افغان موج   

سید موسی عثمان هستی

 

گر کنیم سکوت، نه افشا  نزد ملت است گناه

پرچمی وخلقی کرد ملت مارا ز جاسوسی تباه

میکنم با نوک خامه خاینین را یک بیک افشا

آمدن بر  نام  سرخ ولیک بودند اسباه  و دباه

 

درهراجتماع خوب وبد وجود دارد همان طوریکه شخصیت ها فرق می کند دریک حزب خوب و بد می باشد که خوب های آن را ما احترام می گذاریم ویا فریب خورده های هستند که قابل احترام می باشند.

من به مردمان وزنان باوجدان حزب دموکراتیک خلق احترام داشته ام ودارم ولی به پاپی گک های حزب وخائنین حزب رحم نمی کنم واقعیت هارا درقسمت خاینین ملی می نویسم حتی ازآنها به جرات نام می برم بگذارکه پاپی گک ها با خاینین مقعد خود را با فریاد وناله علیه من پاره سازند.

هنوزهم حملات ناجوانمردانه دارودسته بدنام سایت هاوفیس بوک های پرچم به خاطرادمه نقد کتاب « رها درباد» علیه من وخانواده من ادامه دارد ومن به خوانندگان این قلم اطمینان می دهم که درقاموس من ترس وعقب نشینی نیست هیچ نوع شرمندگی دربرابرملت خود ندارم ومراملت غیورافغانستان ازشصت سال به این طرف می شناسند چنانجه آقای محترم استادعبدالشکورخان خوشه چین عضو برجسته ونیک نام کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق  که هردوی ما ازیک ولایت هستیم درسایت وزین آریایی راجع به شخصت گذشته وحال من بعد از اتهامات پاپی گک های سایت های پرچم نوشته که مشت کوبنده بردهن خاینین تاریخ زده بدنام می باشد.

من تاریخ زنده قرن بیست وبیست یک ملت افغانستان می باشم. جف جف پاپی گک ها بر من تاثیرندارد. حزب دموکراتیک خلق ازشرم ملت افغانستان وجهان تاریخ بدنام حزب دموکراتیک خلق نوشته نکرده اند

 من تاریخ بدنام حزب دموکراتیک خلق بشکل نقدگونه به بهانۀ نقد کتاب رها درباد می نویسم این درحقیقت یک نقد نیست تاریخ حزب دموکراتیک خلق است. 

قبل ازاینکه فصل هشتم را ورق بزنیم درصفحه 187 کتاب رها درباد درآخرفصل هفتم بخاطر ثابت کردن روابط محکم خودباخیبر خانم ثریابها چنین می نویسد:

استاد خیبربنابرتعهد اش با من آرام ننشست برای کدرهای جوان حزبی،درمورد ترورهای شخصیت و رواجی که میراث شوم حزب کمونست شوروی بود، تروتسکی وسوسلوف را مثال می زد. بدین گونه ابعاد ناسازگاری میان کارمل وخیبرهرروز ژرف تروگسترده تر می شد.

اگراین نوشته به دقت خوانده شود خیبرسه نقش بازی می کند؛ اول رقیب سیاسی وجنسی خود رایعنی ببرک کارمل رامیخواهد باهمکاری ثریابها خلح سلاح سیاسی کند.

دوم دراین نوشته نظربه نوشته ثریابها بخاطریکه مشت بازخیبر بازتر نگردد. ترس ازآن دارد که مانند ببرک کارمل کارفحشای آن به رسوایی نکشد قناری دردام افتاده ثریا بها را درقفس دسیسه بازی خود نگه میدارد.

سوم بخاطر فریب اعضای حزب وکشیدن آنها بطرف خود از تروتسکی وسوسلوف که درتاریخ حزب شوروی بعدازانقلاب 1905 ازلینن جدا شدند صدها کتاب برای بلشویک ها نوشتند و تروتسکی را بعد ازپیروزی انقلاب اکتوبردرامریکای جنوبی ترورکردند. میراگبرخیبربخاطر پیشبُرد مرام شوم خود ازنیرنگ های پولیسی علیه کارمل واعضای بیخبرحزب کارمی گیرد.

خیبراگرمانندببرک کارمل یک انسان دسیسه سازنمی بود جریان ترورهای روس نه تنها این که تمام رهبری حزب دموکراتیک خلق قبل ازساختن حزب ح دخ ا رهبران حزب دموکراتیک خلق می دانستند که درروس اعضای حزب بلشوک دست به ترورملت خود درخارج وداخل می زدند چرا میراکبرخبراین حرفهارا قبلا نمی گفت وبه سازروسی ها سالها رقصید ویا دیگران را رقصاند. مگرآن وقت وجدان اش مرده بود.آری وجدان حزب دموکراتیک خلق مرده بود ومرده است.

 خیبردرفتنه سازی وفتنه گری ازببرک و روباه خمگرد جاسوس روس دستگیرپنجشیری کمترنبوده واگردیگراعضای رهبری ح دخ ا یعنی حزب دموکراتیک خلق مگس های روس طیاره جت فکرمی کردند. خیبرمگس های روس را بصفت سیاره پیما می شناخت وتبلیغ می کردغلبه شهوت وشهوت رانی سرناموس خودشان وسرناموس ملت گریبان بدنامی شان را با چنگال آه مظلوم ملت افغانستان گرفت که روزبه روزر رسواترمیگردند.

