افغان موج   

علل انحطاط مسلمانان

با وجود قله های پیشرفتی که دیروز امت اسلامی آن را در عرصه‌های سیاسی، علمی، هنری، ادبی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی پیموده و طی کرده بود و قلب خود را مملو از ترقی و موفقیت های مزید و روح خویش را با فتوحات مدنیت و ایجاد و ابداع تمدن‌ها عجین ساخته بود؛

اما چیزیعجیب، غریب، متضاد، گاهی‌ هم شگفت‌انگیز و زمانی‌ هم اشک‌آور، این‌که امروز امت‌ اسلامی از اوج قله‌های موفقیت سقوط کرده، در نهایت ضعف و عقب ماندگی قرار گرفته و در اوج بیچاره‌گی و خسته‌گی دست و پنجه نرم می‌کند. بدون شک و تردید این عقب‌زدگی/ماندگی و انحطاط دارای علل و عوامل مؤثر و مهمی بوده، که هر دانشمند به نوبه‌ی خود آن را موشکافی و کنجکاوی نموده و در این مورد نظریات خویش را اظهار نموده‌اند. ظاهرن بسیاری از علما و دانشمندان عوامل ذیل را علت عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان دانسته‌اند:« بروز اختلاف و تفرقه میان مسلمانان، کنار گذاشتن زنان از فعالیت و کار، نبودن تطابق میان گفتار و کردار، استفاده نکردن از علوم عقلی و تجربی، کم بودن فعالیت و کار میان ایشان و...». اما بنده خواسته؛ تا دو گزینه‌ی از عوامل مذکور را با موشکافی و کنجکاوی عمیق و دقیق، تحت تحقیق و بررسی قرار داده و رهگشایی های را برای خارج شدن از این بنبست ارائه نماید. در قدم نخست بنده گزینه «اختلاف و عوامل آن را همراه با راهِ حل‌ها مناسب» تحقیق و بررسی نموده و بعدن به موضوع «استفاده نکردن از علوم عقلی و تجربی» پرداخته، علل و عوامل و روشنایی های مورد نیاز را دراین مورد نیز ذکر نموده است. به امید این‌که شما عزیزان از آن بهره‌مند شویید.

 با وجود این‌که اسلام در قرون متمادی دارای نظام ‌های قدرت‌مند بوده و در اوج شکوه‌مندی و ایجاد تمدن‌های بزرگ، در جهان نقش زیبا و بسزایی را بازی کرده؛ اما چیزی عجیب، غریب، متضاد، گاهی شگفت‌انگیز و زمانی‌ هم اشک‌آور، این است، که در این سال‌ها (اسلام) در نهایت‌ضعف و سطح پایینی از پیش‌‌رفت و قدرت قرار دارد. این عقب‌زدگی/ماندگی و انحطاط، داری علل و عوامل مهم و گوناگون بوده، که دانشمندان اسلامی و غیراسلامی هر یکی به نوبه‌ی خود، آن ‌را کنجکاوی نموده و تحت تحقیق و بررسی قرار داده و بسیاری از عوامل متعدد داخلی و خارجی را که خیلی تاثیر عمیق و زیادی را از قبیل«اختلاف، دوری از تعلیم و آموزه‌های اسلامی، کنار گذاشتن زنان از کار و فعالیت، کنار گذاشتن عمل و جدایی میان گفتار و کردار، نبود آزادی عقیدتی و سلب آزادی فکری، استفاده نکردن از علوم عقلی و تجربی، چسپیدن به امور بی فایده و مزخرف، آلوده ساختن اسلام، با خیالات و خرافات و...» بر این موضوع داشته ذکر نموده‌اند. که ما دو عامل بزرگ و عمده‌ی آن را که تاثیر و رابطه‌ی خیلی عجیب و بیش‌تری را که با این موضوع دارد مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم.

