افغان موج   
حاکمیت طالبان و تبدیل شدن افغانستان به سکوی پرش تروریستان خطرناک:

کشته شدن الظواهری رهبر القاعده در شیرپور در چند صد متری ارگ به تمامی گمانه زنی ها نقطۀ پایان نهاد و به این حقیقت

مهر تایید گذاشت که افغانستان تحت حاکمیت طالبان به جای اینکه به مکان امن و رفاه و آسایش به مردم افغانستان بدل شود،

برعکس به بهشت تروریستان خطرناک جهانی تبدیل شده است.

پس از حمله بر الظواهری زنگ خطر در کابل به صدا درآمد و تمامی رهبران طالبان کابل را ترک کرده اند. حالا نه خبری از رهبران طالبان و نه هم خبری از کنفرانس های مجاهد و لخند های سخنگوی این گروه است. مردم بدین باور اند که رهبران طالبان گویی جان برکف گرفته و سراسیمه و حیرت زده شهر کابل و سایر شهر های افغانستان را ترک کرده اند. آنان خود را در پناه گاۀ پیشین شان پنهان کرده اند. شاید طالبان فکر می کردند که فریبکاری های شان برای همیش از نظر ها پنهان می ماند؛ اما عهد شکنی آنان امریکا را عصبانی کرد و پس از هشدار ها بالاخره کاسۀ صبر رهبران کاخ سفید به سر رسید و الظواهری را در چند متری ارگ مورد حملۀ راکتی قرار دادند تا طالبان بدانند که امریکا می داند که طالبان افغانستان را به بهشت امن برای تروریستان خطرناک در سراسر جهان بدل کرده اند.
طالبان این را دست کم گرفته بودند که رهبران شان مانند، ملاحسن شخص شماره دوم و ملاغنی معاون او و سراج الدین حقانی و ملامتقی گردانندۀ سیاست خارجی افغانستان و خلیل الرحمان کای کای سراج الدین حقانی و خیرالله خیرخواه وزیر اطلاعات و فرهنگ و شیرمحمد ستانکزی معاون وزیر خارجه و وثیق و قاری دین محمد و شماری دیگر درفهرست سیاه شورای امنیت قرار دارند و کشتن آنان برای جهانیان نه جنایت؛ بلکه امتیاز و دادن اطلاعات در مورد آنان تا ۲۵ میلیون جایزه دارد. برای مردم جهان شاید شگفت انگیزتر از این نباشد که چگونه زمام امور یک کشور را ۱۲ نفری به پیش می برند و کام زنده گی را در گلوی مردم آن تلخ کرده اند که در فهرست سیاۀ شورای امنیت قرار دارند. در حالی که آنان ریشه های اقتصادی یک کشور چهل میلیونی را خشکانیده اند. شگفت آور اینکه ادارۀ بانک مرکزی افغانستان بدست کسی است که شامل تحریم های سازمان ملل است و اما اکنون بزرگ ترین بانک مرکزی افغانستان را مدیریت می کند. آنان بی خیال به این همه دشواری ها بر سینۀ جامعه ای پای گذاشته اند که گراف فقر در آن به ۹۷ درصد ر سیده و اما رهبران طالبان بی خیال به این دشواری ها دنبال سخت گیری بر زنان و متر کردن چادر های آنان اند. آیا رهبران طالبان لحظه ای هم با خود اندیشیده اند که به چه میزانی در حق انسان افغانستان و بویژه زنان مظلوم آن ستم کرده اند و سرنوشت آنان را در قمار بازی های استخباراتی خود نموده اند.
