افغان موج   

مفهوم نظام دولتی مستقل و مردمی در افغانستان

بعد از سه دهه جنگ و بحران هنوز کشاکش در بين مردم افغانستان و نيروهای خارجی بر سر نظام مستقل و يا وابسته جريان دارد. بحران و نا امنيهای شديد  داخلی، تشتت و عدم تعادل لازم منطقوی و بين المللی، تناقض و سردرگمی بين دولت و قوای مختلط و نامتجانس خارجی و مداخلات مخربانه و دسيسه های آشکار و پنهان پاکستان، گماشتگان و ستون پنجم آن، پروسة امنيت، ثباتمندی، نظامسازی و استقلاليت را در افغانستان بسی دشوار و طولانی ساخته است.    
پس از خروج قوای شوروی سابق از افغانستان و بدنبال آن سقوط دولت نجيب الله بازی خطرناک پاکستان و (آی اس آی) وارد مرحلة تازه يی شد.  بعد از شکست تنظيمهای تندرو وابسته به پاکستان در مقابل خيزش کتله های قوی نظامی_قومی، سازمان استخبارات، اردو و دول پاکستان (توسط نيروهای وابستة خود) بر آن شدند تا آتش جنگ داخلی را در افغانستان هرچه بيشتر توسعه بخشند.  
به علل ضعف و پراکندگی شديد نيروهای سياسی داخلی، تقابل و درگيری اقوام، تعدد مراکز قدرت در مناطق مختلف کشور، رقابتهای خونين قوماندانهای مسلح و عدم وجود طرح و پلان مؤثر برای مقابله با بحران، جنگ داخلی و دسيسه های پاکستان اوضاع وطن روز بروز خراب تر و پيچيده تر شد؛ و فرصتی برای ادغام حکـومات محلی و مـراکز متعدد قـدرت، در نظام سياسی مناسب و دولت مـورد قبول و اعتماد مـردم فراهم شده نتوانست.  
تشکيل تحريک طالبان توسط پاکستان و شيوع بلای آن در افغانستان جنگ داخلی را به مقاومت عليه تجاوز پاکستان تبديل کرد. طالبان که قصد وابسته سازی مستقيم افغانستان را به پاکستان داشتند، به مقاومت شديد مجاهدين و نيروهای مردمی در حوزه های غرب، شمال، مرکزی، کابل و غيره روبرو گرديدند.     
طالبان اگرچه بزور و قهر وارد حوزه های غرب، کابل، مرکزی و شمال کشور شدند؛ اما هرگز نتوانستند سلطة پاکستان را تحکيم و ثبات بخشند. آنان با ستم، تبعيض، ظلم، شکنجه، ترور و وحشت فضای زندگی را برای مردم بسی تنگ و خفقان آور ساختند و راه رسيدن ما را به حکومت مستقل مردمی و نظام سياسی پرظرفيت و آزاد بسيار بغرنج و مشکل کـردند کـه دنبالة آن بحران عميق و ويرانگر تاکنون در افغانستان ادامه دارد.         
پس از سقوط طالبان و استقرار قوای نظامی چندين مليتی دول غربی، بحران عميق و قضية پرگرة افغانستان جنبة منطقوی و بين المللی بخود گرفت و به اين صورت موضوع استقلال، آزادی، نظام سياسی مستقل و حتی حاکميت ملی در هاله ای از ابهام، پيچيدگی و دشواری افتاد؛ زيرا دولت کابل به سبب فساد اداری، حيف و ميل منابع عظيم کمکهای بين المللی، همسويی و زد و بند پنهان و آشکار با عوامل جنگ افروز و خشونت طلب که بطور مستقيم از پاکستان رهبری می شوند، عدم مشروعيت قانونی و مردمی به دليل اعتراف به تقلب در انتخابات (چه از جانب خارجيان و چه از جانب حکومت کابل)  و وابستگی شديد به کمکهای نظامی، اقتصادی و سياسی قوای خارجی، بسيار ضعيف و بدون طرح، پلان و استراتيژی روشن عملی و موثر می باشد. نيروهای خارجی هم در افغانستان برای اهداف و منافع منطقوی خود تلاش و برنامه ريزی می کنند و به امور اساسی و زيربنايی کشور و رنج و درد مردم افغانستان اهميتی  نمی دهند.    