 

 1- اختلاف:

 در قدم نخست خیلی زیباست؛ تا این موضوع را با سخن دانشمند بزرگ کشور سید جمال الدین «افغان» شروع نماییم:«من تمام شرق را سیر کردم؛ تا درد آن را پیدا نمایم، بعد از چندین سال پی بردم که شرق فقط با یک درد بی دوا دست و پنجه نرم می‌کند، که آنهم فقط و فقط اختلاف است.» دقیقاً! بدون شک اختلاف زهری‌ست در قلب اسلام که به پاد‌زهر‌ی قوی و کشنده‌ی ضرورت دارد. در حقیقت علما و دانشمندان زیادی، اختلاف و تفرقه‌‌پردازی را عامل بزرگ ضعف مسلمانان قلم‌داد نموده از جمله این دانشمندان، موسی صدر بر این موضوع تاکید زیادی ورزیده و آنرا سبب ضعف و عقب‌ماندگی مسلمانان اعلام نموده و در عین حال آن را شر محض برای کشور های اسلامی، می‌داند. وی می‌گوید:« بدون شک نظام های فرقه‌ای «شر محض» برای کشورهای اسلامی محسوب می‌گردد»(صدر، ج 3، ص 70). موضوع را که در این‌جا باید یاد آور شوم این است، که هدف از اختلاف، اختلاف سیاسی و فرقه‌ای است، نه اختلاف فکر و اندیشه؛ اختلاف فکر و اندیشه خود خیر مطلق و گامی به سوی پیش‌رف و ایجاد تمدن محسوب می‌گردد. اما ساختن احزاب های متنوع و متعدد و ایجاد فرهنگ‌ اختلاف سیاسی و متفرق بودن، نبودن زیر چتر یک دولت و حکومت اسلامی، تبدیل شدن حکومت مقتدر و بزرگ اسلامی به فرقه های متعدد بزرگ ترین عوامل عقب ماندگی مسلمانان محسوب می گردد. اختلاف درخت‌ زهرآگین است که آنرا اسلام چهارده صد سال قبل مشخص نموده و رهروان و پیروان خود را از مسموم شدن و نزدیک شدن به میوه آن هشدار داده بود، درستبرای همین است، خداوند- جل‌جلاله- انسان‌ها را از آن منع نموده و خیلی هم در این مورد تاکید نموده است؛ زیرا اختلاف امر طبعی بوده و انسان‌ها همیش در اختلاف بسر می برند و در عین حال این اختلاف درد مضر و کشنده است، بنابراین خداوند متعال انسان ها و خصوصاً مسلمانان را از آن منع نموده و می‌فرماید:«وَاعْتَصِمُوا بِِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا» ترجمه:« به طور جمعی و یک دستی، بر دین خدا چنگ بزنید در حالی‌که نباید اختلاف کنید»( سوره آل عمران، آیت103) از خلال این آیت و رهنمایی های دیگر اسلام به درست و آشکار معلوم می‌گردد که اختلاف زهر کشنده‌ی برای جهان اسلام محسوب می گردد. یکی دیگری از جامعه شناسان و دانشمندان اسلام به نام دکتر علی «شریعتی» نیز اختلاف را زهر کشنده و درد بی دوا برای عموم مسلمانان خوانده است. وی همچنان اختلاف را مکر و حیله‌ی بیگانگان وو استعمار‌گران دانسته که ایشان بخاطر تحت سیطره و نفوذ قرار دادن کشور های اسلامی، تاراج اموال و سرمایه آنها، در قید و بند نگاه داشتن و به بردگی گرفتن آنها از این تکنیک استفاده نمودند. و در کتاب «چه باید کرد؟» خود چنین می‌گوید:« غربی‌ها برای این‌که بتوانند ملت هایدیگر را تحت سیطره خود در آورند از شعار تفرقه و اختلاف استفاده نموده و پر بها ترین سود را از این طریق بردند»(شریعتی س 1387) در حقیقت اگر این موضوع را به طور درست مورد کنجکاوی قرار دهیم درمیابیم که سخن دانشمند بزرگ خیلی دقیق و پر مفهوم است، واقعن که چنین است، غربی از کاشتن تخم