آه مظلوم به سوهان می ماند

گرخودنبرد برنده را تیزکند

به گفته ثریابها وقدوس غوربندی بیروی سیاسی وکمته مرکزی حزب دموکراتیک خلق خصوصاً ببرکی ها یک نسل مکمل وطن رابه بدکاره گی کشاندندکه مشت نمونه خروار خود خانم ثریا بها است که هزاران زخم کاری ازاین حزب دارد ونمک زندگی ثریابها چنان دردیگ رذالت حزب دموکراتیک خلق حل شده که اگربه نوشته های خانم ثریا بها دقت شود در بسیاری جاها دیگراحزاب افغانستان به تمسخرگرفته وبه طرف پرچمی گری خود لولیده، انسان باورنمی کند که باهفتاد چهارخصلت غیر انسانی پرچم توسط قدوس غوربندی ومشاورین روسی نوشته شده یک پرچمی بتواند ازآن خصلت های غیرانسانی دوری کند. واین خصلت های زیرراکناربگذارد.

 یک پرچمی تمام عیارچه کسی می تواندباشد؟

خودخواه وجاطلب 2- کچ گذار3- منحرف 4- منافق 5- جنگ انداز 6- جاسوس 7- آفت جنبش 8- فرصت طلب 9 بی اعتماد به توده های افغانستان 10- مروج وابستگی 11- رفیقکُش 12- ترویج دهندۀ مزذدورمنشی 13-مروج بی بندباری واخلاق زشت 14- ماکیا والیستی بی وجدانیکه غرض نمایش بهتروگستراش حزبش به عرصه دختران وزنان نیز دست می یازید. به عبارت وطنی بی ناموس 15- وابستگی وفاقد استقلال 16- انشعاب گر17 لمپن پرور وضد انقلاب 18- جاسوس برای دولت داوود19 سهم گیری درکشتار وسرکوب مردم بخاطرخوشامد داوود20 – معترف به جاسوسی 21- نامرد به مفهوم وطنی آن 22- متقلب 23- جعلکار 24- انسان کوچک 25 فاقد وجدان بیدار26- ضمیرتهی از حقیقت27- فاقد غرور ملی 28- وطن فروش 29- دیده درا ... باید تذکر داد که وقتی صاحب این قلم جهت یافتن یک خصوصیات مشترک درتمام پرچمی هااز دها افغانی که امکان تماس با آنهاموجود بود پرسش به عمل آوردم بدون استثناتمام سوال شده گان ضمن برشمردن ده هاصفت زشت دیده درا تاکید می ورزند. 30- مختلس 31- رشوه خوار وفاسد32 مغالتهکار33- بی اراده وتابع بیگانه 34- خاین به تمامیت ارضی 35-خادی 36 عوام فریب ومداهنه گرتاریخ37- وقیح 38- گستاخ 39- بی تربیه 40 صاحب روح شریروبی رحم 41 نوکرصفت 42- دورو43- فحاش 44- فرکسون باز45- نادان46- دلقک به معنی زشت کلمه47-جاطلب 48 – ایکویست وشخصیت ضعیف وتاثیرپذیر49 رابط ک.ک.ب. 0- چاپلوس 51- احمق 52- تنبل 53- شرابی- 54ضعف شخصیت55- محیل- 56ترسو وخوار 57ـ فریبکار58ـ نیرنگ باز- 59ـ مکار-60چاکرپیشه -12 دروغگو-61منافق -62چوچه سگ-63جاسوس-64نادان-65بدمعاش – لمپن ضدی 66–لچوچک خیره سر-67غیرقابل باور-68 پرعقده 69- کله کدو70سنگ دل71پیمان شکن 72 حیوان به مفهوم زشت ان 73 سقوط اخلاقی وزیرپا کردن ارزش های انسانی بلاخر 74زنباره وهرزه . 

یک وصلت سیاسی

روزی ازدانشگاه به خانه برگشتم ،مادرم گفت امروزپدرومادرصدیق با سلیمان لایق به خواستگاری ات آمده بود. مادرم گفت لایق وپدرصدیق هردوبه کارمل واناهیتا دشنام می دادند.

سلیمان لایق بگفته زنده یاد شهپر همسنگرسه شیطان بزرگ ببرک کارمل ، میراکبر خیبر و دستگیر پنجشیری که دررذالت وجنگ اندازی ودسیسه سازی وفرکسون بازی این سه موجودبدنام دست کم نداشت اگرنقش شیطانت این سه نفرنمی بود  واقعاً که ثریابها تن به ازدواج به صدیق نمی داد فروغ ازدست اش فرارکرده بودوگریبان رذالت نجیب الله را رها نمی کرد. فشارحزب ودسایس میراکبرخیبروکارمل که لته حیض نکتایی شرف شان شده بود ومانند فروغ فرارکرده نمی توانستند ومثل نجیب الله با ثریابها مقابله کرده نمی توانستند.

پدرنجیب الله مرد بیخبرازخود بود او را دردام سلیمان انداختند که باازدواج نافرجام ثریابهاوصدیق خودوحزب رادرظاهرازبد نامی بکشند. دراین قمارصدیق بازنده وقربانی شد وهم ثریابها که رقیب نازوعشوه داکتراناهیتا راتبزاد بود ازصحنه سیاست  کمی بدور گذاشته شد.

 گرچه داکترنجیب الله صدیق وخواهران شان درفرهنگ شهری کابل بزرگ شده بودند واخترپدرداکترنجیب الله وصدیق راهی درزمان حکومت نادربکابل آمده بودند بازهم بخاطر بلند پروازی های ثریابها که درشب خلوت با داکترکمال سید موسیقی غربی می شنید تفاوت بین این وآن زیاداگرنبود کمی وجود داشت. تفاوت کم اجتماعی هم به خانم ثریابهاکه صدیق راهی را مثل نجیب الله دوست نداشت مشکل خلق می کرد این تفاوت هامشکل خلق کرد وسرانجام به یک ازدواج ناکام انجامید.