اتکای استراتيژيک قوای ناتو در رأس (ايالات متحدة امريکا و انگلستان) به پاکستان و دنباله روی چندين ساله از سياست خطرناک و جنگ افروزانة نظاميان و  (آی اس آی) در افغانستان نه تنها استقرار امنيت و ثبات را در اين کشور جنگ زده طولانی ساخت؛ بلکه مصارف کشورهای غربی را نيز بسيار بالا برد.    
تجارب تلخ به تکرار نشان داده است که پاکستان هرگز از سياست ايجاد تشنج و نا امنی در افغانستان تحت هر نام و نشانی، توسط هر نيروی ممکن و بهر بوسيله يی  دستبردار نيست. اين موضوع ديگر برای مردم افغانستان به اثبات رسيده است و مردم جهان نيز از آن آگاهی يافته اند.        
وابستگی قوای ناتو به پاکستان، کشاکشهای آشکار و پنهان اين قوا با قطبهای منطقوی (روسيه، چين و هند) و عدم درک ضرورت تعادل لازم در بين قطبهای سابق و جديد و همسايگان ما بر سر موضوع افغانستان، معضلة اين کشور را پيچيده تر خواهد ساخت. در استراتيژی جديد امريکا و قوای ناتو برای اين معضلات عمده راه حل روشن و عملی که بتواند قناعت همه طرفهای داخلی، منطقوی و بين المللی  را برآورده سازد، ارائه نشده است.        
موضوع بس بغرنج رسيدن به استقلال، آزادی و نظام سياسی مستقل در افغانستان با سياست مداخله گرانة پاکستان، اهداف و منافع استراتيژيک غرب در منطقه، رقابت و کشاکش قطبين بر سر منابع انرژی منطقه و حـوادث آيندة منطقـوی و بين المللی ارتباط می يابد. اين پروسة دشوار و پر خم و پيچ نياز بوقت کافی، پلانهای استراتيژيک و عملی، تاکتيکهای مؤثر و درک قوی و هشيارانه دارد.  
حضور فعال و پايداری خستگی ناپذير نيروهای ملی و مستقل افغانستان در اين عرصه گاه کار آسانی نيست؛ برای درک و حصول اين انرژی پايان ناپذير توجه به مسايل آتی ضروری می باشد:    

تقابل و توازن منافع استراتيژيک قطبين:
يکی از حساسترين و مهمترين موضوعات همين تقابل و تعادل منافع بين نيروهای مستقل ملی و قوای خارجی در افغانستان است. منافع و اهداف استراتيژيک  جهان غرب (در رأس ايالات متحدة امريکا و دول عمدة اروپايی) بر سر منطقة سوق الجيشی و جيوپولتيک افغانستان تا هنوز با منافع امنيتی و استراتيژيک قطبين جديد منطقوی تعادل مطلوب نيافته است.         
در زير چتر کلان اين تقابل منطقوی و رقابتهای بين المللی کشاکش و زورآزمايی در بين نيروهای مستقل ملی و نيروهای خارجی بر سر تشکيل و شيرازه بندی نظام سياسی، اقتصادی و اجتماعی وابسته و يا مستقل در افغانستان برای دورة درازدامن ادامه خواهد داشت.   به سبب شرايط و موقعيت خاص داخلی، منطقوی و بين المللی برای طرفين بسی دشوار است که بزودی و آسانی به اهداف خود دست يابند.       
