارت مخابرات بحيث وزيرداخله، پست معاونيت صدارت را که در آغاز استقرار رژيم برايش داده شده بود، ازنزدش گرفت. به تعقيب آن جنرال عبدالقادروزيردفاع و فرمانده اصلی قوتهای هوايی و زمينی رويداد هفتم ثور را با راه اندازی دسيسه ای که قبلاً ازجريان آن تذکار بعمل آمد، زندانی کرده ازسرراهش برداشت تا فرماندهی ارتش را شخصاً بعهده گيرد؛ ولی وطنجار ازهرلحاظ خود را مستحق اين پست ميدانست و تره کی نيز با تقرر وی موافق بود.

اما، حفيظ الله امين که زمامداری کُل کشور را ميخواست؛ حکمروايی مطلق بر ارتش را گام اول و اساسی اين آرزو ميدانست. سرانجام تره کی را اغوا نموده متقاعد ساخت تا او را بگونۀ سمبوليک در رأس وزارت دفاع قرار داده، خود رسماً بحيث معاون، وليک درعمل فرمانروای کُل ارتش، تمام صلاحيتها را دراردوی افغانستان به کف گيرد.

مدتی بعد حرص مقام خواهی امين طغيان نموده وطنجار را ازپست وزارت داخله نيز برکنار و بارديگر بصفت وزيرمخابرات برگزيد؛ ولی حوادث هرات اين اقدامات امين را زير سؤال قرارداد:

« پس از حوادث هرات، درجلسه مورخ 17 مارچ 1979 شورای انقلابی وضع مغشوشی بوجود آمد. امين ازجانب وطنجار وسيد محمد گلابزوی مورد سوال قرار گرفت مبنی براينکه: چرا چنان حوادث در فرقه 17 هرات رخ داد، درحاليکه او رهبری وزارت دفاع را عملاً دردست دارد؟ دراين جلسه سازش ديگری صورت گرفت. وطنجار بحيث وزيردفاع تعيين گرديد و امين بحيث صدراعظم تحت عنوان " لمری وزير". ولی امين نه تنها نفوذ خويش را درارتش حفظ و توسعه داد، بلکه دوتن ازنزديکان خويش: محمد يعقوب و اقبال وزيری را بالترتيب بحيث قوماندان عمومی ارکان حرب [رئيس ستاد ارتش] و رئيس عمومی امور سياسی اردو، به صفت معاونين وزير مقرر نمود. باينگونه علايمی مبنی بر اختلاف ميان تره کی و امين ازبهار 1979 پديد گرديد و در مطبوعات جهانی راه يافت.»(6)

درچنين اوضاع پرآشوب درکشور، مبارزه بخاطر انحصارقدرت ميان دو جناح حاکم در درون نظام شدت بيشتری کسب کرد؛ نورمحمد تره کی به اشتباهات جبران ناپذيرش درمورد شناخت چهرۀ اصلی امين و ميدان دادن به اعمال تخريب کارانۀ ضد حزبی، ضد مردمی و فاجعه آفرين وی پی برد؛ اما شوربختانه زمان و فرصتهای بسيار مهم و حياتی را ازدست داده بود.

سوگمندانه! تره کی به سابقۀ سياه امين دردوران تحصيلاتش درايالات متحدۀ امريکا ومتهم شدنش بوسيلۀ منابع معتبر بين المللی به سازمان "سيا "؛ به فعاليتهای تخريبکارانه اش حين ورود به افغانستان در درون حزب که منجر به انشعاب سال 1346 گرديد؛ به انجام اعمال تروريستی اش در سالهای 1356 ـ 1357( ترورعلی احمد خرم ـ انعام الحق گران و سوء، قصد عليه ببرک کارمل و ترور ميراکبرخيبر) و صحبتهای مسؤولانۀ زنده ياد ببرک کارمل، پيرامون ماهيت اصلی وعملکردهای آگاهانۀ ضد حزبی و ضد انسانی اين اجنت سازمان "سيا " و دشمن آشتی ناپذير وحدت حزب، آزادی و سعادت مردم و اتحاد باهمی  نيروهای ملی و دموکراتيک افغانستان؛ اهميت و ارزشی قايل نگرديد.

برعکس، امين که هميشه موجوديت خود را درقدرت، با اساليب: توطئه چينی، حادثه جويی، فعاليتهای اگنتوری وراه اندازی جنگ روانی با مخالفين دردرون حزب، حاکميت و بيرون ميدانست؛ درنبرد کنونی ، سرو صداهای تبليغاتی را براه انداخت که گويا درکنار تره کی يک باند چهار نفری (وطنجارـ گلابزوی ـ سروری ومزدوريار) قراردارد؛ همينگونه جناح سومی (پنجشيری ـ زيری ـ ميثاق ـ آرين...) را که در انجام اعمال جنايتکارانه ی تروريستی و سرکوب خونين مخالفين حزبی و غير حزبی وی، شرکت نکرده، طرفداروحدت حزب وروش مسالمت بودند؛ بنام "کنجکی های درکمين نشسته"، درميان اعضای حزب و حتا دربعضی محافل يادهانی و تخريب ميکرد، تا هرکدام آنان را از فعاليت سری وعلنی باز داشته، درخدمت اميال شوم و مقاصد پليد ضد مردمی خويش قراردهد.

امين درمدت يک سال کار و دوران يکه تازی هايش، درهمه بخشهای ملکی و نظامی، توانسته بود از طريق نصب افراد مورد اعتماد خود درتمامی ارگانهای مهم دولتی، تمام حرکات و فعاليتهای اعضای حکومت، اعضای کميته مرکزی و بيروی سياسی، بشمول شخص تره کی را تحت کنترول خود قرار دهد. او درعين زمان با دردست داشتن پست صدارت وفرماندهی ارتش، همچنان تقرر دکترشاولی بحيث معاون صدراعظم ووزير خارجه، سالم مسعودی بحيث وزيرتعليم و تربيه، عبدالرشيد جليلی بحيث وزير زراعت و اصلاحات ارضی، عوض دکتر صالح محمد زيری، سيد داوود ترون بحيث سرياور تره کی، فقيرمحمد بصفت معين وزارت داخله، ببرک شنواری بحيث معين وزارت سرحدات؛ بمنظور تحت کنترول قراردادن همه فعاليتهای تره کی، وطنجار و مزدوريار؛ گام به گام، با کسب اکثريت پست های کليدی درمقامات رهبری حزب و دولت، مواضع خود را نسبت به تره کی و ديگران تحکيم بيشتر بخشيد.

بدين ترتيب زمانی که تره کی به تاريخ 4 سپتمبر 1979 دررأس هيأتی بمنظور اشتراک درکنفرانس کشورهای غيرمنسلک درکوبا رهسپارهاوانا گرديد، امين درترکيب اعضای معيتی وی سه تن از برگزيدگان خود (دکترشاه ولی، سيد داوود ترون و عزيز اکبری) را درکنارش قرارداد تا تمام صحبتها و فعاليتهای تره کی را که بالايش مظنون شده بود، برايش گزارش دهند.