نفاق و اختلاف در میان کشور های اسلامی بزرگترین سود را به نفع خود بردند. درست مانند واقعه‌ی خروس می ماند، همان واقعه‌ی که در در استعمار و تفرقه پردازی در ملت های اسلامی نقش زیبا و بسزایی را بازی نمود. واقعه چنین است، یکی از استمعارگرانانگلیس زمانی خواست برای افراد و زیردستان خود راه های استعمار را بیاموزاند، برای عسکر خود دستور داد؛ تا خروسی را که پیش رو دارد دست‌گیر کند. این عسکر با وجود تلاش فراوان نتوانست خروس را دست‌گیر کند. دفعه‌ی بعد امر کرد تا همان خروس را با خروس دیگر جنگ بیندازند آنها چنین کردند. او دوباره برای عسکر خود دستور داد تا خروس را دست‌گیر کند. این مرتبه عسکر بدون کدام مشقت توانست خروس را دست‌گیر نماید. در وقت بود که بازی شروع شد. این شخص لبخند زد و برای افرار و زیردستان خود چنین گفت:«هر زمانی خواستید که ملت‌ها را تحت کنترل خود گرفته و آنها در بند خود نگاه کنید، فقط در میان ایشان اختلاف و تفریقه را ایجاد نمایید؛ تا مانند این خروس بتوانید آنها را به طور راحت در دام خود بیندازید.» دقیقن! افسون‌گران از این نظریه استفاده نمودند و ملت‌اسلام را به ملت های کوچک و دولت مقتدر اسلام را به دولت های کوچک و فاقد قدرت عوض نمودند. مال و سرمایه آنها را ربودند، منابع طبیعی و نفت آنها را تاراج نمودند، خود ایشان را پارچه پارچه و در جنگ های بین خودی، به نوبه سوزاندن و در نهایت بزرگ‌ترین امپراطوری دنیا را ( امپراطوری اسلامی/عثمانی) را از بیخو ریشه قلع و قمع کردند. بعد از آن تا امروز است که کشور های اسلامی دیگر به قدرت خود بر پا ایستاد نشدن. البته ناگفته نماند در اینبرای این است که انگلیس‌ها زمانی که خواستند امپراطوری اسلامی / عثمانی را شکست دهند، میان مسلمانان مسئله‌ی قومیت و زبان را مطرح کردند، در گوش عرب‌ها کوبیده و همیشه می نواختن:« با وجود این‌‌که خداوند برای شما بر زبان عربی مزیت بخشیده، شما چرا تحت فرمانروای عجم قرار گرفتید؟ شما چرا به این ذلت تن دادید؟» با چنین سوالات و پرسش‌ها عرب ها را وادار ساختند؛ تا در مقابل عثمانی‌ها جبهه بگیرند وسر انجام با ایجاد تفرقه میان ایشان دولت مقتدر عثمانی رو به زوال رفته و با زوال آن قدرت مسلمانان نیز زوال کرد. این است قدرت استعمار و این است قدرت اختلاف در زوال قدرت و ضعف مقتدران. لذا برای اینکه مسلمانان از این حالت ناگوار خود برآیند و به حالت سابق و گذشته‌ی خود برگردند بر آنها لازم است که اختلاف را کنار نهاده و در کاشانه‌ی صلح و دوستی اتفاق و اتحاد بر سر برند. این چیزی که موسی صدر نیز بر آن تاکید ورزیده و این مسئله خیلی جدی دانسته است، او در این مورد چنین می‌نویسد:« بنابر مشکلاتی که نظام فرقه‌گرایی داردلازم است؛ تا این نظام از بین برده شود که مسلمانان بتوانند خود را از این عقب ماندگی/ زدگی برهانند. دقیقاً این نظریه خیلی زییا و ستودنی‌ست، پس باید مسلمانان دست به دست همدیگر داده و یک مشت واحد در مقابل دشمنی اصلی خود ایستاده‌گی نمایند و برای رفع مشکلات مسلمانان و دولت خود به بعترین وجه اقدام نمایند. نپرداختن به علوم عقلی و تجربی.

