آتش زده آتش زده آتش وطنم
سرگرم تماشاست جهان سوختنم را
این طایفه ی جهل و تباهی و سیاهی
با فتنه ی نو بسته غروری کهنم را
هر روز به رنگ دگری می چشم از مرا
هر روز به گوری دگری مانده تنم را
پیراهن من شاهد سوگ شب و روزم
با زمزمه ی اشک بشویم کفنم را
ای میهنِ زخمی تر از اندام کبوتر!
بر بام تو آخر بکشم پر زدنم را
با همت خورشید و سحر باز بگیرم
از گورِ سیه کاری شب ها چمنم را
فرداست ببینی که ز هر شاخه برویم
امروز چو دیدی همه پر پر شدنم را
نیلوفر ظهورى راعون