تره کی درجريان برگشت از هاوانا وهنگام توقف درمسکو، نخست ديداری داشت با رهبران آن کشور، سپس در صحبتی که با اعضای حزب بعمل آورد حوادث بعدی را رقم زد:

« تره کی بعداً درديداری با اعضای حزب دموکراتيک خلق درمسکو سخنرانی ايراد کرد که درعمل اعلام جنگ با امين بود. عزيزاکبری:

روزبعدش درحدود شش صد يا هفت صد نفر اعضای حزب را از کميته های حزبی مسکو وشهرهای نزديک جمع آوری کردند وتره کی با محصلين صحبت داشت. درآن صحبت تره کی غير ارادی بالای امين يک حمله کرد. درحالی که خودش هم متشنج بود گفت: درحزب ما يک دانۀ سرطان است که بايد کشيده شود، علاج شود. وقتی که سرطان در وجود باشد، وجود درد دارد و آدم نمی فهمد. من اين دانۀ سرطان را تشخيص کرده ام و حزب را علاج ميکنم. اين اشاره ای بود مستقيماً به امين. درآن جلسه درپهلوی من سيد داوود ترون نشسته بود. سيد داوود ترون هم عضو هيأت بود. او برای من گفت تو منظورش را از دانۀ سرطان فهميدی؟ من گفتم نه، من نفهميدم. به من گفت که منظورش امين صاحب است. البته سيد داوود ترون هم با مقامات شوروی و کميتۀ امنيت دولتی يا کی. جی. بی. روابطی داشت و ترون هم، يک ساعت تا يک و نيم ساعت غيبت داشت. من فکرميکنم که شورويها به ترون هم بعضی مسايل را انتقال داده بودند و ترون هم اين مسايل را قبل ازبرگشت تره کی به کابل به امين اطلاع داده بود، يعنی امين درجريان قرارگرفته بود.

داستان قتل نور محمد تره کی توسط باند حفيظ الله امين:

درکابل طرفداران تره کی و امين دربرابرهم قرار گرفته بودند. امين وزارت دفاع را کنترول می کرد و افسران واحدهای اصلی ارتش به او وفاداربودند. اما عده ای از افسران مهم در کودتای [ قيام ] ثورمانند اسد الله سروری، محمد اسلم وطنجار، سيد محمد گلاب زوی و شيرجان مزدوريار که دررأس رياست امنيت يا اگسا و وزارت های داخله، مخابرات و سرحدات قرارداشتند، ازتره کی حمايت می کردند....

ازهمان نخستين لحظات ورود تره کی به کابل، مبارزۀ قدرت ميان تره کی و امين به شدت بالا گرفت. امين می خواست رئيس ادارۀ اگسا و سه تن ازوزرای وفادار به تره کی را، که تهديد مستقيمی را برای قدرت او به وجود آورده بودند، برکنارکند. تره کی با اين اقدام امين مخالف بود....

سيزدهم سپتمبر: راديو دولتی برکناری رئيس اگسا و سه تن ازوزرای مخالف امين را اعلام کرد.[درحالی که نظربه احکام صريح قانون مامورين دولت که درآن زمان هم نافذ بود تقرر وبرکناری چهارتن ذکرشده ازصلاحيت رئيس دولت "تره کی" بود نه امين ـ نگارنده]. مقامات شوروی طوری که ژنرال گوريلف می گويد، دوباره به کاخ رياست جمهوری آمده و خواستند تا با تره کی و امين درمورد برکناری وزرا صحبت کنند:

روز بعد دوباره نزد او رفتيم و گفتيم: رفيق تره کی! شما ديروز درمورد وحدت رهبری حزب وعده کرديد ،[که ناراحت نباشيد او فرزند من است، من به او اعتماد دارم] ببينيد چهار وزير را برکنارکردند، اين به نفع کار نيست. آن وقت او برخاست و به امين تلفن کرد و از او خواست تا به ارگ بيايد.

چهاردهم سپتمبر: امين بنا به تقاضای تره کی و سفيرشوروی به حرمسرای ارگ يا کاخ رياست جمهوری آمد. درمدخل ورودی حرمسرا، راننده ها و محافظين سفير وساير مقامات شوروی درکنار ماشينهاي شان استاده بودند.ماروزوف که درآن زمان معاون ستاد کی. جی.بی. درکابل بود به نقل ازمأموران کی.جی.بی. درصحنه می گويد، امين ازماشين خود پياده شد و پشت سرمحافظش به سوی پله های کاخ گام برداشت:

امين داخل حياط شد. چيزی احساس کرده بود و شايد خود او وضع را متشنج کرده بود. او ابتدا از آمدن به ارگ خود داری کرده بود، هرچند سفير، ژنرال ايوانوف، گوريلف و پاولوفسکی درآنجا بودند. بعد از اصرارزياد و حتی بعد ازاين که سفيرسوگند ياد کرد که هيچ حادثه ای اتفاق نخواهد افتاد، سرانجام او حاضرشد که به داخل ارگ بيايد.

کارمندان ويژۀ امنيتی ما که ماشينهای هيأت نمايندگی مارا همراهی می کردند، شاهد اين صحنه بودند. آنان درهمان نزديکی ايستاده بودند که ماشين امين داخل شد. اول محافظين امين پياده شدند وازطريق پله ها به طبقۀ دوم رفتند. امين درعقب آنها بود.هنوز امين پای خود را روی اولين پله نگذاشته بود که صدای شليک گلوله ها شنيده شد. واما درحالی که شليک گلوله ها ادامه داشت، درداخل کاخ، تره کی و هيأت شوروی وحشت زده شدند. ژنرال گوريلف می گويد:

صدای تيراندازی بلند شد دود باروت به هوا برخاست. خانم تره کی داخل اتاق شد و فرياد زد امين، ترون، امين، ترون... من به طرف پنجره رفتم. ديدم امين، ترون را که روی زمين افتاده بود و درحالی که همه آستينهايش پرازخون بود به طرف خود می کشد. تره کی دروازه را بازکرد و صدازد ترون، ترون، ترون. من ازاين صداها چيزی نفهميدم. تره کی گفت توطئه ای در راه است.

 سيد داوود ترون رئيس دفتر تره کی که به امين وفادار بود، به قتل رسيد و يک تن از محافظان امين زخم برداشت. اما امين همراه با محافظانش ازصحنۀ تيراندازی خود را بيرون کشيده وکاخ را ترک گفت. معلوم نيست چه کسانی تيراندازی راآغاز کردند، محافظين تره کی و يا امين؟ اما امين پس ازفرار از حرمسرا به کاخ دلکشا رفته، ارتباطات تره کی را با خارج قطع کرد و فرماندهی امور را دردست گرفت. (7) 

ازمتن رويدادها و توضيحات ذکرشدۀ بالا پيداست که حفيظ الله امين، برمبنای سناريوی قبلاً تنظيم شده برنامه داشت تا بعد از پيروزی قيام مسلحانۀ هفتم ثور1357 وانجام کودتای درون حزب و حاکميت عليه جناح پرچم ح. د.خ.ا و دورکردن ببرک کامل ازدرون حزب و دولت، که کارمل همواره او را با استدلال و منطق قوی، لگام ميزد؛ درپی آن شد تا جناح تره کی را که بعد از ديرزمانی امين را بمثابۀ يک شخص انحصار طلب، تماميت خواه، يکه تاز وعمال سازمان "سيا " ويا به گفتۀ خود تره کی" دانۀ سرطان" تشخيص دادند؛ ازميان بردارد و خود با انجام کودتای ديگری و ايجاد توطئه ای که به حرفه و مسلک او تبديل شده بود؛ زمام کُل کشور را بحيث فرمانروای حزب و رئيس دولت دردست گيرد.