 

یکی از عوامل ضعف دیگر، مسلمانان نپرداختن به علوم مفید و دانش های علمی( تجربی) بود. مسلمانان در قرن های اخیر به علوم بی‌فایده از قبیل منطق صوری، اختلافات،فقهی، فروعات مذهبی، و... دست زدند و علوم اصلی و مقصود واقعی را فراموش کردند. که در این مورد «ابوالحسن‌ علی الحسنی الندوی» نظریه و اندیشه‌ی خیلی زیبائی دارد. او چنین می‌گوید:« علما و دانشمندان این دوره به هلوم طبیعی و تجربی و علوم مفید و علمی نپرداختن و آن اهتمامی را که به علوم ما بعد‌‌‌‌ الطبیعی و فلسفه‌ی الهی بر گرفته شده از یونانی‌ها داشتند، به این علوم نداشتند. علوم فلسفی یونانی جز شرک و بت پرستی که به زبان فلسفه در آمده بود و پوششی فنی به آن داده بودند، چیزی دیگری نبود سراسر حدس و گمان و افسون های لفظی و بدون حقیقت بود. خداوند مسلمانان را از چنین مباحث و موشکافی‌ها و تجزیه و تحلیل‌ها پیرامون ذات و صفات الهی بی نیاز کرده بود. انا مسلمانان این نعمت بزرگ الهی را سپاس نگزاریدند و قرن های متوالی با چنین علومی سر و پنجه نرم کردند و استعداد های خویش را در مباحث فلسفی و کلامی که هیچ نفعی نداشت و در دنیا و آخرت هیچ نقشی نداشت ضایع نمودند و در عوض از علومی که نیروهای طبیعی را برایشان مسخر می کرد و می توانستند در جهت مصالح اسلام آنها را به کار برند و از آن طریق سلطه‌ی مادی و روحی اسلام را گسترش دهند، واپس ماندند. همین طور شدیداً به مباحث روحی، فلسفه‌ی اشراق و مسائل وحدة الوجود سرگرم شدند و بخش مهمی از وقت، تلاش واستعداد خویش را در راه آن صرف کردند. اما در بخش علوم طبیعی و آنچه مسلمانان دست یافنتد اگر نسبت به دوره های گذشته پر بار تر بود، اما نسبت به فتوحات وسیعشان در دیگر دوایر علمی چندان تناسبی نداشت و به خصوص نسبت به زمانی طولانی که در تاریخ، قدرت را به دست داشتند، آن‌گونه که در موضوعات دیگر شخصیت‌ها و مغزهایی بروز نمود، در این بخش خبری نبود.

جای تردید نیست که کتاب های در زمینه‌ی طبیعیات، هستی‌شناسی و تجارب علمی از خود به جای گذاشتند و اروپا نیز در تجدید حیات علمی خویش آن‌ها را به کار بست و به این چیز اعتراف هم دارد اما با این وصف، این ذخیره‌ی علمی در برابر دستاوردهای فراوان علمی اروپا فقط دردو قرن هفده و هجده، بسیار ناچیز می‌نماید.

هر چند آثار علما و دانشمندان اندلس و حکمای شرق افتخار آمیزند، اما در برابر تولیدات غرب در زمینه‌ی علم، فلسفه، تجربه و ازمایش، از لحاظ کمیت و کیفیت، نوآوری و ابتکار، ژرفکای علمی و مهارت فنی، چیزی نیست.