بر بنیاد ګزارش های بین المللی اکنون بیش از بیست رهبر ګروه های تروریستی در افغانستان فعال هستند و رهبران آنان در مکان های امن تحت حمایت طالبان بسر می برند. همین حالا افزون بر طالبان حاکم به رهبری ملا هیبت الله؛ طالبان تحت رهبری ملارسول، داعش، تحریک طالبان پاکستان، جنبش اسلامی ازبکستان، القاعده، حرکت الجهاد الاسلامی به رهبری فضل الرحمان خلیل و قاری صفی، لشکر طیبه به رهبری حافظ سعید، لشکر اسلامی به رهبری منگل باغ، گروۀ تروریستی هندی، جنبش ترکستان شرقی به رهبری فرزند یلداش، گروۀ آزادی خواهۀ کشمیر زیر نام جهیش محمد، تحریک نفاذ شریعت محمدی، اتحاد جهاد اسلامی، لشکر جهنگوی به رهبری قاری محمد یاسین ( در( مسؤول انفجار دهمزنگ)، حرکت المجاهدین، گروپ ملا داد الله، بریگارد گوریلایی ۰۵۵ اعراب مربوط القاعده، امارات قفقاز متشکل از چچینی ها و شماری دیگر در افغانستان بسر می برند. پس از سقوط حکومت پیشین بسیاری از گروههای تروریستی دیگر که رابطۀ نزدیک با آی اس آی دارند، نیز به افغانستان منتقل شده اند. بربنیاد برنامۀ آی اس آی قرار است، مدرسه های دینی پاکستان یا شبۀ آنها را به افغانستان منتقل کند تا از یک سو افغانستان به مرکز صدور تروریزم به کشور های جهان بدل شود و از سویی هم از میزان فشار جهانی بر پاکستان کاسته شود.
پیش از سقوط کابل نیمی از این گروه‌ها در شمال افغانستان به همکاری یک تعداد مزدوران داخلی در ولایت های بدخشان تخار بغلان و قندوز جوزجان و سرپل فعال بودند. نظر به گزارش های بین المللی تا کنون در حدود دو هزار جنگجو از این گروه‌ها به آنطرف دریای آمو نقل مکان نموده‌اند. شماری از این گروه ها مانند، گروه‌های چیچین آمو و جنبش اسلامی ازبکستان همه به داعش پیوستند و در بدخشان و تخار مستقر هستند. ازجمله ۲۴ گروه‌های تروریستی۳ گروۀ آن مخالف پاکستان بوده که یکی از این ۳ گروه یک گروه آن با دولت پیشین افغانستان متحد بود که مسئولیت حمله در مکتب نظامی پشاور پاکستان را پذیرفت.
دولت پیشین افغانستان فهرست عاملان حمله به مکتب یاد شده را به پاکستان تحویل داد که مورد حملۀ نظامیان پاکستان قرار گرفتند و شماری وارد افغانستان شدند. حالا تمامی این گروه ها در افغانستان فعال اند و بیشتر رهبران آنان مانند الظواهری در کاخ هایی مثل شیرپور و منطقۀ های دیگر در شهر کابل مصروف طراحی فعالیت های دهشت افگنی هستند. گروه های یادشده از همکاران نزدیک طالبان در جنگ با دولت پیشین اند و اکنون هریک خود را به نحوی شریک در قدرت حساب می کنند. طالبان هم تعهداتی که با آنان در تبانی با نظامیان پاکستان دارند، ناگزیر اند تا به تعهدات شان با آنان وفادار بمانند. چنانکه طالبان از کوتاه آوردن تحریک طالبان پاکستان در برابر حکومت این کشور کوتاه آمدند. آشکار است که این وفاداری هزینه می خواهد، منافع ملی مردم افغانستان، استقلال ارضی و تمامیت جغرافیایی افغانستان نخستین قربانی آن است؛ نه
تنها این، بلکه این وفاداری زیر نام چتر شریعت تعهد طالبان را در برابر مردم افغانستان و جامعۀ جهانی سست و خدشه دار ساخته است. از همین رو است که امروز دست طالبان زیر سنگ این گروه های تروریستی است و مقدرات مردم افغانستان را در قمار خواست ها و اهداف تروریستی آنان به بازی گرفته اند.