بنابران نگارنده با اين پندار سست بنياد، که گويا تره کی ميخواست تا امين را ازطريق انجام يک عمليات خونين (ترور)، ازميان بردارد، موافق نمی باشد، زيرا:

ـ تره کی بمثابۀ منشی عمومی کميته مرکزی حزب و رئيس شورای انقلابی دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان، صلاحيت قانونی آن را داشت تا امين را از وظيفه اش سبکدوش و به کارديگری بگمارد؛

ـ وی بعد ازسفر هاوانا وتوقف مختصر درمسکو، تازه به کابل برگشته بود؛ يک هيأت بلندپايۀ حزبی ودولتی اتحاد شوروی نيز دراين روز دردفترکارش نشسته بودند؛هيچ گاهی عقل سليم اين را نمی پذيرد، که درچنين حالت وآنهم درحضورداشت هيأت مصالحه بين طرفين، دست به انجام اين گونه عمل زشت که بدنامی آن متوجه هردو دولت (افغانستان و اتحاد شوروی) می شد، بزند.

ـ زمانی که مقامات مسؤول اتحاد شوروی ازفعاليتهای ضد حزبی امين و انجام پلانهای خطرناک وی تا سرحد ازميان برداشتن خود تره کی موضوع را برايش اطلاع داده تاکيد می دارند تا اين موضوع را بررسی و حل و فصل نمايد؛ مگر تره کی قبول نکرده می گويد:

 «رفيق سفير ناراحت نباشيد اوفرزند من است، من به او اعتماد دارم، بين ما وحدت خواهد بود.»(8)

ويا دربرابر طرح های متحدينش درمورد برچيدن بساط زمامداری امين، ميگويد:« من تمام عمر، اورا بزرگ کرده ام و اورا ازدشواریهای زندگی حفظ نموده ام. ببينيد دستانم آبله است...» (9)؛  پس چگونه به يکبارگی تغييرعقيده می دهد و قصد ترور امين را درپيش ميگيرد؟

ـ ورود نابهنگام وسردادن چيغ و فرياد خانم تره کی درمحضرهيأت عالی رتبۀ دولت شوروی با ذکر کردن نام های"امين . ترون. امين. ترون"؛ همينگونه بلند شدن صدای خود تره کی که ميگفت " ترون، ترون " و بعداَ اظهارداشت که دراين جا توطئه ای درراه است؛ همه و همه دال براين امر است که حادثۀ قتل ترون وسوء قصدی عليه امين ازجانب تره کی صورت نگرفته و باديگاردهايش هم درحضور داشت خود تره کی و موجوديت سفيردولت شوروی وقت و سايرمهمانان، جرأت آن را هرگزنخواهند کرد که دست به چنين اعمالی بزنند و بالای شخص دوم مملکت و سرياور رئيس دولت، فيرنمايند.

برعکس مطالعۀ رويدادهای اين صفحۀ تاريخ درهمه اسناد معتبر:(يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی ـ ظهور و زوال ح. د.خ.ا ـ اردو و سياست ـ افغانستان درقرن بيستم ـ افغانستان درپنج قرن اخير و اسناد محرم نشرشدۀ ح. ک. ا. ش. درصفحات انترنت...)، گواه براين است که طراح و تطبيق کنندۀ اين برنامه ازآغاز تا انجام، شخص حفيظ الله امين و ياران داخلی و بين المللی وی بوده اند.

مزيد برآن ترورسيد داوود ترون هيچ گونه منفعتی را برای تره کی درقبال نداشت؛ بلکه امين ازآن بعنوان "پيراهن پرخون ..." منفعت برداشت و صفحۀ تاريخ يک سال و چهار ماهۀ زمام داری بدون صلاحيت نورمحمد تره کی را، ورق زده و پايان بخشيد.

بياييد جريان بعدی را اززبان اکادميسين دستگيرپنجشيری عضو بيروی سياسی و رئيس نظارت و کنترول کميته مرکزی حزب و وزيرفوايد عامۀ دولت آن وقت، بشنويم:

«در25 سنبله 1358 جلسۀ دفترسياسی ازسوی حفيظ الله امين درقصر دلکشاه دعوت گرديد. امين با چشمان اشکبار وارد اتاق جلسه شد. گزارش مرگ ترون و زخمی شدن زيرک دوتن از ياوران خود را در چنين فضای پرهيجان تقديم کرد و نورمحمد تره کی را عامل اصلی قتل ياورخويش[سرياورتره کی] معرفی و پيشنهاد کرد که تره کی ازتمام مقامات حزبی و دولتی سبکدوش شود. هرچند بقول مير محمد صديق فرهنگ مؤلف " افغانستان درپنج قرن اخير" دراين وقت خوف ودهشت چنان محيط را فراگرفته بود که هيچکس دربرابرتصميمات او جرأت چون و چرا نداشت؛ اما بازهم درهمان فضای اختناق و ارعاب واکنش اصولی نشان داده وگفتم که بحيث رئيس کنترول و وجدان حزب پيشنهاد ميکنم که به نورمحمد تره کی نيز اصولاً امکان فراهم شود تا درجلسه دفترسياسی مستقيماً اشتراک وازخود دفاع کند.

ازميان تمام اعضای بيروی سياسی تنها کريم ميثاق سکوت را شکست و ازطرح من پشتيبانی کرد. اعضای ديگری نيزبودند که سبکدوشی تره کی را لطمۀ جدی بوحدت فرکسيون خلق و تضعيف مواضع دولت ج. د. ا. پيش بينی و ارزيابی ميکردند. اما درآن لحظه خلاف ضمير و وجدان انقلابی خاموشی اختيار کردند.

حفيظ الله امين و يگانه مدعی قدرت سياسی، گرچه ازپشتيبانی دوثلث آراء بيروی سياسی برخورداربود. بازهم موافقت خود را بدعوت تره کی درجلسه بيروی سياسی ابراز نمود. مگر او سنگ بزرگ را در پيش پای ما انداخته گفت. چونکه تمام اعضای خانواده نورمحمد تره کی مسلح ميباشند من شخصاً قادر بدعوت او شده نميتوانم. شما خود اورا دعوت کنيد. امين به اين نکته اشاره کرد که هرگاه از داخل حرمسرای فيربر شما صورت بگيرد اين مسئوليت را بعهده گرفته نميتوانم. دراين لحظه ميثاق به تشناب رفت ومن نيزبا استفاده از اين وقفه به تشناب رفتم همديگررا بسرعت متوجه خطرساختيم؛ ازفضای مسلط همان لحظه چنين استنباط و پيش بينی می شد که هرگاه ماحاضربدعوت نورمحمد تره کی می شديم، باحتمال قوی برما نيزفيرصورت ميگرفت وتره کی مسؤول قتل وترورما شناخته ميشد. بااين نيرنگ باراشتباهات تره کی سنگين ترميگرديد. يعنی به يک تير دوهدف نشانه گرفته می شد. يکی محو فزيکی ما وديگری سنگين کردن بارمسؤوليت نورمحمد تره کی منشی عمومی ح. د.خ.ا.