اگر می خواهید می خواهید دقیقاً میزان توجه شرق اسلامی را به جنبه‌ی روحی و تناسب آن را با جنبه‌ی عملی و تجربی درک کنید کافی است کتاب الفتوحات المکیة ابن عربی را با بزرگ ترین کتاب فلسفه و طبیعیات مقایسه کنید. این جاست که تفاوت چشم گیر برایت روشن می شود که ذوق غالب شرق در چه زمینه‌ی بوده است؟» ندوی، س 1395، ص 190.دقیقاً بدبختی مسلمانان زمانی آغاز گردید که ایشان عقل را به انزوا راندن و راه‌های تقلید و جمود را در پیش گرفتند. در همین وقت بود که عقل و زندگی مسلمانان در بحران قرار گرفته و علوم تجربی نیز مورد استقبال و استفاده قرار نگرفت، علما و دانشمندان اسلام به بحث های خیالی و رویاپردازانه روی آوردند، از مباحث حقیقی و مفید خیلی هم دور شدن، جای حقیقت را خیالات و خرافات پر نمود، علما در عوض تحقیق و موشکافی در مورد علوم تجربی و عقلی به بحث های گزاف مذهبی و بی فایدهآن پرداختن، روحیه تقلید و تحجر بر جبین ایشان غلبه کرده، روح علمی در وجود ایشان جای نداشت، به مسائل علمی و تجربی ارزشی قایل نبودند، به‌ترین و محبوب‌ترین چیز به نزد ایشان مباحثه و مجادله و دفاع از منهج و مذهبی بود که برای خود اختیار نموده بودن، انگیزه‌ی فراگیری علم در میان ایشان پیدا نمی شد و... هزاز مشکل دیگر در این عرصه وجود داشت. یکی از نویسندگان و محققین در این مورد، تحت عنوان -انزوای فکری بشتری برای بنیادگرایی، تقلیدگرایی و عقب ماندگی- چنین می نویسد:«عقلانیت مسلمانان در برابر فضاسازی‌ها و مبارزه‌طلبی هایجدید دچار سراسیمگی و واماندگی شد، و عقب ماندگی فکری و عقلانیت مسلمانان تأثیر بسیار منفی‌ای بر حرکت به سو اهداف گذاشت، طوری که تفاوت میان معیار‌ها و اهداف و میان واقعیت برای هر چشم بینایی کاملن مشخص بود و اهداف مورد نظر به خواب و خیال تبدیل شده و موفقیت‌هاو توانایی های مسلمانان به عنوان یادبود تاریخی از آن یاد می شد» ابو سلیمان، س 1394، ص 99. و هم چنان این نویسنده عوامل عقب ماندگی مسلمانان را تکیه کردن آنها به علوم قواعد و دوری آن از علوم اجتماعی و تجربی می داند. او می گو:«چارچوب فکری و منطقی اسلامی در نتیجه گسست و انفکاک رهبران سیاسی و رهبران فکری اسلامی به وجود آمد، در پروگرام فکر اسلامی و فعالیت های آن و هم چنین در علوم اسلامی و فعالیت های آن انعکاس پیدا کرد، طوری که این علوم از مسیر اصلی خود منحرف شدند و غرق در پژوهش های توصیفی و روایی شدند و منهج لفظیو شکلی و علوم مربوط به آن را کاربردی نمودند، علومی که برای ترتیب بندی و تنظیم متون دینی و تقویت آن و فصل بندی و شرح مفردات آن ضروری است. این انفکاک و این پروگرام فکری باعث شدند که زندگی اجتماعی زندگی جامعه اسلامی به دو بخش تقسیم شود: یکی بخش خصوصی و دیگریبخش عمومی؛ اندیشمندان و متفکران و علمای اسلامی در کل هم و غم خود را معطوف به مسائل و مباحث خصوصی و شخصی کردند؛ و کتاب ها و نوشته های آنها در کل مربوط می شد به این مسائل و مسائل عبادی و معاملاتی بودند، و این بخش در جامعه اسلامی تبدیل به پلی ارتباطی میان عالمان دین و دیگر افراد جامعه شد طوری که فرد مسلمان برای جهت‌دهی وابستگی و دلبستگی خود را و برای رفتار و معاملات خویش به رأی عالمان و فتوای فقیهان مراجعه می‌نمودند.

> اما بخش دوم نربوط به قدرتمندان سیاسی و مؤسسه‌های اجتماعی و عمومی و

> مسائل سیاسی و نقش آفرینی و اشغال پست های سیاسی و حوزه های مسوولیت

> حاکمان و قدرتمندان بوده، سیاست‌ها و پست‌ها و خط‌مشی هایی که حاکمان و

> افراد حل و عقد آنها را به عنوان ابزاری برای استبداد و استثمار مردم به

> کار می بردند، و بدین گونه بود که آینده سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی به

> دست حاکمان و قدرتمندان و تعصب گرایان و افراد مصلحت طلب افتاد و عالمان

> و اندیشمندان مسلمان این میدان حساس را در جامعه اسلامی مورد اهمال و

> تجاهل قرار دادند، طوری که نگاه و موضع گیری عقلانیت و طبیعت امت اسلامی

> نسبت به حاکمان و گروه های سیاسی و مدیریت سیاسی و اجتماعی مترادف با شک

> و گمان و عدم اطمینان و مشروعیت باشد» ابو سلیمان، س 1394، ص122 چکیده

 

بدون شک جهان اسلام امروز با مشکلات و نابسامانی‌های زیادی دست و پنجه نرم می‌کند، این در حالی‌ست که جهان اسلام در قرون گذشته تقریباً بر تمام نواحی جهان حکومت می‌کرد، در ساخت بسیاری از تمدن‌ها نقش زیبا و دست بالای داشت. این انحطاط و ضعف امروزی محصول بعضی عوامل داخلی و خارجی‌ است، که قلب جهان اسلام را سوراخ نموده و به جیگر آن خنجر زده. برای این‌که ما این علل و عوامل را بدانیم لازم دیده می‌شود؛ تا چندی از این عوامل را که محققین و دانشمندان آنها را بررسی و تحقیق نموده‌اند، یاد آور شویم. علما و دانشمندان -اختلاف، کنار گذاشتن زنان از فعالیت، نبودن صداقت میان مسلمانان، استفاده نکردن از علوم عقلی و تجربی، نبودن تطابق میان گفتار و کردار، فاصله گرفتن مسلمانان از آموزه‌های اسلام- و... موارد را عوامل عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان می‌دانند.