 چهارنفرزن ،شوهر،دختروپسر سبب قربانی این ازدواج نافرجام گردید تنها هیت رهبری «ح د خ ا» حزب دموکراتیک خلق سود برد.

خانم ثریابها از روز نامزدی و ازهجوم خانواده صدیق سرمیزنان بشکل وحشی واز حرفهای میان ببرک ونجیب الله درکتاب رها درباد داستان هایی دارد که نمی توان قبول کرد ویا نکرد دراین جای شک نیست که حزب دموکرتیک خلق ازناخن افگار خانم ثریابها ناجوانمرانه برای نجات هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق خصوصاً برای نجات داکترنجیب الله، خیبروکارمل که نکتایی شان دردست خانم ثریابها گیرمانده بود. ورنگ قرمز نکتایی های شرف باخته ها که ازرنگ پرچم حزبی خودشان ورنگ بیرق حامی بی وجدان شان روسها قرمزتربود ازدوراین رسوایی بینی های سیاسی شان راگنده ساخته بود و امروزبا افشاهای کتاب رهادرباد بوی های دیروزح دخ ا حزب دموکراتیک خلق قاره ای شده است.

همان چه کشت کرده بردارد برمشت

نشرمد  آنکه  دامن  کرده  بر  پشت

بگیرد صد  من رسوایی از آن کشت

که کج بگذاشته از روز اول   خشت

شاعربی وزن وبی ترازو

آری بنای فاحشه خانه های حزب دموکراتیک خلق بنام سازمان زنان ازروزاول توسط دامن به پشتان کج گذاشته شده بود نه تنها ثریا ها وصدیق ها قربانی جنایکاران حزب دموکراتیک خلق گردید دومیلون کشته دونیم میلون معیوب وسه میلون وپنصدهزار آواره و ویرانی شهرها ودهات وسبب آمدن روس ،سیادلان تاریخ مجاهد وطالب امریکا، غرب وانگلیس همین حزب دموکراتیک بی وجدان بخاطرمزدوری به روس شد. واین مصیبت ها هنوزادمه دارد وحزب دموکراتیک خلق درنقش مزدوری روس وامپریالیست هنوزملت ما را سرکوب می کنند وازملت افغانستان بخاطر74  خصلت رذالت شان به گفته غوربندی ومشاورین روسی یخن ملت ما را رها نمی کنند خادمین وطن را دشنام می دهند دربی ابروی ساختن دیگران می خواهند که رذالت های خود را پنهان سازند. واز خت کردن آب ماهی بگیرند.که این حالادیراست وملت افغانستان این قشربدنام که دوریک حزب بدنام جمع شده اند را بهترازخود شان می شناسند 

(خیالست محالست جنونست)

این  کارها  کار  دونست

یکسره وحشی

پس از نامزدی دریک شب بارانی اردیبهشت ماه،برای دیدن یک فلم فرانسوی به سینمای زینب رفتیم، پس ازپایان فلم هنوزهم باران به شدت می بارید. یکی از تاکسی های کنار سینما را گرفتم . تاکسی آهسته ازمیان ازدحام مردم عبورمی کرد. ریزش باران درروشنایی چراغ های تاکسی، چون پردۀ حریری درنوسان بود. باران شدید به شیشه های تاکسی می خورد. به ناگه مردی جلو تکسی ایستاد و دست هایش رابه علامت توقف بلندکرد. تاکسی ایستاد. مردبه شیشه تاکسی تک تک زد. صدیق شیشه راپایین کردوگفت «اوه! داکتر کمال است!» ازتاکسی پایین شدیم و کمال هردوی مارا یکجا بغل زد و گفت :«با من بیایید.» وتاکسی رامرخص کرد.

در موترش را بازکرد ومادرسیت عقبی نشستیم . دختری در سیت پیش روی نشسته بود. داکترکمال گفت«فریده نامزدم». صدیق باخوشنودی گفت:«مبارک باشد، ما هم نامزدشدیم». بخانه جدید داکترکمال درشهرنورسیدیم. داکترکمال برای نامزداش گفت: «همان  یک واین سرخ فرانسوی راکه سالها برای عزیزترینم نگهداشته بودم، باغذا بیار». فریده رفت که غذا درست کند. داکترکمال پرسید:«ثریای عزیز! چقدرتروتازه شدی، خوب بگو درشوروی بیماری تورا چه تشخیص کردند؟»

کلمه «عزیزترینم» مقصد کمال سید ازخودخانم ثریابها می باشد نه ازصدیق که تازه رقیب کمال سیدشده بود.

وقتیکه جملات بالای کتاب را یک زن باره می خواند با زیبایی که نوشته شده واقعاً لذت می برد وبا خودمی گوید دروطن ما هم چیزهای بود که از چشم تیزبین ما پنهان مانده بود.