با اين همه دلايل درهمان فضای بحرانی بازهم روی طرح اصولی خويش پافشاری کردم و گفتم نيروهای که نورمحمد تره کی و خاندانش را درارگ توقيف کرده اند، اين مسؤوليت را نيزدارند که تره کی را در جلسه حاضرکنند.

بهرحال به اذان ملای غريب بازهم تمکين نکردند و جلسه سرانجام بسود امين پايان يافت. بلا فاصله پلنوم کميته مرکزی دايرگرديد و تره کی بيدرنگ ازتمام مقامات حزبی و دولتی سبکدوش شد و حفيظ الله امين در25 سنبله 1358(15 سپتمبر 1979 م) به عاليترين مقامات حزبی و دولتی و سرمنزل مقصود خويش نايل گرديد....» (10)

پنجشيری، چالشهای را که درآن برهۀ زمان دربرابر عملکردهای خونين وفرمانروايی ددمنشانۀ امين قرارداشت و منجر به سقوط حاکميت استبدادی تک تازانۀ وی گرديد، اين گونه برمی شمارد:

«حفيظ الله امين درچنين يک شرايط نامساعد نظامی و سياسی رهبری حزبی و دولتی را ازچنگ رقيبان نظامی و سياسی خويش بيرون کشيد که:

ـ فرکسيون پرچم برهبری کارمل، ازهمان نخستين لحظات قيام با اقدامات امين و تره کی به شيوۀ آشکار و پنهان دراين جاوآنجا مخالفت خود را ابراز ميکردند ودرمقابل انحصار قدرت ونقض ناهنجار موازين مرامنامه و اساسنامه وحقوق وآزاديهای دموکراتيک مردم واکنشهای نظامی، سياسی و تبليغاتی نشان ميداد و تعدادی از فعالين سياسی خود را بکام " کام"(کارگری استخباراتی موسسه) ميفرستاد.

ـ قهرمانان قيام ثور، بويژه جنرال قادر، اسلم وطنجار، گلابزوی، اسدالله سروری و شيرجان مزدوريار به بهانه های مختلف ازکار برکنار، بی نقش، زندانی پنهان و از صحنۀ سياسی نفی شده بودند.

ـ داکتر زرغون، طاهربدخشی و تکنوکراتها و روشنفکران مستقل و طرفداران انديشه های دموکراتيک نوين، شاخه های انشعابی ح. د. خ. ا. غالباً سربه نيست، زندانی، تجريد و سرکوب شده و تعدادی از تحصيلکرده گان وکادرهای علمی نفی، مجبور به مهاجرت اجباری ويا درداخل بگوشه ها می خزيدند.

ـ فقط درچنين وضع مشخص يگانه نيروی سياسی که ازداخل حزب حاکم و دولت مقاومت مسلحانه و مبارزات سياسی را عليه امر و نهی و تمرکزخونين امين ميتوانست سازمان دهد بازهم کادرهای ملکی و نظامی ح. د. خ. ا. بويژه فرکسيون های خلق و پرچم و ديگر شاخه های انشعابی آن و تمام نيروهای طرفدار دموکراسی، استقلال ملی، ترقی اجتماعی، صلح و مردمسالاری بوده اند.

 ـ همزمان با اين تضادهای آشتی پذير درون ح. د. خ. ا. سازمانهای مخالف و مختلف چريکی وهسته های سازمانهای اسلامی بيرون مرزی درپاکستان و ايران اسلامی مجال و امکان هسته گذاری ونشو ونما يافته و ازپشتيبانی همه جانبه احزاب و دولتهای واپسگرای منطقه برخوردارشدند. ازآن همه سازمانهای مخالف ومختلف، صبغت الله مجددی پيشوای طريقۀ نقشبندی وپير سيد احمد گيلانی پيشوای طريقۀ قادری که مريدان مخلص باغستانهای شاداب، مزارع حاصلخيز، کاخهای تابستانی و زمستانی خود را ازدست داده بودند، پيش از ديگر تنظيمهای تند رو و کند رو، وارد صحنۀ پيکارتبليغاتی و" جهاد" شده و درساحه های نفوذ سنتی خود بطبع و نشردعوتنامه ها و تحريکات گسترده پرداخته و توده های دهقانی، اين صاحبان واقعی افغانستان را بجنگ وجهاد عليه ح. د.خ. ا دعوت می کرده اند.

ـ درقوای مسلح نيز آن شور و شوق انقلابی و انضباط عسکری دوران آغازقيام، بويژه بعد از کودتاها و تصفيه های پياپی باقی نمانده بود. هرافسر و فرمانده با يکديگر بی اعتماد شده بود و ازدوستان، رفيقان و همسنگران خود می هراسيدند. شبکه های جاسوسی نيز در فضای تيره و تار ارعاب و اختناق وبی اعتمادی بفردای نظام روزتاروزه بی باورمی شدند.

فقط درچنين شرايط سياسی نظامی و روانی آخرين نيروهای مقاومت خلق ازفرقۀ پيادۀ ريشخور سر بلند کرد. اما بعلت فقدان هماهنگی ميان نيروهای زرهدار، قوای هوايی و نفوذ دستگاه "کام" آخرين موج مقاومت سازمان يافتۀ خلق نيز درهم شکست؛ 12 تن ازفعالين شايستۀ فرکسيون خلق، ازجمله: گل آغا باعث، عزيزبسام، ملا لعل پادچا، سلام هلمندی و رسول کهسان و چند تن ديگرشکنجه و شهيد شدند. عبدالرحمن بسام، شاه محمود حصين، خانجان، دين محمد و قريب سه صد تن ازافسران و فعالين سياسی توقيف، شکنجه وبعد از6 جدی 1358 بصورت نيمه جان وبيمار اززندان پلچرخی رها گرديدند.»(11)

حفيظ الله امين بعد ازانجام سومين توطئه سازمان يافته و خونين درون حزبی (يکی عليه جناح پرچم ح. د. خ. ا. و ديگری دستگيری و زندانی ساختن فرماندهان نظامی هوايِی و زمينی هفتم ثور 1357 و آخرين قتل تره کی و سرکوب طرفداران وی) و تصرف کامل قدرت دولتی درماه سنبلۀ 1358، که با خونريزی به آن نايل آمده بود؛ همانگونه زمينه های سقوط حاکميت فردی و ستمگرانۀ خود را، خونبار پيريزی و فرجام بخشيد.

امين درتوطئه اول با کنارزدن جناح پرچم ح. د.خ.ا. وحدت حزب را رسماً وعملاً نقض و نيمی ازبدنۀ حزب را ازسنگرمبارزۀ فعال و هدفمند، جهت تحقق خواستهای مردم، مندرج برنامۀ حزب و دولت جديد، دور ساخت؛ وليک همواره روی موجوديت نيمۀ دوم، يعنی جناح خلق دربخشهای(ملکی و نظامی ) و حمايت بی دريغ کشور کبيرشوراها، حساب مينمود و ميگفت: «ما اکنون برای ساختن حزب خود ازتجربۀ حزب کمونيست اتحاد شوروی استفاده مينماييم. ديگرهيچکس بما نگويد که چه بکنيم و چه نکنيم!(12)؛ ليکن بعد ازانجام توطئه اخير که درزيرچشمان باز وحضورداشت سفيرکبير دولت شوروی وهيأت عاليرتبۀ آن صورت گرفت؛ خط تلفون و تمام راههای مذاکره و گفتگو با تره کی قطع گرديد و به تقاضاها و مراجعات پيهم نمايندۀ با صلاحيت آن کشور، هيچ گونه وقعی نگذاشت؛ بدين لحاظ نه تنها پشتيبانی دولت شوروی وقت را ازدست داد؛ بلکه تماسهای پيهم امين و نمايند گانش با واشينگتن واسلام آباد،اين تصور را نزد مقامات شوروی بوجود آورد، که بدون ترديد امکان آن ميرود که امين به يک سادات دوم و سرزمين افغانستان بمرکز فعاليتهای تخريبی اطلاعاتی و نظامی، بجای ايران ازدست رفته به ايالات متحدۀ امريکا تبديل گردد.