از این موارد دو گزینه آن خیلی در عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان دست بالا دارند. الف- تفرقه و اختلاف سیاسی. ب- استفاده نکردن از علوم مفید و دانش‌های علمی و طبیعی (تجربی).

این دو گزینه در حقیقت درخت زهرآگین برای اسلام به شمار می‌روند که میوه آن تمام اسلام را مسموم ساخته است.

 

 نتیجه

 

با وجود این‌که دیروز اسلام با استفاده کردن از علوم عقلی و تجربی و حفظ کردن وحدت و هم پارچه‌گی به قله‌های پیش‌رفت و ایجاد تمدن‌ها دست زد؛ اما امروز با ترک این گزینه‌ها در اوج انحطاط و عقب‌ماندگی بسر می‌برد. لذا برای این‌که اسلام دوباره به قدرت و قوت سیاسی، مدنی، اقتصادی و... برگردد لازم است از این راه‌حل‌ها استفاده نماید.

> - استفاده کردن از علوم مفید علمی و دانش های تجربی.

> -حفظ کردن وحدت و همبستگی.

> -مشترک ساختن، زنان در کار و فعالیت.

> - تلاش بیش‌تر برای پیش‌رفت اسلام.

> -ایجاد تطابق میان گفتار و کردار

> منابع و مأخذ

> -قرآنکریم

-ابو سلیمان، عبدالحمید،(1394) بحران عقلانیت مسلمان، مترجم علی عزیزی.

 -شریعتی، علی،(1387) چه باید کرد؟

> -صدر، موسی،(1397) عوامل ضعف تمدنی و عقب ماندگی در اندیشه موسی صدر.

> -ندوی، ابو الحسن علی الحسنی،(1395) ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین،

 به ترجمه

 

 

فرار چیزفهمان و نخبگان از کشور!

افغانستان کشوری‌ست که روز به روز دارایی‌ها و نخبگان خود را از دست می‌دهد، این روند از دیر زمانی ادامه داشته و خصوصن در این اواخر با چیره شدن تالبان بر کشور بازار آن، مشتریان زیادی را جلب نموده است و همه‌ی چیزفهمان می‌خواهند؛ تا به هر طریقه‌ی خویشتن را بهسرزمین های بی‌گانه برسانند. چنین چیزی خیلی عجیب و دردآور است؛ اما رویکرد نو و غریبی نیست، زیرا مردم افغانستان به قی کردن دانشمندان خود از دیر زمانی عادت کرده‌اند. ایشان دانشمندان و نخبگان خود را در زندگی ایشان، قی کرده و از وطن دور می‌اندازند؛ تا باشد اینمردم همین طور بدون‌آگاهی باقی مانده و نتوانند نسیمی از پیش‌رفت را بوی کنند؛ ولی زمانی‌که این دانشمندان عمر خود را در کشور های بی‌گانه سپری کرده، تمام مغز و تلاش‌های خویش را برای اصلاح و پیش‌رفت مردمان بی‌گانه مصرف کردند و بلاخره از دنیا چشم بستن، درست! همان وقت است، که این مردم به قدر چیزفهمان خود پی برده و می‌خواهند جسد او را به خاک سرزمین خویش برگردانند. یعنی: گویا این مرمان مرده پرست اند و همیشه مردها را بر بالای انسان های زنده ترجیح می‌دهند. چنین چیزی در مورد «سید جمال الدین افغان» و هزاران دانشمندان دیگری به زیبا‌ترین صورت صدق می‌کند. ایشان زمانی‌که زنده بود مردمان این سرزمین و خصوصن ملاهای مذهبی وی را به کوچه و پس‌کوچه‌ها راندند؛ تا بلآخره وی مجبور شد وطن را ترک گفته و به همراه آن خدا حافظی نماید؛ اما زمانی وی از این دنیا رحل بست، جسد او را آورده و ازآن عبادت‌گاه ساختند. با وجود این‌که فرار مغزها در طول تاریخ عادی بوده؛ اما با تسلط تالبان بر کشور، مسئله، خیلی جدی‌تر به نظر می‌رسد.