یک مرد باوجدان وقتیکه نوشته بالارامیخواند مانند یک زنباره فکرنمی کند. با خود می گوید آن وقتیکه حیا مانند دریای آمودروطن مابه اساس فرهنک وکلچراصیل افغانی طغیان داشت .یک طبیب بی وجدان که خود را به اصطلاح محرم خانه مردم های ملت افغانستان می دانست دختری راباوجودیکه روابط قبلی داشت نبایددرمقابل چشم نامزداش که آن هم ازولایت پکتیا است وبه گفته ثریا بها مرد قبیلوی ومتعصب هم بود وفرهنگ آن خانواده با فرهنگ خانواده ثریا بها تفاوت داشت باکدام جرات این داکتربی وبی وجدان زن ویا نامزد یک مردافغان را درمقابل نامزد اش بغل می زند. شاید ازاین ضرب المثل کارگرفته باشد که یارقدیم اسپ زین کرده... اما به شرف صدیق لعنت که وقتی کتاب رها درباد را می خواندم ازدواج این دوکثافت را اجباری فکرمی کردم وبه این فکربودم که سرصدیق تحمیل شده که تحمیل هم شده بود. وقتیکه بعد ازنامزدی با صدیق روابط خانم ثریا بها را باکمال سید می خوانم و رابطه ثریا بها را با احمدشاه مسعودمی خوانم قلبم ازغم مانند واین فرانسوی داکترکمال سید ازخواندن کتاب رها درباد قرمز وقرمزتر می گردد فشارم دوچند بالا می رود باخود می گویم صدیق اگرخرات خداساخته بود یامردم دانسته این نام را سرتوگذاشته بود. تراکی بی غیرت ساخته است؟ کثافت کاری ثریابها با کمال سید ادامه دارد.

فردای آن دیدار در صنف نشسته بودم . دیدم داکتر کمال پشت شیشۀپنجره صنف ماایستاده بسویم اشاره می کند تا بیرون برایم. ازصنف بیرون شدم ، اوگفت:«من با گذر ازکنار صنف شما می خواستم به شفاخانه علی آباد بروم » برآن شدم تا ترا ببینم وبگویم کمی کارت دارم، اگر پس ازپایان درس نزدم بیایی... گفتم مهم نیست به پایان درس هم چیزی نمانده است» گفت :«خوب بیاباهم برویم »پیاده ازدامنه های پرگل علی آباد وارد بیمارستان شدیم ودراتاقش نشستیم.

صددرصددرهمان شبی که فردا صبح کمال سید درعقب پنجره دانشکده اقتصاد می آید وخانم ثریا بها را با خود دراتاق خلوت کارخود می برد اتاقی که آن اتاق بخاطرتحقیق وآماده کی درس به یک استاد فاکولته اختصاص داده شده که استاد می تواند بشکل مثبت ومنفی ازآن استفاده کند.

مقام بزرگ استادی کوه گرانی است که هندوکش دربرابروزن گران سنگ استادی خیلی کوچک است اما بدبختانه درجامعه مامثل کمال هاغفارکاکرها زیاد بودند. آری ازلابلای اعترافات خانم ثریا بها معلوم می شودهمان شب داکترکمال سید وثریا بهاازموقع که صدیق به خاطرافراط در خوردن مشروب به دست شویی رفته وفریده نامزد داکترکمال سید درآشپزخانه مصروف پخت وپزبوده؛ این دوخاین درغیاب فریده وصدیق هردوبعداز مریضی ثریا بها روابط نامشروع داشتند.چون آن زمان هردومجرد بودند اتفاقاتی که افتاده باشد نزدم گناه نیست مربوط به وجدان خودشان است ولی این بارهردوبردو انسان که فریده وصدیق باشد ثریا بها وکمال سید خیانت می کنند که نه تنها درفرهنگ وکلچرملت افغانستان وشرق درفرهنگ غرب هم چنین خیانت نه تنها گناه بلکه ازنظر قانون خیانت به همسرجرم شمرده می شود .

ولی درمکتبی که ثریا بها مشق اخلاق کرده وآن مکتب به گفته واعترافات خود خانم ثریا بها؛ چه رذالتی نبوده درآن مکتب صورت می گرفته ودرسازمان زنان حزب دموکراتیک خلق خیانت به همسرنه گناه بود و نه جرم شناخته می شده است. چنین مکتب وروشی دریک مملکت اسلامی ودرفرهنگ افغانی واقعاً بگفته خود خانم بها سازمان زنان حزب دموکراتیک خلق یک سازمان فحشا بوده و خود ثریا بهاهم به صفت زن دوم درآن مکتب مشق اخلاق کرده .

این حرفهای من نیست حرفهای یک خانم افغان بنام ثریابها است که تیم نویسندگان کتاب رها درباد،کتاب رها درباد را به آن نسبت می دهند وقسمت زندگی ثریابها وصدیق ودوطفل معصوم که درپنجشیرچند مدتی درظاهربنام پناهنده سپری شده است.

داستانی درکتاب از روابط ثریا بها واحمدشاه مسعودآمده که درآن داستان اثرات خامه رازق مامون هم دراین کتاب دیده می شود که آن فصل این کتاب پُرازکثافت است داستان احمدشاه مسعود مردارتراز داستان زندگی کمال سید وثریا بها است. و بعد ها اگرزنده بودیم به اساس نقل قول کتاب وخانم ثریابها آن را به نقدمی کشم که جزتاریخ مجاهدین وحزب دموکراتیک خلق می باشد.این حرفهای یک فیمنیست نیست حرفهایی است که گهوارۀ کلچروفرهنگ افغانستان یک دست ناپاک تکان داده وتوصیه است غیرمستقیم برزنان عفیفه وپاک افغانستان که ازنام فیمنیستی گریزان شوند یک درس عبرت می باشد.

 

فیمنیستی نه کرشمه میخواهدنه ناز

نه برسردست این وآن مثل یک باز

فیمنستی آن است آزاده وبا  اخلاق

هست  با و جدان  و صاحب  راز

شاعربی وزن وبی ترازو

 

برای کمال گفتم «نامزد شما دخترخوب وزیبا است » کمال گفت: به خوبی تودختری نمی شناسم . اما نفرین بر زندگی که چه بازی های غم انگیزدارد. دیشب ازدیدن توخوشحال و ازنامزادی توبا این مرد بیماراندوهگین شدم. با وی پدرود گفتم ونخواستم لرزش اشکها و بغض گلویم ،عواطف وی رابرانگیزد.