درعين زمان امين با انجام اين توطئه خونين؛ نه تنها حمايت همه جانبۀ بخش دوم جناح خلق را از دست داد؛ بلکه عملاً تمام طرفداران تره کی را دربخشهای ملکی و هرسه ارگان نظامی و امنيتی، در يک مقابلۀ رويارويی با حاکميت فردی خود قرارداده؛ برای جناح سوم وحدت خواهان اصول گرا،

(پنجشيری، زيری، ميثاق، آرين...) نيز زنگ خطر مرگ ويا تسليمی و شرکت درهمه جنايات، را به صدا درآورد.

در مجموع اين حوادث و رخدادها، دراوضاع و احوالی انجام می پذيرفت که فعاليتهای تخريبی و جنگهای منظم چريکی تنظيم های بنيادگرای اسلامی صادرشده ازخاک پاکستان وايران، روز تا روز از دهات بجانب ولسوالی ها و شهرهای بزرگ کشانيده می شد، تشديد می يافت و وسعت پيدا می کرد.

اما رژيم خودکامه ی امين عوض درک شرايط و اتخاذ تدابيرلازم و تدارک وسايل مقابله با مخالفين جنگ افروز و نيروهای ارتجاعی پيرو تفکرقرون وسطايی؛ برعکس برنامه ی بازداشت، شکنجه و سرکوب خونين و اعدام های انفرادی و دسته جمعی اعضای ح. د. خ. ا (اعم ازپرچمی و خلقی) و شخصيتهای بزرگ سياسی و سرشناس پيشين، چون محمد طاهر بدخشی، نوراحمد اعتمادی، محمد موسی شفيق، مولانا باعث وساير روشنفکران، فرهنگيان و نماينده گان مردم را در پيش گرفت. همزمان با آن وی ازطريق تماسها و انجام ملاقات ها با دولت پاکستان وسپس با گلب الدين حکمتيار، پيرامون تشکيل يک دولت جديد به توافق رسيده بود، که برای انجام اين توافق، شرط اول و اساسی اين مسأله گذاشته شده بود، تا امين رهبران باقی مانده ح.د.خ. ا. را با کادرهای آگاه آن درداخل زندان پلچرخی وخارج آن؛ بشمول همه زندانيان سياسی روشنفکر، ازدم تيغ بکشد؛ ولی افشای اين پلان خطرناک هم نيروهای هردو جناح حزب وهم دولت شوروی وقت را برآن داشت، تا به تطبيق اين جنايت بزرگ و فاجعۀ ننگين ضد انسانی مجال ندهند:

«حفيظ الله امين پس ازسومين کودتای خويش درنتيجۀ تشديد جنگ و وخامت وضع سياسی ـ نظامی درکشور، دست پاچه شده بود و برای حفظ قدرت، خود را به هردر و ديوار ميزد. وی به ايالات متحدۀ امريکا مراجعه نمود و آشکارا پيامهائی را بجانب آنکشور مبنی بر پشيمانی ازگذشته و وفاداری درآينده "مخابره" ميکرد.... امين همچنان سرگشاده باب سازش با مقامات پاکستانی را بازکرد.

يک ژورناليست امريکايی موسوم به کورت لوهبک دريک کتاب خويش تحت عنوان "جنگ مقدس، پيروزی نامقدس ـ چشمديدها ازجنگ مخفی سی، آی، ای درافغانستان " اظهار ميدارد که ضياء الحق رئيس جمهور پاکستان گفته بود که حفيظ الله امين ميخواهد ازشورويها ببُرد ولی راه ان را نميداند.

امين به سلسلۀ تلاشهای خود، ازقرارمعلوم با گلبدين حکمتيار، رهبر حزب اسلامی تماسهای نزديکی برقرارکرده بود. اين امر درشرايط نا مساعد برای امين و بنا برخصلت وی نميتوانست دور ازواقع باشد و معلوم است که حکمتيار نيز درسازش دست دراز داشت و ميتوانست بسادگی با امين [وهرشخص ديگری] کناربيايد.

سيد محمد گلابزوی وزيرداخله جمهوری دموکراتيک افغانستان بتاريخ 21 جنوری1980 دريک کنفرانس مطبوعاتی متن سند مهمی را افشاء کرد که پرده از روی توطئه امين برميدارد و ابراز ميدارد که چرا بتاريخ 27 دسمبر 1979 برای برانداختن وی اقدامات نظامی به اشتراک پرچميها و خلقيهای ضد امينی و به کمک شوروی، بعمل آمد.

برطبق اين سند قراربود که حفيظ الله امين چهارمين کودتای خويش راعليه بقايای حزب دموکراتيک خلق افغانستان و ايجاد يک دولت مشترک با دستياری حزب اسلامی بتاريخ 29 دسمبر 1979 انجام دهد. برپايه اطلاعات ارائه شده، درسند گفته می شد که دراواخر ماه سپتمبر 1979 نمايندۀ امين در پاکستان با گلبدين حکمتيار ملاقات نمود و درضمن آن " پيرامون قطع مقابله و ايجاد همکاری ممکن " موافقت بعمل آمد. درهمين روزها عبدالله امين برادربزرگ حفيظ الله امين که فعالانه برای تأمين چنين ارتباطی با استفاده از شناختهای قبلی خويش، همکاری ميکرد، چنين اشاره نمود:"بيائيد تا انقلاب بازی را خاتمه بدهيم، خويشاوندان و وفاداران خود را به مقامات عالی دولتی مقرر نمائيم".

به تاريخ 4 اکتوبر1979، امين درکابل جلسه سری مشورتی را با وفاداران شخصی خويش [همان اعضای حزب سری اش که درسال 1356 آن را درجلسۀ پغمان درضديت با ح. د. خ. ا. تأسيس کرده بود] تشکيل کرد و درآن شرايط " اتحاد" با حزب اسلامی را مورد بررسی قرارداد. در اين جلسه فيصله شده بود که ازشعارهای انقلاب ثور صرف نظرگردد؛ حزب دموکراتيک خلق افغانستان ازبين برده شود؛ فهرستهائی برای ازميان برداشتن مجموعه مخالفين اعم ازاعضای رهبری و فعالين حزبی، پرچمی و خلقی، دربرون و درون زندان تهيه گردد؛ دردولت جديد مقام رئيس جمهور برای حفيظ الله امين حفظ گردد و نقش صدراعظم به حکمتيار واگذار شود.