اين شرايط و موقعيت هر چند راه رسيدن به امنيت، ثبات، حاکميت نظم و قانون و نظام سياسی مستقل مردمی را برای نيروهای مستقل ملی و مردم کشور بسی طولانی و مشکل ساخته است؛ ليکن توصل به آن را در جهان چند قطبی جديد و در زير چتر بزرگ رقابتهای متنوع قدرتهای منطقوی و بين المللی و ضرورت تقابل و تعادل استراتيژک قطبين ممکن گردانيده است.   
ايالات متحده امريکا، بريتانيا و ديگر دول ذی نفع غربی به تنهايی و دلبخواه نخواهند توانست نظام وابسته را در اين کشور سرهمبندی کنند؛ چنانکه در حمايت از طرح تشکيل طالبان توسط (آی اس آی) و سپردن افغانستان بعد از خروج قوای نظامی شوروی سابق و سقوط دولت دکتور نجيب الله به پاکستان موفق نشدند. سران اصلی قوای ناتو در افغانستان سه گزينش عمده دارند؛ تأسيس نظام وابسته، سپردن دوبارة افغانستان به پاکستان و نيروهای افراطی و پذيرش نظام مستقل ملی.    

امکان انتخاب يکی از گزينشها: 
ايجاد نظام وابسته نياز به منابع مالی زياد، وقت کافی و تشکيل اردو، پوليس و سازمان استخباراتی وابسته دارد که مدل پرتناقض، بحرانزا و استعمار زدة آن نظام فعلی پاکستان است. در اين نظام وابسته قوای قضائيه، مقننه و حکومات سياسی بازيچه قوای نظامی و استخبارات خواهند بود. احزاب سياسی ديموکرات و افراطی وابسته دامهايی برای شکار و فريب مردم می باشند.         
اين مدل استعماری وابسته هماره گرفتار تناقضات درونی، تشنجات جناحی، قومی، سياسی، سمتی، مذهبی و غيره است؛ اين تناقضات، ناهمگونيها، اختلافات، بحرانات و تشنجات در ماهيت ساختاری آن بصورت ماهرانه جابجا می شوند و بعنوان ماين های درونی و درزهای ناقص ساختاری رفع نشده هميشه می توانند مورد استفادة کشورهای ذی نفع خارجی باشند.      
گزينش دوم همان سپردن دوبارة افغانستان به پاکستان و افراطيون پاکستانی، طالب، عرب و غير عرب می باشد. اين در واقع همان طرح سنتی شکست خورده و فاسد شدة استخبارات، اردو و دول پاکستانی است که منجر به تشنجات و بحرانهای حاد منطقوی و بين المللی شد. سقوط طالبان، استقرار قوای بين المللی در افغانستان، نا امنی جانگذاز و بحران عميق در کشور ما، همچنان بحران پرتشنج خود پاکستان و منطقه، نتيجة منطقی همين سياست استراتيژيک کهنه و سنتی پاکستان است.         
شرايط و موقعيت داخلی افغانستان، اوضاع منطقه و همسايگان ما، تقابل، تعادل و رقابتهای منطقوی و بين المللی کنونی و تجارب تلخ تاريخی نشان داده است که ديگر جايی برای طرح کهنه و سنتی پاکستان باقی نمانده است. حالا زمان آن رسيده است که اين جنازة متعفن در يک همآهنگی ممکن منطقوی و بين المللی هرچه زود تر بخاک سپرده شود.      
با حضور فعال طالبان و افراطيون حامی پاکستان هيچگاه امنيت، ثبات و آرامش در افغانستان بوجود نمی آيد؛ راه ترانزيت و تجارتی بسوی منابع عظيم انرژی آسيای ميانه و حوزة روسيه امن نخواهد شد؛ بيلانس واقعبينانه و متعادل منافع و قدرت در بين قطبين منطقوی و بين المللی برای ايجاد منطقه امن و مطمئن و جهان خالی از تنش و درگيريهای زيانمند به منافع عمومی شکل گرفته نمی تواند و اين تعلل و غفلت وقت و انرژی وافر طرفين مختلف را تلف خواهد کرد.       