جهان می داند که طالبان یک گروۀ تروریستی و وفاداربه شبکۀ جهانی تروریزم است و ماموریت استخباراتی دارد. پاکستان بیش از بیست سال بالای طالبان سرمایه گزاری کرده است تا به اهداف راهبردی خود در افغانستان نایل آید. بنابراین هرگز جای شک و تردید نیست که طالبان پروای مردم افغانستان و منافع ملی این کشور را ندارند. چه رسد به اینکه طالبان دغدغۀ دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی و وحدت ملی افغانستان را داشته باشند تا باشد که منافع ملی مردم افغانستان را در تعامل با منافع ملی کشور های جهان حفظ کنند و روی آن چانه زنی کنند. بنابراین بعید است که رهبران طالبان لحظه ای خود را در جهان غم های بیکران و سنگین آن مادر و آن خواهر قرار بدهند که کار و سرمایۀ زنده گی او را از آنان گرفته اند و دروازه های مکتب ها را برروی میلیون ها دختران آنان بسته اند. این بی دردی و فرار طالبان از زیر بار مسئولیت سبب شده که هیچ گاهی نمی توان حتا به حسن نیت آنان در مورد افغانستان و مردم آن باورمند بود و به این دل خوش کرد که روزی با تشکیل حکومت همه شمول و زمینه سازی انتخابات افغانستان را مردم آن باز خواهند گرداند. امید می رود که جهانیان از وعده های فریب آلود طالبان و کشته شدن الظواهری درس های آموزنده ای گرفته باشند. جهان نباید اشتباه بکند و طالبان را به بهای پای نهادن بر گلو های میلیون ها زن و مرد افغانستان به رسمیت بشناسند.
گروههای تروریستی در واقع پاشنه های آشیل اند که اکنون نه تنها بر گرده های مردم افغانستان؛ بلکه برسینه های سراسر مردم جهان سنگینی می کنند و خطری بالقوه برای کشور های منطقه و جهان هستند. هرگاه کشور های جهان این را دست کم بگیرند و در دام فریب و خم خم رفتن های طالبان اسیر شوند؛ منتظر عواقب ناگوار آن باشند؛ زیرا تروریزم مکتب هراس افگنی و انسان دشمن و تروریستان مار های افعی اند که تنها با زهر پاشی آرام می گیرند و بس. کشته شدن ظواهری در شیرپور کابل از پیوند آهنین و رابطۀ ناگسستنی میان گروه های تروریستی پرده برداشت و نشان داد که گروه های تروریستی سکه های چند رخ اند و با جا عوض کردن در هر روی خطرناک تر و حشتناک تر می شوند. در قاموس تروریزم عبور از هر گونه خط سرخ مجاز پنداشته شده و در قاموس آن هدف هر از گاهی وسیله را توجیه می کند. از این رو تروریستان استفاده از هر ابزاری را برای رسیدن به اهداف شان قابل توجیه میدانند. استفادۀ ظالمانه از دین ومذهب و شریعت و قوم نخستین ابزار ها برای رهبران تروریستان است و گاهی هم با رویکرد های تکفیری کشتن افراد بیگناه را مشروع می پندارند. تروریستان و رهبران آنان بیشتر افراد عقده ای و تلقین شده اند که بوسیلۀ شبکه های استخباراتی شست و شویی مغزی شده و زود از خود بیگانه میشوند. این از خودبیگانگی به از خود بیگانگی ملی و اعتقادی بدل می شود و حتا حب وطنی را از آنان گرفته است. از این رو رهبران تروریستان احساسات ملی و اعتقادی شان را از دست داده و تنها کشتار و ظلم ومردم آزاری است که رهبران آنان می توانند در جغرافیای آن احساس آرامش نمایند. این ویژه گی ها دست به دست هم داده و تروریستان و رهبران آنان را به افراد جبون و ترسو بدل کرده است؛ اما این بزدل ها ازهیچ گونه ستم و اذیت و آزار در حف مردم افغانستان دریغ نمی کنند. چنانکه ما شاهد هستیم که چگونه رهبران طالبان خلاف ادعای دینداری و وطن دوستی پس از کشته شدن الظواهری یک باره از کابل فرار کردند. این فرار سینماهای اصلی رهبران طالبان را به صورت شیاطین یکباره به نمایش گذاشت و از نظر ها غایب شدند.
یاهو ٢٠ اسد ١٤٠١ جاودان
 
نويسنده: مهرالدین مشید