افغان موج   

ماه گذشته در کابل مهمان یکی از دوستان بودم. در جریان قصه های غم انگیز از داخل و برون کشور، برایم از نشریه های مختلف یاد کرد و یک شماره "دنیای زن" را که ویژه هشتم مارچ روز همبستگی زنان جهان بود، پیش رویم گذاشت.

 
نشریه را نگاه کردم. در بخش اشعار که با عنوان "زنان صلح را میسرایند" آراسته شده بود، نگاهم در کنار سروده های شاعر زنان دیگر به سروده "غـــروب" از خودم افتاد.
در برگه پایانی "دنیای زن" اسم و شماره تیلفون خانم گلالی حبیب در نقش سردبیر نشریه دیده میشد. این نام برایم خیلی آشنا بود، سخنرانیها و برخی گفته هایش را شنیده و خوانده بودم. این بار خواستم در مورد کارکردهایش با او صحبتی داشته باشم. برایش زنگ زدم. صدای مهربانش از آنسوی تیلفون مرا بیشتر علاقمند به ملاقات ساخت. برای فردای آن روز در خانه شان قراری گذاشتیم.
سر ساعت به منزلش رسیدم. او نیز چشم انتظار بود و با دیدنم چنان مرا در آغوش گرفت که گویی پس از سالها مسافر گمشده اش برگشته باشد. خوشی از چشمانش میبارید. من نیز مات ماندم و در دل با خود گفتم : "وطن، هموطن، خواهر، صمیمیت" و شاید فراوان چیز های دیگری که در دنیای غربت یا نیستند یا کم پیدا اند.
آن روز همه این ارزشهای والا را در وجود گلالی حبیب شگوفاتر یافتم. بیگانگی از من کوچیده بود. بار دیگر در وطنم بودم. آغوش گرم خواهر عزیز هموطنم انجماد غربت را در من میشکست.
از هر دری صحبت کردیم. او پس از هر جمله اش به تکرار میگفت: "خرسندم که فریبای عزیزم در کنار من است." علاقه داشتم از او و تجربه ها و کارهایش بیشتر بشنوم.
گلالی حبیب در سال 1334 خورشیدی در شهرآرای کابل در یک خانواده روشن اندیش چشم به جهان گشود. یازده سال داشت که مادر را از دست داد و از آن پس سرپرست و نگهبان برادر یک روزه و دو خواهر کوچک گردید. البته، در کنار آنکه توجه بیشمار به برادر و خواهران داشت، به درسهای مدرسه نیز میکوشید. بدون احساس خستگی به کارهایش میرسید و دانش آموز اول لیسه ملالی بود.
در نوجوانی در بازیها با همسالا نش سهم نمیگرفت، زیرا هوش و حواسش به سوی برادر و خواهرانش بود.
زمانیکه پدر بار دیگر ازدواج کرد، دیگر توجهی به فرزندان دور مانده از مادر را نداشت. گلالی از همان زمان دست به قلم برد و آغاز کرد به درج کردن خاطرات و نابرابریها در دفترچه خاطراتش. در واقع، سیما و روان یک دختر جوان در او مرده و پژمرده بود. برگ برگ دفترچه پر از خاطره ها و دردهایی بودند که سالها او را در خود میفشردند.
او نگاشته بود زمانیکه با برادر و خواهران قد و نیم قدش مدرسه میرفت تا چه حد مورد تمسخر همسالانش قرار میگرفت. گلالی و آن سه تن دیگر مدتی در خانه عموی شان بسر میبردند. چه فضای خانه پدر برای شان تنگ و تنگتر شده میرفت.
از زبان عمو نیز بارها زخم خورده بود. همواره این جمله ناخوشایند در گوشهایش طنین می افگند: "اینجا یتیم خانه نیست." گلالی آن همه را مینوشت و برگهای دفترچه اش را که آهسته آهسته بیشتر و بیشتر میشدند، رویهم می انباشت. عزیز ترین دوستانش قلم و کاغذ بودند.
لباسهای مدرسه اش را همصنفانش تهیه میکردند. مسئولین مدرسه به بهانه هدیه او را کمک مالی مینمودند. چون دوشیزه پر کار و خیلی با استعداد بود، همیشه از جانب آموزگاران تشویق میشد.
به اینگونه سدهای دم راهش را میشکست و بیهراس پیش میرفت. هر روز استوارتر از پیش گام برمیداشت.
بیشتر مطالعه میکرد و شعر میسرود. در کلاس دهم مدرسه بود که نامه یی با عنوان "دردی از دردها" نوشت و آن را به مجله ژوندون فرستاد. سروده هایش نیز زینت بخش نشریه ها میشدند.
زمانی از نهایت بیچارگی نامه یی به مطبوعات فرستاد و جویای رهنمایی و کمک شد. در جواب، نامه های بیشماری گرفت. بسیاری از خانواده ها آماده پذیرش و سرپرستی او و فرزندان از مادر مانده اش گردبدند.
در همان زمان بود که خانم شکریه رعد، فوزیه شهرزاد و رهنورد زریاب او را به یکی از خانواده های خوب شهر سپردند. گلالی زندگی را از نو در جمع خانواده مهربانی آغاز کرد.
او دانش آموز ممتاز مدرسه بود. در سال 1350 خورشیدی خود را در جمله دوشیزگان بر گزیده سال کاندید کرد و از میان 300 کاندید درجه پنجم را به دست آورد. برگزیدگان آن روزگار عبارت بودند از: فاطمه اختر ، زهره یوسف، سایره نور ، بهار بهار ، انیسه لطیف و گلالی.