گزينش نظام مستقل ملی برای قوای ناتو در رأس (ايالات متحده امريکا، بريتانيا و ديگر دول عمدة غربی) جالب نيست؛ آنها به آسانی به پذيرش آن راضی نخواهند شد. در بين قوای خارجی و نيروهای مستقل ملی در افغانستان بر سر شکل يابی و شيرازه گيری نظام وابسته و يا نظام مستقل هماره کشاکش و زورآزمايی وجود خواهد داشت. هيچ يک به آسانی نخواهند توانست به مقصود دست يابند.      
نظام مستقل به ساختارها و نهادهای مستقل سياسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غيره ضرورت دارد. اين در پروسة درازدامن ساخت جامعة مدنی بر مبنای فرهنگ و مدنيت خودی و جلب و جذب علم، تکنولوژی و ارزشهای خوب ملل ديگر بوجود آمده می تواند. برای رسيدن به آن مرحله نياز به رشد، تکامل و افزايش ظرفيت سياسی، علمی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در جامعة افغانستان می باشد که دستيابی به آن بطرق آتی ممکن و ميسر شده می تواند:

غنی سازی و توسعة جنبشهای مستقل روشنفکری:        
اولتر از همه بايست ساختارهای روشنفکری در کشور بر مبنای قوة درک عقلانی، شناخت واقعی و عالمانة پديده ها، ظرفيتهای فهم، دريافت و ارزشيابی فرهنگ و مدنيت خودی و توانمندی جلب و جذب، تحليل و گزينش تجارب علمی، تکنولوژيکی و ارزشهای خوب فرهنگ و مدنيت ملل ديگر استوار شود.
روشنفکر آگاه و خردمند مملو از ظرفيتهای درک، شناخت، تحليل، نقد، بازيافت و گزينش ارزشهای فرهنگ و مدنيت خودی و تجارب مثبت و مفيد بشری است. او تنها به لغازچينی، شکوه و شکايتهای معمول، شک و ترديد با عقايد و باورهای غالب، انتقادات يکجانبه، سنت ستيزی و ساختار شکنی بحرانزا و تيوری بافی های ذهنی اکتفا نمی کند؛ بلکه کمر به درک و شناخت عمق و ماهيت پديده های فرهنگ و مدنيت خودی در عرصة پرفراخنای داد و ستد فرهنگی و تمدنی منطقوی و بين المللی بر می بندد.        
او با درک و دريافت تجارب، شکست و موفقيتهای تاريخی جنبشهای روشنفکری راست و چپ، مسلمان و سيکولار بايد به اين نتيجه رسيده باشد، که ديگر زمان مغلوليت در طلسمهای تنگ ايدئولوژيک و فضاهای مصنوعی خفقان آور سياسی، استبدادی، قومی، مذهبی و افراطی حزبی، سازمانی و گروهی خشک و متحجر گذشته است. او با دريادلی عقلانی و عشق نامحدود عرفانی ديگر نمی تواند با اين جوچه های جدا افتاده از اقيانوس سيراب شود.     
روشنفکر کنونی باظرفيتهای کافی و در حال گشايش و بزرگ شدن بپای درک و شناخت فرهنگ و مدنيت خودی که شامل سنن، عنعنات، رسم و رواجات، رفتارها، احساسات، عواطف و ديگر پديده های متنوع ساختار غالب می رود؛ آنها را با قوة عقل، دانش، تجربه و ضرورتهای زمانی و مکانی موجود سره و ناسره می سازد و به جسم و جان پروسة رشد و انکشاف جامعة مدنی و توصل به نظام سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مستقل که دارای ماهيت گوهری در ارتباط با پديده های مؤثر منطقوی و بين المللی است، غذا و انرژی لازمی و کافی می رساند.
