افغان موج   

دانشوران ز نـقـد عمل گر سـخن زنند

جاویـد نقـش تـازه بـه لـوح کهـن زنند

گـوهـر فـشان کـنند دل خـاک تـیره را

گل های رنگه برسر باغ و چمن زنند

بـذر نـشاط بـا دل غمگیـن کـنند نـثـار

تاتـوی سـبز بر تـن دشت و دمن زنند

در بیخ خـار و خـس بکـوبـند بـا تـبـر

حرف ازشقایق وسخن از نسترن زنند

افـرشـتگان بـه خلـوت انـس آشـنا کنند

سنگ گـران بـه جمجمۀ اهـرمـن زنند

قلب صفا چـو سنگ بن عشق و آرزو

در کاخ ذهـن و سـینۀ قصر بـدن زنند

پرهیز ازجدال وحذراز گزاف و لاف

گپ ازروال تحقیق وازعلم و فن زنند

در علـم پادشـاه و در زور و زر فقیر

صد پشت پا به دبدبه و ما و من زنند

منطـق را بـه شـیوۀ نـو می کنند قبول

هرگـز نه حرف سفسطۀ پر لجن زنند

با حلـم و تجـربـه بگشایند گـره ز کار

نه حرف جاهلانه به مشت ویخن زنند

بهــر رفــاه و عــزت و آزادی بـشــر

آسـتین بـر زده و گـره بـر لیفـن زنند

حق را چو دین درکف حقدار بسپرند

دادِ بـرابـری ز حـق مـرد و زن زنند

درعرصۀ مبارزه و حفظ آب و خاک

با نوک خامه دردل خصم وطن زنند

7/5/2016

رسول پویان