حرفها ونیرنگهای کمال سید مانند حرفها ونیرنگ های ببرک کارمل است که به خاطر انحراف اخلاقی ثریا بها به شکل خوشبینانه به ثریا بها گفته می شود .کمال سید وببرک کارمل شاگرد یک مدرسه ضداخلاقی هستند که اخلاق وکلچرافغانی را اخلاق خورده بورژوازی می دانند وبی باکی وخیانت به همسررا اخلاق مترقی فکرمی کنند.واین جمله زیرقرمزکه درکتاب رها درباد ازخود ثریا بها است دیگرچیزی باقی نمی ماند که ارتباط کمال سید وثریا بها را با دلایل وشواهد واسناد ارتباط این را به نقد قلم ثابت سازیم... باوی پدرود گفتم ونخواستم لرزش اشکها وبغض گلویم ،عواطف وی را برانگیزد...

چون دربالانوشتم که حرفها ونیرنگهای کمال سید مانند حرفها ونیرنگ های کارمل است نوشته قرمز زیرکه ازکتاب رها درباد نقل شده نشان می دهد که کارمل و داکترکمال سید ازیک سلاح بداخلاقی دربرابرثریا بها کارمی گرفتند منتها جملاتی شیطانی ببرک کارمل وداکترکمال سید فرق می کند.

درخلوت گاه به مادرم گفتم :«نمی خواهم با این دیوانه ازدواج کنم .کارمل راست می گفت که "این خانواده فاشیست اند. تفاوت ها وتضادهای فرهنگی زیادی دارید. تو را بدبخت می سازند"» مادرم پرسید: « پس چرا به گپ کارمل نکردی؟» گفتم: « من نخست سخنان کارمل رابا دل وجان پذیرفتم . بازکه موج غرض وهوس را درچشمانش دیدم، باورهایم رانسبت به صداقت گفتاراش ازدست دادم چون که خودش نیزآدم پاکی نبود»

فکرمی کنم ازاین کرده شواهد و دلایل و قراین واسناد بهتری که دربالا نوشتم حرفها ونیرنگهای کمال سید مانند حرفها ونیرنگ های کارمل است، ضرورت به نقد بشترنباشد و ازلابلای نوشته قرمزکه ازکتاب رها درباد ازصفحه 193 فصل هشتم نقل شده بهترازاین شواهد،دلایل ،قراین واسناد نباشد.

 درصفحه 195درسطراول کتاب رها درباد توسط خانم ثریا بها نوشته شده... به دیدن استاد خیبر رفتم وبا اشکهای گیج وسرگردان نقش منفی خوداش را درچنین پیوند نا سازگارو به باد انتقاد گرفتم .

ودرهمین کتاب درصفحه 195 ازطرف آخردرسطر پنج وشش نوشته شده که حرفهای خود ثریا بها است که غیرمستقیم روابط نامشروع خود با میراگبرخیبر وکارمل اعتراف می کند وبه خیبرمسقیم می رساند که من قربانی تو و کارمل شدم ازنجیب الله چیزی نمی گوید.

عشق های ببرک . شما. مرا ناگزیرساختید که ناشناخته بااین رفیق تان نامزاد شوم .

خانم ثریا درصفحات قبلی این کتاب نوشته بود که من دریک محکمه استالینی استعفا دادم ومن متن تمام استعفا خانم ثریای بها را بدون کم وکاست درنوشته قبلی خود نوشتم نامزاد شدن ثریابها با صدیق راهی بعد ازاستعقای ثریا بها ازحزب به گفته خود ثریا بها صورت می گیرد ولی درنوشته قرمزبالا که درصفحه 195ازطرف آخردرسطرپنج وشش نوشته شده دوچیزرامی رساند ارتباط نامشروع خانم با میراگبرخیبرو ببرک کارمل وهم نشان می دهد که خانم ثریا بها بعد ازنامزدی و پس ازنامزدی هنوزهم روابط سیاسی با پرچم داشته وتحت فشارهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق خصوصاً تحت فشارمیراگبرخیبروببرک کارمل این ازدواج نافرجام صورت گفته وتمام بدنامی های ثریا بها را با نجیب الله ، فروغ ، کمال سید، میر اکبر خیبر، ببرک کارمل وغیره با کل کردن ریش صدیق راهی برادرداکترنجیب الله توسط دسسیه حزب دموکراتیک خلق بدنامی ها پاک گردیده و ازنوشته های خانم ثریا بها طوری که معلوم می شود هنوزهم این خانم ثریاب ها با گروپ پرچمی های که باشورای نظارارتباط دارند این خانم روابط حزبی خود را دارد. با آوردن نام واصف باختری ها رستاخیزها وشاه پورها طاهربدخشی ها وغیره می خواهد ارتباطات وکینه توزی های پرچمی خود را پنهان کند.وکس نمی تواند که به نوشتن یک حرف شلیطه درسایت پندارکه وارث جریده پرچم دیروزاست واخلاق نویسندگی این سایت ازجریده آن روز پرچم سرچشمه گرفته بگویم که خانم ثریا بها دیگرباحزب دموکراتیک خلق ارتباط نداشته و(...) خواستن های ببرک کارمل خانم ثریا بها را ازدارودسته بدنام پرچم دورکرده .درجوی که آب رفته بازمی رود.

دسیسه سازی وفتنه پردازی پرچمی

میراگبرخیبرپیوندهای نزدیگی باخانواده نجیب الله واحزاب صوبه سرحد داشت .کارمل که نگران این پیوند ها بود پیوسته تلاش می کرد تا به گونه ای این پیوند ها را بگسلاند.نجیب را درکنارخود قراربدهد وخیبررا منزوی کند. کارمل برای دست یافتن به هدافش،ازشیوه های گوناگون کارمی گرفت .

