افغان موج   

روز صد وپنجاه و دو جنبش مردم ایران...

کنفرانس امنیتی مونیخ کنفرانسی است در دست بخش خصوصی که در زمینه سیاستهای امنیت جهانی فعالیت میکند. این همایش هرساله در ماه فوریه در هتل بایریشر هوف در مونیخ آلمان برگزار میشود. در کنفرانس مونیخ تصمیمی گرفته نمیشود و صرفاً ویژهٔ اظهار نظر، رایزنی و دیدارهای سیاسی است. به دلیل تشابه کمی و کیفی و بازتابهای آن با مجمع جهانی اقتصاد، به داوس امنیتی نیز شهرت دارد

.

رضا پهلوی وارد سالن کنفرانس مونیخ شد.همه حاضران به احترامش بلند کف زدند. رضا80 درصد ایران را میدید که برایش کف میزنن! قدمهایش به صلابت یک شاه بود. حضار مستمر تشویقش میکردند. تاریخ بعد از ورود رضا پهلوی به نشست امینیتی مونیخ وارد فاز جدیدی شده بود. آفتاب در شرق غروب کرد. حاضران در کنفرانس فریاد میزدند شاشید شاه! آخه زبانشان فارسی نبود و جاوید شاه را نمیتوانستند بگن. عده ایی مشغول ریختن اشگ شوق بودند...

یکی از حاضران از نفر بغلی پرسید این مگه کیه ؟

 

دومی گفت: این رضا پهلویه. میگن چند هزار چماقدار طرفدار داره. یادش به خیر اون قدیمها کودتاها برکت داشت با صد چماقدار و یه شعار جاوید شاه ،50 سال خیالمون راحب بود. حالا اون100 چماقدار رسیده به3000 ، تازه علاوه بر جاوید شاه یک شعار اضافه شده ، مرد ، میهن ، آبادی... کلا زندگی خیلی سخت شده. همه چی تورم داره حتی کودتا....

اولی: مگه شاه رو خودمون44 سال پیش نکردیم توی گونی فرستادیم قاهره ؟

دومی: چرا. این پسر همونه. ولی اینا اینقدر فهم ندارن یا دوست ندارن یادشون بیاد ما با باباش چه کردیم. اگه شاتس بیاریم بتونیم یه جور دیگه اینو بندازیم ،50 سال دیگه راحتیم. یه کم سخته.

دومی: ولی تاریخ که برگشت نداره...

اولی: تاریخ نداره ، ما که داریم همه چی دست خودمونه... تلاشمون رو میکنیم. ما50 سال با کارت سلطنت و50 سال با کارت دین چلو رفتیم ، باباش رو با باتوم و کودتا چپوندیم. خمینی رو با وازلین جا زدیم و میدونیم اینا دیگه جدا جدا اعتبار ندارن. ولی همین تاریخ مصرف گذشته های اسقاطی رو با هم قاطی میکنیم شاید به امید خدا یه چیزی از توش درآومد و50 سال دیگه خوش به حالمون بشه. اسمش هم میذاریم شهبر! آخه ما خیلی زبلیم.

 

اولی: حالا واسه چی اینقدر دست میزنیم ؟

دومی: باید باورش بشه مهمه ، تا کارمون پیش بره.

 

در همین لحظات ملکوتی رضا پهلوی از خواب پرید و دید یاسیمین داره گوشه آشپزخونه شلغم رنده میکنه. ننه رضا سرما خورده بود و پزشک دربار شلغم رنده شده تجویز کرد تا بوخور بده. یک لیوان ویسکی هم کناردست یاسمین بود و هی غُر میزد که این چه زندگی شد ؟ فکر کردم عروس اینا میشم تاج میذارم سرم...

 

رضا گفت: باز که داری غُر میزنی زن. یه بار شد به خاندان پهلوی گیر ندی ؟ ناسلامتی ما از قبل از کشف و تاریخ آمریکا بودیم و هی منشور میزدیم واسه فروش...اگه خوابم رو برات تعریف کنم که پشمات میریزه! تو مونیخ همه کف کرده بودن...

 

یاسیمین اصلا به رضا گوش نمیکرد داشت با موهای سرش بازی میکرد و هی ویسکی میزد و در ذهن با خودش حرف میزد که حالا که از تاج خبری نیست لااقل شعر بگه و شاعر معروفی بشه. شیشه ویسکی به نیمه رسید که یا سمین تیتر کتابش را یافت! آش منگلا...

یاسیمین با خوشحالی از کشف شاعرانه خودش ، به رنده کردن شلغم ادامه داد.

 

 

www.daadkhast.org

 

اسماعیل هوشیار

16.02.2023