افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

سیدموسی عثمان هستی                                                                    ۲۳دسامبر۲۰۱۳

بر دادخواهی با خدا دادگان ظالم ستیزه کنید

کاغذ و فرمان کرزی  با دست خود ریزه  کنید

آن امیری که ظالم  بود و استفاده جو از دین

بوی بد  دور و فضا را چ وبوی  خربوزه  کنید

عنوانی را که امروز درسر یک نوشتۀ خود آقای مهرین داده و با جرأت گفته با "خدا دادگان"ستیزه کنید! بازهم بگویم هوشیاری نویسندگی به خرج داده ویا ترسیده"خدادادگان "را دربین دوعلامۀ غدۀ سرطانی قید و قرار داده، بازهم به استاد مهرین آفرین می گویم.

 اگر امیرعبدالرحمن خان زنده نیست، هواخواهان او و ادامه دهندگان سلطنت هنوز زنده اند، هرگاه زبان قلم درقسمت امیرعبدالرحمن خان دراز شود، وطن فروشان و شاه طلبان زبان قلم را می برند و به سوسایت بم می گویند که این برضد پشتون است تن او را با بم ریزه کنید و یا اگر بگویم که امیرکلکانی نام اطرافیان چپاول گر خود را عیارمانده بود، با کنده سنگ مانند تلخان که من هم تلخان خورهستم او را می زنند.

من چرا گفتم من هم تلخان خورهستم؟

 علیخان غازی تتمدره ئی را امیر دوست محمد خان خان تلخان خورمی گفت ومن به پنج پشت به علی خان از طرف مادرمی رسم.

اسناد ایکه توسط  وزیر محمد اگبرخان از تبراق موهن لال نوکر انگلیس کشیده شد، درآن اوراق به قسم توهین ازعلیخان تتمدره ئی به نام خان تلخان خور یاد شده بود. وزیر محمد اگبرخان به خاطر خوشی علیخان غازی، موهن لال را تحدید و جزا داد، وقتیکه علیخان خبرشد، به وزیر محمد اگبرخان گفت چرا به موهن لال جاسوس سرمن توهین کردی، من به تلخان خوری خود افتخارمی کنم، دیروز شهزادۀ غور بودم و امروز ریش سفید تلخان خورمانند هموطنان خود می باشم، به دیروز خود هم شکرمی کنم و به امروزخود هم. همان بود که وزیرمحمد اگبرخان دیگر باعث اذیت موهن لال نشد، ولی موهن لال که دوباره به هند برتانوی رفت، دو جلد کتاب تاریخ نوشت و از جنگ قعلۀ علیخان و کشته شدن یک انگلیس توسط  صحبت خان طلایی، پسرعلیخان یاد کرد.

چون این کثافت ها نمی دانند که بسیاری از شاهان نوکرمنافع خود و باداران خود بودند، نه در فکرمنافع ملت و آنچه در بقای سلطنت نقش داشت، از آن منافع حمایت و پشتی بانی می نمودند.

وقتیکه می گویم امیرعبدالرحمن خان از کسانی حمایت می کرد که زیر دول او و استعمار می رقصیدند، باید ثابت کنیم که شاه مربوط  یک خانوادۀ اشراف بود و بی عدالتی را به خاطر منافع خود و بقای سلطنت خود استفاده می کرد و پاه شاه که از بین توده ها هم برخاسته باشد، مرتکب این جنایات می شود، چون مقام و کرسی قسمی سر زمامداران تاثیر خود را دارد که عدالت خواهی آنها را زیرسوال می برد.

امیرعبدالرحمن خان را ضیأ الملت ودین می گفتند و امیرکلکانی را خادم دین رسول الله می گفتند، هر دو به نام دین و دین داری حکومت می کردند،همان طوریکه اطرافیان ظالم خود را امیر عبدالرحمن خان به خاطر بقای سلطنت حمایه می کرد، امیرکلکانی هم دار و دستۀ بیسواد خود را به خاطر منافع خود و ادامۀ سلطنت حمایه می کرد.

چون بحث طولانی می شود اگرهوا خواهان این دوشاه مخالف استدلا ل من باشند، من می توانم نه یک مثال و دومثال بیاورم، بلکه میتوانم صدها مثال از بی عدالتی این دوشاه دین پرست بیا ورم.

ولی بازهم مثال دیگری از قدرت طلبان شرف باخته می آورم.

 جنرال رشید دوستم و احمد شاه مسعود، گلب الدین و یا ربانی، اینها کسانی بودند که بی ناموس وشرف باخته های تاریخ زده را حمایت به خاطر منافع خود در جنگ داخلی کابل می کردند، چنانچه حضرت مجددی که رذالت پیشه است، به خاطر بقای خود دوستم را خالد بن ولید خواند. روزی من از او پرسیدم حضرت صاحب شما چطورنام یک دزد آدم کش و قاچاق بر جاسوس را با خالد بن ولید سردار سپاه اسلام تشبیه کردید. او خنده کرد و گفت همان طوریکه خالد بن ولید در جنگها سربریده، این هم هزاران سر را در جنگ ها بریده، من شمشیرزنی خالد و دوستم را مقایسه کرده ام.

 اینها به خاطر رذالت خود به هر چیز دلیل دارند که منطقی باشد یا غیر منطقی. مثلاً تا زمانی که دوستم با مسعود بود، کافر بود، گلیم جم بود، اما وقتیکه با گلب الدین رفت، سردار قشون و مسلمان بود.

روح مطلب دراین جا است که آیا خدا آن قدر بی عدالت است که بیگناه و ناتوان را در دست ظالم و خدا ناترس می دهد و ما شعر یک شاعر احمق را قبول کنیم که گفته بود:

 با خـدا دادگان ستیزه مکـن

که  خدا دادگان را خدا  داده

آیا خدا ایکه از ظالم و خدا ناترس حمایه می کند، خدای عالمیان است وکسانی که ظالم هستند و خدا از آنها حمایت می کند، با آنها ستیزه صورت نگیرد؟

مارشال فهیم یک انسان دزد، قاچاق بر، خدا ناترس و قاتل ملت افغانستان بوده، مانند شاه، داوود، رهبران حزب دموکراتیک خلق، مجاهد، طالب، دولت کرزی،

 اگر این اشخاص را هر چیزخدا داده باشد که سبب رذالت شده، آیا در برابر آنها ستیزه و قیام نشود؟

بعضی علمای درباری میگویند که این یک حکمت خداوندی است که دست ظالم  را خدا می گیرد و حمایت می کند و امتحان می نماید.

اگر خدا این قدر فهم نداشته باشد، از آینده و خصلت انسانی بندۀ خود آگاهی نداشته باشد، ادعای خدایی کرده می تواند؟

آن حکمت کدام حکمت است که تاحال تشریح نشده است که قیام و ستیزه علیه خدا دادگان، یعنی شاه پرستان، داوود پرستان، حزب دموکراتیک خلق، مجاهد، طالب، حکومت کرزی و استعمارگران درهر وقت، فرض می باشد و با این رذالت هاتوجه دینی کرده نمی توانیم؟