وجدان به مفهوم دانایی درونی و قدرت شناخت و یا درک حقیقت در برابر باطل٬در ماهیت عدالت و پدیداری وجدان جمعی٬چون عدالت اجتماعی در خدمت انسان و انسان گرایی٬روح حقوق می باشد.
زمانی سیدجمال الدین افغان٬جوامع غرب و شرق را٬تطبیق می دهد و می گوید: «در غرب رفتم اسلام دیدم نه مسلمان و به شرق برگشتم مسلمان دیدم نه اسلام»
یعنی در جوامع سنتی٬روح دین همانا وجدان از مبانی عقلانیت٬محتوای افکار مردم نیست٬بلکه سنت و تکرار عمل و تقلید اعمال و گفتار٬در وجود توده ها٬موتور تفکر و تحقیق را٬خموش نموده است.
راه حل:
هر زمانی در جامعه سنتی٬فلسفه در بسترهای جامعه٬راه پیدا کند و سوال و تحقیق٬مدعیان دانایی و صاحبان دین را٬به چالش منطقی و استدلالی بکشاند: وجدان و عدالت از درون انسانی در خدمت انسان ها٬نهادینه می گردد.
و این رسالت روشنفکری٬مسوولیت وجدانی هر صاحب فکر می باشد٬که فکر می کند و زمانی انسان فکر نکند٬آزاد نیست و جز اطاعت از آمر و وظایفه شناسی بی وجدان٬فلسفه وجودی دیگر ندارد.
بیت:
مشکلتراشی نفس، راهگشای حکمت بین
نطق بی نمک دارد، لفظ بی جان زاهد
«فقیری»