میراگبرخیبرکه ازولایت لوگربود ومحمدزی که ازقندهاربود بعد برآمدن اززندان نظربه قانون نظامی باید هردوازمسلک نظامی برطرف می شدند وبکارهای ملکی اجرای وظیفه می نمودند.برعکس با امتیازبیشتربه حیث صاحب منصب پولیس میراگبرخیبر ومحمدزی درپوست های کلیدی تعین ومقررشدند.

این دوزخم ناسور با برک کارمل که بدستوردستگاه جاسوسی با یکنفرازآن طرف شعبه سرحد که زمانی بنام ترجمان داخل ارگ کارمی کرد.او را هم دستگاه جاسوسی دربرابرپول هنگفت بشکل جاسوس داخل زندان بخاطراطلاعات نموده بود. میراکبرخیبر،محمدزی وببرک کارمل به بهانه درس با اودرداخل زندان همکاری می کردند محمودی ،غبار و جویا درک کرده بودند درزندان با این چهارنفر تماس نداشتند وحرف نمی زدند ولی این چهارنفرتوانستند ازجویا استفاده کنند وجویا را بدام خود انداختند راپورآنرا به دستگاه جاسوسی با اسناد دادن. دو نفرلوگری زندانی بنام قاسم وایوب که دراتاق خاینین ازناچاری خدمت می کردندهردو را شاهد ساختند وجویا درزندان ماند وسرانجام مردانه جان داد روح آن بزرگمرد شاد.

میراکبر ومحمدزی به پاس خدمت به دولت جلاد نادری محمدزی بحیث قومندان امنیه حکمرانی پلخمری ولایت بغلان ومیراگبرخیبربخاطرارتباطات که به سرحدی ها داشت به ولایت جنوبی که خوست و پکتیا و پکتیکا جزآن بود سرمامورپولیس مقررشد وهم همان نفرجاسوس که ازسرحد بود اززندن رها ودرولایت جنوبی تحت نظرمیراگبرخیبربه جاسوسی درسرحد ادامه دادند.

شاید ثریا بهااین حرفها رااززبان سعدادین خان بها پدرخود شنیده باشد که میراکبر خیبر با سرحدی های جنوبی روابط تنگاتنگ داشت. دراین جا اشاره کرده اما بخاطری که خود اش یک پرچمی بوده ازجاسوسی حرفی به میان نیاورده ونجیب الله که خود از ولایت جنوبی بوده پدراش سالها درپشاوراجرای وظیفه نموده وهمیش اززمان امیرامان الله خان تا امروزکسی که درسفارت افغانستان درپاکستان کارمی کرده درپهلوی وظیفه سیاسی وظیفه جاسوسی هم داشته ونجیب الله بخاطرقومی وارتباطات پدرشاید به آن طرف سرحد روابط داشت که دراین قسمت اسنادی موجود نیست ولی درقسمت خیبر اسناد، شواهد، دلایل وقراین موجوداست که کس نمی تواند ازارتباطات شان با افراد سرحدی وجاسوس بودن آنها درزندان انکارکند.

بگفته روس ها وخانم ثریا بها که بعد ازسفرخود از روسیه برمی گردد 35000 پولی که ماهانه به پرچم داده می شود پرده برمی دارد. میراکبر خیبروببرک کارمل بیروی سیاسی ،کمیته مرکزی هم جز کرگسان همین مردار وخوری 35000ربل روسی  است

 به جاسوس فرق نمی کند که از روس بگیرد یا ازپاکستان که مهره انگلیس است. علاقه مندی پرچم با سرحد چه بوده اول اینها سالها بنام اتحادیه پشتونستان ازدستگاه جاسوسی پول ومعاش می گرفتند دوم خان عبدالغفارخان بعد ها ولی خان وخانم نسیم ولی خان از جاسوسان پخته روس بودند که معاش شان ازطریق دولت هند داده می شد همان طوریکه به پرچم وخلق کمک روس می رسید وشخص ارتباطی بین حزب خان عبالغفارخان وحزب دموکراتیک خلق میراگبرخیبرکه باسرحدی ها روبط داشت نقطه وصل بود.

کارمل زمانی که با میراکبرخیبرروابط درون حزبی اش خراب می شود ببرک کارمل درهراس شده دست به هرنوع توطئه علی خیبرمی زند راه دیگری نیست جزاینکه نجیب الله با او برضد خیبرهمکاری کند راه دومی که سلیمان لایق است ازیکطرف سلیمان لایق مردشیطان وقابل اعتبارنزد ببرک نبود وازطرف دیگرسلیمان لایق خسربره میراگبرخیبر بود. ببرک نمی توانست به سلیمان لایق اعتبارکند مجبوربود که ازداکترنجیب کاربگیرد جاسوس بودن وارتباط گرفتند با دول شرق وغرب به جاسوسان فرق نمی کند چنانجه به ملت ما ثابت شده تا دیروزبیروی سیاسی ،کمیته مرکزی و شورای انقلابی به روس ها جاسوسی می کردند وامروزهم به روس و هم به امپریالیسم امریکا وغرب جاسوسی می کنند.