طيفهای رنگارنگ روشنفکران افغانستان که به نحوی از انحا ريشه در دوران گذشته دارند، می بايست بخود آمده و به غنامندی و ظرفيت سازی بپردازند، تا صلاحيت و توان حضور در ميدان کشاکش و زورآزمايی های حاد کنونی را پيدا کنند. ساده ترين و ابتدايی ترين نياز همانا اخلاق علمی و روشنفکری است؛ بدون آن بسی دشوار است که جريان رشد و غنی سازی را دنبال کرد.        
اخلاق روشنفکری به ما می آموزد که بدون تحمل نظرات مخالف، نقد و انتقاد خردمندانه و عالمانه، گريز از فحاشی، بی ادبی و عقده گشايی های جاهلانه و تمرکز بر کنه و ماهيت اهداف عمده و اساسی مشترک انرژی جامعة پراکنده و متشتت روشنفکری بيهوده تلف می شود.    
هدف عمدة ما در حال حاضر براه انداختن جنبشهای مستقل روشنفکری برای ظرفيت سازی های سياسی، رشد قوة درک و شناخت فرهنگ و مدنيت خودی و تبليغ و ترويج آن در جامعه، شناخت و تحليل اهداف کشورهای خارجی دخيل در قضية افغانستان و حرکت بسوی امنيت، ثبات و مصئونيتها و ريختهای حقوقی و قانونی و ايجاد نظام سياسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آزاد و مستقل است.

ايجاد حرکات وجنبشهای ملی و آزاديخواهانه:   
روشنفکر عاقل و هوشمند می داند که بدون ايجاد و گسترش حرکات و جنبشهای مستقل سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی رسيدن به استقلال، آزادی و نظام مستقل و پرگنجايش سياسی و اجتماعی ميسر شده نمی تواند. در کشورهای عقب نگهداشته شدة اسلامی که در آن بين نيروهای مستقل ملی و نيروهای خارجی بر سر تشکيل نظام وابسته و مستقل زورآزمايی جريان دارد، با ديد رسمی دولتی و از بالا نمی توان به نظام مستقل ملی دست يافت. 
دولتها و قوای نظامی و امنيتی معمولاً وابسته به کمکهای مالی، تخنيکی و تخصصی کشورهای خارجی می باشند. با ايجاد و توسعة حرکات و جنبشهای لازمه است که می توان فضای عمومی جامعه را مملو از احساس، آگاهی و دانش آزادی، استقلال و خود ارادگی ملی و ميهنی کرد. دولتها و دستگاه های رسمی، امنيتی و نظامی را نيز در اين فضای عمومی، حرکات و جنبشهای مستقل همگانی غرق ساخت.    
در افغانستان اين حرکات و جنبشهای مستقل، آزاديخواهانه و روشنگرانه می توانند در حوزه های فرهنگی و تاريخی متنوع کشور مطابق به نيازهای عينی و ذهنی اقوام و ساکنان آن براه افتند و اقشار، لايه ها و گروههای اجتماعی بس متنوعی را بحرکت و جنبش اندازند. از ترکيب، تلفيق و اشتراک اين حرکات و جنبشهاست که مطابق به شرايط و موقعيت داخلی، منطقوی و بين المللی کشور در برشهای مختلف زمانی، جنبش وسيع ملی و نهضت مشترک همگانی شکل خواهد گرفت.        

با اين حرکات خرد و بزرگ می بايست زمينه برای بيدارسازی بی حس ترين، خوابيده ترين و منزوی ترين سلولهای پيکر پراکنده و پاره پاره شدة وطن فراهم آيد؛ کاری که جريانات روشنفکری راست و چپ، افراطی و معتدل و حکومات استبدادی و قومی و دولتهای وابسته و ضعيف در گذشته و حال هرگز کرده نتوانستند.
در بين تمام اين حرکات و جنبشها موضوع مشترک مقابلة عملی و مؤثر با خشونت، جنگ و افراطگرايی جهت استقرار امنيت، ثبات و مصئونيتهای حقوقی و قانونی برای اتباع کشور دارای اهميت حياتی است؛ زيرا بدون فضای گشاد و دارای آزادی و مصئونيتهای کافی حقوقی و قانونی و بستر امن و با ثبات زمينه برای زندگی عادی و کار و تلاش سازنده بوجود آمده نمی تواند.        