 [اين پلان و پروگرام حفيظ الله امين (!) درمراحل بعدی دردهه هشتاد ترسايی با رهاکردن باند خون آشام وی از زندان پلچرخی و شرکت دادن آنان درقدرت و گرفتن مشوره ها و نظريات سودمند(!) آنها توسط دکتر نجيب الله، طی پنج سال مرحله به مرحله در معرض تطبيق قرار گرفت، که در نتيجۀ آن حاکميت دولتی سقوط نمود؛ نهضت سرکوب گرديد و در افغانستان جوی خون توسط مجاهدين وطالبان جاری شد و روح امين شاد گرديد ـ نگارنده].

همچنان دراطلاعيه ارائه شده بوسيلۀ گلابزوی گفته ميشد که دراواسط دسمبر 1979 نماينده شخصی امين بوسيله طياره مخصوص متعلق به شرکت هواپيمايی آريانا ازکابل بسوی پاريس ـ روم ـ کراچی پرواز کرد تا اطلاعات لازم را بمراجع مربوط درباره " تغييردر دولت " برساند. ازتاريخ 22 تا 24 دسمبر نماينده خاص امين درپشاور پاکستان مسافرت کرد. گلابزوی همچنان باطلاع رسانيد که برطبق سند متذکره بتاريخ 26 دسمبر، امين حکم اعدام حد اقل 1300 تن ازاعضای پرچمی حزب را دردرون و بيرون زندان و شماری ازخلقيها را امضاء کرده بود که به پيشواز کودتای جديد به تاريخ 29 دسمبر بايد انجام ميگرفت و به آن توفيق نيافت.» (13)

طوری که بعد از انتشار اسناد محرم کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی بر صفحۀ انترنت جهانی، به همگان مبرهن و آشکارگرديده است: رهبران حزبی و دولتی آن وقت (تره کی و امين)، بمنظور دفع و طرد فعاليتهای تخريبی گروههای مخالف مسلح صادرشده ازخاک پاکستان، 14 بار تقاضای گسيل نيروهای نظامی را به افغانستان ازمقامات حکومت شوروی بعمل آورده بودند؛ مگر اين تقاضاها پيوسته رد گرديده بود. اينک دو تقاضای ايشان را بصورت نمونه برمی گزينيم:

اقتباس ازگزارش (محرم و عاجل) بوريس پونيماريوف ازکابل 19ـ 20 جولای 1979: 

« تره کی و همچنان امين مکرراً به مسأله توسعه حضورنظامی شوروی درکشورباز ميگشتند. ايشان مسأله اعزام تخمين دو فرقه  شوروی را به جمهوری دموکراتيک افغانستان دراوضاع فوق العاده " دراثرتقاضای حکومت قانونی افغانستان" پيش کشيدند....»

« به تاريخ 19 جولای ملاقات دومی با ن. م. تره کی انجام گرديد... تره کی يکبارديگر به مسأله تحکيم پشتيبانی نظامی ازجانب اتحاد شوروی بازگشت. وی دراين مورد گفت که درصورت وقوع يک حالت فوق العاده اعزام يک فرقه پراشوت ميتواند نقش تعيين کننده درسرکوب نيروهای ضد انقلاب درصورت ظهور آنها، ايفاء نمايند.»

برگرفته شده از گزارش سرمشاورگروپ نظامی شوروی درافغانستان، تورنجنرال گوريلوف با ح. امين، 11 اگست 1979:

 «به تاريخ 11 با امين دراثرتقاضای وی مذاکره بعمل آمد. درجريان ملاقات توجه بخصوص به تقاضا برای ورود واحدهای نظامی شوروی به ج. د. ا. مبذول گرديد. ح. امين قاطعانه ازمن خواست تا رهبران شوروی را درباره ضرورت اعزام سريع واحدهای نظامی شوروی به کابل، اطلاع بدهم. او چندين بار تکرار کرد که " ورود قوای شوروی بگونه بارزی روحيه معنوی مان را بلند خواهد برد، اعتماد بيشتر و آرامش بوجود خواهد آورد.» (14)

اما وقتی مقامات شوروی از تطبيق خطرناکترين برنامۀ امين مبنی برقتل عام رهبری و کادرهای باقيماندۀ ح. د. خ. ا و ساير روشنفکران و پياده شدن پلان سازمان " سيا " در افغانستان، اطلاعات موثقی بدست آوردند، انديشۀ خود را دريک سند (اشد محرم) مورخ 29 اکتوبر1979 عنوانی کميته مرکزی ح. ک. ا اين گونه ابراز داشتند:

«وضع درافغانستان به دنبال رويدادهای 13ـ 16 سپتمبر امسال که درنتيجه آن تره کی ازقدرت برانداخته و سپس جسماً ازميان برداشته شد، فوق العاده بغرنج باقی مانده است.

تلاشها برای تحکيم مواضع قدرت امين بموازات چنان حرکات تصنعی مانند آغاز به تجديد کار طرح قانون اساسی و آزادی برخی افراد يکه قبلاً زندانی شده بودند، درواقع ميزان پيگرد درحزب، ارتش، دستگاه دولت و سازمانهای ملکی گسترش يافته است....

برطبق اطلاعات دست داشته ما، درحال حاضر اعدام گروهی ازاعضای بيروی سياسی (زيری، ميثاق، پنجشيری) که متهم به فعاليت جناحی " ضد حزبی و ضد انقلابی " هستند، برنامه ريزی گرديده است. در پلنوم کميته مرکزی ح. د. خ. ا که اخيراً انجام گرديد، امين درمقامات رهبری حزب اشخاصی [ محمود سوما ـ عبدالرشيد جليلی ـ عبدالحکيم شرعی جوزجانی...] را که بيش ازهمه به وی وفادار هستند، بشمول شماری ازخويشاوندان خويش را گماشته است....» (15)

آنگاه قوت های نظامی اتحاد شوروی وقت بنابرتقاضای رسمی تره کی و امين ( تنها هفت تقاضا از سوی امين پس از برکناری تره کی صورت گرفته بود؛ " جنگ درافغانستان ص 237 ) که در بالا ازآن تذکار بعمل آمد، بتاريخ 27 دسمبر 1979، يعنی دوروز قبل ازتطبيق پلان خونين حفيظ الله امين، وارد خاک افغانستان شدند و برطبق نوشتۀ بوريس گروموف در" ارتش سرخ درافغانستان":

«حفيظ الله امين به ستاد کل نيروهای مسلح افغانستان دستورداد تا با سپاهيان شوروی ازهيچگونه همکاری دريغ نشود. بامداد 25 دسامبر 1979 فرمانده سپاه چهلم، سرلشکرتوخارينف، دوبار با سرلشکر بابجان، رئيس اداره عملياتی ستاد کل نيروهای مسلح افغانستان و عبدالله امين ، برادر بزرگ حفيظ الله امين درشهر کندز در شمال افغانستان ديدار کرد»(16) ( س. ک . ص 592)

درهمين رابطه درکتاب " جنگ درافغانستان " چنين آمده است:

«آماده گيری برای گسيل سپاهيان شوروی به افغانستان درهماهنگی کامل با رهبران اين کشورصورت گرفت. درکُندز فرمانده ارتش چهلم با سرلشکر بابه جان رييس ادارۀ عملياتی ستاد کُل نيروهای مسلح جمهوری دموکراتيک افغانستان که خاص بخاطر اين موضوع به دستور امين ازکابل آمده بود، ديدار کرد. فرمانده سپاه چهلم با برادر بزرگ امين (عبد الله امين) که رهبری اُستانهای شمالی افغانستان را بدوش داشت، نيز ديدارکرد. اين ديدارها خصلت رسمی و کاری داشتند. دراين ديدارها سخن از استقرار سپاهيان شوروی بود که همنوايی و هماهنگی جوانب افغانی و شوروی را در روند گسيل سپاهيان شوروی به افغانستان نشان ميدهد.