دستگیرپنجشیری درشمال امریکا، کشمند دراروپا، سلیمان لایق وعلومی درداخل افغانسان قادر وزیر دفاع درروس جاسوسان پرچم را تنظیم کرده اند گفتیم به جاسوسان فرق نمی کند که جاسوس کی باشد. شما کتاب دستگیرپنجشیری رابخوانید کتاب که به نام ظهور و زوال دولت خاین حزب دموکراتیک خلق درپاکستان نوشته یک حرف راجع به پاکستان وآی اس آی نوشته نکرده بخاطریکه دستگیرپنجشیری رااحمدشاه مسعود به پاکستان فرستاد وبه آی اس ای سفارش کرد که این نامرد تاریخ زده را به سی .آی .آی معرفی کند سیا این روباه خمگرد جاسوس حزب دموکراتیک خلق را به سیا معرفی کرد سیاه این نامرد تاریخ زده و دزد را به ترکمنستان انتقال داد واز آن جا به واشینگتن انتقال داد حالا با پُرویی می گوید که من درقلب امریکا به ضدامریکا مبارزه می کنم وعلیه شان می نویسم. وقتیکه تو این قدرشهامت داشتی چراعلیه امریکا وپاکستان درپاکستان نوشته نکردی حالا که میخ خیمه جاسوسی خود را درسیاتل امریکا محکم کوبیدی بی شرمانه مانند ماکیان بانگ وصدا بلند می کنی انسانی که شرفت خود را باخت ازهیچ چیزدریغ نمی کند. حق با توست بااین پررویی که توداری همان طوریکه ترااحمدشاه مسعودبه آی اس آی  پاکسان معرفی کرد تادستت به دامن سیا رسید.

ثریا بها راهم مسعود به گفته خود اش به آی اس آی وسیا معرفی نمود تو وثریا بها شاگرد یک مکتب جاسوسی می باشد با وجودیکه روباه خمکردفرکسیون بازجاسوس جنایتکارحزب دموکراتیک خلق بودند ثریا بها وتیم نوشته کتاب رها درباد از ترس سی. آی .ای و ک.ک.ب جرات نکرده اند که یک حرف ازخیانت های پنجشیری حتی درقسمت قتل حفیظ الله امین که رهبران پرچم آن را جاسوس سیام یخواندند و پنجه های کثیف دستگیرپنجشیری درآن کودتای روسها سرحفیظ الله امین رنگین است این پنهان کاری که درقسمت جنایت دستگیر درکتاب رها درباد توسط ثریا بها وتیم نوشته کتاب رها درباد پنهان کاری صورت گرفته  به دستورسیا ویا ک.ک.ب بوده که ازافشا جنایت دستگیردرکتاب رها درباد خودداری شده. بخاطرجاسوس بودن وخدمت صادقانه دستگیرپنجشیری به دستگاه های جاسوسی می باشد.

همان طوریکه روس ببرک کارمل جاسوس خود را از روس بی شرمانه با دستگیرپنجشیری یک روز پس وپیش داخل افغانستان ساخت ودستگیر وببرک ازآمدن بی شرمانۀ خود نشرمیدیدند.

دیگرازهیچ چیزخوداین قماش بدنام تاریخ زده نمی شرمند کسی که ازتاریخ نترسید ونشرمیدازملت خودحتی ازجهان نمی شرمد که ازآن جمله یکی هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق .وپاپی گک های پرچمی می باشد. 

 

موی سگ کی شود زلف با شانه

سک نگرد پاک به دریای هفتگانه

سگ سگ بُود، دم کله سگ سگ

پرچمی وخلقی است سگ یکخانه

شاعربیوزن وبی ترازو

 

وقتیکه سروصدای نامزدی نجیب با فتانه ساقی درحلقه های حزبی ومخالفین سیاسی سرزبان ها افتاد، کارمل با زرنگی عکسهای نامزد نجیب را،هنگام رقص های نیمه برهنه عربی درشهرغلغله ،به وسیلۀ سه رفیق سرسپردۀ خود بشیرکریم زاده ، زلمی جهش و نعمت دربین اعضای حزب پخش کرد وبرای نجیب گفت: «صدیق برادرات در نشروپخش این عکسها دست داشته است» با این ترفند، نقش هیزم کش رابین دو برادرایفا کرد.

آره ببرک کارمل سالها با تفرقه ودسایس دربین مشروطه خواهان ودردون حزب توانست که نقش خود را بازی کندی کی ازشعبده بازی های ببرک کارمل ساختن اسناد جعلی وپروپا گند علیه رقیبان خوداش بود.

شاگردان صدیق کارمل امروز به برکت انترنت وتکنالوژی هرکسی علیه پرچم سربالا کند این انواع اسناد جعلی وساختگی به خوداش وخانواده اش ازطریق سایت های وفیس بوک های جاسوسی  بدنام پرچم ساخته می شود وتاپه این وآن را ناجوانمردانه برعلیه رقیبان سیاسی ونویسندگان آزاد می زنند واین کارامروز پرچمیان نیست این میراث شوم ازشعبده بازان بزرگ که بنام بیروی سیاسی وکمیته مرکزی دورهم جمع شده بودند دردرون حزب خود علیه رقیبان خود ودربیرون وداخل علیه ملت افغانستان ودیگراحزاب افغانستان بکاربردند.

 دراین جای شک نیست که ازدواج فتانه وخانواده فتانه را ثریا بها که رقیب سرسخت فتانه وخانواده فتانه بود و یا جزامیان تشنه قدرت با این نوع دسایس وپروپاگند بخاطرمنافع شخصی خودآن خانواده لکدارساخته باشند.

هیچ جای شکی وجود ندارد.اینها درطول تاریخ سرناموس خود دریغ نکردند ودیدیم دروقت بی قدرتی ودروقت قدرت سرناموس ملت هم دریغ نکردند دیروزملت این فریاد می زد که این حزب ازهیچ نوع رذالت درحق ملت بی دفاع افغانستان دریغ نکرده امروزخودشان مانند ثربها ومزدک ها اعتراف می کنند که حزب ما یک حزب جاسوس وجنایت کاربود ولی یک تعداد این جاسوسان با پُرویی هنوزهم پای های خود را مانند خرگوش بالا گرفته اند که آسمان سرشان چپه نشود ولی آفتاب به دوانگشت پنهان نمی شود تاریخ ثابت کرده که اینها دشمن ملت افغانستان می باشند وهستند.