ضرورت نهادهای ملی و مستقل:         
در افغانستان تا هنوز فرهنگ مشترک معياری بر مبنای فرهنگ و مدنيت مشترک تاريخی و تجارب و ارزشهای مثبت بشری شکل نگرفته است. به اين اساس جريان شيرازه بندی هويت ملی و دولت مشترک همگانی به تعويق افتاده است. حقوق شهروندی، امنيت و مصئونيت قانونی اتباع افغانستان به سبب عدم ساختار پر گنجايش سياسی که بتواند  اعتماد همه اقوام و  ساکنان اين کشور را بر مبنای قوای سه گانة فعال و مستقل (قوية قضائيه، مقننه و اجرائيه) فراهم سازد، بوجود نيامده است و حتی سران اصلی دولت تاکنون ذهنيت پابندی، اجرا و پيروی از نظام قانون را در خود پرورش داده نتوانسته اند. از قانون تاهنوز به مانند گذشته بطور ابزاری و بشکل سياسی و قومی استفاده می شود.        
در افغانستان حوزه های  فرهنگی و تاريخی متنوع تاکنون بطور ملی باهم ادغام نشده اند. اقوام عمده و ساکنان اين کشور در داخل اين حوزه های متذکره که دارای جاذبه های قومی، سمتی و جغرافيايی قوی است، احساس امنيت و مصئونيت بيشتر می کنند. هسته ها و نهادهای ملی و مستقل می بايست نخست در داخل اين حوزه های فرهنگی و تاريخی متنوع شکل گيرند و بمرور زمان در فرهنگ مشترک ملی و معياری آينده ادغام شوند.     
ساختار سياسی و نظام مستقل ملی بدون اين نهادها و تأسيسات سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ميسر شده نمی تواند و اين در پروسة شکل و شيرازه گيری فرهنگ معياری، هويت ملی و جامعة مدنی بوجود خواهد آمد. فضای اين نهادها و کانونهای مستقل بايد از فرهنگ و مدنيت تاريخی خودی و تجارب و ارزشهای مثبت بشری پر گردد.        
شاه ستونهای سياسی و اجتماعی و احزاب و تشکل های سياسی قوی و دارای پاية مردمی فقط در فضای پرفراخنا و بستر وسيع حرکات و جنبشهای بزرگ سياسی و اجتماعی خلق شده می توانند. آنگاه است که زيرساخت نظام مستقل ملی و محورهای رهبری و هدايتگری آن شکل و شيرازه می گيرند و جامعه را از گزند آفات درونی و بيرونی، داخلی و خارجی مصئون می سازند.

نگاه واقعبينانه و نقادانه به جنبش وسيع مقاومت: 
پس از کودتای ثور 1357 و تجاوز نظامی شوروی سابق به افغانستان سکوت و سکون طولانی درکشور درهم شکست. بدنبال آن، شکست و ريختهای زيادی در جامعه بوجود آمد. افغانستان به ميدان رقابتهای آتشين پکت ورشو و پيمان ناتو تبديل شد. بمرور زمان جنبش وسيع مقاومت با طيفهای بس گسترده و متنوع شکل گرفت.
در اين جنبش وسيع الطيف جناحهای مستقل و وابستة متنوعی پا بعرصة وجود نهادند. تنظيمهای جهادی در پاکستان و ايران رشد و توسعه يافتند و از کمکهای مالی، تسليحاتی و تدارکاتی جهان غرب و کشورهای عربی تغذيه کردند.        
سازمان استخبارات، اردو و دول پاکستان هدايت و کنترول تنظيمهای جهادی مقيم پشاور و کويته را بدست گرفتند. در ايران سازمانها و تنظيمهای جهادی تحت چتر حمايت سياسی، ايدئولوژيک، مالی و تسليحاتی دولت ايران رشد و گسترش پيداکردند.        