دراين ميان درشهر مرزی ترمز[ترمذ] آمادگی سپاهيان برای گذاراز رود آمو روبه پايان داشت.»(17)

درحالی که حفيظ الله امين در داخل کشور بزرگترين حامی خويش نورمحمد تره کی و پيروان وی را از دست داد؛ در خارج کشور، تنها اتحاد شوروی بنابرگزارشات شماری از مشاورين فاسد و رشوه خوار آن کشور، تا قتل تره کی از وی حمايت می کردند؛ اما ساير دولتهای سوسياليستی واحزاب برادر، بنابر چشم ديد از اعمال جنايتبار وی درزمينه قتل های دسته جمعی وانفرادی اعضای ح. د. خ. ا، رهبران سياسی، شخصيتهای ملی، علمی و فرهنگی، همه از حمايت اين رژيم خونخوار دست کشيدند. چنانچه تصميم حفاظت وادامه ی زندگی زنده ياد ببرک کارمل درکشور چکوسلواکيا وهمچنان اقامت و مهمان نوازی از دکتر اناهيتا راتبزاد از جانب دولت يوگوسلاويا و در فرجام در مسکو، گواه زنده ی تجريد و ختم دوره ی خونتای امين و باند جنايتکارش را افاده می کند. 

و اما، بازهم يک خاطرۀ فراموش نا شدنی ديگر نگارنده:

درست بخاطردارم؛ روز پنج شنبه 22 قوس 1358 را، که درمخفيگاه مان در دهکده ی ده دانای شهر کابل، در يک تعمير دومنزله با بخشی از اعضای فاميل و رفقای همرزمم :(نورالله پسرکاکای دکتر نجيب ، انجنير وهاب رفاه، دگروال دستگيرهراتی، بصير پروانی وغفار فيضی برادرم) مصروف کار، زندگی و مبارزه بوديم؛ دستور کميتۀ رهبری سازمان مخفی حزب، بوسيلۀ رفيق بلقيس مبارز سر سپردۀ حزب، مبنی برآغازقيام مسلحانه عليه رژيم خونتای حفيظ الله امين، طی 24 ساعت آينده،توصل ورزيد.

ازساعت 10 قبل ازظهرالی 10 شب به تعداد 20 رفيق جوان رزمندۀ ديگر نيز به وقفه ها درهمين مخفيگاه آمدند و همه انتظارانجام يک وظيفه ی بزرگ تاريخی را دقيقه شماری می کرديم. روزجمعه سپری شد؛ ولی دستور بعدی نرسيد. صبح روزشنبه، عضو رابط ما (رابعه دخترم) بمنظور دريافت دستور و تعيين سرنوشت نهايی، عازم مخفيگاه رفيق بلقيس گرديد. سرانجام ساعتی بعد برگشت وگفت که قيام به هفتۀ بعد موکول گرديد. رفقای مهمان هم مانند گذشته به وقفه های معين مخفيگاه را ترک کردند.

ازاين که خوف دستگيری هر يکی ازاين رفقای مرخص شده متصور بود، ازآن جهت همان روز(شنبه)، منزل را ترک کرده فردای آن، مخفيگاه را ازسمت شمال ده دانا بجانب جنوب آن ، نزديک به يک کيلومتری قصردارالامان تغيير و انتقال داده؛ انتظار دستور آغاز قيام را می کشيديم.

سرانجام روزموعود فرارسيد؛ اما برخلاف تصور و آرزوی ما!

شامگاه روز پنج شنبه 6 جدی 1358 (27 دسامبر1979)، بعد ازصرف غذای شب سرگرم صحبتهای سياسی بوديم، که صدای مهيب فيرسلاح ثقيلی، جريان صحبت ما را، برهم زد. دگروال دستگيرهراتی

گفت که تشويش نکنيد؛ شايد پهره داران دروقت دوره تسليمی سلاح ها، درست وظيفۀ شان را انجام نداده باشند؛ اين فير اشتباهاً ازجانب پهره دار دومی دروقت کنترول، صورت گرفته باشد. ولی دقيقه ای بعد صدای دوم، سوم و چهارم شنيده شد که منزل نشيمن ما را به شدت تکان ميداد. آنگاه رفيق نورالله با لبان تبسم  گفت: رفيق دستگير اين صداها هم اشتباه پهره داران است؟

ازآن جايی که 15 روز قبل نيز تصميم قيام اتخاذ و به آينده موکول گرديده و ما خود را آماده ی شرکت در قيام نموده، رسيدن دستور حرکت را دقيقه شماری می کرديم؛ وليک اکنون تشويش آن را می نموديم ، که درصورت آغاز قيام چرا برای ما دستور شرکت دراين روز سرنوشت ساز نرسيده است.

بهرحال، شدت فيرهای سلاح های ثقيل و اصابت آنها به اهداف، به حدی منزل نشيمن ما را تکان شديد ميداد که ما مجبورگرديده، همگی ازمنزل دوم به منزل اول پايين شده، در جستجوی شنيدن اخبار و نشرات راديو افغانستان گرديديم. راديو افغانستان خاموش بود؛ ولی دراين جريان درکنار راديو کابل، از فريکانس ديگری صدای گيرا و دلنشين زنده ياد ببرک کارمل رهبر تبعيد شدۀ مان را شنيديم که گفتند:

«اين جانب ببرک کارمل به مناسبت سقوط مرگبار وواژگون شدن رژيم فاشيستی حفيظ الله امين اين جاسوس سفاک امپرياليسم امريکا و ديکتاتور جبار وعوام فريب، به شما وطنداران عذاب ديده، مسلمانان مستضعف افغانستان که تا کنون درزيرتيغ جلاد آدمکش و شياد تاريخ، حفيظ الله امين و امينی ها قرار داشتيد درود می فرستم و شادباش می گويم....»

با شنيدن اين پيام مسرت بخش، که نويدی از آغاز يک زند گی نوين را برای همه مردم افغانستان، بويژه برای زندانيانی که درمحابس کشور، آخرين نفسهای زند گی را می کشيدند و برای ما در حالت اختفاء که دريک نبرد مرگ و زند گی قرارداشتيم، به ارمغان داشت؛ درحالی که اشک های شادی از چشم های مان بی اختيار جريان داشت، يکديگر را درآغوش گرفتيم و پيروزی اصوليت را بر انحراف و حق را برباطل، انسانيت را بر وحشت و دهشت، درامر واژگونی رژيم حفيظ الله امين سفاک، به همديگر تبريک گفتيم.

اما ازاين که درلحظات نخستين آغاز قيام، ارتباط ما با رهبری حزب درآن شب نسبت شدت جنگ و موقعيت مخفيگاه ما درجوار دارالامان، تأمين شده نميتوانست تا نيمه های شب بحالت آماده باش درمنزل نشستيم. سحرگاهان يکی پی ديگربه شهرکابل و ليسۀ امانی رفته بعد ازديدار بارفقای رهبری  و سايرهمرزمان، هريک مطابق دستور حزب مصروف انجام وظايف تأمين نظم و امنيت درنواحی 11 گانۀ شهرکابل شديم.