زیرا در این اواخر تمام دانشمندان و نخبگان پا به فرار گذاشته و وطن را ترک کردن و اگر اندکی‌هم باقی مانده باشد، آنهاهم در راه‌سنجی و نظر پردازی‌اند؛ تا چه‌گونه بتوانند خود را به جایی برسانند و اگر اندکی زمینه برای ایشان مساعد شود بدون لحظه‌ی فکر کردن پا بهفرار می‌گذارند. در عالم واقعیت چنین‌اتفاقی پر درد ترین واقعه است، برای یک کشور، زیرا فرار دانشمندان از یک کشور و پناه جستن ایشان به بیگانه‌گان هیچ سودی را در پی نخواهد داشت بجز باز کردن صحنه‌ها برای نالایقان و پوسیده‌گان. یعنی: زمانی‌که مغزها به سرزمین های بیگانه پناه می‌برند، طبیعی است که جای ایشان را مغزها پوسیده شده و گندیده شده پر می‌کنند. زمانی‌‌که خلاها توسط ناکسان پر شود کشور نیز مملو از آفت‌ها و پوسیده‌گی‌ها می‌شود. ناگفته نباید گذاشت که این مغزها‌ استند که آینده را می‌سازند، جهان را می‌سازند، وطنرا آباد می‌کنند و با نبود ایشان جامعه نیز نابود می‌شود.

 به هر حال با فرار چیزفهمان از کشور، بی‌سوادان محض با مدارک های قلابی و ساختگی بر بازار چیره شده‌اند. کسانی‌که حتا یک روز هم پیش روی استادی زانوی تلمذ نزده با اسناد ساختگی، خویشتن را فیلسوف و دانش‌مند دانسته و تمام مقام هایی را که می‌توان از طریق آن، به مردم خدمت کرد، غصب نموده‌اند. چنین اتفاقاتی در طول تاریخ زیاد به چشم می‌خورد و این امر نیز دیده شده که زمانی‌که نااهلان بر ملتی و تمدنی چیره شوند بجز از بین بردن آن تمدن، کار دیگری از ایشان بر نمی‌آید. یعنی: تسلط «مغز‌پوسیده‌ها» بر سرزمین های مختلف هیچ زمانی باعث به وجود آمدن تمدن‌ها نگردیده؛ بلکه برعکس سبب از بین رفتن بسیاری از تمدن‌های دنیا شده است.

در حقیقت ایجاد تمدن‌ها و رشد آنها رابطه‌ی رمزآلود و اسرار آمیزی با نخبگان و چیزفهمان یک جامعه دارد، این دانش‌مندان و نواندیشان‌ اند که تمدن ایجاد می‌کنند، مدنیت می‌سازند، در غیر آن هیچ زمانی نمی‌توان ادعا کرد که فلان تمدن بدون دانشمند، به دستِ مدارک‌داران قلابی ساخته شده است. لذا برای این‌که یک جامعه بتواند تمدنی ایجاد کند، در قدم نخست لازم است؛ تا دانشمندانی را در بغل خویش پرورش داده و در کنار آن بتواند از پناه بردن متفکران خویش به بی‌گانه‌گان جلوگیری نماید. لذا حاکمان این سرزمین باید تا حد توان خویش کوشش کنند؛ تا مانع فرار چیزفهمان از این کشور شده و کار هایی را انجام دهند که دانشمندان بیرون کشور نیز دوباره به این کشور سر بزنند.

با این کار می‌توان هر کار را به صاحب خود سپرد، نه این‌که سرپرست داکتران، ملا تعیین شود و یا این‌که وظیفه‌ی انجنیرها را ملا پیش ببرد.

به امید چنین روزی!

 

مدرک‌‌های قلابی و ملاهای بی‌کیفیت!