علاوه بر اين دو پشت جبهه، بمرور زمان در داخل افغانستان جبهات و سنگرهای قدرتمند مقاومت به رهبری قوماندانهای محلی و بومی شکل پذيرفت و بطور مستقل از تنظيمهای جهادی مقيم پاکستان و ايران، از کمکهای خارجی برخوردار شدند. رشد و توسعة جبهات محلی داخلی و قوماندانهای نيرومند بومی از قدرت و نفوذ مستقيم پاکستان و ايران کاست. 
اين جريان اگرچه بر تعدد مراکز قدرت و جبهات مسلح محلی در سطح کشور بسي افزود و درگيريهای مسلحانة خونين قومی، سمتی و جبهه ای را در بين قوماندانهای محلی دامن گستر ساخت؛ اما صبغة ملی و احساسات استقلال طلبی داخلی را افزايش داد. همين انرژی درونی و احساسات ملی و استقلال خواهی جبهات مسلح و کتله های نظامی_قومی بود که در مقابل مداخلات پاکستان، احزاب افراطی و قوای طالبان سنگرهای مقاومت و دفاعی را زنده و فعال نگهداشت.   
بعد از سقوط استبداد طالبی به نيروی قوتهای جنبش مقاومت و کمک قوای بين المللی و پاکسازی حوزه های شمال، غرب، مرکزی و کابل از وجود طالبان مسلح،  پروسة خلع سلاح جبهات مقاومت شروع گشت. قوماندانها و جبهات زيادی در حوزه های شمال، غرب، مرکزی، کابل و اطراف آن خلع سلاح شدند.      
در سوی ديگر با نقشه های دسيسه مندانة سازمان استخبارات، اردو و دول پاکستان و پشتبانی قوای ناتو در رأس (ايالات متحدة امريکا و بريتانيا) و حلقات بالايی در حکومت کابل، طالبان مسلح و گروپهای جنگ افروز در حوزة جنوب و شرق کشور حفظ و تقويت گرديدند و روابط ديناميک نظامی، تدارکاتی، لوجستکی، سياسی و ايدئولوژيکی آنان با گروپهای فعال افراطی در خاک پاکستان همچنان زنده و قوی نگهداشته شد.       
اين اشتباه مشترک تاريخی قوای ناتو و سران دولت افغانستان سبب توسعة بحران عمومی، نا امنی گسترده، خشونت های خونين و بی ثباتی روز افزون در افغانستان شد و جلو امنيت، ثبات، بازسازی، نظام سازی، اصلاحات ضروری و پيشرفت را در وطن گرفت.
جنبش مقاومت در حال حاضر اگرچه بتاريخ پيوسته است؛ اما نيروهای پراکندة محلی و بومی آن (که با تنظيمهای افراطی وابسته به پاکستان موضع دارند)، دارای احساس وطن دوستی و استقلال طلبی و روحية ضد مداخلات پاکستانی و خارجی می باشند. اين نيروها و گروههای پراکنده در صورت کسب آگاهی سياسی و فرهنگی به صفوف حرکات و جنبشهای مستقل ملی می پيوندند.        
تقابل و زور آزمايی نابرابرانه در بين حاميان نظام مستقل ملی و طرفداران وسيع الطيف نظام وابسته اهم از ديموکرات و افراطی با امکانات و تجهيزات نامحدود در پروسة درازدامن احيای مجدد افغانستان ادامه خواهد داشت. هنوز جريان ساخت و تنظيم بدنه ها و ستونهای نظام از جمله اردو، پوليس، سازمان استخبارات، ساختار سياسی، اقتصادی، قضايی، حقوقی و غيره ادامه دارد و فرصت برای نيروهای مختلف مستقل و وابسته ميسر است.

         رسول پويان    
         17 حمل 1389 خورشيدی