علی رغم تبليغات زهراگينی که دشمنان سوگند خوردۀ مردم افغنستان واُپورتونيستهای مزد بگير، در مورد ورق زدن اين صفحۀ تاريخ، راه اندازی نمودند و تا کنون نيز بيشرمانه آن را نشخوار ميکنند؛ 

با صداقت کامل می توان گفت؛ استقبالی که درآن روز (جمعه هفتم جدی 1358 و روزهای بعد آن) شهريان کابل از اين روز نموده و به ما تبريک ميگفتند و اصرار ميکردند که « واقعاً امين از بين رفت؟»  هرگزفراموشم نمی گردد.

بدين ترتيب دورۀ دوم حاکميت يک صد روزۀ خونين حفيظ الله امين نيز پايان يافت و با تأمين وحدت مجدد حزب، تشکيل دولت جديد با شرکت هردو جناح حزب و شخصيت های مستقل ملی و مسلکی، اعلام عفو عمومی و رهايی تمام زندانيان سياسی، بدون تبعيض و امتياز قومی، سمتی، جنسی، مذهبی وايده ئولوژيک؛ مرحلۀ نوين زندگی برای تمام شهروندان افغانستان، ميسرشد که درتاريخ و مطبوعات دهۀ هشتاد، به نام " مرحلۀ نوين و تکاملی انقلاب ثور" مسمی گرديد.

واما، مقامات ذيصلاح حزب و دولت شوروی وقت، علت اعزام قوای نظامی آن کشور را بصورت عاجل و سريع به افغانستان دريک سندی که بعداً بر روی انترنت نشرشده است؛ اينگونه بيان داشته اند:

« پس از يک کودتا و بقتل رساندن منشی عمومی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و رئيس شورای انقلابی افغانستان. م. ن . تره کی که درسپتمبر امسال بدست امين انجام گرديد، وضع درافغانستان شديداً وخيم گرديده و تناسبهای بحرانی را بخود گرفته بود. ح. امين يک رژيم ديکتاتوری فردی درکشور بوجود آورده بود.... بوسيله دساتيرمستقيم امين شايعات ساخته و پرداخته شده درسراسر ج. د. ا پخش گرديده بود تا اتحاد شوروی را بدنام بسازد و بر فعاليتهای پرسونل شوروی درافغانستان سايه افگند....

درعين زمان تلاشهايی صورت ميگرفت تا مناسبات با امريکا بمثابه بخشی از " استراتژی سياست خارجی متوازن " اتخاذ شده بوسيله امين بهبود يابد....

ح. امين تلاش ميکرد که موضع خود را با رسيدن توافق با رهبران داخلی ضد انقلاب تحکيم نمايد.

او ازطريق افراد مورد اعتماد خويش بارهبران مخالفين بنيادگرای اسلامی درتماس گرديده بود....

مقياسهای اختناق سياسی تناسبهای بيسابقه بخود گرفته و صرف درجريان مدتی پس از رويدادهای ماه سپتمبر بيش از600 تن اعضای حزب دموکراتيک خلق افغانستان، افراد و اشخاص ديگر متهم به داشتن احساسات ضد امين بدون بازجوئی يا محاکمه، اعدام شدند. درواقع هدف انحلال حزب بود....

شيوه های استبدادی اداره کشور، پيگردها، اعدام های جمعی و پشت پازدن به موازين قانونی نارضايتی گسترده ای درکشور بوجود آورده بود... اين نارضايتی درارتش نيز گسترش يافته... و درواقع يک جبهه ضد امين درکشور ايجاد شده بود....

گروه پرچمی ها دراختفاء کاربزرگی را برای متحد ساختن تمام نيروهای ترقيخواه بشمول حاميان

تره کی از گروه قبلی " خلق " انجام داده بودند.

برپايه موجی ازاحساسات وطنپرستانه که شامل شماربزرگی ازمردم افغانستان را درارتباط به استفاده از نيروهای شوروی نيزشامل ميگردد... نيروهای مخالف امين عمليات مسلحانه ای را سازمان دادند که منجر به برانداختن رژيم امين گرديد. اين عمليات پشتيبانی گسترده ای را ازسوی توده های زحمتکش، روشنفکران، بخشهای مهم ارتش افغانی و دستگاه اداره دولت کسب نمود. ايشان تشکيل يک اداره جديد ج.د. ا و ح. د. خ.ا را استقبال کردند.

حکومت جديد وشورای انقلابی بنياد گسترده مردمی را بشمول نمايندگان جناحهای قبلی " پرچم" و"خلق"، نمايندگان ارتش و اعضای غير حزبی بوجود آورده است». (18)

اين بود جريان چگونگی عملکردهای رهبران حزب و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان، با علل و عواملی که منجر به ظهور و سقوط حاکميت خونبار حفيظ الله امين گرديد و سرانجام، پای ارتش سرخ را به افغانستان، کشانيد.

 بايست گردانندگان و نقادان فهيم (!) نشسته درميز گرد، افغانستان انترنيشنل، بويژه آقای فقيرمحمد ودان، روی اين حقايق مکث دقيق و برخورد مسؤولانه می کردند؛ ولی دريغا که نه نيت و اجازه ی گفتن حقيقت را داشتند ونه درک لازم از دانش جهانبينی علمی وجامعه شناسی علمی واصالت حزبی!    

 مآخذ:

1ـ کتاب ظهور وزوال...مؤلف، اکادميسين پنجشيری، ج دوم صص 54 ـ 55

2- کتاب دثورپاسون د کی جی بی دسيسی...، محمد اقبال وزيری صص57- 58

3 ـ کتاب ظهور و زوال... مؤلف اکادميسين پنجشيری- صص 55- 56

4 ـ  ارتش سرخ درافغانستان ، اثر بوريس گروموف ـ ص ، 5

5 ـ همان کتاب ، ص ـ  6

6 ـ يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، س. ع. کشتمند ، ص ـ 552

7 ـ افغانستان درقرن بيستم ، مؤلف، ظاهر طنين ـ صص 272 ـ 267

8 ـ همان کتاب ، ص ـ 270

9ـ اردو و سياست، مؤلف سترجنرال محمد نبی عظيمی، ص ـ 199

10ـ ظهورو زوال ...، مؤلف اکادميسين دستگيرپنجشيری، صص 113ـ 111

11ـ همان کتاب، صص ، 115 ـ 113

12ـ يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی، سلطان علی کشتمند، ص ـ 389

13ـ همان کتاب ، صص ـ 580 ـ 578

14ـ همان کتاب، صص ـ 590 ـ 589

15ـ همان کتاب، صص ـ 561 ـ 560

16ـ کتاب " ارتش سرخ در افغانستان، ص ـ 66

17ـ جنگ درافغانستان، نوشتۀ گروهی ازدانشمندان انستيتوی تاريخ نظامی فدراسيون روسيه؛

 ترجمۀ  عزيز آرينفر ـ ص 246

18ـ يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی ، صص ـ 595 ـ 594

 

ارسالی: سلیمان کبیر نوری