افغان موج   

عده ی مقامات رهبری گرو های سیاسی به عقده کشایی به توهین  همدیگر پرداخته  و دلهای هزاران هموطن ما را رنجور می سازند.آن‌ها  در نشست  حزبی و رسمی خویش چرند می‌بافند و یاوه میگویند.

شگفت اور است مقامات بلند رتبه با این یاوه گویی مبادرت می ورزند و بسی از شخصیتهای دلسوز و کار کن را به نظر پردازی خود نکوهش و بد گویی میکند و می خواهند چتلی های خویش را بالای همدیگر اندازند.

آن‌ها با سخنان بی مسوولیت خود  اسباب بد بینی و نفاق اقوام و ملیتهای با هم برادرشده و فاز جدید جنک و خونریزی و بد بختی را بر تن رنجور ملت عذاب کشیده ما رویکارمی سازند.

 

و انهائیکه سالها زیر اداره و اراده ی دستگاه جهمنی ای ،اس ، آی بودند و هنوز زیر دهل و سرنای آن می رقصند با تبانی برتری خواهان آن نا سزامی گویند و حرفهای پست و بلند را در هوا می گردانند

جنرال دوستم که سالهادر خدمت مردم بوده و در سرکوب اشرار و طالب و داعش که دشمنان میهن اند نقش برازنده دارد وهمین اکنون بمثابه یک سرباز علیه دشمنان قرار دارد ،عده ی  برتری جویان اورا به مهر نسل کشی عده ی به تضعیف ساختن رقیبان سیاسی تاپه می زنند...

البته جنرال دوستم از یک ملیت بزرگ اوزبیک است و به صدایش همه می ایستند و برایش ادای احترام می‌کنند و امروز در میان مردمش هیچ رهبری دیگر انرا همسری کرده نمی تواند.

روی سیاست زشت انگلیس (تفرقه بینداز و حکومت کن) و از زمان عبدالرحمان خان افکار ناروای برتری جوی و تفرقه اندازی آغاز یافته و با تأسف ان رویش نا پسند را تعقیب میکنند.مردم عادی و بی‌سواد به چنین  مسایل زشت آشنایی ندارند اما  عده ی  این مرض ساری را ترویج می نمایند و آتش را شعله‌ ور می سازند...

بهتر است اقوام و ملیتهای با هم برادر در مقابل همه ای نا درستی ها و نا برابری ها زور گویی ها در یک صف واحد ایستاده شوند و برای کسی فرست ندهند که درون شان رخنه ایجاد نمایند و چون شاه مطلقه بر آن‌ ها حکوکت کند. در شمال افغانستان اوزبیکها ؛تاجکها؛ هزاره ها و پشتون ها چون برادر حیات بسرمی بردند و از برکت زور گویان  همن اکنون در تلاق سر همدیگر می زنند.

و  در میان اوزبیکها و تاجکها درز ایجاد نمودند و میخواهند این درز را تا گریبان برسانند.

به ملیتها و اقوام یاد اور می‌شوم که از خواب بیدار شوند و از اندیشه و تفکر سالم بهره مند گردند و به چند دزد و ریا کار دروغ باف و چپاولگر فرصت ندهند که آن‌ها را شکار و تا ابد روی شانه هایشان سوار شوند و سیطره خویش را ادامه دهند...

 

 در اخیر یک قصه میخواهم بنویسم: از قضا مردم  یک قریه با مشکلات روبرو شدند و از محل تمام اهالی قریه به جای دیگری مهاجر شدند. قریدار ، ملا و ایشان قریه در جستجو اذوقه شدند و از طالع نیک یک کوزه طلاه یافتند.انها مصروف شمارش تنگه های طلاه بودند که رهگذری رسید و جریان را دیده خود را شریک طلا  ساخته چشم به صاحب شدن تمام طلا  دوخت. شخص رهگذر ملا و ایشان را فراخواند برای آنها گفت: ملا پیام خدا را به بندگانش میرساند و ایشان اولاد پیغمبر ماست. این قریدار چی کاره است که از طلاه سهم ببرد. رهگذر در اتفاق با ملا و ایشان قریدار را کشت. سپس رهگذر ایشان را گوشه کرده گفت تو اولاد پیغمبر استی حق داری طلا را ببری  ملا چه کاره است؟ رهگذر  در توافق با ایشان ملا را نیز کشتند . باقی ماند ایشان و رهگذر و طلا  رهگذر به فرق ایشان زد و انرا کشت و طلاه را با خود برد.

 آن رهبران نا آگاه خوب میدانند حکومت اسلامی مجاهدین  با سگ جنگی  هیولای آن‌ها را زیر پا نمود هر کدام به غار های پناه بردند.و در صورت ادامه این (پلته چراغ) ها آن سرنوشت نصیب شان شده و تا ابد نفرین خواهند شد.

هموطنان عزیز: اتحاد یگانه وسیله خوشبختی مردم ماست انرا عزیز داریم تا فرزندان ما با مهر محبت همدیگر زندگی کنند.

 

امان معاشر خبرنگار آزاد