چه درافغانستان بودند وچه درغرب درفکرمنافع خودهستندوعادت سگ دارند دربرابردشمن متحدهستند وقت دشمن رامتلاشی ساختند بازبه جان هم می افتند حالا به هزاران پاچه تبدیل شده اند اما اگریکنفرعلیه پرچم چیزی بنویسد سگان قلمی مربوط این حزب ازپاچه قلم آن می گیرند به خوداش وخانواده آن هزاران داستان غیرواقعی وانسانی می سازند.تا روح ببرک بخاطر این رذالت ها شادباشد!.

ببرک که تیرش به هدف خورده ، نزد نجیب درکارته پروان می رود؛ وی را درآغوش می کشد وبا نوازش پدرانه می گوید: « جانم!خوب شد که خیبر را با عقب افتادگی های ذهنی اش شناختی  که خود رامعلم اخلاق می پندارد. اخلاق یک مفهوم مجرداست درنزد اشخاص نادان. ما کمونیست استیم درشوروی هم دختران چنین اخلاقی دارند»

بلی قبلاًهرنوع رذالت وبداخلاقی نزد دارودسته پرچم اخلاق است هرنوع اخلاقی سالم اخلاق بورژوازی است ناموس انسان زیرپای انداختند نزد شان اخلاق کمونستی است خود نوشته قرمز بالا نمایندگی از بی ناموسی این حزب می کند ضرورت به نقد وتفسیر بیشترنیست کس که درخانه است یک حرف بس است

 درصفحه202 کتاب رها درباد ازطرف بالا سطرازنیمه سطرنهم اززبان خواهرداکتر نجیب الله ثریا بها نوشته می کند که نجیب سیخ درپای صدیق فروبرده بود من از پای صدیق سیخ را درحضورآن سادیست ها کشیدم اما نتوانستم جلوی اشک های خودرابگیرم .

صالحه خواهربزرگ اش گفت :«یک دخترانقلابی گریه نمی کند، بازدرانقلاب چطورآدم می کشی ؟» ناگه به وسعت غیرقابل تصوردریافتم که همه افراداین خانواده بیمارند.انقلاب برای ایشان جزکشتن معنی ندارد.»

حرفهای خواهرنجیب الله دردوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ثابتد شد که مفهوم ازانقلاب نزد جانی های حزب دموکراتیک خلق چوروچپاول بی ناموسی کشتن زندان کردن وبدارکشیدن بوده که این کاردردوران حاکمیت خود حزب دموکراتیک خلق به وجه حسن انجام یافته  بی وجدانی های اعضای حزب دموکراتیک خلق خصوصاً - کام ،اکسا،خاد بیروی سیاسی ،کمته مرکزی ،شورای انقلابی این حزب در چور و چپاول بی ناموسی کشتن زندان کردن وبدارکشیدن ملت ما بنام انقلاب دریغ نکردند. 

درصفحه 204 ثریا بها از زبان حلیمه مادرصدیق ونجیب الله زیاد چیزها راجع به جنایت نجیب الله درخانه خودشان نوشته می کند که من چند سطر آنراطورمثال می آورم .

حلیمه مادرصدیق که خود باخوشنود خو کرده بود،فرهنگ خانودۀ ما برایش بیگانه ونامأنوس می نمود وی بقچۀ غم دلش را با مادرم بازمی کرد ومی گفت:«نچیب الله جان ازنوجوانی همۀ مارا لت وکوب می کرد.وی به رقاصه های فلم های هندی بسیارعلاقه داشت وازکدام سینما گل غتی که یک دخترجاجی بود پیداکردتا همرایش عروسی کند. صالحه خواهراش باگرفتن این دخترمخالفت کرد نجیب چند لگد به کمر صالحه زد که تا کنون ازدرد کمرو اعصاب رنج می برد حال ، صالحه دخترهایش رابا گیلاس، کارد و قیچی می زند. دست و روی نوه هایم(گلپانه وزرپانه ) داغ داغ است .پس نجیب مینوخواهراش تولدشد. مادرپشاوربودیم .مینوگریه می کرد.هرچه می کردم.

آرام نمی شد یک باراعصاب نجیب الله جان خراب شد؛مینو را گرفت، بلند کرد زد روی صحفۀ سمتی رنگ مینوکبود شد دود کرد وب عد فلج شد ودرده سالگی مرد.باز یک برادردیگراش بنام حبیب الله که چند ماه بود درپته صندلی زیرپای نجیب شد ومُرد صدیق نیزکمرخواهراش کوکی را عیبی کرد.»

دراین جای شک نیست که دردوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ثابت شدکه دوسادیست خطرناک درکشتارگاه جاسوسی بنام اسدالله سروری وداکترنجیب الله بدستوربیروی سیاسی وکمته مرکزی وشورای انقلابی دستور چوروچپاول بی ناموسی کشتن زندان کردن وبدارکشیدن ملت ما بنام انقلاب به این دونفر جانی دادند وهرچیزی که مادرنجیب الله گفته ویا نگفته ولی تاریخ ثابت کرده که اسدالله سروری ونجیب الله مریض بودند ومریضی شان را بیروی سیاسی وکمته مرکزی وشورای انقلابی درک کرده بودند.دست جنایتکاران  راعلیه ملت مظلوم بی دفاع افغانستان بازنگهداشتند

چیزی که عیان است حاجت به بیان نیست

 

نوت:اسباه - سیاه لشکر

دباه – گریز