یکی از جنایت های بزرگ در حق مردم افغانستان پخش کردن مدرک‌ های قلابی و تقدیم کردن ملا های بی‌کیفیت در جامعه می‌باشد. در حقیقت چنین عملی به معنای نیشخند زدن بر مردم این سرزمین است، دانشجویان در کشور های بیرونی سال‌ها زحمت می‌کشند، درس می‌خوانند، شب و روز تلاش می‌کنند، سال‌ها مغز مصرف می‌کنند و بعدِ چند سال به بسیار مشقت می‌توانند مدرک اخذ نمایند؛ اما در افغانستان با رفتن کم‌تر از نه ماه پیش ملا، کلان مدرک برای شخص داده و نام آن را می‌گذارد: «کته‌مولوی» و یا «مولوی خوب کته». برای همین است که این همه «مولوی های خوب کته» همگی بی‌کیفیت بوده و بار دوش جامعه می‌باشند. یعنی: در این سرزمین شرکت‌ها به جای دانشمند، بار دوش جامعه تولید می‌شود. این روند، روند پر خم و پیچی است، رابطه خیلی عمیقی به عقیم ساختن مردم این سرزمین دارد، روندی‌که هر ملا در گوشه‌ی مسجد می‌نشیند دو سه کتاب حدیث را به مدت هشت و یا نه ماه تدریس می‌کند، آن هم روزانه دو ساعت و یا کم‌تر از آن، بعد به تمام تماشاگران او مدرک هدیه می‌کند، آن هم خوشگل تر از مدرک های لسانسی دانشگاهی. در حقیقت این بسیار بی‌انصافی قوی است نسبت به چراغان علم و دانش، کسانی‌که سال‌ها درس می‌خوانند، زحمت می‌کشند، کمرشکنی می‌کنند.

همین خیانت‌ هاست که کشور را در تنگنایی‌ها قرار می‌دهد، همین مدرک دادن‌های بدون درس است که به جای دانشمند، کودن تربیه می‌شود. لذا همگی‌ها مفتی های سربسته شده و فتواهای شاخدار صادر می‌کنند، روزانه هزار انسان را تکفیر کرده و بسیاری را دشنام می‌دهند. ایشان حتا در منبر‌ها محراب‌ها و خطبه‌ها مردم را دشنام می‌دهند. برای همین است ایشان برعکس انسان‌ها دیگر خشن استن، چیغ می‌زنند، غضب می‌شوند، گویا ایشان آنقدر درس را به سرعت تمام کرده‌اند حتا وقت نداشته اند؛ تا اخلاق و انسانیت را بیاموزند. همین است ایشان، هم خود و هم دین را جریحه دار می‌سازند و سبب می‌شوند؛ تا بسیاری از آن انسان‌ها با تماشا کردن عمل‌کرد آنها به دین پشت کنند. آنها فکر می‌کنند مشکلات از دین است و نمی‌دانند که دین زیباست؛ اما «کته مولوی‌ها» آن را خشن و بد بوی ساخته‌اند.

این امر مسلم است که هر مذهب و مکتب را عقلا از عمل‌کرد رهروان وی قضاوت می‌کنند. زیرا انسان‌ها آنقدر زمان ندارند؛ تا تشریف ببرند متن و حاشیه‌ی تمام ادیان را کندوکاو کنند؛ بلکه هر دین و آیین را به گونه‌ی ساده از عمل کرد پیروان وی قضاوت می‌کنند، پستی و بلندیاو را از آن می‌شناسند، لذا می‌توان ادعا کرد که بیش‌تر انسان‌ها ام‌روز از دین اسلام بخاطر ملاها فاصله گرفته اند. آن هم نتیجه‌ی تحفه دادن مدرک هاست به انسان های بی‌استعداد. بدتر از این توزیع سندهای جعلی و ساختگی برای اشخاص است. در این اواخر اعطا مدرک های جعلی به اوج خود رسیده و هر صاحب مقامی به طور رایگان می‌تواند به بوجی‌ها به مردم مدرک بدهد. در حقیقت این است علت اصلی شوربختی سرزمین ما، ایشان با مدارک های جعلی و ساختگی، صاحب پست های بلندی دولتی، استادان مکاتب و استادان دانشگاه می‌شوند و در نهایت یک نسل بی‌سواد، خشن، دهشت‌افگن دیگر را آنها تربیه می‌کنند.

لذا بخاطر پیشرفت جامعه، پرورش دانشمندان واقعی، برداشت بدنامی دین، تربیه انسان‌های باسواد، ساختن یک نسل آگاه، لازم است که از اعطا چنین مدارکِ جعلی و «ناخوانده ملاها» جلوگیری شود، در غیر آن هم دین می‌میرد و هم علم پژمرده می‌شود، وطن هم نیز خراب.

 

> نویسنده:«حاکی‌خاور»

فرستنده: محمد عثمان نجیب