دوشیزگان از جانب دختران شاه به هوتل انتر کانتیننتل دعوت شدند، زیرا قرار بود برای شان جوایزی داده شود. گلالی لباس مناسب آن دعوت را نداشت ولی به کمک شکریه رعد توانست در آن جمع اشتراک کند. او پیش از رفتن به محفل فرهنگ دانستنی ها را درج حافظه نموده بود تا به سادگی به ارائه پاسخها بپردازد. در خاتمه، به دوشیزگان تکتهای پرواز به ایران هدیه گردید اما گلالی را شایسته آن سفر ندانستند.
گلالی حبیب از خاطره هایش میگفت: "روزی دیدم که طالبان خانم بارداری را دشنام میدهند. پس از لخظه کوتاهی متوجه شدم که آنها از موتر پیاده شده و خانم را به زمین افگنده مورد لت و کوب قرار دادند. با دیدن این صحنه رقت انگیز، خواستم به آن خواهر هموطنم کمک کنم. در نتیجه خودم نیز لت و کوب شدم. آنها پایم را شکستند اما با پای شکسته توانستم خانم را به بیمارستان برسانم."
گلالی زمانی همچو دیگر هموطنانش به پاکستان مهاجر شده بود. از آنجایی که علاقه زیادی به نوشتن داشت، با یکی از نشریه های سیاسی آنجا آغاز به همکاری کرد. به گفته خودش: "زمانی متوجه شدم که در آن نشریه به شخصیتهای بزرگ فرهنگ افغانستان مانند استاد واصف باختری، پوهاند جاوید، داکتر صبورالله سیاه سنگ، داکتر اکرم عثمان، سپوژمی زریاب، لیلا صراحت روشنی و دیگران بی احترامی میشد. نمیتوانستم چنین کاری را تحمل کنم. آخر من با خواندن نوشته ها و سروده های آنها زنده ام. من شبهایم را با نوشته های سیاه سنگ روز میکنم، در نوشته های او احترام به انسان را مییابم و به همین ترتیب در کار بسیاری دیگر از هنرمندان وطن. همان بود که همکاری ام را با آنها بریدم.
سرانجام، آنها نیز در برابر من جفایی کردند، زیرا از تاریخ دنباله داری که در حدود 700 برگ نوشته بودم، کمتر از نیمه اش برایم مسترد شد و بقیه را به من ندادند. همچنان از چند داستانی که برای شان داده بودم، حتا سطری هم به دستم نرسید.
قلم را بزمین نگذاشتم و به نوشتن ادامه دادم. در سال 2004 همکاران نشریه "شــفق" و به خصوص خانم فرزانه حسینی از من خواست تا در امور آن نشریه سهم بگیرم.
سیزده شماره را پیش بردم، و آهسته آهسته متوجه شدم که این یکی نیز فرق چندانی با آن نشریه سیاسی دیگر ندارد. ّبیدرنگ همکاری ام را با آنها نیز بریدم و در همان سال کمیته مشارکت زنان را بنیان گذاشتم که یک سازمان آزاد برای مبارزه زنان در مقابل نا برابریها بود."
گلالی حبیب در سال 2006 نشریه "دنیای زن" را بنیان گذاشت که صاحب امتیاز آن نیز خودش میباشد. به گفته او این نشریه مستقل و غیر وابسته به سازمانها و گرایشهای سیاسی افغانستان و برون مرزهاست.
او میگوید: "بیهراس خواهم نوشت و بیهراس در مقابل بد بختیها ی زنان همچو یک سپر خواهم استاد." گلالی حبیب خود را در عضویت با پارلمان نیز کاندید کرد که از جانب دولت رد گردید. او میگوید: "زمانی که خانمی با چوریهای طلا و موی مصنوعی در پارلمان برای سخنرانی دست بالا میبرد ، رنج میبرم."
گلالی حبیب همکاری وسیع و روابط متقابل با زنان ایران، تاجیکستان ، ازبکستان و ویتنام دارد . او در سال 2008 کنگره "خانه زنان شـــرق" را ایجاد کرد که باز هم جدا از جنبشهای سیاسی و وابسته میباشد.
در نقش عضو کوشای جبهه مشارکت سیاسی و فعال حقوق زن، آغاز فعالیت سیاسی زنان در افغانستان را، فعالیتهای سیاسی ملکه ثریا خانم شاه امان الله دانسته میگوید: "ورود زنان در عرصهً سیاسی تاریخ کشور سابقه طولانی دارد ولی به گونه آشکارا پس از سال 1919 را میتوان منحیت نقطه عطف نشانی کرد."
گلالی به این باور است که فعالیتها و بر نامه ها برای زنان، در شرایط امروزی افغانستان کارآیی کمتر داشته و مشکل آنها جدیتر از مسایل نمادین است. برای حل هر دشواری باید کارهای اساسی صورت گیرد. چنانکه دیده میشود با افزایش ناامنی در کشور و قدرت یابی شورشیان در بسیاری از مناطق تهدید به فعالیتهای زنان افزایش یافته است. موارد روزافزون خودسوزیها، تهدید و ترور خانمها و مخصوصاً محو فزیکی آنها از صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی نگرانیها و در نتیجه مسئولیتهای زنان را بیشتر از پیش ساخته است."
 
فـــــریبا آتش صادق
کابل، پانزدهم مارچ 2009
با درودهای فراوان صحت و سلامتی برای خانم گلالی حبیب .